کد مطلب : ۲۲۰۵۹
گفتگو با حجت الاسلام سيد ابوالقاسم شجاعي از واعظان قديمي و مطرح تهران
منبری که روضه نداشته باشد تاثیری ندارد
منبری باید خودش عامل باشد
پيرمردها منبرهاي او را در خاطرشان دارند و جوانها هنوز پاي منبرش مينشينند. حجتالاسلام حاج سيد ابوالقاسم شجاعی ، پير خطبا و وعاظ تهران است. او از سالهاي سرد اختناق رژيم پهلوي منبر ميرفته تا روزهاي داغ انقلاب مردم ايران و هنوز هم منبرش طرفداران خودش را دارد. اما در تمام اين سالها با مردم و دركنارشان بوده و در دوران طاغوت به علت حمايت از انقلاب اسلامي و امام بازداشت شده و به زندان شاه افتاده است. همچنين نزد همه علما و مراجع نيز صحبت كرده است. چندين نسل با وعظهاي سيد ابوالقاسم شجاعی تربيت يافتهاند و شايد خيليهايشان ديگر در دنيا نباشند اما او همچنان با همان شور و حال به مجالس مختلف ميرود و به وعظ و ارشاد مردم ميپردازد.
حاج آقا شما را به عنوان یکی از خطبا و منبریهایی میشناسند که چند نسل پای منبر شما بودهاند و توانستهایدقشرهای مختلفی را پای صحبت خود بنشانید. چه عامل یا عواملی باعث میشود که یک خطیب موفق شود در چند دهه، منبری پر مخاطب داشته باشد؟
قاعدتا گوینده پرنفوذ، گوینده مردمی است. یعنی با مردم است و با طبقات مختلف معاشرت کرده و در معاشرت با مردم از زمینههای فکری آنها آگاه است. مرحوم آقای فلسفی به من میگفتند یکی از نعمتهایی که خدا به تو داده شناخت مردم است. من روی منبر اکثرا جمعیت را یا به اسم یا به ظاهر یا به افکار میشناسم. به این جهت گوینده اگر آگاه و آشنا باشد، سخن را به مناسبت زمان و آگاهی از زمانه خود به تمام معنا به مغز و فکر مردم تفهیم میکند. این است که میفرماید العالم بزمانه. آن عالمی که زمانهاش را میشناسد و هیچ وقت ملبس به آلودگیها و گرفتاریها نمیشود.
یعنی شما شناخت مخاطب را یک عامل مهم توفیق در منبر میدانید. اگر به فضاهای غریبه بروید چطور با مستمع خود ارتباط میگیرید؟ از قبل راجع به محیط شناخت پیدا میکنید؟
اگر ما به شهرها یا جاهای غریبه برویم به هر حال تا حدي آشنایی به جو آنجا داریم. این گوینده را آگاه میکند. اگر در تهران باشیم، قسمتهای مختلف را میشناسیم. الان من میتوانم بگویم کدام قسمت تهران جزء طرفداران انقلاب هستند، کدام قسمت انحراف فکری دارند، کجا مثلا آلودگی اجتماعی دارد یا کجا متدینند. این بستگی به اطلاعات عمومی و اجتماعی گوینده دارد.
شما چند سال است که منبر میروید؟
چهار سالم بود که پای منبر پدرم شروع کردم تا الان.
پس دورههاي مختلفي را ديدهايد. در هر کدام از این دورهها مطالبی که در منبرها مطرح میکردید چه چیزهایی بوده، مردم چه میخواستند؟
من در تحولات سخت سیاسی و مذهبی ایران منبری بودهام. در شرایط آسایش مردم هم منبری بودهام. در همه حال آنچه که مورد رضای خدا و سعادت جامعه از نظر منابع اسلامی بوده مطرح کردهام. به همین جهت تا به الان موفق بودم که مروجی برای منابع عالی اسلامی باشم و نشر معارف عالی اسلامی را در لباس روز تلفیق و تفهیم کردم.
خوب خیلیهای دیگر هم ممکن است باشند که معارف اسلامی را بدانند اما این توفیق را نداشته باشند که مخاطب را جذب کنند. منبریای که چند دهه است موفق است چه چیزی داشته که به اینجا رسیده؟
آن منبریای محبوب است که مردم پای سخنش جمع شوند و دل بدهند به سخنش. منبری باید مردم را بشناسد و بداند چگونه در دل هرکدام از آنها کلامش را نفوذ بدهد.
