کد مطلب : ۱۳۴۴۸
ناگفتههایی از مؤسسه وعظ و خطابه از زبان یک شاهد زنده
مؤسسه وعظ و خطابه 7 // قصد تضعیف حوزه قطعاً تهمت است
گفتوگو با محمد باقر دشتیانه یکی از دانشجویان «مؤسسه وعظ و خطابه»
از آیتالله بروجردی خاطره دارد تا کاشانی و مصدق. در اتفاقات دروران قبل از انقلاب حضور داشته و در خاطر دارد تا اوایل انقلاب و جنگ. در اوایل انقلاب به همراه آقایان مطهری، بهشتی، رفسنجانی، مهدوی کنی و ... بنیانگذار جامعه روحانیت مبارز تهران بوده است. یکی از نکات جالب زندگی وی آن است که در همان ابتدای انقلاب از یک ترور نافرجام جان سالم به در برده است.
از آنجا که وی از دانشجویان «مؤسسه وعظ و خطابه» بوده است و خیمه در نظر دارد طی چند شماره به این موضوع بپردازد، موضوع گفتوگوی ما با ایشان بر محور همین مؤسسه و حواشی مربوط به آن است. وی که با خود کوهی از خاطرات را حمل میکند، خاطراتی جذاب و شنیدنی در این زمینه دارد که البته گاهی گسسته و دست و پای شکسته است و این برای یک حافظه ۸۱ ساله ناگزیر و قابل درک است. در ادامه این گفت وگو را میخوانید.
ظاهراً شما مدتی از دانشجویان «مؤسسه وعظ و خطابه» بودید و در آنجا تحصیل میکردید. آیا این گفته را تأیید میکنید؟ از مؤسسه چه چیزی به یاد دارید؟
بله. من در «مؤسسه وعظ و خطابه» در حوالی سال ۱۳۳۲ تحصیل کردم و از آن زمان مدرک مدرسی علوم معقول و منقول دارم که البته مدرک من مدرک مدرسی علوم منقول است. چرا که دو جور مدرک میدادند یکی مدرک مدرسی علوم معقول که بیشتر حکمت و فلسفه و کلام بود و دیگری مدرک مدرسی علوم منقول که تفسیر و حدیث و این قبیل مباحث بود. در آن دوران این مدرک معتبر بود. اخوی من که اوایل انقلاب در دانشکده الهیات بود به من گفت که ما این مدرک را در سطح دکتری میدانیم.
آقای محمد باقر سبزواری رئیس مؤسسه بود که تحصیلات حوزوی داشت. مرد خبرهای بود. آقای سبزواری ضمن آنکه خطیب زبردستی بود، تألیفاتی هم داشت. از جمله کتاب «سرمایه سخن».
دورههای مؤسسه چند ساله بود؟
برای دریافت مدرک فوق دیپلم دوره، سه ساله بود.
به جز مدرک «مدرسی» مدرکهای دیگری هم میدادند؟
به خاطر ندارم اما فکر نمیکنم. من فقط مدرک مدرسی گرفتم. البته باید توضیح بدهم که مؤسسه مدرک مدرسی نمیداد. برای ورود به مؤسسه باید ابتدا تصدیق مدرسی میگرفتیم. اگر در امتحان ورودی پذیرفته میشدیم، تصدیق مدرسی میدادند و بعد با این تصدیق وارد مؤسسه میشدیم.
این امتحان را از طرف چه نهاد یا سازمانی برگزار میشد؟
از طرف وزارت اوقاف و معارف آن روز که بعدها وزارت فرهنگ شد و امروز وزارت آموزش و پرورش است.
چه کسانی اجازه داشتند تا در این امتحان شرکت کنند؟ آیا فقط طلاب علوم دینی که سابقه تحصیل در حوزه های علمیه را داشتند، اجازه مییافتند تا با شرکت در امتحان تصدیق مدرسی دریافت کنند؟
به هر کس که امتحان میداد و پذیرفته میشد، مدرک مدرسی میدادند. شرطی نبود که فقط طلاب اجازه امتحان داشته باشند.
این امتحان از چه مباحثی بود؟
امتحان از وسایلالشیعه، مکاسب، کفایهالاصول آخوند خراسانی، حکت اشراق و ... برگزار میشد.
در آن دوره که شما قبول شدید، پذیرفته شدگان بیشتر از چه صنفی بودند؟
بیشتر طلبه بودند اما کسانی هم بودند که با دیپلم دبیرستان آمدند. اما چون امتحان در زمینه دروس حوزوی بود، بیشتر طلبهها پذیرفته شدند.
محل مؤسسه کجا بود؟ کلاسها کجا تشکیل میشد؟ ظاهراً در مدرسه عالی سپهسالار که امروزه مدرسه عالی شهید مطهری است، کلاسهایی از طرف مؤسسه برگزار میشده است.
خیر محل مؤسسه در پل چوبی، ابتدای خیابان حقوقی بود. کلاسهای مؤسسه آنجا برگزار میشد اما تا آنجا که به یاد دارم، امتحان ورودی برای دریافت تصدیق مدرسی در مدرسه سپهسالار آن روز برگزار شد.
