کد مطلب : ۲۲۴۳۵
گفتوگو با حاج جواد اعتماد سعید
«خوبخوانِ» اباعبدالله(ع) باشید، این دستگاه خواننده نمیخواهد
تا به حال بابت مداحی با کسی طی نکرده ام
حاج جواد اعتمادسعید از مداحان قدیمی و کارکشته تهران است که بهگفته خودش ۳۰ سال است در مسجد بازار بههمراه شیخ حسین انصاریان و حاج منصور ارضی برای سیدالشهداء(ع) روضهخوانی میکند. حاج جواد اعتماد سعید خیلی اهل مصاحبه نیست و خیلی دوست ندارد مطرح شود، اما وقتی باب سخن باز میشود دریایی از حرفها و دغدغهها بهرویمان باز میشود. حاج جواد ادبیات مخصوص خودش را هم دارد که سعی کردیم در تنظیم متن این ادبیات هم حفظ شود.
بخش اول مشروح گفتوگو با «حاج جواد اعتمادسعید» را در ادامه بخوانید:
میخواهیم ابتدا از اینجا شروع کنیم: چه شد حاج آقای اعتمادسعید وارد این عرصه شد و احساس کردید که میتوانید در این خانه نوکر اباعبدالله(ع) باشید؟ کمی در این مورد برایمان بگویید، از اساتیدتان و خاطراتی اگر در این زمینه دارید بفرمایید.
من در یک خانواده روحانی و ولایی متولد شدم. مرحوم پدرم، جد ما و هم پدربزرگ و هم عموهایم ملبس به این لباس بودند و ما ناخواسته در این رودخانه سرازیر شدیم. چون مدام یا دنبال پدر بودیم یا پدربزرگ که ایشان هم دائم در هیئت بودند. دوستانشان هم همه هیئتی بودند، یعنی همهاش مربوط به هیئات و ولایت و سفره و گریه و ما با اینها مأنوس بودیم و از طفولیت گوشت و پوستمان مال امام حسین(ع) بود و در این دایره وارد شدیم. در ایام جوانی مشغول ورزش بودم، بعد دیدم هیچ زورخانهای بهتر از زورخانه امام حسین(ع) نیست چون همهجا بازی است الّا در خانه اهل بیت علیهم السلام. من کشتی میگرفتم و حرفهای هم بودم و تا نزدیک ملیپوش شدن هم پیش رفتم. مرحوم پدرم با رفتن به زورخانه بهشدت مخالفت کرد و گفتند: برو دنبال کاری که کسب و کار و آتیه داشته باشد. من هم که دنبال کسب و کار رفتم ناخواسته در این دایره افتادم.
ما چهار برادر هستیم که همه نوکر در خانه اباعبدالله(ع) هستیم اما من و برادر کوچکم با نظر لطف اهلبیت(ع) کنار سفره اباعبدالله کشیده شدیم و در این گذرای عمر به جایی رسیدیم که توانستیم جلسه قبول کنیم و دههها را بهعهده بگیریم و مشوقمان هم مرحوم پدر و عموها و پدربزرگمان بودند. درباره استادانمان هم این را بگویم که البته من محضر خیلیها را درک کردم ولی هیچکدام بهتر از مرحوم پدرم نبودند، آنجایی که باید انگیزه میدادند، این کار را میکردند، آنجایی که باید، تذکر و توصیه میکردند این کار را انجام دادند و عیبها را میگفتند، مثلاً این کتاب را بخوان یا این شعر را بخوان؛ شعرهایی که از شعرا استفاده میکرد در اختیارم میگذاشتند. بعد چند نمونه به من دادند و خودم دنبال کردم. ایشان تجربه بالایی داشتند و بر این اساس انتخاب میکردند، من جوانتر بودم و در خواندن آنها را الگو قرار دادم و بر اثر معاشرت با آنها به اینجا کشیده شدیم.
بیشتر چهکسانی را الگوی خود در خواندن و مجلسداری قرار دادید؟
من به مرحوم حاج حسن ذوالفقاری خیلی ارادت داشتم. همچنین از ابتدای خواندنم با حاج آقای ارضی بودم و با حسن آقا ارضی هم در جلسات شهر ری میرفتیم و با ایشان خیلی مأنوس بودم. ولی در خواندن و هیئتداری و اداره کردن محافل با حاج منصور و حاج مرتضی و محسن طاهری از سال ۵۹ ــ ۶۰ در مسجد جامع بازار که هیئت جواد الائمه(ع) بودم و آقای انصاریان منبر میرفتند. یکی قبل از منبر میخواند و حاج محسن و حاج منصور بعد از منبر میخواندند، من آنموقع ۳۰ سالم بود.