صرف دروس حوزوی خواندن کفایت میکند برای اینکه کسی خطیب بشود یا اینکه منبر رفتن یک مساله بالاتری است؟
یکی از مسائلی که الان در دنیا مطرح است جنس هرکاری است. من میخواندم که در آمریکا یک وکیلی را استیضاح کردند. در جلسه استیضاحاش رییس مجلس گفته بود ایشان به درد آشپزی میخورده اشتباها آمده وکیل شده. هر آدمی برای یک جنس کار ساخته شده اگر سراغ کار دیگر هم برود باز با همان جنس خودش کار میکند. مثلا اگر یک طبیبی جنسش تاجر باشد طبابتی که میکند تاجرانه است. ما یک روحانی داشتیم که یک وقتی بدهکار بود، به من ماموریت دادند بروم بدهیاش را بپردازم اما او قبول نکرد. همین آدم میرفت در عشایر و مساله یاد میداد، این جنسش روحانی بود. الان کشف کردهاند که اگر کسی جنساش خونریز باشد اگر تربیت شود جراح میشود و اگر تربیت نشود سلاخ میشود. مبلغ باید جنس تبلیغ داشته باشد. من شرح حال آقای فلسفی، استادم را مطالعه میکردم ایشان گفته بود بچههای من هیچ کدام جنس سخن نداشتند. من خودم در فرزندانم یک پسری داشتم که در جوانی فوت کرد، او کودک که بود با اینکه روحانی نبود پیش ما یک عمامهای درست میکرد و به سرش میبست و صحبت میکرد، جنس سخن را داشت. گوینده اگر جنس سخن را نداشته باشد موفق نمیشود.
فرمودید که آقای فلسفی استادتان بودند. شما درس حوزوی را کجا خواندید و از محضر چه اساتید دیگری استفاده کردهاید؟
من در تهران مسجد حاج ابوالفتح مقدماتم را شروع کردم. سطح را هم در مسجد لرزاده خوادندم و اساتید من آیت الله شیخ جعفر خندق آبادی و مرحوم امام اهوازی بودند و بعد هم تحت تربیت آقای فلسفی بودم.
در چه مجالسی بیشتر منبر میرفتید؟
مسجدی در تهران نیست که من آنجا منبر نرفته باشم.
مجالسی که ثابت میرفتید یا میروید کجاست؟
فاطمیون بود. فاطمیون پیش از انقلاب توسط دوستان ما تشکیل شد و اینجایی که الان جلسات برگزار میشود ساخته شد. بنده هم الان رییس هیئت مدیره آنجا هستم. این حسینیه بطوری بدون خدشه است که مقام معظم رهبری هروقت ختم خانوادگی دارند در آنجا برگزار میکنند. یک جمعیتی در آنجا هست که روزهای یکشنبه تشکیل میشود و کار خیر انجام میدهند و پروندههایی که در خصوص بدهکاریهای مالی است را رفع و رجوع میکنند. همچنین برای جهیزیه یا خرج مدرسه و بیمارستان افراد نیازمند کمکهای مالی میشود. همچنین به کمک مردم فاطمیون یک بانک قرض الحسنه را راه اندازی کرده است. درخصوص برنامههای مذهبی هیئت هم اين طور است كه فاطمیون روزهای جمعه و در موالید و شهادت اهل بیت عليهم السلام مراسم برگزار میکند.
حاج آقا در گذشته تلویزیون و سایر وسایلی که مردم را سرگرم خود میکند نبود و مردم راحتتر پای منبرها میآمدند. الان چه کار باید کرد که جذابیت منبر از جذابیت این قبیل چیزها بیشتر باشد؟
من در همین فاطمیون که منبر میروم سه طبقه چهار طبقه جمعیت جوان مینشیند. هفده سال است که درمورد معاد صحبت میکنم. شش سال فقط در باب بهشت صحبت کردیم و همچنان مخاطب داريم.
شیوه منبر شما شیوه خطابهای است؟
من همه فنون منبر را بلدم. در مساله ادبیات، صدا، اخبار، تفسیر و روضه. من از واژههایی استفاده میکنم که مردم استفاده میکنند. الفاظ خارجی را به کار نمیبرم و مستمع هم میپذیرد.
عامل بودن یک منبری به حرفهای خودش و تقوایش چقدر در نفوذ کلاماش تاثیر دارد؟
خیلی موثر است. البته هرکس به اندازه خودش. ما مثلا در خصوص خیرات صحبت میکنیم اما انفاق و خیرات آن طور که برای ثروتمندان مملکت ممکن است برای خود ما ممکن نیست، ما هم به اندازه خودمان باید خیرات کنیم. برای اینکه خوب این مطلب روشن شود من یک خاطرهای را بگویم. یک وقتی تعدادی از اساتید دانشگاه آمدند منزل آقای فلسفی، روز شهادت امام سجادعليه السلام بود ایشان امر کردند که من منبر بروم. من در آن جلسه راجع به عبادات امام سجاد علیه السلام صحبت کردم که مثلا ایشان چشمشان از گریه قرمز شده بود و پلکشان زخم شده بود یا پینه جبینشان را قیچی میکردند و چنین و چنان. وقتی که این دانشگاهیها رفتند آقای فلسفی عصبانی شدند و به من گفتند چرا این طور صحبت کردی. من عرض کردم آقا همه را که از منابع اسلامی گفتم. ایشان گفتند بله درست گفتی ولی بعدش باید بگویی شما به اندازه استعدادتان تلاش کنید. شما نمیتوانید امام شوید من فلسفی هم نمیتوانم ولی باید در راه اهل بیت عليهم السلام بود. آیا من میتوانم مثل امیرالمومنین عليه السلام باشم که هرشب به خانه ایتام بروم؟ ما نمیتوانیم کاملا مثل آنها باشیم ولی حضرت فرمود ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و سداد و...
