کد مطلب : ۳۷۶۲
نگاهی به منابع عاشوراپژوهی (2)
نویسنده: سیدمحمد مهدی میرباقری
بخش اول به "مبانی و منابع عاشوراپژوهی" اختصاص داشت، به ضرورت و جایگاه عاشوراپژوهی که ذیل آن چشماندازی از عاشوراپژوهی نیز ترسیم شده بود.
طی آن تحلیل واقعه عاشورا، چگونگی بهره مندی از عاشورا، گذری بر آینده عاشوراپژوهی و پیشینه آن مورد بررسی قرار گرفت.
نویسنده در بخش اول، هر کدام از این سرفصلها را به تفصیل مورد بررسی قرار داد تا مجال مطالعه مبانی عاشوراپژوهی میسر شود.
گذری بر مبانی عاشورا پژوهی
عاشورا مرحلهای از اقامه کلمه توحید و بنای بیت نبوّت است، پس باید آن را در ارتباط با بقیه ارکان توحید تفسیر نمودو اگر در این مسیر بقیه ارکان توحید دیده نشود، نمیتوان آن را همه جانبه تفسیر کرد که چرا این واقعه و با این کیفیت اتفاق افتاده است؛ همانطور که بدون نقشه جامع، نمیتوان حتی ضلعی از یک شهر را تحلیل کرد.
با توجه به آنچه در فصل قبل نیز توضیح داده شد، تحلیل قیام عاشورا را باید از طریق محورهای آن دنبال نمود که فهرستوار تقدیم میشود:
1 – پیش نیازهای تحلیل قیام عاشورا؛
2 – تحلیل واقعه عاشورا و ابعاد وجودی آن؛
3 – نحوه بهرهمندی از این امر عظیم؛
این مقدمات باید مورد دقت قرار گیرند تا بتوان وارد بررسی آن شد و به آن پرداخت.
1 – مبادی و مبانی تحلیل قیام عاشورا
1/1 – پایگاه امامت در فلسفه خلقت
اولین مسئلهای که برای ورود به تفسیر عاشورا به آن نیازمند هستیم، ارائه همان نقشه جامعی است که عاشورا در درون آن و به خاطر تکمیل شدن آن رخ داده است.
عاشورا فعل معصومین (ع) است و شناخت شأن، مقام و موقعیت ایشان ضرورتیترین امریست که برای تحلیل عاشورا به آن نیازمند هستیم؛ زیرا جایگاهی که معصومین (ع) در نظام خلقت دارند باعث آن است که افعالی متناسب با همان شخصیت و با همه آن ابعاد از ایشان صادر شود.
نمیتوان شخصیت و ابعاد وجودی ایشان را نشناخت و بدون هیچگونه معرفتی نسبت به ابعاد وجودی ایشان، فعل ایشان را تحلیل کرد.
ممکن است ادعا شود در امور عادی، همه ابعاد وجودی ایشان بروز نکرده است ( که البته این نیز در جای خود جای تأمل و دقت است و به سادگی قابل قبول نیست) اما بیتردید در مثل حادثه عاشورا، اهل بیت (ع) با تمام ابعاد وجودیشان حضور دارند.
براساس عقاید مسلّم شیعه، امام شخصیتی است که محیط به همه ابعاد عالم است و ملکوت عالم در اختیار اوست و به دنبال ایشان حرکت میکند. وقتی فعلی را قصد میکنند، ملائکه مقرب در اختیار ایشانند و اعمال خود را با ایشان تنظیم میکنند.
اراده امام، "ملکوت عالم را تحت تأثیر قرار میدهد"، واسطة فیض حضرت حق است"، "خلقت تحت اشراف اوست"، "ولایت بر خلق دارد" و "امور خلایق به او تفویض شده است". آیا بدون در نظر گرفتن ابعاد وجودی چنین شخصیتی میتوان به تحلیل فعل او پرداخت؟
اگر امام را در حد یک عالم عادل، یک انسان مقدس و یا حداکثر یک سیاستمدار پخته تنزّل دهیم، پیداست این تحلیل فعل امام نخواهد بود، بلکه تحلیل یک شخصیت معمولی و ملموس است که ساخته و پرداخته خود ماست.
البته در مقام تحلیل فعل معصومین (ع)، از شناخت اعماق آن افعال به دور هستیم، چرا که اصولاً امکان احاطه بر فعل معصوم برای کسانی که مادون ایشان هستند محال است و به طریق اولی احاطه بر حقیقت آن نیز برای آنان مقدور نیست.
ولی تناسبی بین شناخت ما و ابعاد وجودی معصومین (ع) برقرار خواهد شد که متناسب با " تولی" و " ظرفیت ایمانی" ماست. متناسب با درجات ایمان و تولّایی که پیدا میکنیم، انوار ایشان در وجودمان نازل میشود و عارف به مقام و فعل ایشان میشویم. پس باید همه ابعاد وجودیای که برای معصوم برشمرده شده و معرفت نسبت به آن متوقع است را در نظر گرفت و متناسب با ظرفیت معرفت به تحلیل پرداخت.
به طور خلاصه میتوان گفت که برای تحلیل پایگاه معصومین (ع) در نظام خلقت باید این طبقات را جستوجو کرد:
اول: نسبت معصومین ( خلافت و ولایت) با خدای متعال( توحید و الوهیّت).
معصومین (ع) در قوس نزول، واسطه و مجرای جریان الوهیت در کلّ عالم خلقت هستند و خداوند متعال اراده نمودهاند که در عالم هیچ مجرای فیض مستقیمی رو به خداوند وجود نداشته باشد، الّا ایشان و هیچ نور الهی بدون عبور از حجاب نورانی اهل بیت بر هیچ مخلوقی ساطع نشود.
این 14 نور پاک تنها مجرای جریان اسماء و صفات الهی در عالم خلقت هستند و این نه از سر این است که خداوند قادر بر سریان و جریان مستقیم و یا چند مجرایی جریان الوهیت خود نباشد، بلکه اینگونه بودن جریان الوهیّت در عالم، خود مشیت و اراده الهی است و لذا تنها ایشان ارکان توحید هستند.
دوم: نسبت ولایت و خلافت ایشان با نظام خلقت و مخلوقات ( عبودیت)
در قوس صعود نیز معصومین (ع) تنها مجرای جریان عبودیت و بندگی خدای متعال هستند. تنها راه بندگی و عبودیّت خداوند، تولی و تسلیم در مقام ولایت ایشان است. با تولی به این انوار مقدس است که خداوند پرستیده میشود و این نیز به نوبه خود اراده و مشیت الهی است. لذا در روایات داریم که " بِنا عُبداللهُ و بِنا عُرفَ الله"
آنچه آمد سرفصل آن چیزی بود که باید در شناخت و معرفت الامام ابتدا مستدل بیان و سپس پایههای شناخت فعل الامام را بر آن استوار کرد. اینها یکی از مهمترین فعالیّتهای پیش روی عاشورا پژوهی است که میتوانند تأثیرات بسیار عمیق و با برکتی در سایر علوم داشته باشند.