خودتان بهطور ثابت بعدها در کدام هیئت میخواندید؟
ما هیئت مجمع الذاکرین تهرانپارس بودیم که در خانهها برگزار میشد. سال ۶۱ اوج کارمان بود، مثل الآن نبود که آنقدر شلوغ باشد. بهلطف اباعبدالله(ع) ما از قبل انقلاب کنار این سفره بودیم و خواننده بعد انقلابی نیستیم و ریشهای و خانوادهای هستیم و از پنج، شش سال قبل از انقلاب جلسه داشتیم و میخواندیم. در جلسه مجمع الذاکرین که ما در آنجا تدریس داشتیم و در جای دیگر با آقای انسانی و آقای سازگار و حاج حسن ذوالفقاری بودیم و مروری داشتیم به آنچه میخوانیم و بعد برای بچهها کلاس میگذاشتیم. ما از قبل در این وادی قرار گرفته بودیم و سعی میکردیم دانستههای خود را در اختیار جوانترها قرار دهیم. راه شعر خواندن و شعر گفتن و دم گرفتن را که باید چکار بکنند به بچهها یاد میدادیم. بعد از انقلاب جلسه را به هیئت ارباب مهدی تهراننو آوردیم. اینجا هم باز حاج اکبر آقا سفرهدار بود. مرحوم پدرش که فوت شد خانه به ایشان رسید و آنجا را حسینیه عزاداری کرد. پس از آن باز هم در مجمع الذاکرین بودیم و ثمره آن خیلی از رفقا هستند که خودشان اختیاردار و بلندگودار و صاحب نظر شدهاند.
حاج آقا، با توجه به اینکه شما مجالس قبل و بعد از انقلاب یا جلسات قدیمی و جدید را تجربه کردهاید، آیا تفاوتهایی بین این دو میبینید؟ علت این تفاوتها چیست؟
علتش این است که اولاً من امروز با این بساط خواندن مخالفم و به دوستان جوان هم مطرح میکنم. متأسفانه بساط خواندنها عوض شد. آنموقع میایستادند و یک غزل و بعد یک مصیبت میخواندند و آنهم پربار بود و از حفظ میخواندند و محفوظاتشان خوب بود، نه اینکه کاغذ دست بگیرند و از رو بخوانند، اصلاً این جور خواندن را در گذشته نداشتیم. در همان کلاس هم به رفقا میگفتیم که از رو نخوانید، دو بیت شعر از حفظ برابر با پنجاه بیتی است که از رو بخوانیم. عیب و ایرادها را میگرفتیم. یکی از برکات انقلاب این بود که خواننده و مداح زیاد شد. در بعضی جلسات بلندگو را به بچههای هفت، هشت ساله میدهند که بخوانند. یکسری حرفها را نمیشود زد ولی به بازی نمیشود گرفت، باید حواسمان باشد جلسه امام حسین(ع) شأن دارد. الآن خیلیها روضههای بیمورد و شعرهای بیمحتوا میخوانند. بعد از انقلاب شعرا هم زیاد شدند. البته ما خدا را شاکریم که اینها به این سو کشیده شدند و در این وادی آمدند، اما باید ببینیم اگر آدم برای خانواده خودش بخواهد شعر بگوید این الفاظ را میتواند استفاده کند؟!
حاج آقا، این بحث را اینجا نگه میداریم و در ادامه مفصل به آن میپردازیم. بعد از اینکه شما آن هیئت را تشکیل دادید چه شد؟
بعد از آن به هیئت ارباب مهدی آمدیم. شبهای پنجشنبه جلسه داشت و رفقا از خیلی جاها میآمدند، خیلیها که صاحب نظر این کار بودند، میآمدند و وقتی میآمدند دیگران آنها را برای خودشان الگو قرار میدادند و در این جلسات عیب و ایرادها گفته میشد و ایرادات اشعار گرفته میشد و سبک میدادیم. یک رقابت خوبی بین بچهها بود و همان باعث شده بود که بچهها خیلی قصیده حفظ میکردند و روخوانی را کنار میگذاشتند و ما هم اصلاح میکردیم و توانستیم با زبان خوش، کاری کنیم که اگر کسی ده شب میخواند ده شب را خواننده باشد و بتواند مجلس را اداره کند. خیلی از رفقا هم الآن میپرسند چهکار کنیم و کجا برویم، میگویم خانه آقای سازگار است یا آقای ارضی جلسه دارند، آقای حدادیان و آقای انسانی و آقای طاهری هستند که رفقا میروند ثبتنام میکنند و اشکالاتشان گرفته میشود. بنابراین هرکس که تشنه کار است دنبال آن میرود. ما همیشه حرفمان به همه این بوده که یا نخوانید یا اگر میخوانید برای حضرت اباعبدالله(ع) خوب بخوانید و خوبخوان باشید، شعر خوب، مطلب خوب و حرف خوب بزنید، اینها کارهایی است که باید کنار صدای خوب داشته باشید وگرنه خواننده زیاد است.
