کد مطلب : ۲۶۰۴۳
عزاداری پیامبر بر حمزه، پاسخی به ادعای واهی وهابیت است
نگاهی به جنگ احد بعضی از زوایای تاریخی آن در درک بهتر مقام حضرت حمزه سیدالشهدا و احوالات ایشان کمک بسزایی خواهد نمود. در سالروز پانزدهم شوال و شهادت عموی بزرگوار پیامبر اسلام به سراغ حجت الاسلام عبدالحمید شهاب از منبریهای شناخته شده رفتیم و در این باب با ایشان به گفتگو نشستیم. تفصیل این گفتگو به شرح زیر است.
*به عنوان سوال اول توضیح کلی در رابطه با جنگ احد و شرایط حاکم بر آن را بفرمایید؟
اواخر شوال سال دوم هجری جنگ احد شکل میگیرد و حمزه(سلام الله علیه) به عنوان افسر ارشد اسلام قبل از شروع جنگ به کفار خطاب کرد و فرمود: به خدایی که قرآن را نازل کرده قسم که امروز غذا نخواهم خورد تا اینکه با این دشمنان به مبارزه بپردازم. در این جنگ طلحه ابن ابیطلحه که پرچمدار مشرکین بود ندای «هل من مبارز» داد و در ابتدا امیرالمومنین(ع) به جنگ با او رفت و با یک ضربت که به پیشانی او زد، وی را به درک واصل کرد.
این طلحه به قوچ لشکر مشهور بود، لذا به سبب کشته شدن او پیغمبر خیلی خوشحال شدند و ندای تکبیر گفتند و مسلمانان نیز تکبیر گفتند. لوا و پرچم مشرکان به دست عثمان ابن ابوطلحه افتاد و حضرت حمزه با ندای تکبیر به او حمله نمود و با شمشیر ضربهای به کتف او زد و و رجز میخواند که من فرزند ساقی حاجیان هستم. چون پدر ایشان امر سقایت حجاج را به عهده داشت. آنچه تاریخ میگوید این است که در این جنگ جناب حمزه سیدالشهدا جان مشرکان بسیار زیادی را گرفت. به تعبیری میتوان گفت جنگ احد لشگرکشی کفار بود برای بازپس گیری خون افرادی که در بدر از دست رفته بودند.
ولی متاسفانه در این جنگ شکست مسلمین از اینجا شکل گرفت که آن تعدادی از مسلمانها که پیغمبر با تئوری نظامی امیرالمومنین(ع) بر روی عقبه و گردنهای که در پشت میدان جنگ بود مستقر کرده بودند و تاکید فرموده بودند که تحت هیچ شرایطی اینجا را ترک نکنید، وقتی پیروزی مسلمین را دیدند به بهانه دستیابی به غنایم عقبه را ترک کردند. در همین حین خالد بن ولید با لشگری که در پناه کوه آماده بود از پشت به مسلمانان حمله کرد و عملا در این جنگ مسلمین مغلوبه شدند و عدهی کثیری به شهادت رسیدند.
ولی آنچه که در این جنگ سبب ناراحتی رسول الله شد شخصی است به نام جبیر بن مطعم. او غلامی به نام وحشی داشت که یک زوبینی داشت (منظور از زوبین همان نیزه های نوک تیز است) و تیرهایش کمتر خطا میرفت و تیرانداز قدر و ماهری بود. طرح و تئوری این امر را همسر ابوسفیان که هند نام داشت ارائه کرده بود که به وحشی گفت دامن تو را پر از طلا خواهم کرد و تو را آزاد خواهم کرد به شرطی که بروی و انتقام خون پدر و برادرم را از حمزه بگیری. جبیر هم به غلام گفت که اگر حمزه عموی پیامبر اسلام را به جای عموی من که در جنگ بدر کشته شد بکشی، تو را آزاد خواهم کرد.