2 – تحلیل واقعه عاشورا
گفته شد برای شناخت واقعه عاشورا باید مبنایی ترین تعریف را محور دستگاه شناخت خود قرار داد و آن اینکه " فعل عاشورا، تصرف معصوم (ع) در عالم خلقت به نسبت جایگاه و موقعیت ایشان در نظام خلقت است."
پس در این قسمت از تحلیل واقعه عاشورا باید با توجه به فلسفه خلقت و جایگاه ایشان در آن به شناخت گستره این تصرف و بندگی در عالم خلقت پرداخت.
2-1- عاشورا و جلوههای بندگی معصومی(ع)
اوّلین نگاه، عبودیت و میثاق آنها با خدا را مدنظر دارد که گاهی نیز مورد غفلت واقع میشود. این میثاق، بندگی و قربی که در نتیجه آن برای معصوم حاصل میشود، باطنیترین چهره عاشورا و فعل معصوم است. یعنی آن مقام بندگی و وفای به عهد الهی، باطنی ترین چهره " بلا"ی اولیاء خدا و افعال و عبادات آنهاست.
چهره دوّم، تصرفات سیدالشهدا (ع) در تاریخ است که باید دقت داشت که چهره دوم، فرع و تابع جنبه اول است..
باطنیترین چهره فعل معصوم آن حادثهای است که بین ایشان و خدا میگذرد؛ یعنی جریان ربوبیت الهی و جریان رحمت، ضیافت و سرپرستی خداوند بر سیدالشهدا (ع) و از سوی دیگر تولای سیدالشهدا(ع) بر آن ولایت و مراتب تسلیم و رضا به ولایت الهیه.
خداوند در حال سرپرستی "ولی"اش است و سیدالشهدا (ع) نیز به این سرپرستی راضی و تسلیم محض است. این همان باطنیترین چهره عاشوراست که در دعای ندبه به آن توجه داده شده است:
" اللهم لک الحمد علی ما جری به قضائک فی اولیائک".
باطنیترین چهره عاشورا " قضاء" خداوند بر اولیائش از یک سو، و " رضا" ی آنها به این قضاء و بلا از سوی دیگر است، که دعای ندبه دارای مفاهیم بسیار مهمی در شرح این رابطه است؛ یعنی قضای خداوند بر اولیائش و سپس برخورد اولیاء خدا با این قضا. پس نباید از این امر غافل شد که ولایت اولیاء خداوند به تبع همین بندگی است.
اصلیترین "ربوبیت" خداوند، نسبت به اولیائش است و بقیه خلقت، تحت این ربوبیت سرپرستی میشوند. سرپرستی بقیه خلق از بستر و متناسب با همین ربوبیت است.
مهمترین عبادتهای عالم، عبادت اولیاءالله است و مهمترین تعلق حضرت حق نیز همین تعلق است. بنابراین یکی از چهرههای عاشورا جریان ربوبیت الهی و قضا و تدبیر حق است که در عین زیبایی است، اما بستر این سرپرستی، جریان " بلا" است.
2-2- عاشورا و "شفاعت" عبادالله
- گستره عاشورا
گفته شده که چهره دوّم فعل معصومین تصرفات ایشان است و معصومین به خاطر آن تولی و تسلیم محض ولایت الهیه بودن، بر همه عوالم ولایت پیدا کردهاند.
لذا خدای متعال میثاق ولایت نبی اکرم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را همانطور که در روایات عالم ذر آمده است، از همه عالم گرفت و ولایت ایشان را بر همه عوالم جاری کرد.
پس عبادات اهل بیت (ع) نباید نادیده انگاشته شود، چراکه اعظم همه عبادات و جریانهاست و معلوم میکند که تصرفات ایشان در همه عوالم از کجا ناشی میشود و در عین حال تصرفات معصومین (ع) متناسب با اراده حضرت حق سبحانه و تعالی و ظرفیت بندگی عبادالله است.
اما یکی از مسائلی که در تحلیل هر واقعهای نیاز است تا به آن پرداخته شود،تعیین" گستره" یا زمان و جغرافیای آن است، تا معلوم شود از کجا شروع شده است؟ تا کجا ادامه داشته است؟ دایره حضور آن چیست؟ و...
اگر با این نگاه به روایات رجوع شود و معارفی که در قرآن و کلمات نورانی اهل بیت (ع) موجود است بررسی گردد، دیده میشود که عاشورا طول و عرض جغرافیایی بسیار گستردهای دارد. از قبیل خلقت همه عوالم حتی قیامت و بهشت و بالاتر از آن. این عبادت و پیامدها و آثارش فقط جغرافیای اصطلاحی یعنی تاریخ دنیا را نپوشانده است؛ بلکه تمام خلقت و هر آنچه در نظام خلقت جاری است، جغرافیای آن محسوب میشود.
حتی بر طبق روایات همه خلقت طفیل متناسب با بندگی آنها و متناسب با صلوات حضرت حق سبحانه و تعالی بر آنهاست.
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
بنابراین عاشورا حادثهای است که از لحاظ تاریخ، همه تاریخ خلقت را میپوشاند و از نظر جغرافیا نیز بر همه ابعاد خلقت تأثیر میگذارد.
میتوان با رجوع به روایات و آیات این مطالب را دید که آثار این حادثه بر عوالم، برخورداری و مصیبت زدگی آنها و نیز نسبت و تأثیری که این حادثه بر همه عوالم داشته، چه بوده است؟
پس طول و عرض جغرافیایی این حادثه در کل نظام خلقت باید مورد دقت قرار گیرد که آیا حادثهای است که صرفا در سال 61 هجری برای سیدالشهدا اتفاق افتاده و آغاز آن از مرگ معاویه یا حداکثر چند سالی عقبتر بوده است؟
آیا این حادثه حداکثر در فاصله پنج، شش ماه رخ داده است؟ یا اینکه حادثهای است که قبل از خلقت دنیا زمینهچینی شده است؟ میثاقِ " تولی" و " ولایتی" است که از عوالم قبل آغاز شده و از اعظم مواثیقی است که خدای متعال از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفته و به عاشورا نیز ختم نشده است؛ بلکه آثار این عبودیت و بندگی تا بعد از قیامت نیز پا برجاست؟
-عاشورا و میثاق بقیه اولیاء الهی
یکی دیگر از مسائلی که برای تحلیل چگونگی جریان شفاعت در عاشورا باید مورد بررسی قرار گیرد، ارتباط این میثاق بندگی و تولّی به ولایت الهیه سیدالشهدا (ع) با بندگی سایر اولیاء خداست.