حاج آقا، درک کردن محضر بزرگان عرصه مداحی و اساتید دیگر و مطالعه کردن فکر میکنید چقدر برای یک مداح ضرورت دارد؟
بدون شک اگر یک نفر بخواهد در هر کاری موفق شود بدون استاد نمیشود. بیاستادی همین است که الآن داریم میبینیم. بیبزرگتر نمیشود قدم زد، اینکه الآن شما میبینید و بعضیهایشان هم واقعاً آفت برای دستگاه اباعبدالله(ع) است و روضههای دروغ برای اینکه مردم گریه کنند، میخوانند حاصل همین بیاستادی و استاد نداشتن برخی مداحان است. انتقاد هم که میکنیم، نمیپذیرند و انتقاد پذیر نیستند و خودشان را استاد و خبره میدانند و تقلید میکنند و از نوار آقای فلان میبینند او چه حرفی زده و میروند جای دیگر همان را میگویند و از خودشان چیزی ندارند. اگر مداح استاد نبیند و زانو نزند همین میشود که الآن میبینید.
شما خودتان چهکار کردید؟
من چون مرحوم پدربزرگم آقای شیخ ابوالفضل اعتماد سعید و پسرعمویم حاج حسن آقا، مسجد جامعیها، مرحوم عمویم حاج کاظم آقا و مرحوم پدرم اینها میداندار این کار بودند حرف اول را میزدند و من وقتی میدیدم روضه علی اکبر(ع) میخواندند، دروغ نمیخواندند، امروز آن جلسات را با مجالس امروزی مقایسه میکنم خیلی فاصله افتاده است، مثلاً در مجلس بزازها پای منبر حاج حسن آقای محمدی مینشستند، حاج احمد آقای شمشیری شعر میخواندند، حاج حسن آقای ذوالفقاری شعر میخواندند. کسانی که صاحب نفس بودند در این کار، حاج اکبر آقای کاظمی که الآن هم هستند و خدا بهحق امیرالمؤمنین(ع) این نوکر اهلبیت را شفا بدهد، اینها وزنههای این کار هستند. سید باقری بود که هم شاعر بود هم خواننده بود، من اینها را الگو قرار داده بودم وتا میدیدمشان از آنها سؤال میپرسیدم: آقا، مقتل میخواهم بخوانم چه بخوانم. میگفتند: لهوف را بخوان، یا فارسی جلال العیون را بخوان، یا مقتل الحسین خوب است. نرو دنبال منابع ضعیف و کتابهایی که سواد آن را نداری. کتابهایی را که دم دست بود به من معرفی کردند که اینها را میخواندم و مستمر مطالعه میکردم بعد هم در منبرها که میرفتم پدرم هرچه میخواند خوب بود و آنها را حفظ میکردم و وقتی میخواستند به ما هدیه بدهند یک کتابی میدادند.
دههای که منزل آقای مجتهدی میرفتم آن موقع جلسهشان در پانزده خرداد بود، ایشان آخر دهه هدیهای تبرکی به میدادند و یکی دو تا کتاب هم میدادند. آن کتابها را روی چشمم میگذاشتم، کتاب چهل حدیث، زندگی حضرت زهرا(س)، کتاب زندگی امام مجتبی علیه السلام، کتاب زندگی امام حسین(ع) و کتاب قیام کربلا و از این دست کتابها بود. این کتابها خودش برای من سند بود و آنها را دارم و همه را استفاده میکنم. بعد از همه اینها من چون اکثراً با شیخ حسین انصاریان بودم و قبل از منبر ایشان میخواندم، الآن هم که به این سن رسیدهام و بازنشسته شدهام خواستهام امام حسین(ع) نفسمان را تا آخر نگیرد تا بتوانم تا جان دارم برای ایشان نفسی بزنم. الآن هم دو سه شب در دهه اول با آقای انصاریان هستم. من سی سال بیشتر است که دارم با ایشان میخوانم و صبحها که با ایشان و آقای ارضی در مسجد جامع جلسه جواد الائمه(ع) هم از سال ۶۰ تا الآن جلسه داشتیم و داریم. شعرهای خوب را از بزرگان میشنیدیم و از آنها میخواستیم برایمان بنویسند، اما الآن متأسفانه عیب میدانند که بگویند این شعر مال کیست، ما اینها را نداشتیم. ما از هرکس که شعر و سبک خوب داشت، میگرفتیم و میخواندیم.
حاج آقا، از این بزرگان که محضرشان میخواندید اگر خاطراتی دارید برای جوانان بگویید، چه توصیههایی میکردند؟ چهراهی برای توصیه و تشویق در پیش میگرفتند؟
مثلاً مرحوم پدرم یک باردر بازارچهار پایه خواندم. بعد از آقای ذوالفقاری برای کارگر های کفاش صبح ها یک دهه میخواندم آن سال نمیخواستم بازار بیایم و در چهار پایه بروم، چون برای چهارپایه باید کشتی بگیری و اینکه دیگران چه خواندند و من چه بخوانم؟ در چهارپایه خودم احساسم این است که خدا نیست باید بروم کشتی بگیرم.مردم میآیند بالا که ببینند او چه میخواند. بخاطر این من نمیرفتم و خلاصه به اصرار جعفر آقا رفتم و امام حسین(ع) هم لطف کرد و نمکی پاشیده شد با اینکه کم بود و آن جلسه خوب شد. مرحوم پدرم وقتی بعد از سه چهار روز گفتند شنیدم بازار چهار پایه خواندهای؟ گفتم: بله. گفت: بابا من یک نصیحتی بکنم و آ ن این که در خانه امام حسین(ع) خودت را نگیر و خودت را خادم و نوکر ببین و بگذار امام حسین(ع) تو را بگیرد رها کنی تا آنها بگیرند قشنگ است. تو یک سر درد یا سر ماخوردگی میگیری نمیتوانی بخوانی. در خانه ی امام حسین(ع) هر جلسهای گرفت بدان تو نیستی دیگر، کس دیگری است.