پس منبری باید در حد خودش به حرفهایش عمل کند تا دیگران هم عمل کنند؟
بله. در گلستانی که یک گل لاله وش باشد دورنگ
می برد حیثیت گلهای یک رنگ از میان
یعنی اگر منبری خودش عامل نباشد، اعتقاد مخاطبش هم از آن منابع برمی گردد.
حاج آقا تاریخچه خطابه و منبر به این صورت در تشیع داريم به چه زمانی برميگردد؟
از زمان خود پیغمبر صلي الله عليه و آله بوده. در زمان امیرالمومنین عليه السلام، سعسعه ابن سوهان گوینده بود و امیرالمومنین عليه السلام سخنش را گوش میداد. آنها روش و اصول سخن را عملا یاد دادند. گوش میکردند و اشکال میگرفتند و تربیت میکردند.
اگر موافقید کمی راجع به منبرها در دوره انقلاب صحبت کنیم. چه سختیهایی داشت منبر رفتن در آن شرایط؟
در ایامی که امام رحمهاللهعلیه حرکت را شروع کردند منبر به دنبال امام افتاد. اولین مجلسی که از وعاظ تشکیل شد منزل آقای سلطان الواعظین بود که مرحوم آقای هستهای به وعاظ گفتند که ما واجبات را مرهون زمان و مکان میدانیم. یعنی باید ساعت ظهر بیاید که نماز ظهر واجب شود یا من باید پولدار باشم که بتوانم خمس بدهم. برای امر به معروف و نهی از منکر باید اول ایجاد قدرت کرد و الان که امام رحمهاللهعلیه برخاسته ما باید دنبال او باشیم و این مطلب جا افتاد و اهل منبر به دنبال امام رحمهاللهعلیه رفتند. اولین اعلامیهای هم که داده شد امضای من هم پایش هست. من به زندان رفتم. شاه همه را بخشید غیر از سه نفر. یکی آقای محلاتی بود یکی آقای فهیم کرمانی و من.
چه شد که بقیه بخشیده شدند ولی شما در زندان ماندید مگر جرم شما چه بود؟
سفیر عراق از طرف آقای حکیم آمده بود و خواسته بود که آنها آزاد شوند ولی ما سه نفر چون سخنمان شدت داشت و جرممان سنگینتر بود نبخشیدند.
خاطرهای هم دارید؟
بسیار زیاد. من در همین مسجد قنات آباد از منبر که آمدم پایین دستگیر شدم. یک بار آمدند منزل ما را محاصره کردند و بعد مرا گرفتند. موارد دیگری هم بود.
وعاظی که با انقلاب و مردم همراه نشدند چه عاقبتی پیدا کردند؟
منفور اجتماع شدند. یا از ایران رفتند یا اگر هم ماندند منفور و گوشه نشین شدند. آنها برخلاف سیل افکار عمومی شنا کردند و متوجه مردم نبودند.
کار منبری فقط به سخنرانی خلاصه میشود یا مسئولیت دیگری هم در قبال مردم و مشکلات آنها دارد؟
الان این صندلیهایی که شما اینجا میبینید و در باز خانه ما نشانگر همه چیز است. بنده یک نمونهاش هستم که هر روز ارباب رجوع دارم و اگر در توانمان باشد مشکلات کسانی که به اینجا میآیند را رفع و رجوع میکنم. همچنین وعاظ هم به اینجا میآیند و با هم مینشینیم و بحث و گفتوگو درخصوص منبر داریم. الان در تهران بعد از منزل آقای فلسفی منزل ماست که هر روزه بحث منبر در آن میشود.
شما به کشورهای خارجی هم سفر میکنید. منبر رفتن در خارج از کشور چه تفاوتهایی دارد؟
من به خیلی از کشورها رفتهام. انگلستان، آمریکا، چین، ژاپن، آلمان، فرانسه و خیلی از کشورهای دیگر رفتهام. آنجا خیلی تشنه معارف اسلامی هستند. من شب عید در لندن در حسینیه مقام معظم رهبری صحبت میکردم تا توی خیابان جمعیت نشسته بود.
شما غیر از وجهه منبريتان وجهه روضه خوانیتان هم مورد توجه بوده است.