اصل این میثاق چه ارتباطی با حلقههای دیگر بندگی اولیاء خدا در تاریخ دارد؟ چه نسبتی با بندگی انبیاء (ع) و سپس چهارده معصوم (ع) دارد؟ اینها چه ارتباطی با همدیگر دارند؟
ولایت و تصرفی که سیدالشهدا (ع) در عالم و خلقت کردند، چه ارتباطی با بقیه تصرفات اولیاء خدا دارد؟ اگر روی این موضوع دقت نشود، حادثه نیز به خوبی تحلیل نشده است.
نکته مهم این است که اگر تمام این افعال به صورت واحد دیده نشود، نمیتوان به یک تحلیل روشن رسید که چرا این فعل انجام شد. به عنوان مثال اگر فرض شود که به دنبال حادثه عاشورا، ظهور حضرت بقیه الله (ع) نباشد، عاشورا دیگر تحلیل شدنی نیست. کما اینکه بدون بعثت رسول اکرم (ص) و افعال دیگر انبیاء و معصومین (ع) نیز قابل تحلیل نیست.
-پایگاه فلسفه تاریخ
بر طبق این نگاه، پایگاه اصلی "فلسفه تاریخ" نیز مشخص میشود که همان میثاق بر "وساطت" چهارده نور پاک در الوهیّت در عالم مخلوق ( قوس نزول) و همینطور وساطت در بندگی شدن خداوند ( قوس صعود) است و میثاق آنان بر چگونگی جاری شدن این هر دو جریان، محورهای اصلی فلسفه تاریخ است که البته شناخت همه ابعاد آن برای عالم مخلوق ممکن نیست، چرا که اشراف کامل آن با بنده بودن ما در این مسئله سازگار نیست.
موضوع فلسفه تاریخ، حلقههای پیوسته افعال معصومین (ع) است که به نوبه خود با بعضی از ابعاد دیگر تحلیل فعل معصوم (ع) گره خورده است.
در اینجا جایگاه فعل سیدالشهدا در تکامل تاریخ دیده شود و پس از منظر " تکویني" (که در "فلسفه رحمت" بررسی شد) از منظر "تاریخ" نیزدیده شود. فعل معصوم فعل تاریخی و محور شکل گیری تاریخ عبودیت و بندگی است. او محور تکامل تاریخ است و....
اما اصلاً تکامل تاریخ چگونه اتفاق میافتد؟ نگاه ما به تاریخ و تکامل و مراحل آن چیست؟ از منظر فلسفه تاریخ، فعل سیدالشهدا (ع) چه جایگاهی در تکامل تاریخ دارد؟
طبیعتاً در این قسمت اگر نظر فلسفه تاریخی داشته باشیم، کلمه توحید، تصرفاتی که تاریخ را معماری میکند و تاریخ عبودیت و بندگی را با هم معنی خواهد کرد. یکی از دلایلی که زیارت سیدالشهدا (ع) با سلام به انبیاء آغاز میشود تا به ائمه (ع) وخود سیدالشهدا برسد ناظر به همین نکته است.
عاشورا یک حادثه منقطع نیست که دفعتاً در عالم متولد شده باشد. حرکتی است که بسترها و نتایج و پیامدهایی به همراه داشته است. این کل جریان عصمت است که عاشورا و قبل و بعد آن را تحلیل میکند. بنابراین باید به فلسفه تاریخ نیز پرداخت.
2-3- عاشورا و موضعگیری خلق الله نسبت به آن
گفته شد که معصوم چه جایگاهی نسبت به خداو اولیای خدا دارد. سوال بعد این است که نسبت نظام خلقت و نظامات انسانی با ایشان چیست؟
نسبت عباد به معصومین (ع) " تولی" به ولایت ولی خداست که در همین ابتدای راه باعث شکلگیری دو جبهه تاریخی میشود:
اول: جبهه کسانی که متولی به ولایت معصومین (ع) هستند؛ از پیامبران تا شهداء و بقیه عوالم؛
دوم: جبهه کسانی که روبهروی معصومین ایستاده و متولّی به ولایت ایشان نشدند.
باید تحلیل کرد که جبهه ولی خدا چیست و چه کسانی در این جبهه هستند؟
چه چیزی آنها را به این جبهه آورده است؟ عامل جمع شدن آنها چه خصوصیاتی بوده است؟ حضرت ابراهیم خلیل (ع) میثاق نام نسبت به ولایت اهل بیت (ع) را چگونه بسته است؟
" اِنََّ امرنَا صَعبٌ مُستصعَب لا یَحتمِلُهُ إلّا مَلَکٌ مُقرِّب أو مرسلّ او عبدٌ إمتحنَ الله قلبه لِلایمانِ". کسانی که به مقام تحمل ولایت رسیدهاند چگونه به این میثاق دست یافته اند؟ چه ارتباطی بین آنها برقرار است؟ این ارتباط از کجا آغاز شده است و تا کجا ادامه دارد؟ مثلاً میثاق حضرت ابراهیم (ع) با سیدالشهدا (ع) از کجا آغاز شده است و تا کجا ادامه دارد؟ روح این میثاق چیست؟
این نگاه عمیق تر از تحلیل انسان شناسانه یا تحلیلهای سادهتر عاشوراست. تحلیلها را نباید ساده سازی کرد.باید دید که چرا زهیر عثمانی مذهب به صف سیدالشهدا (ع) میپیوندد و ابن عباس که شاگرد امیرالمومنین (ع) است نمیتواند به کربلا بیاید؟
باید دید همراهی با اولیاء خدا از کجا آغاز شده است؟ از همین دنیا یا قبل از این دنیا؟ نباید این سطح از همراهیها را سطحی و عامیانه تحلیل کرد. بر پایه معارف اهل بیت (ع) باید مسائل عوالم قبل را نیز در همراهی اولیای خدا در نظر گرفت.
اینها همه در معارف اهل بیت (ع) موجود است، امّا از آنها غفلت و عاشورا را عامیانه تحلیل کردهایم. در تحلیل عاشورا باید از نظام خلقت آغاز کرد تا به تحلیل فلسفة تاریخ و سپس تحلیل جامعهشناسانه و انسان شناسانة آن رسید.