شما کیفیت جلسات الان را نگاه کنید، دو نفره میخوانند و خواندن ها با آنموقع فرق کرده است و همه اش «من من» است در صورتیکه «من» در دستگاه اباعبدالله وجود ندارد، «من» یعنی شیطان. ما خواننده و بلندگوی اهل بیت(ع) هستیم. امام صادق(ع) فرمودند: باید الگو و زینت ما باشید. در لباس پوشیدن و سر و صورت درست کردن، در خواندن و قیمت طی کردنها و... کجا قدیم طی میکردند که ما چقدر میگیریم.مرحوم علامه مرحوم پدرم و یلهای این کار بودند کی طی میکردند؟ امام حسین(ع) بلد است اداره کند.
حاج آقا اتفاقا یکی از آفتها هم همین مساله صله گرفتن آنهم به اشکالی است که در شأن اهل بیت نیست. به نظر شما الان در این زمینه چه وضعی داریم؟
الان با رفقایی که با ما مانوس هستند.من الان هم دارم در بهترین هیئتهای تهران نفس میزنم. خدا آن روز را نرساند که ما سر این که چقدر میدهید و چه جوری می دهید طی کنیم و حرفی بزنیم. امام حسین(ع) جلوجلو پاکت ما را داده است.این پولی که مردم به ما میدهند که زندگی ما را اداره نمیکند. زندگی ما را اهل بیت(ع) اداره میکند.خوب هم اداره میکنند. یکی در این تهران بیاید و بگوید شما گفتید این مبلغ را بده آنقدر مرد هستیم که بگوییم. این خواننده هایی که الان هستند چه میگویند؟ خدا میداند.
برخی از اینها چسبیدهی کار هستند، چکیدهی کار نیستند. یعنی الان ما از صد تا خواننده که در تهران داریم. -البته یک آقایی آمار آورد که چهارده هزارهیئت است که دنبال مداح اند-. حالا به ارقامش کاری نداریم. من باب مثال از صد خواننده ای که در تهران هستند نود و نه تا چسبیدهاند، یکیش چکیده کار است و رزقشان را جلوجلو از امام حسین میخواستند. اینهایی که میگویند جلوجلو به حسابم واریز کنید برای ما این حضرات عزیزند، اما اینها در این وادی هستند وبرای امام حسین(ع) میخوانند، امیدواریم به اشتباهشان پی برده و درست شوند.اما واقعیت این است که وقتی بحث طی کردن را میآوردند، من میخواهم زمین دهان باز کند و در زمین بروم. چون ما امام حسین(ع) را با پول که نخریدهایم که بخواهیم به پول بفروشیماش. امام حسین(ع) بما جلوجلو داده است. بعضی وقتها رفقایی که با آنها مانوس هستم میگویم، حضرت عباسی پاکت من را جلو جلو دادهاند. اینها زندگی ما را اداره نمیکند. الحمدلله پولهایمان خرج دوا و دارو نمیشود.خرج مریض داری نمیشود. همه اینها پاکتی است که حضرت زهرا(س) به ما داده است. من مداح باید شکر کنم و بروم نفس بزنم برای این عزیزان. به ما زنگ که میزنند میپرسند فلان جلسه می آیی؟ اگر وقت داشته باشم میروم. حالا خودشان اگر چیزی دادند میگیرم. یکی از سفارشات مرحوم پدرم همین بود. روزی گفت بابا بنشین باهات حرفی دارم. گفتند: امام حسین(ع) از انسان تنبل بدش می آید، برو کاسب شو و کنار کارت هم برای اباعبدالله(ع) بخوان. شب و روز برو بازهم کم است، کاسب باش. کاسب که باشی حسنش اینست که هرجا نمیروی و هرجا نمیخوانی.
الان بعضی خوانندهها با اینکه ملبس هم هستند در آمد دیگر هم ندارند.او برای کسی که خودکشی کرده و برای کسی که قاچاقچی بوده و اعداماش کردهاند و... مجبور است برود و بخواند. شاید خوب هم پول میگیرند. در تالارها میخوانند وخوب پول میگیرند. اما اگر به ما صد میلیارد هم بدهند نمیرویم در این مجالس بخوانیم چون ما برای اربابمان نفس میزنیم.آنموقع مرحوم پدرم گفتند برو و کاسب شو و خوانندگی را شغل دومت کن و هرکه هرقدر به تو داد داد، سوا نکن. آنجا که به تو کم میدهند زنگ بزن و برو.نمک در آن کم است، آن زیاد را رها کن. صاحب عزا کسی دیگر است.الان باب شده که میپرسند جلسه چند نفرند. متاسفانه یک بساطی درست کردهاند و خوانندگی را خرابش کردهاند.آدم واقعا شرمش می آید که عنوان کند. اشتباه و بیراهه دارند میروند. اینها باید بروند استاد ببینند.استادی که خودش استاد دیده است.خودش یک روز شاگرد بوده است. بی استاد برویم همین است.
