کد مطلب : ۷۶۹۷
هنرهای آيینی در تقابل با خودآيینی در هنر
محمود مکتبی
بحث دربارة هنرهای آيینی و خودآيینی در هنر، بحثی بسیار جذاب اما پیچیده است؛ چراکه برای هیچ کدام از این مفاهیم، به طور مشخص نمیتوان تعریف ارائه یا بسترهای تاریخی آنها را مشخص کرد.
شاید بتوان رابطة علم و هنر در دورة رنسانس را اولین مرحله از رهاسازی هنر از قید و بند آيینها و همچنین بریدن از امر مقدس دانست، اما جدایی هنر از فرآیند زندگی و مبهم شدن بسترهای تاریخی آن در بحث خودآيینی هنر را بايد به شکل دقیقی مطالعه کرد تا به دلایل و رویکردهایی که موجب این تغییرات گسترده در هنر شدهاند، پی ببریم.
هنرها در بیشتر موارد ابتدا از آيینهایی سرچشمه گرفتهاند که در گذشت زمان تبدیل به یک نوع صنعتگری شده و سپس با گسست از بسترهای خود به یک گرایش هنری خاص رسیدهاند. هنرهایی که امروز وجهی تکنیکی و ظاهری دارند، در گذشته برگرفته از مفاهیمی بودهاند که آيینهای مشترک یک قوم آن را مشخص میکرد و سپس در قالب یک شیء آيینی یا یک بنا، حرکات جمعی یا سرودههایی برای آنها نمایان میشد.
بنابراین هنرهای آيینی جدا از بسترهای اجتماعی خود نیست و به عنوان چیزی جدا از زندگی مردم محسوب نمیشود، اما خودآيینی در هنر، گسست از زندگی روزمره و پذیرفته شدن هنر به عنوان کلیتی مجزاست.
خودآيینی هنر پدید آمدن زیباییشناسیهای هنری خاص جدای از بحثهای فلسفی هنر بود که به موجب آن برداشتهای اخلاقی و گرایشهای آموزشی به هنر به عنوان یک نگاه واپسگرایانه و غیرهنری کنار گذاشته شد.
در اینجا بد نیست تا اشارهای به یکی از نمونههای کهن و تفاوتهای گفته شده در این مورد داشته باشیم؛ اگر به طور مثال به شیء دستساز کوچک مربوط به مردمان مشکینشهر در چند هزار سال پیش برگردیم و به اشیايی همچون گردنبند یا گوشوارههای آنها نگاهی بیندازیم، به برخی از تفاوتهای عمده در هنر پی میبریم.
این مردمان در چند هزار سال پیش گوشوارههایی از طلا به شکل خوشههای انگور برای خود میساختند و از آن استفاده میکردند. این گوشواره امروز نیز برای ما کاربرد دارد، اما وجهی که بسیار متمایز از گذشته میشود، این مسئله است که استفاده از شکل خوشة انگور برای ساخت یک گوشواره در آن زمان علاوه بر وجه زیبایی، برگرفته از یک آيین مشترک و مفهوم سپاسگزاری از محصولی بوده که در آن منطقه محصول اصلی به حساب میآمد و زندگی آنها را تأمین میکرد.
این شیء کوچک بیش از آنکه مبتنی بر زیباییشناسی باشد، برای مردمان آن زمان نمادی از زندگی بوده است؛ نمادی که از طریق آن افراد حس پرستش و سپاسگزاری خود را ارضا میکردند.
به بیان دیگر این شیء کوچک هنری که ما امروزه از زاویهای هنری به آن نگاه میکنیم، برای مردمان مشکینشهر در آن زمان کارکردی آيینی، مقدس و مهم داشته، در حالی که این مسئله امروز برای ما به وجهی زیباییشناسانه و در مواردی نشانهشناسی فرم و ماده تقلیل یافته است.
این تغییرات که ما امروز از آنها به عنوان خودآيینی هنر نام میبریم، متعلق به جامعة بورژوازی بوده که در طی یک فرآیند تاریخی شکل گرفته است؛ خودآيینیاي که خواستار استقلال هنر از جامعه میشود. در هنرهای آيینی، هنر به واسطة رابطههای مکتبِ یک جمع شکل میگیرد، اما خودآيینی به نوعی خصیصهای است که در هنر برای تبیین انگارههای هنرمندان در قبال فعالیتهای خودشان شکل میگیرد و از همان ابتدای شکلگیری با طبقة خاصی از جامعه ارتباط دارد.
از یک نگاه دیگر هنرهای آيینی که امروز ما شاخههای مستقل دیگری از آن را به عنوان هنرهای سنتی، هنر دینی یا هنر قدسی مطرح میکنیم، یک کارکرد آيینی داشته و شیء مورد نظر خود را به وسیلة یک جمع میسازد و مخاطبان آن نیز جمعی هستند که نمونة مناسب آن را میتوان در تعزیه مشاهده کرد؛ اجرایی آيینی که برخاسته از یک فرهنگ جمعی است و پاسخگوی نیازهای همان جمع است. بنابراین همانگونه که یک اجرای آيینی مشترک است، مخاطبان آن نیز یک جمع بزرگ هستند.
اما از زمانی که هنرها از وجه آيینی خود فاصله گرفته و به تعبیر پیتر بورگر به هنر درباری تغییر شکل يافتند، یک تغییر اساسی شکل میگیرد و آن تبدیل هنر از شیء آيینی به شیء بازنمایانه است و اینکه سازندگان جمعی به تولیدکنندة فردی تبدیل میشود.
در این دوره با وجود آنکه بحث دریافت اثر هنری یا مخاطبان از لحاظ مفهومی نیز تغییر مییابد، اما مخاطبان یا دریافتکنندگان اثر همچنان یک جمع هستند.
روند تاریخی این مسئله همچنان که در بحث از خودآيینی هنر گفته شد به جامعه و هنر بورژوایی کشانده میشود و در اینجاست که هنر با تغییراتی که به خود میبیند از آيینها و بسترهای پیشین خود کنده شده و تولید کننده و مخاطب هر دو به فرد تبدیل میشود و دیگر از یک روح جمعی در آثار هنری خبری نیست که البته این امر را نمیتوان به طور مطلق بیان داشت.
این فردیت که در دورههای بعدی نیز ادامه مییابد و در هنر آوانگارد و هنر دورة معاصر نیز به شکل شفافی مطرح میشود، به واقع همان چیزی است که طی یک فرآیند تاریخی موجب چندگانگی و پیچیده شدن هنر معاصر شده و از سوی دیگر تا اندازهای ما را از طبیعت، شکل و ماهیت طبیعی خودمان دور کرده است.
چراکه در هنرهای آيینی، رابطة این هنر با انسان و خدا مهم است و عوامل ایدئولوژیکی با عوامل بصری و عینی پیوند دارد و همچنان که به صورت طبیعی از درون اشتراکات جمعی بشری بیرون آمده است، نمیتوان خاستگاهی فردی و حتي تنها بشری داشته باشد؛ خصیصهای که ما از زمان خودآيینی در هنر تا به امروز از آن فاصلة زیادی گرفتهایم.
منابع:
1- پیتر بورگر، نظریة هنر آوانگارد، ترجمة مجید اخگر، تهران، انتشارات مینوی خرد، 1386
2- سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ترجمة انشاءا... رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1380