در مورد کسانی که روبهروی حضرت ایستادند نیز باید همین دقت را کرد و آن را در نظام خلقت تحلیل کرد. تقابل اولیاء طاغوت و اولیاء الهی، تقابل نور و ظلمت و جریان رشد و غیّ است.
اینکه یزید طالب حکومت یا قدرت پرست بود، یا تقسیم بد بیت المال در زمان عثمان و یا حتی اینکه ثقیفه زمینه وقوع حادثه عاشورا بوده اند، ساده سازی عاشوراست و آغاز راه جبهه باطل نبوده است.
بلکه جریان درگیری حق وباطل و جنود عقل و جهل، جریان بسیار گسترده و پیچیدهای است که محوریترین صحنههای ظهور آن، عاشوراست که در یک سوی آن تمام اولیاء باطل و در طرف دیگر تمام انبیاء و اولیاء الهی جمع بودند. یک طرف تمامی شهوات و غضبهای عالم متراکم شده بود و در طرف دیگر تمام عبودیتها. عاشورا " کانون" یک چنین درگیری عظیمی است.
بنابراین، ازطرفی باید حق را و از طرف دیگر باطل را تحلیل کرد. البته گفته شد که فعل سیدالشهدا (ع) باید در افق ارتباطی خدا و بنده محضش نیز تحلیل شود.
نگاه جامعه شناسانه نیز حتماً باید داشت:
اینکه جامعه چیست و چگونه شکل میگیرد؟؛ جامعه حق و باطل در زمان امام حسین در چه وضعی بوده و در چه موضوعاتی با یکدیگر برخورد داشته اند؟؛ آیا برخوردها بر سر حکومت کوفه سال 61 ه.ق. بوده یا حکومتی بالاتر؟
"وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُون"
َ باید در پاسخ گفت: موضوع این تقابل، تحقق حکومت الهی در همه عوالم است، نه فقط عالم دنیا.
3 – پیش نیازهای بحث در بهرهمندی از عاشورا
3-1- معنی سلوک و رابطه آن با بلای ولی الله
چگونه میتوانیم از بلای سیدالشهدا بهرهمند شویم و با آن سالک شویم؟ آیا اصلاً راهی به این بلا داریم؟ آخرین مرحلة اوج ما با این بلا چیست؟
ابتدا باید سلوک را معنی کرد و سپس به بررسی این موضوع پرداخت که چگونه میتوان با عاشورا سالک شد؟ سلوک به چه معنی است؟
سلوک چگونه بر مبنای انسانشناسی، جامعهشناسی و تاریخشناسی تعریف شود تا بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم؟ "سلوک فردی"، "سلوک جمعی" و "سلوک تاریخی" به چه معناست؟ سپس باید روشن شود که نقش حادثه عاشورا در رسیدن فرد، جامعه و تاریخ به تولی و تبری – که اصل در این سلوک است – چیست؟ اگر سلوک بر این پایه تحلیل شود، در این صورت میتوان نقش بلای ولی خدا را در آن تعریف کرد که چگونه میتوان با بلای ولی خدا سالک شد و با سفینة الحسین حرکت کرد.
3-2- نقش سلوک با بلا درتهذیب فردی و جمعی
" سلوک با بلا" راهی مطمئن برای اصلاح همه حالات و خلقیات ناصواب است و انسان را به مقام محمود میرساند و شاید زیارت عاشورا دستور العمل چنین سلوکی باشد.
انسان به جایی میرسد که بین او و مقام محمود معصومین (ع) حجابی نباشد؛ این ممکن نیست مگر با محو تمام رذایل و کسب تمام فضایل. با بلای اولیاء خداست که میتوان به چنین مقامی رسید و مشکلات راه نیز مانند خودبینی، عجب و غرور برطرف میشود؛ چرا که " اِنَّ سَفینةَ الحُسینِ أسرع".
چنانچه در اصحاب سیدالشهداء (ع) هیچ یک از خصایص رذیله وجود نداشت و اگر چه شیطان تمام جنودش رادر میدان آورد تا یکی از جنود سیدالشهدا (ع) را زمین گیر کند، امّا موفق نشد.
اصحاب سیدالشهداء(ع) اول در جهاد اکبر خود بر تمام جنود شیطان غلبه کرده بودند که سبب شده بود تا همه فضایل در آنها متجلی گشته و جنودِ عقل متناسب با ظرف وجودیشان در آنها ظاهر شود و به همین دلیل زمین گیر نشدند.
وقتی انسان در اعظم جبهههای عقل و جهل – یعنی جبهه رسول خدا (ص) – وارد شود و نسبت به آن درگیری عظیم توجه و توسل پیدا کند، آن وقت میتواند در باطن خود به فتوحات عظیمی نائل آید.
اساس عبودیت به تولی و تبری تعریف میشود و به همین دلیل فرمودهاند: " هل الدین الّا الحبّ و البغض فی الله". اساس " توحید" تولای تام به ولایت الهیه و تبرای تام از ولایت طاغوت است. کسی که ولایت امام را قبول ندارد، اگر تمام عمرش را هم در سجده باشد، به هیچ وجه از او پذیرفته نخواهد شد.
وقتی سلوک به تولّی و تبرّی تعریف شود، نقش بلای اولیاء الهی و سپس همه مجاهدتهای باطنی و کنارهگیری از رذایل اخلاقی در آن تعریف خواهد شد که آن نیز به نوبه خود باعث تعریف میدانهای جدیدی از جهاد و منازل تازهای از سلوک خواهد شد.
با بلای اولیاء خدا باید به سه چیز رسید:
1 – تبرای تام از اعدائشان؛
2 – تولای تام اولیاء خدا؛
3 – رضا به قضای الهی که بالاتر از آن درجهای نیست.
انسان باید مبتلا به بلای اولیاء خدا شود تا به حدی از قرب برسد که بلای آنها در روح انسان تنزل و تجلّی پیدا کند و با این بلا به طرف خدای متعال حرکت کند، یعنی به مرزی از حبّ و ولاء برسد که مستحق بلای آنها شود.
حال اگر به این مرز رسید به واسطه سلوکی که با این بلا داشته است، او را به تبرّای تام از اعداء میرساند، دشمن شناس میشود و جبهه باطل را میشناسد. از سوی دیگر تولّای تام پیدا میکند و جبهه حق را میشناسد.
وقتی میثاق ایشان را با خدا دید و تحمل بلایشان را در راه خدا و رضایشان را به بلاء الله شهود کرد، اول خود به معرفت، ثبات قدم و... میرسد و بعد هم جمال و زیبایی بلای حق با اولیائش را درک میکند و به رضای به "بلاءالله" نسبت به اولیائش میرسد.