ادامه دارد...
بخش اول مشروح گفتوگو با «حاج جواد اعتمادسعید» را در ادامه بخوانید:
میخواهیم ابتدا از اینجا شروع کنیم: چه شد حاج آقای اعتمادسعید وارد این عرصه شد و احساس کردید که میتوانید در این خانه نوکر اباعبدالله(ع) باشید؟ کمی در این مورد برایمان بگویید، از اساتیدتان و خاطراتی اگر در این زمینه دارید بفرمایید.
من در یک خانواده روحانی و ولایی متولد شدم. مرحوم پدرم، جد ما و هم پدربزرگ و هم عموهایم ملبس به این لباس بودند و ما ناخواسته در این رودخانه سرازیر شدیم. چون مدام یا دنبال پدر بودیم یا پدربزرگ که ایشان هم دائم در هیئت بودند. دوستانشان هم همه هیئتی بودند، یعنی همهاش مربوط به هیئات و ولایت و سفره و گریه و ما با اینها مأنوس بودیم و از طفولیت گوشت و پوستمان مال امام حسین(ع) بود و در این دایره وارد شدیم. در ایام جوانی مشغول ورزش بودم، بعد دیدم هیچ زورخانهای بهتر از زورخانه امام حسین(ع) نیست چون همهجا بازی است الّا در خانه اهل بیت علیهم السلام. من کشتی میگرفتم و حرفهای هم بودم و تا نزدیک ملیپوش شدن هم پیش رفتم. مرحوم پدرم با رفتن به زورخانه بهشدت مخالفت کرد و گفتند: برو دنبال کاری که کسب و کار و آتیه داشته باشد. من هم که دنبال کسب و کار رفتم ناخواسته در این دایره افتادم.
ما چهار برادر هستیم که همه نوکر در خانه اباعبدالله(ع) هستیم اما من و برادر کوچکم با نظر لطف اهلبیت(ع) کنار سفره اباعبدالله کشیده شدیم و در این گذرای عمر به جایی رسیدیم که توانستیم جلسه قبول کنیم و دههها را بهعهده بگیریم و مشوقمان هم مرحوم پدر و عموها و پدربزرگمان بودند. درباره استادانمان هم این را بگویم که البته من محضر خیلیها را درک کردم ولی هیچکدام بهتر از مرحوم پدرم نبودند، آنجایی که باید انگیزه میدادند، این کار را میکردند، آنجایی که باید، تذکر و توصیه میکردند این کار را انجام دادند و عیبها را میگفتند، مثلاً این کتاب را بخوان یا این شعر را بخوان؛ شعرهایی که از شعرا استفاده میکرد در اختیارم میگذاشتند. بعد چند نمونه به من دادند و خودم دنبال کردم. ایشان تجربه بالایی داشتند و بر این اساس انتخاب میکردند، من جوانتر بودم و در خواندن آنها را الگو قرار دادم و بر اثر معاشرت با آنها به اینجا کشیده شدیم.
بیشتر چهکسانی را الگوی خود در خواندن و مجلسداری قرار دادید؟
من به مرحوم حاج حسن ذوالفقاری خیلی ارادت داشتم. همچنین از ابتدای خواندنم با حاج آقای ارضی بودم و با حسن آقا ارضی هم در جلسات شهر ری میرفتیم و با ایشان خیلی مأنوس بودم. ولی در خواندن و هیئتداری و اداره کردن محافل با حاج منصور و حاج مرتضی و محسن طاهری از سال ۵۹ ــ ۶۰ در مسجد جامع بازار که هیئت جواد الائمه(ع) بودم و آقای انصاریان منبر میرفتند. یکی قبل از منبر میخواند و حاج محسن و حاج منصور بعد از منبر میخواندند، من آنموقع ۳۰ سالم بود.
خودتان بهطور ثابت بعدها در کدام هیئت میخواندید؟
ما هیئت مجمع الذاکرین تهرانپارس بودیم که در خانهها برگزار میشد. سال ۶۱ اوج کارمان بود، مثل الآن نبود که آنقدر شلوغ باشد. بهلطف اباعبدالله(ع) ما از قبل انقلاب کنار این سفره بودیم و خواننده بعد انقلابی نیستیم و ریشهای و خانوادهای هستیم و از پنج، شش سال قبل از انقلاب جلسه داشتیم و میخواندیم. در جلسه مجمع الذاکرین که ما در آنجا تدریس داشتیم و در جای دیگر با آقای انسانی و آقای سازگار و حاج حسن ذوالفقاری بودیم و مروری داشتیم به آنچه میخوانیم و بعد برای بچهها کلاس میگذاشتیم. ما از قبل در این وادی قرار گرفته بودیم و سعی میکردیم دانستههای خود را در اختیار جوانترها قرار دهیم. راه شعر خواندن و شعر گفتن و دم گرفتن را که باید چکار بکنند به بچهها یاد میدادیم. بعد از انقلاب جلسه را به هیئت ارباب مهدی تهراننو آوردیم. اینجا هم باز حاج اکبر آقا سفرهدار بود. مرحوم پدرش که فوت شد خانه به ایشان رسید و آنجا را حسینیه عزاداری کرد. پس از آن باز هم در مجمع الذاکرین بودیم و ثمره آن خیلی از رفقا هستند که خودشان اختیاردار و بلندگودار و صاحب نظر شدهاند.
