گفتگوی خیمه با محمد رضا سنگری (1)
خیمه: یک سئوال که همیشه در مورد تاریخنگاری، مخصوصاً نگارش وقایع مذهبی یک ملت مطرح است، این بوده که روش مؤلف و متدولوژی مورخ در نگارش تاریخ بر یک روش علمی و آکادمیک مبتنی است یا بر مبنای پیشفرضهای مؤمنانه میباشد لذا به عنوان سئوال اول بفرمایید در نگارش آیینهداران آفتاب چقدر توانستید از شخص محمدرضا سنگری فاصله بگیرید و به دور از تعلقات و حبی که به اهلبیت(ع) دارید، در جایگاه یک مورخ به نگارش بپردازید؟
سنگری: در مورد تقسیمبندی که انجام دادید که نسبتا امروز مقبول نیز هست یعنی نگاه مؤمنانه یا نگاه علمی به تاریخ باید این نکته را مطرح کنم که با تمام باورم به آن رسیدهام و تردید ندارم که هرکس در این وادی قدم بزند به آن خواهد رسید، این نکته که کربلا چیز متفاوتی است. هرچند در تاریخ اتفاق افتاده و یک قطعه تاریخی است از جنس حادثههای دیگر نیست.
شاید آن تعبیر رسایی که امام مجتبی(ع) در آخرین لحظاتش به امام گفت که لایوم کیومک یا اباعبدالله. هیچ روزی مثل روز تو نیست محوری باشد برای این موضوع و بحث و رویکرد مرا در نوشتن آیینهداران آفتاب و روشن کند این که هیچ روزی مثل روز عاشورا نیست و هیچ چیزی مثل کربلا نیست.
درست است که همه حادثهها در تاریخ بینظریند یعنی هیچ حادثه و تاریخی در تاریخ عینا تکرار نمیشود؛ چون خدا تکرار ندارد. کل یوم هو فی شأن؛ خدا هر روز در کار تازهای است. به قول فلاسفه لا یقصر من الواحد الا الواحد. و به قول عرفا لا تکرار فی التجلی. در تجلی خدا هیچ تکراری وجود ندارد. ولی حادثه کربلا کفوی ندارد. و لم یکن له کفو احد. نمیتوانیم حادثهای دیگر پیدا کنیم و آن را همشأن و همشانهی این حادثه کنیم و بگوییم اینها مثل همهاند.
مثلا کسی نگفته کربلا مثل احد است؛ مثل بدر یا احزاب است. در خود قرآن حوادث و غزوات عصر پیامبر گاهی با تعبیر مثل به کار میروند ولی واقعا کربلا مثل هیچ چیز دیگری نیست. خودش است؛ و چون استثناست، نگاه استثنایی طلب میکند. قلم استثنایی طلب میکند،
این است که باید دیگرگونه آن را دید، تحلیل کرد و باز گفت؛ به همین خاطر وقتی به واقعه کربلا میرسیم خودمان احساس میکنیم زبانمان عوض میشود، حتی اگر کسی شروع کند به گفتگو درباره حوادث تاریخ، وقتی به حادثه کربلا میرسد شکل سخن گفتنش متفاوت می شود این را در خودش حس میکند.
همین هم باعث شده کسی مثل شیخ جعفر شوشتری که واقعا مجتهد در عرصه سوگ است، کتابی نوشته به نام خصائص الحسینیه؛ یعنی امام حسین(ع) واقعا ویژگیهایی دارد که در هیچ کس دیگری مثل پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) نیست؛ واقعا وقتی نگاه میکنیم همه چیز امام حسین(ع) استثنا میشود، خاکش استثنا میشود.
گرچه بعضی از شیعیان وقتی وارد بقیع میشوند متاسفانه از خاک بقیع برمیدارند و و گاهی میخورند و نمیدانند که این ویژگی فقط مختص خاک امام حسین(ع) است.