چنین انسانی نسبت به فعل حق به حمد و رضا میرسد، نسبت به اولیاء خدا تولی پیدا میکند و نسبت به فعل دشمنان آنان نیز به تبراّی تام. این بهرهمندی است که میتوان از عاشورا داشت.
طی آن تحلیل واقعه عاشورا، چگونگی بهره مندی از عاشورا، گذری بر آینده عاشوراپژوهی و پیشینه آن مورد بررسی قرار گرفت.
نویسنده در بخش اول، هر کدام از این سرفصلها را به تفصیل مورد بررسی قرار داد تا مجال مطالعه مبانی عاشوراپژوهی میسر شود.
گذری بر مبانی عاشورا پژوهی
عاشورا مرحلهای از اقامه کلمه توحید و بنای بیت نبوّت است، پس باید آن را در ارتباط با بقیه ارکان توحید تفسیر نمودو اگر در این مسیر بقیه ارکان توحید دیده نشود، نمیتوان آن را همه جانبه تفسیر کرد که چرا این واقعه و با این کیفیت اتفاق افتاده است؛ همانطور که بدون نقشه جامع، نمیتوان حتی ضلعی از یک شهر را تحلیل کرد.
با توجه به آنچه در فصل قبل نیز توضیح داده شد، تحلیل قیام عاشورا را باید از طریق محورهای آن دنبال نمود که فهرستوار تقدیم میشود:
1 – پیش نیازهای تحلیل قیام عاشورا؛
2 – تحلیل واقعه عاشورا و ابعاد وجودی آن؛
3 – نحوه بهرهمندی از این امر عظیم؛
این مقدمات باید مورد دقت قرار گیرند تا بتوان وارد بررسی آن شد و به آن پرداخت.
1 – مبادی و مبانی تحلیل قیام عاشورا
1/1 – پایگاه امامت در فلسفه خلقت
اولین مسئلهای که برای ورود به تفسیر عاشورا به آن نیازمند هستیم، ارائه همان نقشه جامعی است که عاشورا در درون آن و به خاطر تکمیل شدن آن رخ داده است.
عاشورا فعل معصومین (ع) است و شناخت شأن، مقام و موقعیت ایشان ضرورتیترین امریست که برای تحلیل عاشورا به آن نیازمند هستیم؛ زیرا جایگاهی که معصومین (ع) در نظام خلقت دارند باعث آن است که افعالی متناسب با همان شخصیت و با همه آن ابعاد از ایشان صادر شود.
نمیتوان شخصیت و ابعاد وجودی ایشان را نشناخت و بدون هیچگونه معرفتی نسبت به ابعاد وجودی ایشان، فعل ایشان را تحلیل کرد.
ممکن است ادعا شود در امور عادی، همه ابعاد وجودی ایشان بروز نکرده است ( که البته این نیز در جای خود جای تأمل و دقت است و به سادگی قابل قبول نیست) اما بیتردید در مثل حادثه عاشورا، اهل بیت (ع) با تمام ابعاد وجودیشان حضور دارند.
براساس عقاید مسلّم شیعه، امام شخصیتی است که محیط به همه ابعاد عالم است و ملکوت عالم در اختیار اوست و به دنبال ایشان حرکت میکند. وقتی فعلی را قصد میکنند، ملائکه مقرب در اختیار ایشانند و اعمال خود را با ایشان تنظیم میکنند.
اراده امام، "ملکوت عالم را تحت تأثیر قرار میدهد"، واسطة فیض حضرت حق است"، "خلقت تحت اشراف اوست"، "ولایت بر خلق دارد" و "امور خلایق به او تفویض شده است". آیا بدون در نظر گرفتن ابعاد وجودی چنین شخصیتی میتوان به تحلیل فعل او پرداخت؟
اگر امام را در حد یک عالم عادل، یک انسان مقدس و یا حداکثر یک سیاستمدار پخته تنزّل دهیم، پیداست این تحلیل فعل امام نخواهد بود، بلکه تحلیل یک شخصیت معمولی و ملموس است که ساخته و پرداخته خود ماست.
البته در مقام تحلیل فعل معصومین (ع)، از شناخت اعماق آن افعال به دور هستیم، چرا که اصولاً امکان احاطه بر فعل معصوم برای کسانی که مادون ایشان هستند محال است و به طریق اولی احاطه بر حقیقت آن نیز برای آنان مقدور نیست.
ولی تناسبی بین شناخت ما و ابعاد وجودی معصومین (ع) برقرار خواهد شد که متناسب با " تولی" و " ظرفیت ایمانی" ماست. متناسب با درجات ایمان و تولّایی که پیدا میکنیم، انوار ایشان در وجودمان نازل میشود و عارف به مقام و فعل ایشان میشویم. پس باید همه ابعاد وجودیای که برای معصوم برشمرده شده و معرفت نسبت به آن متوقع است را در نظر گرفت و متناسب با ظرفیت معرفت به تحلیل پرداخت.
به طور خلاصه میتوان گفت که برای تحلیل پایگاه معصومین (ع) در نظام خلقت باید این طبقات را جستوجو کرد:
اول: نسبت معصومین ( خلافت و ولایت) با خدای متعال( توحید و الوهیّت).
معصومین (ع) در قوس نزول، واسطه و مجرای جریان الوهیت در کلّ عالم خلقت هستند و خداوند متعال اراده نمودهاند که در عالم هیچ مجرای فیض مستقیمی رو به خداوند وجود نداشته باشد، الّا ایشان و هیچ نور الهی بدون عبور از حجاب نورانی اهل بیت بر هیچ مخلوقی ساطع نشود.
این 14 نور پاک تنها مجرای جریان اسماء و صفات الهی در عالم خلقت هستند و این نه از سر این است که خداوند قادر بر سریان و جریان مستقیم و یا چند مجرایی جریان الوهیت خود نباشد، بلکه اینگونه بودن جریان الوهیّت در عالم، خود مشیت و اراده الهی است و لذا تنها ایشان ارکان توحید هستند.
دوم: نسبت ولایت و خلافت ایشان با نظام خلقت و مخلوقات ( عبودیت)
در قوس صعود نیز معصومین (ع) تنها مجرای جریان عبودیت و بندگی خدای متعال هستند. تنها راه بندگی و عبودیّت خداوند، تولی و تسلیم در مقام ولایت ایشان است. با تولی به این انوار مقدس است که خداوند پرستیده میشود و این نیز به نوبه خود اراده و مشیت الهی است. لذا در روایات داریم که " بِنا عُبداللهُ و بِنا عُرفَ الله"
آنچه آمد سرفصل آن چیزی بود که باید در شناخت و معرفت الامام ابتدا مستدل بیان و سپس پایههای شناخت فعل الامام را بر آن استوار کرد. اینها یکی از مهمترین فعالیّتهای پیش روی عاشورا پژوهی است که میتوانند تأثیرات بسیار عمیق و با برکتی در سایر علوم داشته باشند.