هند دختر عتبه بود و عتبه هم اولین مشرک منافق بود و منافق سرسخت آن زمان در عصر اسلام بود و یکی از سه نفری است که ضربات محکمی در بدو امر در تفرقه انداختن بین مسلمانان به اسلام زد؛ ولی به دست حمزه سیدالشهدا به درک واصل شده بود. هند که دختر او بود به وحشی پیشنهاد داد که یا رسول الله(ص) یا علی(ع) یا حمزه(ع) را باید از پا در بیاوری. وحشی هم گفت که من هرگز نمیتوانم به محمد(ص) دسترسی پیدا کنم و علی(ع) هم مرد بسیار هشیاری است و قدرت تیراندازی من ضعیفتر از قدرت هوشیاری اوست، ولی حمزه در جنگ آنقدر دچار غضب است که متوجه اطراف خود نیست لذا من از مکر و حیله خود استفاده میکنم و در این مرحله او را میکشم.
خود وحشی میگوید در تمام طول جنگ احد من حمزه را تعقیب میکردم و او همچون یک شیر غرّان به قلب سپاه دشمن حمله میکرد و به هرکس که میرسید او را از پا در میآورد و نقش زمین میکرد. خودم را پشت یک سنگ و چند درخت پنهان کردم تا من را نبیند تا اینکه زوبین خود را به طرفش انداختم و او را از پا درآوردم. حتی در آن حال تاریخ می نویسد که حمزه سیدالشهدا میخواست به طرف وحشی حمله کند ولی شدت درد امانش نداد و روح از بدن مطهرش جدا شد. با این حال خود وحشی میگوید من با ترس به طرف او میرفتم و احتیاط میکردم که مبادا او سر از بستر خاک بلند کند و من را بکشد. با این حال به لشگرگاه برگشتم و منتظر آزادی خود نشسته بودم. در نهایت وحشی به مکه برگشت و برای عملش پاداش آزادی گرفت.
وحشی روز فتح مکه در سال نهم در حال فرار به طائف بود و هدفش این بود که به طائف رفته و از آنجا به یمن فرار کند. پیامبر اسلام(ص) بشارت داد که اگر کسی شهادت بدهد و بگوید که چه کسی قاتل حمزه بوده من به او جایزهای میدهم. فردی از اصحاب خبر آورد که وحشی در حال نزدیک شدن به مدینه است. به وحشی گفتند اگر شهادت حق را به زبان جاری کنی و اسلام بیاوری ما شفاعت میکنیم و به پیغمبر میگوییم به تو آسیبی نرساند. درصورتی که این به ظاهر یک شهادتین را بر زبان جاری کرد، رسول الله به او فرمودند که روی خود را از من پنهان بکن و برو که دیگر من تورا نبینم و اگر تو اینجا باشی من تحمل دیدن تورا ندارم. وحشی میگوید اگر آن رأفت نبوی را من در آن سال نمیدیدم، شاید به عقوبت سختی از سوی پیغمبر دچار میشدم.
تاریخ میگوید که قاتل جناب حمزه در پایان عمر همانند شکل یک زاغ شده بود و نام او را از بین لشگریان حذف کردند و علتش هم این بود که بسیار شرابخواری میکرد و این ادامه پیدا کرد تا در زمان خلافت خلیفه دوم به درک واصل شد.
این شمای کلی درباره جنگ احد و قاتل جناب حمزه و کینهورزی زن جگرخوار ابیسفیان میباشد. شاید مکرر شنیده اید که هند لحظهای به بالین جناب حمزه آمد و دستور داد که گوش و بینی او را ببرند. لبهای جناب حمزه را بریدند و این زن به صورت گردنبندی به گردنش انداخت و به محض اینکه تکهای از جگر جناب حمزه را درآورد و به دهان گذاشت، جگر سنگ شد و نتوانست بخورد. لذا مشهور به آکله الاکباد شد و خداوند او را مورد لعنت قرار داد.