هیچ کس اربعین ندارد، اربعین مکرر ندارد فقط امام حسین(ع) اربعین مکرر دارد؛ هیچ کس خاکش این خصوصیت را ندارد و هیچ اینگونه برای زیارت مزارش دعوت نشده است.
همه چیزش استثنایی است، این استثنایی بودن تحلیل و بیان متفاوتی را طلب میکند اما در عین حال نباید از تاریخ به معنای تاریخ هم غافل باشیم و با این مقدمه وقتی سراغ کربلا و اندیشیدن و کار کردن برای کربلا آمدم، احساسم این بود که هر چه آن بار عاطفی بیشتر باشد، تاثیرگذاری هم بیشتر است.
حتی اگرمیخواهیم تاریخ را بگوییم این هم باید متفاوت باشد. همین است که وقتی نگاه معصومین به کربلا را پس از کربلا تحلیل میکنید پیش از آن که به تحلیل توجه کنند، به بعد عاطفی آن تکیه کردهاند. میگویند برای او شعر بگویید. حتی آنجا که وقتی کسی خدمت امام صادق(ع) می آید و از کربلا میگوید، امام میگوید چرا به آن شیوهای که خودتان دارید نمیگویید، یعنی صمیمیتر و به زبان محلی خودتان.اینها نکات قابل توجه و تاملی است و معلوم میشود ما ناگزیریم از گذرگاه عاطفه بگذریم؛ یعنی از منظر عاطفی، این بعد عاطفی را جدیتر و قویتر ببینیم.
خیمه: آیا این به معنای تعطیل کردن عقل نیست؟
سنگری: خیر، تحریک عاطفه برای امام حسین(ع) مقصد نیست. اینها تمهید و مقدمهای است برای این که اسوه بودن اباعبدالله(ع) را بیابیم که اباعبدالله گفت: لکم فی اسوه. من برای شما اسوه هستم.
یعنی نگاهمان به کربلا و جهتگیریمان نهایتا به اینجا برسد که از اباعبدالله یک الگو بدهیم یک سرمشق بری این نسل عرضه کنیم که در زیستن بهتر و در تعاملشان با دیگرانسانها در حرکت برای رسیدن به عدالت، آزادی، عزت انسانی، کرامت انسانی، برای رسیدن به ـ حیات طیبه ـ از کربلا بهره بگیریم و استفاده کنیم و یادمان باشد کربلا هم در این زمینه هیچ چیز کم ندارد؛ کجای قرآن هست که در کربلا دیده نشود.
یکی از بزرگان گفته است که اگر قرآن عالیترین قانون است کربلا عالیترین اجراست، یعنی شما میتوانید اجرای قرآن را در کربلا ببینید و بیابید.
روابط انسانی زیبا در کربلا دیده میشود، شما عالی ترین تجسم شعائر و عبادات را میتوانید در کربلا ببینید. عالیترین دفاع از دین در کربلا.
خیمه: با توجه به فرمایشات شما پس این نقد که کتاب دارای نگاه مؤمنانه است را میپذیرید و لذا روش خود را در نگارش کتاب مؤمنانه میدانید؟
سنگری: وقتی سراغ اصحاب اباعبدالله(ع) و کل کربلا آمدم سعی کردم امتزاجی از این دو نگاه را داشته باشم؛ هم سعی کردم نگاه عالماه و تحقیقی و پژوهشی داشته باشم و هم سعی کردم آن نگاه عاطفی را به کربلا داشته باشم و همه را با هم درآمیختهام.
من در هیچ نوشتهای بر عاطفه محض تکیه نکردهام، از درون آن سوسو و یا سرانگشت اشاره به سمت آنچه باید باشیم، یعنی اباعبدالله را مصباح و کشتی دیدن که باید ما را از موجخیز حادثهها و مشکلاتی که داریم به ساحل امن و آرام برساند، که در حقیقت نهایتش هم ساحل ظهور است.