2 – تحلیل واقعه عاشورا
گفته شد برای شناخت واقعه عاشورا باید مبنایی ترین تعریف را محور دستگاه شناخت خود قرار داد و آن اینکه " فعل عاشورا، تصرف معصوم (ع) در عالم خلقت به نسبت جایگاه و موقعیت ایشان در نظام خلقت است."
پس در این قسمت از تحلیل واقعه عاشورا باید با توجه به فلسفه خلقت و جایگاه ایشان در آن به شناخت گستره این تصرف و بندگی در عالم خلقت پرداخت.
2-1- عاشورا و جلوههای بندگی معصومی(ع)
اوّلین نگاه، عبودیت و میثاق آنها با خدا را مدنظر دارد که گاهی نیز مورد غفلت واقع میشود. این میثاق، بندگی و قربی که در نتیجه آن برای معصوم حاصل میشود، باطنیترین چهره عاشورا و فعل معصوم است. یعنی آن مقام بندگی و وفای به عهد الهی، باطنی ترین چهره " بلا"ی اولیاء خدا و افعال و عبادات آنهاست.
چهره دوّم، تصرفات سیدالشهدا (ع) در تاریخ است که باید دقت داشت که چهره دوم، فرع و تابع جنبه اول است..
باطنیترین چهره فعل معصوم آن حادثهای است که بین ایشان و خدا میگذرد؛ یعنی جریان ربوبیت الهی و جریان رحمت، ضیافت و سرپرستی خداوند بر سیدالشهدا (ع) و از سوی دیگر تولای سیدالشهدا(ع) بر آن ولایت و مراتب تسلیم و رضا به ولایت الهیه.
خداوند در حال سرپرستی "ولی"اش است و سیدالشهدا (ع) نیز به این سرپرستی راضی و تسلیم محض است. این همان باطنیترین چهره عاشوراست که در دعای ندبه به آن توجه داده شده است:
" اللهم لک الحمد علی ما جری به قضائک فی اولیائک".
باطنیترین چهره عاشورا " قضاء" خداوند بر اولیائش از یک سو، و " رضا" ی آنها به این قضاء و بلا از سوی دیگر است، که دعای ندبه دارای مفاهیم بسیار مهمی در شرح این رابطه است؛ یعنی قضای خداوند بر اولیائش و سپس برخورد اولیاء خدا با این قضا. پس نباید از این امر غافل شد که ولایت اولیاء خداوند به تبع همین بندگی است.
اصلیترین "ربوبیت" خداوند، نسبت به اولیائش است و بقیه خلقت، تحت این ربوبیت سرپرستی میشوند. سرپرستی بقیه خلق از بستر و متناسب با همین ربوبیت است.
مهمترین عبادتهای عالم، عبادت اولیاءالله است و مهمترین تعلق حضرت حق نیز همین تعلق است. بنابراین یکی از چهرههای عاشورا جریان ربوبیت الهی و قضا و تدبیر حق است که در عین زیبایی است، اما بستر این سرپرستی، جریان " بلا" است.
2-2- عاشورا و "شفاعت" عبادالله
- گستره عاشورا
گفته شده که چهره دوّم فعل معصومین تصرفات ایشان است و معصومین به خاطر آن تولی و تسلیم محض ولایت الهیه بودن، بر همه عوالم ولایت پیدا کردهاند.
لذا خدای متعال میثاق ولایت نبی اکرم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را همانطور که در روایات عالم ذر آمده است، از همه عالم گرفت و ولایت ایشان را بر همه عوالم جاری کرد.
پس عبادات اهل بیت (ع) نباید نادیده انگاشته شود، چراکه اعظم همه عبادات و جریانهاست و معلوم میکند که تصرفات ایشان در همه عوالم از کجا ناشی میشود و در عین حال تصرفات معصومین (ع) متناسب با اراده حضرت حق سبحانه و تعالی و ظرفیت بندگی عبادالله است.
اما یکی از مسائلی که در تحلیل هر واقعهای نیاز است تا به آن پرداخته شود،تعیین" گستره" یا زمان و جغرافیای آن است، تا معلوم شود از کجا شروع شده است؟ تا کجا ادامه داشته است؟ دایره حضور آن چیست؟ و...
اگر با این نگاه به روایات رجوع شود و معارفی که در قرآن و کلمات نورانی اهل بیت (ع) موجود است بررسی گردد، دیده میشود که عاشورا طول و عرض جغرافیایی بسیار گستردهای دارد. از قبیل خلقت همه عوالم حتی قیامت و بهشت و بالاتر از آن. این عبادت و پیامدها و آثارش فقط جغرافیای اصطلاحی یعنی تاریخ دنیا را نپوشانده است؛ بلکه تمام خلقت و هر آنچه در نظام خلقت جاری است، جغرافیای آن محسوب میشود.
حتی بر طبق روایات همه خلقت طفیل متناسب با بندگی آنها و متناسب با صلوات حضرت حق سبحانه و تعالی بر آنهاست.
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
بنابراین عاشورا حادثهای است که از لحاظ تاریخ، همه تاریخ خلقت را میپوشاند و از نظر جغرافیا نیز بر همه ابعاد خلقت تأثیر میگذارد.
میتوان با رجوع به روایات و آیات این مطالب را دید که آثار این حادثه بر عوالم، برخورداری و مصیبت زدگی آنها و نیز نسبت و تأثیری که این حادثه بر همه عوالم داشته، چه بوده است؟
پس طول و عرض جغرافیایی این حادثه در کل نظام خلقت باید مورد دقت قرار گیرد که آیا حادثهای است که صرفا در سال 61 هجری برای سیدالشهدا اتفاق افتاده و آغاز آن از مرگ معاویه یا حداکثر چند سالی عقبتر بوده است؟
آیا این حادثه حداکثر در فاصله پنج، شش ماه رخ داده است؟ یا اینکه حادثهای است که قبل از خلقت دنیا زمینهچینی شده است؟ میثاقِ " تولی" و " ولایتی" است که از عوالم قبل آغاز شده و از اعظم مواثیقی است که خدای متعال از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفته و به عاشورا نیز ختم نشده است؛ بلکه آثار این عبودیت و بندگی تا بعد از قیامت نیز پا برجاست؟
-عاشورا و میثاق بقیه اولیاء الهی
یکی دیگر از مسائلی که برای تحلیل چگونگی جریان شفاعت در عاشورا باید مورد بررسی قرار گیرد، ارتباط این میثاق بندگی و تولّی به ولایت الهیه سیدالشهدا (ع) با بندگی سایر اولیاء خداست.