*جایگاه حضرت حمزه در نگاه قرآن چگونه است؟
همیشه خدای متعال مجد و شرف نَسَب را توام با عزت، ایمان و دفاع از حریم اسلام معرفی کرده است و نمونه عالیمقام آن در رده اصحاب نبوی و در عصر ابتدای اسلام، جناب حمزه سیدالشهدا است، چون از حیث نسب، ایشان فرزند هاشم ابن عبد مناف هستند که یک شخصیت بزرگ در جزیره العرب بود. نسب رییس مکه و قریش یعنی عبدالمطلب به انبیای الهی و جناب ابراهیم (ع) میرسد. فلذا آن کرامت و شرافت را از پدر و اجداد خودش به ارث برده بود. مادر جناب حمزه دختر عموی آمنه، مادر رسول خداست و از جانب مادری هم دارای یک نسب والا و جزء خاندانی اصیل هست.
بزرگترین عنایتی که به این بزرگوار شده بود از حیث این بود که عموی رسول خدا بود. جالب است که بدانید ایشان برادر رضاعی پیامبر اسلام، است. ایشان در امر اسلام از جهت ایمان به خدا و پیغمبر جزء سابقین است و شاید حدود یک سال و اندی از بعثت نبوی میگذشت که تعداد مسلمانان ۳۹ مرد بود و ۲۳ زن بود و به بیش از این هم تجاوز نمیکرد. در آن روزهایی که اسلام هیچ نفع مادی و دنیوی نداشت درباره اسلام دچار فشارها، تحمل شکنجهها، تحمل استهزاءها و… شد. ولی جناب حمزه در مقابل همه اینها ایستاد و برای دفاع از حق و حریم اسلام تمام این شکنجه ها را تحمل کرد.
جناب حمزه سیدالشهدا، در ازدواج پیامبر اسلام که در سن ۲۵ سالگی تصمیم گرفتند با جناب خدیجه(س) ازدواج کنند به همراه بردارشان ابوطالب نقش خواستگاری را به عهده میگیرند. و این شجره طیبه را بههم میرسانند.
در قرآن مجید به آیاتی مثل آیه ۷۴ سوره انفال “وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا” برخورد میکنیم که به حق در رأس همه اینها جناب حمزه سیدالشهداء هستند که در آن وضعیت سخت که همه مشرکان و دشمنان بر علیه رسول خدا بسیج شده بودند، هم جهاد کرد، هم در راه خدا هجرت کرد و هم بعنوان یک مومن واقعی به دنبال این بود که به تعبیر قرآن که در ادامه این آیه میفرماید “لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ” به دنبال آن رزق کریم بود که از طرف پروردگار به او برسد.
در آیه کریمه دیگر در آیه ۱۰ سوره حشر قرآن میفرماید: “لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا” حضرت حمزه در اول صف این دسته از مومنین هستند که قبل از فتح مکه جان خودش را در طبق اخلاص گذاشت و با دشمنان به جهاد و قتال پرداخت. این شهادتی که با مثله و قطعه قطعه شدن اعضای بدنش توام گشت بطوری که علفهای بیابان آمدند و پیکر خونینش را پوشاندند، خود نشانهی همین آیهای است که خدای متعال میفرماید:”اولئک اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد” دنبال آن درجه اعلی و عظمی بود.
جناب حضرت حمزه مصداق روشن آیات متعدد دیگری نیز هستند که اگر بخوایم این آیات را نام ببریم شاید بیش از ۷ یا ۸ آیه باشد. بنده آیه دیگری را خدمت شما عرض میکنم که در تفسیر فرات کوفی به آن اشاره شده و در شأن ایشان است.