من از اول پای منبر پدرم روضه میخواندم. خودم هم عاشق روضه هستم. الان پای منبر من یک عده با گریه تربیت شدهاند. امام حسین علیه السلام فرمود من کشته گریه هستم. امام فرمود اسلام از محرم و صفر زنده مانده و محرم و صفر بهار گریه و عزای اهل بیت عليهم السلام است. منبری بعد از سخنش باید از عاشورا استفاده کند و مردم را با احساسات حسینی تربیت کند. منبری که روضه نداشته باشد تاثیری ندارد.
شما از چه منابعی برای روضه استفاده میکنید؟
من هر منبری که میروم موضوع منبرم یک زمینهای در عاشورا دارد. اگر فرزند فداکار است از علی اکبر عليه السلام میگویم. اگر اصحاب با وفاست از مسلم بن عوسجه، حبیب ابن مظاهر و نظایر آن میگویم. اگر بیت با عظمت است بیت امام حسین عليه السلام است. اگر صبر و شکیبایی است صبر اهل بیت عليهم السلام است. اگر حریت است حریت اهل بیت عليهم السلام است، که حتی بچههای سه چهار ساله با آن اسارت یک خواهش از دشمن نکردند. وقتی یزید پشیمان شد یکی از سردارهایش به او گفت به خدا خانوادهای به عظمت این خانواده ندیدم. ما اینها را به یک ریسمان بسته بودیم وقتی بچهای در آمدن کوتاهی میکرد او را میزديم ولی آن بچه نمیگفت نزن فقط میگفت «فاماالیتیم فلا تقهر»، آیات یتیم را از قرآن میخواند. واقعه عاشورا یک واقعه انسانی است یک واقعهای است که از نظر اصول عالی انسانی بینظیر است.
خیلی از جلساتی که شما در آن منبر میروید مراسم ترحیم است. این نوع مراسمها شرایط خاص خود را دارد و شاید خیلی از افرادی که در آن شرکت میکنند اهل منبر و مسجد نباشند. برای آنها چگونه باید سخن گفت تا باز هم بیایند؟
اگر این مطلب حمل بر خودستایی نباشد. این کار فن من است که منبرهای ترحیم که حساس هم هستند را اداره میکنم. ما شکارهایی که برای دین و دیانت از مجالس ترحیم گرفتیم از هیئتها نگرفتیم. یک جوان میآید برای مجلس عمویش، خالهاش یا خویشان دیگر و اهل منبر نیست اصلا با قیافه روحانی موافق نیست. باید بگونهای صحبت کرد که او را جذب کرد. من این کار را کردهام. همانجایی که یک عارضهای هست یک نيشتر سخن میزنیم و او را معالجه میکنیم و مرید دین و دیانت میشود.
این مساله اتفاقی بوده یا طبق اصول پیش آمده؟
نخیر. این فن است. ما اصول سخن را در موعظه و ارشاد در مجلس ترحیم رعایت میکنیم. چون طرف یکی از بستگانش فوت شده و حالا تاثر دارد ما از همان تاثر استفاده میکنیم و احساساتش را برمیانگیزیم. منبری باید مردم را بشناسد. چهره هر فرد نشان میدهد که آن فرد چه چیزی میخواهد و ما آن را میگوییم.
شاید برخی باشند که بالای منبر خوب صحبت میکنند ولی وقتی میآیند پایین جوانی را که به آنها مراجعه میکند تحویل نمیگیرند. این از تاثیر منبر نمیکاهد؟
این مساله الان خیلی کم است. منبریهای ما با مردم میجوشند. حتی آنها را به منزل خودشان میبرند یا ارتباط تلفنی دارند و با کسی که سراغشان آمده ارتباط برقرار میکنند تا آن ارشادی را که درمنبر شروع کرده بودند تمام کنند.
شما در دورهای هم که امکانات رسانهای و حتی بلندگو هم نبود منبر میرفتید. چه سختیها و تفاوتهایی داشت آن دوران؟ چگونه یک منبری پرآوازه میشد؟
در آن دوره رمز اصلی گوش مردم بود نه سخن ما. در مسجد چهل ستون منبری میرفت منبر تا آخر مجلس مردم مینشستند و صدایشان در نمیآمد. گوش مردم به منبر بود. اما الان گوش مردم سنگین شده.
الان برنامههای مذهبی در تلویزیون ساخته میشود و یک منبری برای جمعیتی صحبت میکند نه تعدادش معلوم است نه معلوم است چه قشرهایی هستند. این با آنکه شما فرمودید منبری باید مخاطبش را ببیند و بشناسد مغایرتی ندارد؟ نوع سخن گفتن در این برنامهها با سخن گفتن در حسینیهها تفاوتی دارد؟
در حسینیهها خود مردم با علاقه میآیند ولی طرف در خانهاش نشسته و ناخواسته دارد تلویزیون میبیند. یک گوینده سخنی را که در مجلس روضه میگوید به درد تلویزیون نمیخورد. در تلویزیون باید هوشمندانهتر صحبت کند. حرف زننده نباید بزند یا درشت صحبت نکند.