اصل این میثاق چه ارتباطی با حلقههای دیگر بندگی اولیاء خدا در تاریخ دارد؟ چه نسبتی با بندگی انبیاء (ع) و سپس چهارده معصوم (ع) دارد؟ اینها چه ارتباطی با همدیگر دارند؟
ولایت و تصرفی که سیدالشهدا (ع) در عالم و خلقت کردند، چه ارتباطی با بقیه تصرفات اولیاء خدا دارد؟ اگر روی این موضوع دقت نشود، حادثه نیز به خوبی تحلیل نشده است.
نکته مهم این است که اگر تمام این افعال به صورت واحد دیده نشود، نمیتوان به یک تحلیل روشن رسید که چرا این فعل انجام شد. به عنوان مثال اگر فرض شود که به دنبال حادثه عاشورا، ظهور حضرت بقیه الله (ع) نباشد، عاشورا دیگر تحلیل شدنی نیست. کما اینکه بدون بعثت رسول اکرم (ص) و افعال دیگر انبیاء و معصومین (ع) نیز قابل تحلیل نیست.
-پایگاه فلسفه تاریخ
بر طبق این نگاه، پایگاه اصلی "فلسفه تاریخ" نیز مشخص میشود که همان میثاق بر "وساطت" چهارده نور پاک در الوهیّت در عالم مخلوق ( قوس نزول) و همینطور وساطت در بندگی شدن خداوند ( قوس صعود) است و میثاق آنان بر چگونگی جاری شدن این هر دو جریان، محورهای اصلی فلسفه تاریخ است که البته شناخت همه ابعاد آن برای عالم مخلوق ممکن نیست، چرا که اشراف کامل آن با بنده بودن ما در این مسئله سازگار نیست.
موضوع فلسفه تاریخ، حلقههای پیوسته افعال معصومین (ع) است که به نوبه خود با بعضی از ابعاد دیگر تحلیل فعل معصوم (ع) گره خورده است.
در اینجا جایگاه فعل سیدالشهدا در تکامل تاریخ دیده شود و پس از منظر " تکویني" (که در "فلسفه رحمت" بررسی شد) از منظر "تاریخ" نیزدیده شود. فعل معصوم فعل تاریخی و محور شکل گیری تاریخ عبودیت و بندگی است. او محور تکامل تاریخ است و....
اما اصلاً تکامل تاریخ چگونه اتفاق میافتد؟ نگاه ما به تاریخ و تکامل و مراحل آن چیست؟ از منظر فلسفه تاریخ، فعل سیدالشهدا (ع) چه جایگاهی در تکامل تاریخ دارد؟
طبیعتاً در این قسمت اگر نظر فلسفه تاریخی داشته باشیم، کلمه توحید، تصرفاتی که تاریخ را معماری میکند و تاریخ عبودیت و بندگی را با هم معنی خواهد کرد. یکی از دلایلی که زیارت سیدالشهدا (ع) با سلام به انبیاء آغاز میشود تا به ائمه (ع) وخود سیدالشهدا برسد ناظر به همین نکته است.
عاشورا یک حادثه منقطع نیست که دفعتاً در عالم متولد شده باشد. حرکتی است که بسترها و نتایج و پیامدهایی به همراه داشته است. این کل جریان عصمت است که عاشورا و قبل و بعد آن را تحلیل میکند. بنابراین باید به فلسفه تاریخ نیز پرداخت.
2-3- عاشورا و موضعگیری خلق الله نسبت به آن
گفته شد که معصوم چه جایگاهی نسبت به خداو اولیای خدا دارد. سوال بعد این است که نسبت نظام خلقت و نظامات انسانی با ایشان چیست؟
نسبت عباد به معصومین (ع) " تولی" به ولایت ولی خداست که در همین ابتدای راه باعث شکلگیری دو جبهه تاریخی میشود:
اول: جبهه کسانی که متولی به ولایت معصومین (ع) هستند؛ از پیامبران تا شهداء و بقیه عوالم؛
دوم: جبهه کسانی که روبهروی معصومین ایستاده و متولّی به ولایت ایشان نشدند.
باید تحلیل کرد که جبهه ولی خدا چیست و چه کسانی در این جبهه هستند؟
چه چیزی آنها را به این جبهه آورده است؟ عامل جمع شدن آنها چه خصوصیاتی بوده است؟ حضرت ابراهیم خلیل (ع) میثاق نام نسبت به ولایت اهل بیت (ع) را چگونه بسته است؟
" اِنََّ امرنَا صَعبٌ مُستصعَب لا یَحتمِلُهُ إلّا مَلَکٌ مُقرِّب أو مرسلّ او عبدٌ إمتحنَ الله قلبه لِلایمانِ". کسانی که به مقام تحمل ولایت رسیدهاند چگونه به این میثاق دست یافته اند؟ چه ارتباطی بین آنها برقرار است؟ این ارتباط از کجا آغاز شده است و تا کجا ادامه دارد؟ مثلاً میثاق حضرت ابراهیم (ع) با سیدالشهدا (ع) از کجا آغاز شده است و تا کجا ادامه دارد؟ روح این میثاق چیست؟
این نگاه عمیق تر از تحلیل انسان شناسانه یا تحلیلهای سادهتر عاشوراست. تحلیلها را نباید ساده سازی کرد.باید دید که چرا زهیر عثمانی مذهب به صف سیدالشهدا (ع) میپیوندد و ابن عباس که شاگرد امیرالمومنین (ع) است نمیتواند به کربلا بیاید؟
باید دید همراهی با اولیاء خدا از کجا آغاز شده است؟ از همین دنیا یا قبل از این دنیا؟ نباید این سطح از همراهیها را سطحی و عامیانه تحلیل کرد. بر پایه معارف اهل بیت (ع) باید مسائل عوالم قبل را نیز در همراهی اولیای خدا در نظر گرفت.
اینها همه در معارف اهل بیت (ع) موجود است، امّا از آنها غفلت و عاشورا را عامیانه تحلیل کردهایم. در تحلیل عاشورا باید از نظام خلقت آغاز کرد تا به تحلیل فلسفة تاریخ و سپس تحلیل جامعهشناسانه و انسان شناسانة آن رسید.
در مورد کسانی که روبهروی حضرت ایستادند نیز باید همین دقت را کرد و آن را در نظام خلقت تحلیل کرد. تقابل اولیاء طاغوت و اولیاء الهی، تقابل نور و ظلمت و جریان رشد و غیّ است.