حاج آقا، با توجه به اینکه شما مجالس قبل و بعد از انقلاب یا جلسات قدیمی و جدید را تجربه کردهاید، آیا تفاوتهایی بین این دو میبینید؟ علت این تفاوتها چیست؟
علتش این است که اولاً من امروز با این بساط خواندن مخالفم و به دوستان جوان هم مطرح میکنم. متأسفانه بساط خواندنها عوض شد. آنموقع میایستادند و یک غزل و بعد یک مصیبت میخواندند و آنهم پربار بود و از حفظ میخواندند و محفوظاتشان خوب بود، نه اینکه کاغذ دست بگیرند و از رو بخوانند، اصلاً این جور خواندن را در گذشته نداشتیم. در همان کلاس هم به رفقا میگفتیم که از رو نخوانید، دو بیت شعر از حفظ برابر با پنجاه بیتی است که از رو بخوانیم. عیب و ایرادها را میگرفتیم. یکی از برکات انقلاب این بود که خواننده و مداح زیاد شد. در بعضی جلسات بلندگو را به بچههای هفت، هشت ساله میدهند که بخوانند. یکسری حرفها را نمیشود زد ولی به بازی نمیشود گرفت، باید حواسمان باشد جلسه امام حسین(ع) شأن دارد. الآن خیلیها روضههای بیمورد و شعرهای بیمحتوا میخوانند. بعد از انقلاب شعرا هم زیاد شدند. البته ما خدا را شاکریم که اینها به این سو کشیده شدند و در این وادی آمدند، اما باید ببینیم اگر آدم برای خانواده خودش بخواهد شعر بگوید این الفاظ را میتواند استفاده کند؟!
حاج آقا، این بحث را اینجا نگه میداریم و در ادامه مفصل به آن میپردازیم. بعد از اینکه شما آن هیئت را تشکیل دادید چه شد؟
بعد از آن به هیئت ارباب مهدی آمدیم. شبهای پنجشنبه جلسه داشت و رفقا از خیلی جاها میآمدند، خیلیها که صاحب نظر این کار بودند، میآمدند و وقتی میآمدند دیگران آنها را برای خودشان الگو قرار میدادند و در این جلسات عیب و ایرادها گفته میشد و ایرادات اشعار گرفته میشد و سبک میدادیم. یک رقابت خوبی بین بچهها بود و همان باعث شده بود که بچهها خیلی قصیده حفظ میکردند و روخوانی را کنار میگذاشتند و ما هم اصلاح میکردیم و توانستیم با زبان خوش، کاری کنیم که اگر کسی ده شب میخواند ده شب را خواننده باشد و بتواند مجلس را اداره کند. خیلی از رفقا هم الآن میپرسند چهکار کنیم و کجا برویم، میگویم خانه آقای سازگار است یا آقای ارضی جلسه دارند، آقای حدادیان و آقای انسانی و آقای طاهری هستند که رفقا میروند ثبتنام میکنند و اشکالاتشان گرفته میشود. بنابراین هرکس که تشنه کار است دنبال آن میرود. ما همیشه حرفمان به همه این بوده که یا نخوانید یا اگر میخوانید برای حضرت اباعبدالله(ع) خوب بخوانید و خوبخوان باشید، شعر خوب، مطلب خوب و حرف خوب بزنید، اینها کارهایی است که باید کنار صدای خوب داشته باشید وگرنه خواننده زیاد است.
حاج آقا، درک کردن محضر بزرگان عرصه مداحی و اساتید دیگر و مطالعه کردن فکر میکنید چقدر برای یک مداح ضرورت دارد؟
بدون شک اگر یک نفر بخواهد در هر کاری موفق شود بدون استاد نمیشود. بیاستادی همین است که الآن داریم میبینیم. بیبزرگتر نمیشود قدم زد، اینکه الآن شما میبینید و بعضیهایشان هم واقعاً آفت برای دستگاه اباعبدالله(ع) است و روضههای دروغ برای اینکه مردم گریه کنند، میخوانند حاصل همین بیاستادی و استاد نداشتن برخی مداحان است. انتقاد هم که میکنیم، نمیپذیرند و انتقاد پذیر نیستند و خودشان را استاد و خبره میدانند و تقلید میکنند و از نوار آقای فلان میبینند او چه حرفی زده و میروند جای دیگر همان را میگویند و از خودشان چیزی ندارند. اگر مداح استاد نبیند و زانو نزند همین میشود که الآن میبینید.