در تفسیر فرات کوفی ذیل آیه ۸ سوره حشر که خداوند متعال نقش اساسی خادمین مکتب و افرادی که بعنوان نمونه بارز در امر پایداری به مکتب و دفاع از اسلام را مورد اشاره قرار داده و به آنها مهر تایید میزند و استقبال از شهادت را به عنوان هدف نهایی آنها معرفی میکند، آمده است که سُدَی که از اصحاب رسول خدا بود اضافه میکند که بعد از نزول این آیه وجود مبارک پیغمبر اسلام فرمودند سه تن از مردان مومن مثل مهره درشت گردنبند در روز قیامت درخشش خواهند داشت و آنها کسانی هستند که در میدان جنگ آمدند و در مقابل کفار جنگیدند و به مقابله پرداختند. اولین آنها وجود مطهر امیرمومنان(ع) و دوم جناب جعفر است و سوم از شخصیت حمزه سیدالشهدا یاد میکند.
در آیهی دیگری داریم “مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلًا” (۲۳ احزاب) قرآن میگوید در میان مومنان، مردانی هستند که به عهدی که با خدا بستهاند صادقانه ایستادهاند و بعضی از آنها پیمان عهد خود را به پایان رساندند یعنی شربت شهادت را نوشیدند و گروهی دیگر در صف انتظار ایستادهاند و تغییر و تبدیلی هم در عهد و پیمانشان نیست.
در تفسیر قمی از ابنابیجارود از اصحاب حضرت امام باقر(ع) نقل است که حضرت فرمودند این آیه درباره جناب حمزه، جعفر و علی (ع) نازل گردیده است. و منظور از “من قضی نحبه” جناب حمزه و جعفر است و منظور از “من ینتظر” علی ابن ابی طالب(ع) میباشد که منتظر امر شهادت شد تا در سال ۴۰ هجری این امر محقق شد.
*در مقاطع مختلف تاریخ دیده میشود که اهل بیت در احتجاجات خود از حضرت حمزه سیدالشهدا اسم میبردند علت این امر چه بوده است؟ بطور کلی جایگاه حضرت حمزه(ع) در نگاه اهل بیت(ع) را تبیین بفرمایید.
مرحوم صدوق(ره) در حدیث مفصلی که اسناد آن به حضرت سلمان میرسد و نقل میکند که در ایام مریضی رسول خدا که به ارتحال آن حضرت منتهی گردید، کنار بستر آن حضرت بودم که فاطمه زهرا(س) وارد شد و آن وقت که آن ضعف شدید را بر پدر بزرگوارش دید شروع به اشک ریختن کرد. رسول خدا برای تسلی خاطر و آرامش دخترشان، از نعمتهای خدا سخن گفتند، که خدا به این خاندان چه نعمتهایی داده است.
تا به اینجا رسیدند که فرمودند دخترم “ما اهل بیتی هستیم که خدا شش صفت و ویژگی را به ما عطا کرده است و برای هیچکدام از گذشتگان و آیندگان این را عطا ننموده است، زیرا پیامبر ما سید انبیا و مرسلین است و او پدر توست و وصی ما سید اوصیا است و او همسر تو علی است و شهید ما سید الشهدا است و او حمزه عبدالمطلب که عموی پدر توست” فاطمه(س) گفتند که یا رسول الله آیا او فقط سید شهدایی است که با وی به شهادت رسیدهاند؟
پیامبر فرمودند: نه بلکه او سید شهدای اولین و آخرین بجز انبیا و اوصیاست. شما اگر به مضمون این حدیث عنایت بفرمایید هم حضرت حمزه (ع) و هم حضرت حسین (ع) برای همیشه افتخار سیدالشهدا بودن را دارند و این لقب همیشه بر این دو بزرگوار اطلاق شده است.
در روایت دیگر از پیغمبر که شیخ صدوق از انس بن مالک نقل میکند آمده است که پیغمبر فرمود حمزه از سروران اهل بهشت است. در روایت دیگر حضرت رسول فرمودند حمزه بهترین یاور نزد من و نزد خدا بود چون با جان خودش از دین خدا دفاع کرد.