اینکه یزید طالب حکومت یا قدرت پرست بود، یا تقسیم بد بیت المال در زمان عثمان و یا حتی اینکه ثقیفه زمینه وقوع حادثه عاشورا بوده اند، ساده سازی عاشوراست و آغاز راه جبهه باطل نبوده است.
بلکه جریان درگیری حق وباطل و جنود عقل و جهل، جریان بسیار گسترده و پیچیدهای است که محوریترین صحنههای ظهور آن، عاشوراست که در یک سوی آن تمام اولیاء باطل و در طرف دیگر تمام انبیاء و اولیاء الهی جمع بودند. یک طرف تمامی شهوات و غضبهای عالم متراکم شده بود و در طرف دیگر تمام عبودیتها. عاشورا " کانون" یک چنین درگیری عظیمی است.
بنابراین، ازطرفی باید حق را و از طرف دیگر باطل را تحلیل کرد. البته گفته شد که فعل سیدالشهدا (ع) باید در افق ارتباطی خدا و بنده محضش نیز تحلیل شود.
نگاه جامعه شناسانه نیز حتماً باید داشت:
اینکه جامعه چیست و چگونه شکل میگیرد؟؛ جامعه حق و باطل در زمان امام حسین در چه وضعی بوده و در چه موضوعاتی با یکدیگر برخورد داشته اند؟؛ آیا برخوردها بر سر حکومت کوفه سال 61 ه.ق. بوده یا حکومتی بالاتر؟
"وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُون"
َ باید در پاسخ گفت: موضوع این تقابل، تحقق حکومت الهی در همه عوالم است، نه فقط عالم دنیا.
3 – پیش نیازهای بحث در بهرهمندی از عاشورا
3-1- معنی سلوک و رابطه آن با بلای ولی الله
چگونه میتوانیم از بلای سیدالشهدا بهرهمند شویم و با آن سالک شویم؟ آیا اصلاً راهی به این بلا داریم؟ آخرین مرحلة اوج ما با این بلا چیست؟
ابتدا باید سلوک را معنی کرد و سپس به بررسی این موضوع پرداخت که چگونه میتوان با عاشورا سالک شد؟ سلوک به چه معنی است؟
سلوک چگونه بر مبنای انسانشناسی، جامعهشناسی و تاریخشناسی تعریف شود تا بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم؟ "سلوک فردی"، "سلوک جمعی" و "سلوک تاریخی" به چه معناست؟ سپس باید روشن شود که نقش حادثه عاشورا در رسیدن فرد، جامعه و تاریخ به تولی و تبری – که اصل در این سلوک است – چیست؟ اگر سلوک بر این پایه تحلیل شود، در این صورت میتوان نقش بلای ولی خدا را در آن تعریف کرد که چگونه میتوان با بلای ولی خدا سالک شد و با سفینة الحسین حرکت کرد.
3-2- نقش سلوک با بلا درتهذیب فردی و جمعی
" سلوک با بلا" راهی مطمئن برای اصلاح همه حالات و خلقیات ناصواب است و انسان را به مقام محمود میرساند و شاید زیارت عاشورا دستور العمل چنین سلوکی باشد.
انسان به جایی میرسد که بین او و مقام محمود معصومین (ع) حجابی نباشد؛ این ممکن نیست مگر با محو تمام رذایل و کسب تمام فضایل. با بلای اولیاء خداست که میتوان به چنین مقامی رسید و مشکلات راه نیز مانند خودبینی، عجب و غرور برطرف میشود؛ چرا که " اِنَّ سَفینةَ الحُسینِ أسرع".
چنانچه در اصحاب سیدالشهداء (ع) هیچ یک از خصایص رذیله وجود نداشت و اگر چه شیطان تمام جنودش رادر میدان آورد تا یکی از جنود سیدالشهدا (ع) را زمین گیر کند، امّا موفق نشد.
اصحاب سیدالشهداء(ع) اول در جهاد اکبر خود بر تمام جنود شیطان غلبه کرده بودند که سبب شده بود تا همه فضایل در آنها متجلی گشته و جنودِ عقل متناسب با ظرف وجودیشان در آنها ظاهر شود و به همین دلیل زمین گیر نشدند.
وقتی انسان در اعظم جبهههای عقل و جهل – یعنی جبهه رسول خدا (ص) – وارد شود و نسبت به آن درگیری عظیم توجه و توسل پیدا کند، آن وقت میتواند در باطن خود به فتوحات عظیمی نائل آید.
اساس عبودیت به تولی و تبری تعریف میشود و به همین دلیل فرمودهاند: " هل الدین الّا الحبّ و البغض فی الله". اساس " توحید" تولای تام به ولایت الهیه و تبرای تام از ولایت طاغوت است. کسی که ولایت امام را قبول ندارد، اگر تمام عمرش را هم در سجده باشد، به هیچ وجه از او پذیرفته نخواهد شد.
وقتی سلوک به تولّی و تبرّی تعریف شود، نقش بلای اولیاء الهی و سپس همه مجاهدتهای باطنی و کنارهگیری از رذایل اخلاقی در آن تعریف خواهد شد که آن نیز به نوبه خود باعث تعریف میدانهای جدیدی از جهاد و منازل تازهای از سلوک خواهد شد.
با بلای اولیاء خدا باید به سه چیز رسید:
1 – تبرای تام از اعدائشان؛
2 – تولای تام اولیاء خدا؛
3 – رضا به قضای الهی که بالاتر از آن درجهای نیست.
انسان باید مبتلا به بلای اولیاء خدا شود تا به حدی از قرب برسد که بلای آنها در روح انسان تنزل و تجلّی پیدا کند و با این بلا به طرف خدای متعال حرکت کند، یعنی به مرزی از حبّ و ولاء برسد که مستحق بلای آنها شود.
حال اگر به این مرز رسید به واسطه سلوکی که با این بلا داشته است، او را به تبرّای تام از اعداء میرساند، دشمن شناس میشود و جبهه باطل را میشناسد. از سوی دیگر تولّای تام پیدا میکند و جبهه حق را میشناسد.
وقتی میثاق ایشان را با خدا دید و تحمل بلایشان را در راه خدا و رضایشان را به بلاء الله شهود کرد، اول خود به معرفت، ثبات قدم و... میرسد و بعد هم جمال و زیبایی بلای حق با اولیائش را درک میکند و به رضای به "بلاءالله" نسبت به اولیائش میرسد.
چنین انسانی نسبت به فعل حق به حمد و رضا میرسد، نسبت به اولیاء خدا تولی پیدا میکند و نسبت به فعل دشمنان آنان نیز به تبراّی تام. این بهرهمندی است که میتوان از عاشورا داشت.