شما خودتان چهکار کردید؟
من چون مرحوم پدربزرگم آقای شیخ ابوالفضل اعتماد سعید و پسرعمویم حاج حسن آقا، مسجد جامعیها، مرحوم عمویم حاج کاظم آقا و مرحوم پدرم اینها میداندار این کار بودند حرف اول را میزدند و من وقتی میدیدم روضه علی اکبر(ع) میخواندند، دروغ نمیخواندند، امروز آن جلسات را با مجالس امروزی مقایسه میکنم خیلی فاصله افتاده است، مثلاً در مجلس بزازها پای منبر حاج حسن آقای محمدی مینشستند، حاج احمد آقای شمشیری شعر میخواندند، حاج حسن آقای ذوالفقاری شعر میخواندند. کسانی که صاحب نفس بودند در این کار، حاج اکبر آقای کاظمی که الآن هم هستند و خدا بهحق امیرالمؤمنین(ع) این نوکر اهلبیت را شفا بدهد، اینها وزنههای این کار هستند. سید باقری بود که هم شاعر بود هم خواننده بود، من اینها را الگو قرار داده بودم وتا میدیدمشان از آنها سؤال میپرسیدم: آقا، مقتل میخواهم بخوانم چه بخوانم. میگفتند: لهوف را بخوان، یا فارسی جلال العیون را بخوان، یا مقتل الحسین خوب است. نرو دنبال منابع ضعیف و کتابهایی که سواد آن را نداری. کتابهایی را که دم دست بود به من معرفی کردند که اینها را میخواندم و مستمر مطالعه میکردم بعد هم در منبرها که میرفتم پدرم هرچه میخواند خوب بود و آنها را حفظ میکردم و وقتی میخواستند به ما هدیه بدهند یک کتابی میدادند.
دههای که منزل آقای مجتهدی میرفتم آن موقع جلسهشان در پانزده خرداد بود، ایشان آخر دهه هدیهای تبرکی به میدادند و یکی دو تا کتاب هم میدادند. آن کتابها را روی چشمم میگذاشتم، کتاب چهل حدیث، زندگی حضرت زهرا(س)، کتاب زندگی امام مجتبی علیه السلام، کتاب زندگی امام حسین(ع) و کتاب قیام کربلا و از این دست کتابها بود. این کتابها خودش برای من سند بود و آنها را دارم و همه را استفاده میکنم. بعد از همه اینها من چون اکثراً با شیخ حسین انصاریان بودم و قبل از منبر ایشان میخواندم، الآن هم که به این سن رسیدهام و بازنشسته شدهام خواستهام امام حسین(ع) نفسمان را تا آخر نگیرد تا بتوانم تا جان دارم برای ایشان نفسی بزنم. الآن هم دو سه شب در دهه اول با آقای انصاریان هستم. من سی سال بیشتر است که دارم با ایشان میخوانم و صبحها که با ایشان و آقای ارضی در مسجد جامع جلسه جواد الائمه(ع) هم از سال ۶۰ تا الآن جلسه داشتیم و داریم. شعرهای خوب را از بزرگان میشنیدیم و از آنها میخواستیم برایمان بنویسند، اما الآن متأسفانه عیب میدانند که بگویند این شعر مال کیست، ما اینها را نداشتیم. ما از هرکس که شعر و سبک خوب داشت، میگرفتیم و میخواندیم.
حاج آقا، از این بزرگان که محضرشان میخواندید اگر خاطراتی دارید برای جوانان بگویید، چه توصیههایی میکردند؟ چهراهی برای توصیه و تشویق در پیش میگرفتند؟
مثلاً مرحوم پدرم یک باردر بازارچهار پایه خواندم. بعد از آقای ذوالفقاری برای کارگر های کفاش صبح ها یک دهه میخواندم آن سال نمیخواستم بازار بیایم و در چهار پایه بروم، چون برای چهارپایه باید کشتی بگیری و اینکه دیگران چه خواندند و من چه بخوانم؟ در چهارپایه خودم احساسم این است که خدا نیست باید بروم کشتی بگیرم.مردم میآیند بالا که ببینند او چه میخواند. بخاطر این من نمیرفتم و خلاصه به اصرار جعفر آقا رفتم و امام حسین(ع) هم لطف کرد و نمکی پاشیده شد با اینکه کم بود و آن جلسه خوب شد. مرحوم پدرم وقتی بعد از سه چهار روز گفتند شنیدم بازار چهار پایه خواندهای؟ گفتم: بله. گفت: بابا من یک نصیحتی بکنم و آ ن این که در خانه امام حسین(ع) خودت را نگیر و خودت را خادم و نوکر ببین و بگذار امام حسین(ع) تو را بگیرد رها کنی تا آنها بگیرند قشنگ است. تو یک سر درد یا سر ماخوردگی میگیری نمیتوانی بخوانی. در خانه ی امام حسین(ع) هر جلسهای گرفت بدان تو نیستی دیگر، کس دیگری است.