در احوالات حضرت صادق(ع) آمده است که میفرماید شخصی نزد رسول خدا آمد و عرض کرد که یارسولالله یک فرزند ذکوری خدا من داده، چه نامی براش بذارم؟ فرمودند نام حمزه را برایش بگذار که محبوبترین نام در نزد من است.
روایت دیگری را مرحوم صدوق در ضمن حدیثی نقل می فرماید که در قیامت همه پیادهاند به جز چهار نفر، که یکی از آنها جناب حمزه (ع) است. عباس ابن عبدالمطلب سوال کرد که آن چهار تن چه کسانی هستند؟ پیغمبر اسلام فرمودند: من سوار بر براق خواهم بود، عمویم حمزه سیدالشهداء اسدالله و اسد رسوله است و بر شتری سوار خواهد بود و برادرم علی بر شتری از شتران بهشتی. شاید بیش از ۴۰ روایت در شان حضرت حمزه(ع) مطرح شده است.
امیرالمومنین(ع) در احتجاجات خود بعد از مرگ خلیفه دوم که شورای شش نفره شکل گرفت و دوباره اندیشههای سقیفهای به روی کار آمد به حضرت حمزه اشاره فرمودند. وقتی حضرت می خواهد با آن شش نفر اتمام حجت کند، فرمودند: “ننشدتکم باللّه هَلْ فیکُم اَحَدٌ عَمُّهُ سیّدالشهداء غیری!؟ ” یعنی شما را قسم می دهم به خدا آیا در بین شما بجز من کسی هست که عموش حمزه سیدالشهدا باشد؟
حتی آن روزی که امیرالمومنین در بصره بر لشگر طلحه و زبیر پیروز میشود -مرحوم کلینی به صورت مفصل داستان آن را نقل میکند- حضرت در احتجاجات خود فرمودند که آیا میخواهید بهترین خلق خدا را در قیامت برای شما معرفی کنم؟ ابوایوب انصاری بلند شد و گفت بله یا ابالحسن. امیرالمومنین فرمودند که ابوایوب تو همیشه شاهد و حاضر بودی که پیغمبر در شأن عمویم جناب حمزه چه فرمود. من هم میخواهم او را برای شما معرفی کنم که پیامبر فرمودند آگاه باشید افضل خلق بعد از اوصیاء و انبیا، شهدا هستند و افضل همه شهدا جناب حمزه ابن عبدالمطلب و جناب جعفر ابن ابی طالب که دارای دو بال رنگین هستند و با این دو بال در روز قیامت به اوج کرسی کرامت و شرف حرکت خواهند کرد.
امیرالمومنین فرمودند یاد دارم آن روزی را که پیغمبر این آیه را خواند “وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقًا“ (۶۹ نسا). امیر مومنان فرمودند حضرت حمزه عموی ما روز قیامت در فضیلت و منزلت، در ردیف پیامبر و منِ علی و حسنین و قائم ما مهدی آل محمد(ص) قرار خواهد گرفت. این عبارتی است که در روایت مرحوم کلینی از جناب اصبغ ابن نباته آمده است.
حتی امیرالمومنین در احتجاجات خود به معاویه در پاسخ به نامهای که معاویه به ایشان نوشته بود، وقتی حضرت خاندان خود را میخواهد معرفی کند، حسنین را به عنوان سید شباب اهل جنه معرفی میکند و از حمزه سیدالشهداء به این شکل یاد میکند که عموی ما حمزه کسی است که وقتی شربت شهادت را نوشید و رسول خدا بر او نماز خواند و بجای ۵ تکبیر، ۷۰ تکبیر برای او گفت. معاویه چگونه خاندان خودت را با خاندان ما مقایسه میکنی؟ او اسدالله و اسد رسوله بود. اشاره به حضرت حمزه در احتجاجات امیرالمومنین کاملا دیده شده است.