خیلی از کسانی که پای منبر شما بودهاند شاید الان دیگر در دنیا نباشند. حال شما وقتی میبینید نسلهای مختلفی آمدهاند پای این منبرها و رفتهاند چیست؟
همهشان را دعا میکنم. وقتی بالای منبر میروم و میبینم خیلیها که قبلا بودهاند الان نیستند به جدم قسم میخورم که به یاد آخرت میافتم و همیشه میگویم روزی بیاید که اینها باشند و من نباشم.
حاج آقا شما را به عنوان یکی از خطبا و منبریهایی میشناسند که چند نسل پای منبر شما بودهاند و توانستهایدقشرهای مختلفی را پای صحبت خود بنشانید. چه عامل یا عواملی باعث میشود که یک خطیب موفق شود در چند دهه، منبری پر مخاطب داشته باشد؟
قاعدتا گوینده پرنفوذ، گوینده مردمی است. یعنی با مردم است و با طبقات مختلف معاشرت کرده و در معاشرت با مردم از زمینههای فکری آنها آگاه است. مرحوم آقای فلسفی به من میگفتند یکی از نعمتهایی که خدا به تو داده شناخت مردم است. من روی منبر اکثرا جمعیت را یا به اسم یا به ظاهر یا به افکار میشناسم. به این جهت گوینده اگر آگاه و آشنا باشد، سخن را به مناسبت زمان و آگاهی از زمانه خود به تمام معنا به مغز و فکر مردم تفهیم میکند. این است که میفرماید العالم بزمانه. آن عالمی که زمانهاش را میشناسد و هیچ وقت ملبس به آلودگیها و گرفتاریها نمیشود.
یعنی شما شناخت مخاطب را یک عامل مهم توفیق در منبر میدانید. اگر به فضاهای غریبه بروید چطور با مستمع خود ارتباط میگیرید؟ از قبل راجع به محیط شناخت پیدا میکنید؟
اگر ما به شهرها یا جاهای غریبه برویم به هر حال تا حدي آشنایی به جو آنجا داریم. این گوینده را آگاه میکند. اگر در تهران باشیم، قسمتهای مختلف را میشناسیم. الان من میتوانم بگویم کدام قسمت تهران جزء طرفداران انقلاب هستند، کدام قسمت انحراف فکری دارند، کجا مثلا آلودگی اجتماعی دارد یا کجا متدینند. این بستگی به اطلاعات عمومی و اجتماعی گوینده دارد.
شما چند سال است که منبر میروید؟
چهار سالم بود که پای منبر پدرم شروع کردم تا الان.
پس دورههاي مختلفي را ديدهايد. در هر کدام از این دورهها مطالبی که در منبرها مطرح میکردید چه چیزهایی بوده، مردم چه میخواستند؟
من در تحولات سخت سیاسی و مذهبی ایران منبری بودهام. در شرایط آسایش مردم هم منبری بودهام. در همه حال آنچه که مورد رضای خدا و سعادت جامعه از نظر منابع اسلامی بوده مطرح کردهام. به همین جهت تا به الان موفق بودم که مروجی برای منابع عالی اسلامی باشم و نشر معارف عالی اسلامی را در لباس روز تلفیق و تفهیم کردم.
خوب خیلیهای دیگر هم ممکن است باشند که معارف اسلامی را بدانند اما این توفیق را نداشته باشند که مخاطب را جذب کنند. منبریای که چند دهه است موفق است چه چیزی داشته که به اینجا رسیده؟
آن منبریای محبوب است که مردم پای سخنش جمع شوند و دل بدهند به سخنش. منبری باید مردم را بشناسد و بداند چگونه در دل هرکدام از آنها کلامش را نفوذ بدهد.
صرف دروس حوزوی خواندن کفایت میکند برای اینکه کسی خطیب بشود یا اینکه منبر رفتن یک مساله بالاتری است؟
یکی از مسائلی که الان در دنیا مطرح است جنس هرکاری است. من میخواندم که در آمریکا یک وکیلی را استیضاح کردند. در جلسه استیضاحاش رییس مجلس گفته بود ایشان به درد آشپزی میخورده اشتباها آمده وکیل شده. هر آدمی برای یک جنس کار ساخته شده اگر سراغ کار دیگر هم برود باز با همان جنس خودش کار میکند. مثلا اگر یک طبیبی جنسش تاجر باشد طبابتی که میکند تاجرانه است. ما یک روحانی داشتیم که یک وقتی بدهکار بود، به من ماموریت دادند بروم بدهیاش را بپردازم اما او قبول نکرد. همین آدم میرفت در عشایر و مساله یاد میداد، این جنسش روحانی بود. الان کشف کردهاند که اگر کسی جنساش خونریز باشد اگر تربیت شود جراح میشود و اگر تربیت نشود سلاخ میشود. مبلغ باید جنس تبلیغ داشته باشد. من شرح حال آقای فلسفی، استادم را مطالعه میکردم ایشان گفته بود بچههای من هیچ کدام جنس سخن نداشتند. من خودم در فرزندانم یک پسری داشتم که در جوانی فوت کرد، او کودک که بود با اینکه روحانی نبود پیش ما یک عمامهای درست میکرد و به سرش میبست و صحبت میکرد، جنس سخن را داشت. گوینده اگر جنس سخن را نداشته باشد موفق نمیشود.