اطلاعی ندارید که آن ساختمان چه سرنوشتی پیدا کرد؟ مؤسسه یا مدرسهای در آن محل جایگزین نشد؟
ساختمان اجارهای بود و نمیدانم بعد از تعطیلی مؤسسه چه سرنوشتی پیدا کرد.
کلاسها به چه شکل برگزار میشد؟ مقصودم این است که شکل برگزاری کلاس به شکل حوزه بود یا دانشگاه؟
کلاسها به سبک دانشگاه برگزار میشد.
یعنی میز و نیمکت و تخته داشتید؟
بله پشت میز و نیمکت مینشستیم.
آیا مؤسسه امکانات رفاهی ویژهای در اختیار محصلان قرار میداد؟
خیر، به هیچ وجه. هیچ امکانات خاصی برای محصلان وجود نداشت.
مؤسسه غیر از تهران شعب دیگری هم داشت؟ مثلاً در قم یا مشهد؟
من در تهران به مؤسسه میرفتم و از شعب دیگر آن اگر هم وجود داشت، خبر ندارم.
ازهم کلاسی ها و اساتیدتان کسی را به خاطر دارید؟
من و آقای مطهری با هم مدرک مدرسی گرفتیم. آقای «جواد تارا» از ممتحنان ما بود. آقای طالقانی را هم به خاطر دارم. ایشان از اساتید مؤسسه و همچنین دانشکده معقول و منقول بود. یکبار ایشان به من و آقای مطهری گفت شما چرا اینقدر پیگیر کار مؤسسه هستید؟ که من به ایشان گفتم میخواهیم ثابت کنیم که روحانیها هم اگر بخواهند، میتوانند مدرک بگیرند اما لباس روحانیت را رها نمیکنیم و از این کسوت خارج نمیشویم.
آقای راشد چطور؟ ایشان هم ظاهراً از اساتید مؤسسه و دانشکده بوده است.
مرحوم راشد استاد دانشکده معقول و منقول بود و صرفاً از دور بر مؤسسه نظارت داشت. خودشان در مؤسسه نبودند. رئیس دانشکده هم آقای فروزانفر بود.
در مؤسسه چه مباحثی تدریس می شد؟
تاریخ اسلام و ادبیات اسلامی داشتیم. صرف و نحو، تفسیر و فقه و اصول هم تدریس می شد. زبان انگلیسی هم داشتیم. تا آنجا که به خاطر دارم، آقای آریانپور به ما زبان انگلیسی تدریس میکرد. به نظر من خطیب باید یکی دو زبان خارجی را بلد باشد. آقای آریان پور به جز زبان، جامعه شناسی و روان شناسی نیز تدریس میکرد.
فیزیک و شیمی چطور؟
خیر. فیزیک و شیمی نداشتیم. اما اخلاق داشتیم که به نظر من سرآمد همه علوم اسلامی است.
تاریخ، جغرافیا و تاریخ پزشکی هم تدریس میشد؟
تاریخ اسلام بله اما پزشکی خیر.
پزشکی نه تاریخ پزشکی؟
به خاطر ندارم.
سطح دروس مؤسسه نسبت به حوزه چطور بود؟ آیا درسی در مؤسسه تدریس میشد که در حوزه تدریس نشود؟
هیچ درسی درمؤسسه نبود که در حوزه نباشد حتی زبان. سطح دروس حوزه بالاتر بود. علمای بلند نظری در حوزه بودند. حوزه مثل مطهریها را پرورش میداد. به همین دلیل پس از ورود به مؤسسه دیدم برای من مایهای ندارد و آن را نیمه تمام رها کردم.
آیا تفاوت خاصی بین سبک حوزوی و سبک تدریس در مؤسسه وجود داشت؟
سبک مؤسسه کلاسیک بود و مدرک گرا اما سبک حوزه آزاد بود. کسی که در حوزه درس میخواند، مشتاق فهمیدن بود و نه به دنبال مدرک. آن زمان حوزه مسیر طبیعی خودش را طی میکرد و چندان گرایشی به مدرک نداشت.
برای فارغالتحصیلان مؤسسه آینده شغلی وجود داشت؟ یعنی تحصیل در این مؤسسه برای محصلان امکان شغلی فراهم میکرد؟
مدرکی معادل فوق دیپلم می گرفتند و میرفتند.
چه تفاوتی بین «مؤسسه وعظ و خطابه» و دانشکده معقول و منقول(الهیات فعلی) وجود داشت؟
دانشکده مدرک لیسانس میداد و دوره آن ۴ ساله بود.
ظاهراً مؤسسه تعطیل شد. علت چه بود؟ محصلین علاقه نشان ندادند یا سیاست های دولت باعث تعطیلی شد؟
چون زیاد استقبال نشد، آن را جمع کردند. فعالیت آن به ۳ سال هم نرسید.