باید از کربلا اینگونه استفاده کنیم و کربلا را اینگونه ببینیم؛ در آینهداران آفتاب دو نگاه را در کنار هم میبینید؛ برای هر یک از اصحاب یک شناسنامه می بیند که کاملا تاریخی است؛ یعنی هم منابع را گفتهام.
اینکه آن شخص که بود، چه سنی داشت از کجا آمد، چگونه به امام پیوست چه فضائلی داشته از کدام منابع و چه کتابهایی از او یاد شده است.
این یک شناسنامه است اما بعد از آن نگاه دوم را آوردهام، یعنی دو نگاه کاملا در کنار هم دیده میشود؛ بنابراین باید بگویم که ما به همزمانی دو نگاه یا بهتر است بگوییم چند نگاه به کربلا نیازمندیم.
گاه نگاه به کربلا یک نگاه عارفانه بوده است؛ گاهی اسطورهای بوده است یعنی از آن بعد حماسی دیدهاند؛ گاه نگاه تاریخی محض بوده است؛ گاه نگاه تاریخی تحلیلی، تطبیقی بوده است؛ گاه نگاه تطبیقی داشتهاند؛ بعضی تحلیلی داشتهاند.
خوشبختانه نگاه در این زمانه بسیار زیاد شده است، من سعی کردهام نگاهم جمعی از اینها باشد؛ اگر بخواهیم همه اینها را خلاصه کنیم در همین دو تا یعنی هم سعی کردهام نگاه ذوقی و هم نگاه تحلیلی به کربلا داشته باشم.
خیمه: روشهای علمی نشان میدهد که مورخ حتما باید متد خود را مشخص کند. لذا باید روشن باشد که شما کدام نگاه را در اولویت قرار دادهاید تا مخاطب شما سر در گم نشود و بتواند با توجه به روشی که شما اتخاذ نمودهاید کتاب را تحلیل کند و این که شما میگویید روش من امتزاجی از این روشها بوده جز حیرتافکنی در کار مخاطب و سر در گمی او حاصلی ندارد، لذا بفرمایید در نگارش کتاب کدام دید برای شما اولویت داشته است؟
سنگری: من باید خود کتاب را یک بار معرفی کنم، چون به نظر میرسد برخی از ابهامها در معرفی دقیقتر و درستتر کتاب زدوده شود. من وقتی مجموعه کتابهایی که در باب اباعبدالله نوشته شده دیدم که نوع نگاه، نگاه قبیلهای است. یعنی عمدتا بر مبنای کتبی است که در گذشته نگاشته میشد و تقسیمبندی افراد بر مبنای قبیله و هویت قبیلهای آنها بوداست.
کتاب انصار الحسین و ابصار العین از سماوی هعمینگونه است؛ مقاتل الطالببین هم از نامش معلوم است که اینگونه است. بعضی تقسیم بندیهای دیگر هم بودند و مثل معرفی چهرهها بر اساس الفبا. یا گفتهاند بنیهاشم برترند و اول آنها را آوردهاندو بقیه بعدتر آوردهاند و حتی بردهها را در آخر آوردهاند؛ دیدم این خیلی جفاست و چهره اصحاب را به درستی معرفی نمیکند؛ یا بر مبنای زیارتهایی مثل رجبیه که اصحاب را بررسی کردهاند.
من به نظرم رسید که باید به گونهای دیگر به اصحاب نگاه کنیم. نخستین کار این بود که باید به درستی در تاریخ این چهرهها را پیدا کنیم و بشناسیم و پیش از حادثه هم این چهرهها را شناسیم و کاری نکنیم در پرتو اباعبدالله(ع) این چهرهها گم شوند.
گفتم کربلا را اینها ساختهاند؛ بالاخره ستارهای در میان این منظومه هست و این ستارهها هم در اطراف آن هستند، ما بیاییم اینها را معرفی کنیم.