فرمودید که آقای فلسفی استادتان بودند. شما درس حوزوی را کجا خواندید و از محضر چه اساتید دیگری استفاده کردهاید؟
من در تهران مسجد حاج ابوالفتح مقدماتم را شروع کردم. سطح را هم در مسجد لرزاده خوادندم و اساتید من آیت الله شیخ جعفر خندق آبادی و مرحوم امام اهوازی بودند و بعد هم تحت تربیت آقای فلسفی بودم.
در چه مجالسی بیشتر منبر میرفتید؟
مسجدی در تهران نیست که من آنجا منبر نرفته باشم.
مجالسی که ثابت میرفتید یا میروید کجاست؟
فاطمیون بود. فاطمیون پیش از انقلاب توسط دوستان ما تشکیل شد و اینجایی که الان جلسات برگزار میشود ساخته شد. بنده هم الان رییس هیئت مدیره آنجا هستم. این حسینیه بطوری بدون خدشه است که مقام معظم رهبری هروقت ختم خانوادگی دارند در آنجا برگزار میکنند. یک جمعیتی در آنجا هست که روزهای یکشنبه تشکیل میشود و کار خیر انجام میدهند و پروندههایی که در خصوص بدهکاریهای مالی است را رفع و رجوع میکنند. همچنین برای جهیزیه یا خرج مدرسه و بیمارستان افراد نیازمند کمکهای مالی میشود. همچنین به کمک مردم فاطمیون یک بانک قرض الحسنه را راه اندازی کرده است. درخصوص برنامههای مذهبی هیئت هم اين طور است كه فاطمیون روزهای جمعه و در موالید و شهادت اهل بیت عليهم السلام مراسم برگزار میکند.
حاج آقا در گذشته تلویزیون و سایر وسایلی که مردم را سرگرم خود میکند نبود و مردم راحتتر پای منبرها میآمدند. الان چه کار باید کرد که جذابیت منبر از جذابیت این قبیل چیزها بیشتر باشد؟
من در همین فاطمیون که منبر میروم سه طبقه چهار طبقه جمعیت جوان مینشیند. هفده سال است که درمورد معاد صحبت میکنم. شش سال فقط در باب بهشت صحبت کردیم و همچنان مخاطب داريم.
شیوه منبر شما شیوه خطابهای است؟
من همه فنون منبر را بلدم. در مساله ادبیات، صدا، اخبار، تفسیر و روضه. من از واژههایی استفاده میکنم که مردم استفاده میکنند. الفاظ خارجی را به کار نمیبرم و مستمع هم میپذیرد.
عامل بودن یک منبری به حرفهای خودش و تقوایش چقدر در نفوذ کلاماش تاثیر دارد؟
خیلی موثر است. البته هرکس به اندازه خودش. ما مثلا در خصوص خیرات صحبت میکنیم اما انفاق و خیرات آن طور که برای ثروتمندان مملکت ممکن است برای خود ما ممکن نیست، ما هم به اندازه خودمان باید خیرات کنیم. برای اینکه خوب این مطلب روشن شود من یک خاطرهای را بگویم. یک وقتی تعدادی از اساتید دانشگاه آمدند منزل آقای فلسفی، روز شهادت امام سجادعليه السلام بود ایشان امر کردند که من منبر بروم. من در آن جلسه راجع به عبادات امام سجاد علیه السلام صحبت کردم که مثلا ایشان چشمشان از گریه قرمز شده بود و پلکشان زخم شده بود یا پینه جبینشان را قیچی میکردند و چنین و چنان. وقتی که این دانشگاهیها رفتند آقای فلسفی عصبانی شدند و به من گفتند چرا این طور صحبت کردی. من عرض کردم آقا همه را که از منابع اسلامی گفتم. ایشان گفتند بله درست گفتی ولی بعدش باید بگویی شما به اندازه استعدادتان تلاش کنید. شما نمیتوانید امام شوید من فلسفی هم نمیتوانم ولی باید در راه اهل بیت عليهم السلام بود. آیا من میتوانم مثل امیرالمومنین عليه السلام باشم که هرشب به خانه ایتام بروم؟ ما نمیتوانیم کاملا مثل آنها باشیم ولی حضرت فرمود ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و سداد و...