شما کیفیت جلسات الان را نگاه کنید، دو نفره میخوانند و خواندن ها با آنموقع فرق کرده است و همه اش «من من» است در صورتیکه «من» در دستگاه اباعبدالله وجود ندارد، «من» یعنی شیطان. ما خواننده و بلندگوی اهل بیت(ع) هستیم. امام صادق(ع) فرمودند: باید الگو و زینت ما باشید. در لباس پوشیدن و سر و صورت درست کردن، در خواندن و قیمت طی کردنها و... کجا قدیم طی میکردند که ما چقدر میگیریم.مرحوم علامه مرحوم پدرم و یلهای این کار بودند کی طی میکردند؟ امام حسین(ع) بلد است اداره کند.
حاج آقا اتفاقا یکی از آفتها هم همین مساله صله گرفتن آنهم به اشکالی است که در شأن اهل بیت نیست. به نظر شما الان در این زمینه چه وضعی داریم؟
الان با رفقایی که با ما مانوس هستند.من الان هم دارم در بهترین هیئتهای تهران نفس میزنم. خدا آن روز را نرساند که ما سر این که چقدر میدهید و چه جوری می دهید طی کنیم و حرفی بزنیم. امام حسین(ع) جلوجلو پاکت ما را داده است.این پولی که مردم به ما میدهند که زندگی ما را اداره نمیکند. زندگی ما را اهل بیت(ع) اداره میکند.خوب هم اداره میکنند. یکی در این تهران بیاید و بگوید شما گفتید این مبلغ را بده آنقدر مرد هستیم که بگوییم. این خواننده هایی که الان هستند چه میگویند؟ خدا میداند.
برخی از اینها چسبیدهی کار هستند، چکیدهی کار نیستند. یعنی الان ما از صد تا خواننده که در تهران داریم. -البته یک آقایی آمار آورد که چهارده هزارهیئت است که دنبال مداح اند-. حالا به ارقامش کاری نداریم. من باب مثال از صد خواننده ای که در تهران هستند نود و نه تا چسبیدهاند، یکیش چکیده کار است و رزقشان را جلوجلو از امام حسین میخواستند. اینهایی که میگویند جلوجلو به حسابم واریز کنید برای ما این حضرات عزیزند، اما اینها در این وادی هستند وبرای امام حسین(ع) میخوانند، امیدواریم به اشتباهشان پی برده و درست شوند.اما واقعیت این است که وقتی بحث طی کردن را میآوردند، من میخواهم زمین دهان باز کند و در زمین بروم. چون ما امام حسین(ع) را با پول که نخریدهایم که بخواهیم به پول بفروشیماش. امام حسین(ع) بما جلوجلو داده است. بعضی وقتها رفقایی که با آنها مانوس هستم میگویم، حضرت عباسی پاکت من را جلو جلو دادهاند. اینها زندگی ما را اداره نمیکند. الحمدلله پولهایمان خرج دوا و دارو نمیشود.خرج مریض داری نمیشود. همه اینها پاکتی است که حضرت زهرا(س) به ما داده است. من مداح باید شکر کنم و بروم نفس بزنم برای این عزیزان. به ما زنگ که میزنند میپرسند فلان جلسه می آیی؟ اگر وقت داشته باشم میروم. حالا خودشان اگر چیزی دادند میگیرم. یکی از سفارشات مرحوم پدرم همین بود. روزی گفت بابا بنشین باهات حرفی دارم. گفتند: امام حسین(ع) از انسان تنبل بدش می آید، برو کاسب شو و کنار کارت هم برای اباعبدالله(ع) بخوان. شب و روز برو بازهم کم است، کاسب باش. کاسب که باشی حسنش اینست که هرجا نمیروی و هرجا نمیخوانی.
الان بعضی خوانندهها با اینکه ملبس هم هستند در آمد دیگر هم ندارند.او برای کسی که خودکشی کرده و برای کسی که قاچاقچی بوده و اعداماش کردهاند و... مجبور است برود و بخواند. شاید خوب هم پول میگیرند. در تالارها میخوانند وخوب پول میگیرند. اما اگر به ما صد میلیارد هم بدهند نمیرویم در این مجالس بخوانیم چون ما برای اربابمان نفس میزنیم.آنموقع مرحوم پدرم گفتند برو و کاسب شو و خوانندگی را شغل دومت کن و هرکه هرقدر به تو داد داد، سوا نکن. آنجا که به تو کم میدهند زنگ بزن و برو.نمک در آن کم است، آن زیاد را رها کن. صاحب عزا کسی دیگر است.الان باب شده که میپرسند جلسه چند نفرند. متاسفانه یک بساطی درست کردهاند و خوانندگی را خرابش کردهاند.آدم واقعا شرمش می آید که عنوان کند. اشتباه و بیراهه دارند میروند. اینها باید بروند استاد ببینند.استادی که خودش استاد دیده است.خودش یک روز شاگرد بوده است. بی استاد برویم همین است.
ادامه دارد...
مرجع : عقیق