این است که دقیقا وقتی شروع کردم با نگاه تحلیلی ـ تاریخی حادثه را شروع کردم و اگر کسی کتاب را بخواند، تقریبا 300 صفحه اول کتاب که بخش مهمی است، نگاه کاملا تحلیلی و تاریخی و پژوهشی است؛ به دقت منابع و مآخذ را ذکر کردهام. اینها را با هم تطبیق دادهام؛ زیارتنامهها را حتی نقد کردهام.
گفتهام آنچه به عنوان زیارت ناحیه است که منظور از ناحیه امام زمان است، چقدر اشتباهات روی داده که شاید تعدادی از اشتباهات از نساخ باشد که گاهی ممکن است انسان را مردد کند که من البته با ظرافت و لطافت آن را طرح کردهام.
پس بنابراین این کتاب محکم و متقن است، این حاصل هفت سال و نیم کار مداوم در منابع و مآخذ مختلف است که تمام آنها را در کنار هم چیدهام که حاصل آن به استنباطها و استنتاجها و اجتهادهایی رسیده است در این حوزه.
یعنی کاملا این کتاب در بخش اولش اینگوه است؛ بعد از این که این مقدمه را پشت سر میگذاریم، اصحاب امام را به هفت دسته تقسیم کردهام، معیارم معیار زمان شهادت است. یعنی چیدمان کتاب مبتنی بر نقدی است که بر همه چیدمانها و شیوههای پیشین وجود دارد و خودم به این شیوه رسیدهام که توضیح دادهام.
یک دسته شهدایی هستند که پیش از وقوع کربلا هستند یعنی در کوفه و بصره؛ و بعد از معرفی، جمعبندی و تحلیل کردهام که در مجموع چه مقدار سن دارند چه مقدار رجز خواندهاند و.... کار کاملا تحلیلی است.
بعد وقتی رسیدهام به معرفی اینها؛ اینجا دو کار کردهام. یک کار تحلیلی است یعنی شناسنامه برای آنها تنظیم کردهام و بعد وارد قلمرو ذوقی شدهام. یعنی این بخش کتاب این دو نگاه را در کنار هم دارد، هم نگاه تحلیلی و پژوهشی دارد و هم نگاه ذوقی. من آن چهره را در بافت ادبی و داستانی آوردهام و سعی کردهام وفادار به تاریخ بمانم.
یعنی اگر داستانی است به گونهای نباشد که شاخ و برگهایی که به موضوع افزوده میشود مسئله را از نظر تاریخی مخدوش کند؛ لذا به یک ساختار تاریخی رسیدهام؛ در نتیجه کتاب از این جهت یک کار متفاوت است.
من این کتاب را یک کتاب تاریخی نمیدانم و از اول هم به آن اشاره کردهام پس یک بخش تاریخی است و یک بخش ذوقی. اگر این شیوه که اتخاذ کردهام و مدتها درگیر بودم که این کار را بکنم یا نه، بعد احساس کردم این مورد نیاز است. به عبارت دیگر آن جنبههای تبلیغی و عاطفی و آن نگاه مؤمنانه وجود دارد ولی برای این که کار مخدوش نشود آن را جدا کردم و اگر کسی میخواهد این بخش را نگاه کند یک نگاه مؤمنانه ببیند یعنی این چیزی نیست که به آن استناد کنند.
کاری است مثل کارهای آقای شجاعی و پرویز خرسند؛ اینها را پس از هم تفکیک کردهام. اگر کسی قرار باشد نگاه تاریخ مرا در این کتاب ببیند، مقدمه و آن شناسنامهها را میخواند. احساس کردم باید کم کم مرثیه مدرن بگوییم. نگاه آوانگارد داشته باشیم. از همه ابزار و امکانات نو بهرهبردرای کنیم. لذا بخش دوم را که روایت داستانی است را اضافه کردم.
ادامه دارد...