پس منبری باید در حد خودش به حرفهایش عمل کند تا دیگران هم عمل کنند؟
بله. در گلستانی که یک گل لاله وش باشد دورنگ
می برد حیثیت گلهای یک رنگ از میان
یعنی اگر منبری خودش عامل نباشد، اعتقاد مخاطبش هم از آن منابع برمی گردد.
حاج آقا تاریخچه خطابه و منبر به این صورت در تشیع داريم به چه زمانی برميگردد؟
از زمان خود پیغمبر صلي الله عليه و آله بوده. در زمان امیرالمومنین عليه السلام، سعسعه ابن سوهان گوینده بود و امیرالمومنین عليه السلام سخنش را گوش میداد. آنها روش و اصول سخن را عملا یاد دادند. گوش میکردند و اشکال میگرفتند و تربیت میکردند.
اگر موافقید کمی راجع به منبرها در دوره انقلاب صحبت کنیم. چه سختیهایی داشت منبر رفتن در آن شرایط؟
در ایامی که امام رحمهاللهعلیه حرکت را شروع کردند منبر به دنبال امام افتاد. اولین مجلسی که از وعاظ تشکیل شد منزل آقای سلطان الواعظین بود که مرحوم آقای هستهای به وعاظ گفتند که ما واجبات را مرهون زمان و مکان میدانیم. یعنی باید ساعت ظهر بیاید که نماز ظهر واجب شود یا من باید پولدار باشم که بتوانم خمس بدهم. برای امر به معروف و نهی از منکر باید اول ایجاد قدرت کرد و الان که امام رحمهاللهعلیه برخاسته ما باید دنبال او باشیم و این مطلب جا افتاد و اهل منبر به دنبال امام رحمهاللهعلیه رفتند. اولین اعلامیهای هم که داده شد امضای من هم پایش هست. من به زندان رفتم. شاه همه را بخشید غیر از سه نفر. یکی آقای محلاتی بود یکی آقای فهیم کرمانی و من.
چه شد که بقیه بخشیده شدند ولی شما در زندان ماندید مگر جرم شما چه بود؟
سفیر عراق از طرف آقای حکیم آمده بود و خواسته بود که آنها آزاد شوند ولی ما سه نفر چون سخنمان شدت داشت و جرممان سنگینتر بود نبخشیدند.
خاطرهای هم دارید؟
بسیار زیاد. من در همین مسجد قنات آباد از منبر که آمدم پایین دستگیر شدم. یک بار آمدند منزل ما را محاصره کردند و بعد مرا گرفتند. موارد دیگری هم بود.
وعاظی که با انقلاب و مردم همراه نشدند چه عاقبتی پیدا کردند؟
منفور اجتماع شدند. یا از ایران رفتند یا اگر هم ماندند منفور و گوشه نشین شدند. آنها برخلاف سیل افکار عمومی شنا کردند و متوجه مردم نبودند.
کار منبری فقط به سخنرانی خلاصه میشود یا مسئولیت دیگری هم در قبال مردم و مشکلات آنها دارد؟
الان این صندلیهایی که شما اینجا میبینید و در باز خانه ما نشانگر همه چیز است. بنده یک نمونهاش هستم که هر روز ارباب رجوع دارم و اگر در توانمان باشد مشکلات کسانی که به اینجا میآیند را رفع و رجوع میکنم. همچنین وعاظ هم به اینجا میآیند و با هم مینشینیم و بحث و گفتوگو درخصوص منبر داریم. الان در تهران بعد از منزل آقای فلسفی منزل ماست که هر روزه بحث منبر در آن میشود.
شما به کشورهای خارجی هم سفر میکنید. منبر رفتن در خارج از کشور چه تفاوتهایی دارد؟
من به خیلی از کشورها رفتهام. انگلستان، آمریکا، چین، ژاپن، آلمان، فرانسه و خیلی از کشورهای دیگر رفتهام. آنجا خیلی تشنه معارف اسلامی هستند. من شب عید در لندن در حسینیه مقام معظم رهبری صحبت میکردم تا توی خیابان جمعیت نشسته بود.
شما غیر از وجهه منبريتان وجهه روضه خوانیتان هم مورد توجه بوده است.
من از اول پای منبر پدرم روضه میخواندم. خودم هم عاشق روضه هستم. الان پای منبر من یک عده با گریه تربیت شدهاند. امام حسین علیه السلام فرمود من کشته گریه هستم. امام فرمود اسلام از محرم و صفر زنده مانده و محرم و صفر بهار گریه و عزای اهل بیت عليهم السلام است. منبری بعد از سخنش باید از عاشورا استفاده کند و مردم را با احساسات حسینی تربیت کند. منبری که روضه نداشته باشد تاثیری ندارد.
