کد مطلب : ۴۶۳۷
عاشقكشان
نویسنده: محمد صفري
تا به امير مومنان رسيد، تا محراب عشق؛ تيغ كين فرق درياي عشق را شكافت، اما خورشيد خاموش نشد، علي چشمه خورشيد بود.
عاشقكشان به كريم اهل بيت رسيد، اما كرامت پابرجا ماند، آنگونه شد كه به حسين (ع) رسيد. قرباني ديگري از عشق. تفاوتي بود ميان اين عاشقكشان با آن ديگريها؛ از قربانگاه عشق ابراهيم، عاشقكشان حسين (ع) رقم خورده بود.
ابراهيم اسماعيلش ماند، تا حسينش به قربانگاه عشق رود. از عيد قربان تا اقيانوس محشر عاشورا. حسين غرق به خون لبتشنه آب، علياصغرش را برد براي قرباني؛ قربانگاه، كربلا بود كنار رود فرات. درنگ نكرد، شك به دلش هم راه نداد. از عرفه كه راه افتاده بود، ميدانست.
ششماههاش را، دردانه اش را روي دست گرفت. آب ميخواست براي او، كمي، قربانياش را آورد به قربانگاه نينوا و خود نيز قرباني شد؛ قرباني عشق.
خون، آبروي اين ديار است. شقايقها همواره بايد پرپر شوند تا سرسلسله عشاق بيايد.
خون سيراب ميكند عطش كهنه اين ديار را؛ خون حسين در رگهاي اين سرزمين جاري است. قرنهاست مردم اين ديار از خون حسين سيراباند و جان ميگيرند.
وَ فَدَيناهُ بِذَبحٍٍ عَظيمٍ ...
و اينگونه خدا خواست قرباني، تا عاشورا به تاخير بيفتد.