چه تفاوتی بین مؤسسه وعظ و خطابه و مؤسسه وعظ و تبلیغ بود؟ ظاهراً دو مؤسسه وجود داشته است؟
خیر یک مؤسسه بود. بعضی وقتها به آن وعظ و خطابه میگفتند و بعضی وقتها هم وعظ و تبلیغ.
به نظر شما انگیزه شاه از راه اندازی «مؤسسه وعظ و خطابه» چه بود؟
شاه انگیزهای برای راه اندازی مؤسسه نداشت. انگیزه اصلی را باید در دانشگاه جستجو کرد. شاه کاری به این جزییات نداشت. به نظر من افکار بلند دکتر منوچهر اقبال و آقای سبزواری بود که به راه اندازی مؤسسه منجر شد. منوچهر اقبال در آن زمان رئیس دانشگاه تهران و محمد باقر سبزواری رئیس مؤسسه بود.
به نظر شما وجود مؤسسه چه ضرورتی داشت؟
بنده معتقدم خطیب باید جامعالاطراف باشد و از تمام علوم اطلاعات کامل داشته باشد. خطیبی که بدون سند و مدرک برای مردم حرف میزند نمیتواند موثر باشد. آقای راشد از خطبایی بود که به این موضوع و نیز لزوم اخذ مدارک و معارف توسط یک خطیب اعتقاد داشت.
برخی معتقدند مؤسسه به قصد رقابت با حوزه و در جهت تضعیف آن راه انداخته شد؟
این طور نبود که مؤسسه به قصد تعطیلی حوزه راه اندازی شده باشد. این حرفها کذب و قطعاً تهمت است.
آیا علما و مراجع با آن مخالفت میکردند؟
زمزمههایی مبنی بر تحریم برخی علما و مراجع شنیده میشد اما مخالفت صریحی که بتوان به آن اطمینان کرد را به یاد نمیآورم.
به نظر شما چرا علما مخالفت میکردند؟
علما چون اکثراً مخالف شاه بودند از دریچه همین مخالفت به این مسئله نگاه میکردند و آن را سیاسی میدیدند. من اینطور فکر نمیکردم و معتقد بودم باید از هر فرصتی برای خدمت به اسلام استفاده کرد.
آیا اگر کسی در این مؤسسه تحصیل نمیکرد و از آن مدرک نمیگرفت، اجازه منبر رفتن نداشت؟ یعنی قانونی در جهت منع منبر رفتن کسانی که مدرک آنجا را نداشتند، وجود داشت؟
خیر، منبر رفتن آزاد بود و ربطی به مدرک مؤسسه نداشت.
قبل از ورود به مؤسسه دروس حوزوی را کجا و در محضر کدام اساتید گذراندید؟
مقدمات را در شیراز در مدرسه مقیمیه خواندم و با آمدن آیت الله بروجردی به قم، به آن شهر رفتم. در درس خارج فقه آیت الله بروجردی شرکت کرد و تا حول و حوش سال ۱۳۳۰ در قم بودم و در حدود آن سال به تهران آمدم. در تهران چند دوره در درس آیت الله آشتیانی شرکت کردم. رسائل و مکاسب را نزد ابوالقاسم گرجی که تازه از نجف آمده بود به اتفاق آیت الله جوادی آملی خواندیم. در تهران در مدرسه مروی درس میدادم و در عین حال در همان مدرسه درس میخواندم. بعدها چند ماهی به نجف رفتم. در نجف در درس آیت الله خمینی هم شرکت میکردم.
شما در صحبتهای خود گفتید که دوره را به پایان نبرده و آن را نیمهکاره رها کردید. بعد از رها کردن تحصیل در مؤسسه، به حوزه بازگشتید؟
خیر سال ۱۳۳۳ به نازیآباد آمدم و مسجدالرسول را تأسیس و وقف کردم و از آن سال تا امروز در این مسجد نماز میخوانم. خودم متولی اینجا هستم و سند آن به نام خود من است و از آقای بروجردی دستور داشتم که در این جا نماز بخوانم. ضمناً نماینده اکثر مراجع دیگر هم بودم.
فرمودید که در این مؤسسه با استاد مطهری همراه بودید. خارج از بحث مؤسسه با دیگر فعالیتهای ایشان هم در ارتباط بودید؟
بله، با مرحوم مطهری حسینیه ارشاد هم میرفتم. یک بار با استاد از طرف حسینیه به سفر حج مشرف شدیم که اتفاقاً دکتر شریعتی و فخرالدین حجازی هم بودند. با پدر شریعتی هم آشنا بودیم و به او میگفتیم که سخنان دکتر اشکال دارد. به وی میگفتیم چه کسی بهتر از شما که پدر او هستید تا به او تذکر بدهد.
بعد از انقلاب هم که فرقانی استاد مطهری را ترور کردند، نزدیک همین مسجد مرا نیز ترور کردند. چهار تیر شلیک شد که دو تیر آن به من خورد. یکی به پای راست و دیگری به دست چپ.
علاقهمندان میتوانند برای آشنایی بیشتر با «موسسه وعظ و خطابه»، به «پرونده ویژه خیمه» در این زمینه مراجعه کنند.
مرجع : غلامرضا هزاوه ای . حامد خازنی