شما از چه منابعی برای روضه استفاده میکنید؟
من هر منبری که میروم موضوع منبرم یک زمینهای در عاشورا دارد. اگر فرزند فداکار است از علی اکبر عليه السلام میگویم. اگر اصحاب با وفاست از مسلم بن عوسجه، حبیب ابن مظاهر و نظایر آن میگویم. اگر بیت با عظمت است بیت امام حسین عليه السلام است. اگر صبر و شکیبایی است صبر اهل بیت عليهم السلام است. اگر حریت است حریت اهل بیت عليهم السلام است، که حتی بچههای سه چهار ساله با آن اسارت یک خواهش از دشمن نکردند. وقتی یزید پشیمان شد یکی از سردارهایش به او گفت به خدا خانوادهای به عظمت این خانواده ندیدم. ما اینها را به یک ریسمان بسته بودیم وقتی بچهای در آمدن کوتاهی میکرد او را میزديم ولی آن بچه نمیگفت نزن فقط میگفت «فاماالیتیم فلا تقهر»، آیات یتیم را از قرآن میخواند. واقعه عاشورا یک واقعه انسانی است یک واقعهای است که از نظر اصول عالی انسانی بینظیر است.
خیلی از جلساتی که شما در آن منبر میروید مراسم ترحیم است. این نوع مراسمها شرایط خاص خود را دارد و شاید خیلی از افرادی که در آن شرکت میکنند اهل منبر و مسجد نباشند. برای آنها چگونه باید سخن گفت تا باز هم بیایند؟
اگر این مطلب حمل بر خودستایی نباشد. این کار فن من است که منبرهای ترحیم که حساس هم هستند را اداره میکنم. ما شکارهایی که برای دین و دیانت از مجالس ترحیم گرفتیم از هیئتها نگرفتیم. یک جوان میآید برای مجلس عمویش، خالهاش یا خویشان دیگر و اهل منبر نیست اصلا با قیافه روحانی موافق نیست. باید بگونهای صحبت کرد که او را جذب کرد. من این کار را کردهام. همانجایی که یک عارضهای هست یک نيشتر سخن میزنیم و او را معالجه میکنیم و مرید دین و دیانت میشود.
این مساله اتفاقی بوده یا طبق اصول پیش آمده؟
نخیر. این فن است. ما اصول سخن را در موعظه و ارشاد در مجلس ترحیم رعایت میکنیم. چون طرف یکی از بستگانش فوت شده و حالا تاثر دارد ما از همان تاثر استفاده میکنیم و احساساتش را برمیانگیزیم. منبری باید مردم را بشناسد. چهره هر فرد نشان میدهد که آن فرد چه چیزی میخواهد و ما آن را میگوییم.
شاید برخی باشند که بالای منبر خوب صحبت میکنند ولی وقتی میآیند پایین جوانی را که به آنها مراجعه میکند تحویل نمیگیرند. این از تاثیر منبر نمیکاهد؟
این مساله الان خیلی کم است. منبریهای ما با مردم میجوشند. حتی آنها را به منزل خودشان میبرند یا ارتباط تلفنی دارند و با کسی که سراغشان آمده ارتباط برقرار میکنند تا آن ارشادی را که درمنبر شروع کرده بودند تمام کنند.
شما در دورهای هم که امکانات رسانهای و حتی بلندگو هم نبود منبر میرفتید. چه سختیها و تفاوتهایی داشت آن دوران؟ چگونه یک منبری پرآوازه میشد؟
در آن دوره رمز اصلی گوش مردم بود نه سخن ما. در مسجد چهل ستون منبری میرفت منبر تا آخر مجلس مردم مینشستند و صدایشان در نمیآمد. گوش مردم به منبر بود. اما الان گوش مردم سنگین شده.
الان برنامههای مذهبی در تلویزیون ساخته میشود و یک منبری برای جمعیتی صحبت میکند نه تعدادش معلوم است نه معلوم است چه قشرهایی هستند. این با آنکه شما فرمودید منبری باید مخاطبش را ببیند و بشناسد مغایرتی ندارد؟ نوع سخن گفتن در این برنامهها با سخن گفتن در حسینیهها تفاوتی دارد؟
در حسینیهها خود مردم با علاقه میآیند ولی طرف در خانهاش نشسته و ناخواسته دارد تلویزیون میبیند. یک گوینده سخنی را که در مجلس روضه میگوید به درد تلویزیون نمیخورد. در تلویزیون باید هوشمندانهتر صحبت کند. حرف زننده نباید بزند یا درشت صحبت نکند.
خیلی از کسانی که پای منبر شما بودهاند شاید الان دیگر در دنیا نباشند. حال شما وقتی میبینید نسلهای مختلفی آمدهاند پای این منبرها و رفتهاند چیست؟
همهشان را دعا میکنم. وقتی بالای منبر میروم و میبینم خیلیها که قبلا بودهاند الان نیستند به جدم قسم میخورم که به یاد آخرت میافتم و همیشه میگویم روزی بیاید که اینها باشند و من نباشم.
مرجع : خیمه