سیدالشهدا (ع) هم در صبح عاشورا وقتی که صفوف لشکر رو شکل دادند برای مردم خطبه خواندند و فرمودند ایهاالناس بگذارید به شما خود را معرفی کنم که من چه کسی هستم و چه کسی را دارید ملامت میکنید و کمر به قتل چه کسی بستهاید. آیا مگر من وصی پیغمبر اسلام و فرزند پیامبر شما نیستم. بعد فرمودند آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ “او لیس حمزه سیدالشهدا عمّ ابی” تاکید ائمه علیهم السلام به شخصیت حمزه خیلی مهم است.
امام سجاد (ع) در کلمات نورانیشان در مسجد شام باز هم به شخصیت جناب حمزه سیدالشهدا اشاره کردند که او اسدالله و اسدالرسول بود و در سختترین روزهایی که بر پیغمبر گذشت یاور رسول خدا بود.
*پیغمبر اکرم مصیبت حضرت حمزه سیدالشهدا را یک مصیبت بزرگی قلمداد کردند. ضمن اینکه این موضوع را تبیین میفرمایید دلیل تاکید پیامبر در عزاداری حضرت حمزه چه بود؟ آیااین اقدام پیامبر جوابی به کسانی که کلا بحث عزاداری را رد میکنند -مخصوصا وهابیونی که خودشان را پیرو پیغمبر اکرم میدانند- نمیباشد؟
بله، ببینید خیلی قابل حس و لمس است که پیغمبر گویا آن روزی را میدید که در میان امتش نسبت به مصادیق محکمات، شبهاتی مطرح بکنند. من قبل از این که در این موضوع، وهابیت رو محکوم بکنم اجازه بفرمایید این را عرض کنم که متاسفانه در میان جامعه شیعی ما هم این مسئله دیده میشود. اینها شاید به نوعی انحرافات نوظهوری است که تحت تاثیر فرهنگ التقاطی غرب به سرکردگی یهود و استعمار غرب از کانال عناصر پست و بیمقدار و بیهویت مثل وهابیت، شاهد آن هستیم. این به اصطلاح اندیشههای نو در میان مردم متاسفانه در میان شیعه نیز دیده میشود.
آگاهی و بصیرت دینی که در فرمایشات مقام معظم رهبری تاکید شد این است که باید یک آگاهی اعتقادی شکل بگیرد. این مقدمه را عرض کردم چون آن روزی که پیغمبر عظیم الشان اسلام وقتی به کنار بدن حضرت حمزه آمدند و آن حال را دیدند و امر کردند به زنها و فرمودند بروید و در مدینه برای حمزه مجلس عزا بگیرید. “ولکن الحمزه لا بواکی له” حمزه گریه کن ندارد.
این دستور را پیغمبر اسلام به زنها داد. چرا؟ چون وقتی شما در مجلس تعزیهداری یک فرد مینشینید و بر مظلومیت او اشک میریزید، این اشک ارائه یک اعتقاد است. و این سوال را مطرح میکند که حالا این کسی که برای او گریه میکنیم، چه شده و چه مشکلی داشت. پیغمبر با آن اجتماعی که از زنها تشکیل دادند خواستند بگویند که این اشک، اشک مظلوم است. توقیر و تکریم در مقام مظلومین و آنهایی که مظلومانه در راه خدا کشته میشوند حتی بعد از مرگشان مجوز قرآنی دارد و این جوابی است برای وهابیها که عزاداری را رد میکنند.
چطور وقتی امرای آل سعود به درک واصل میشوند عکسها و فیلمها کاملا نشانگر این است که فرزندان خبیث فهد -همین امیر شیطان که به درک واصل شد- کنار قبر او نشستند و شروع به گریه کردند. آیا گریه کردن برای یک شرابخوار فاسق جایز است ولی گریه برای یک مجاهد فی سبیل الله جایز نیست؟ قرآن میگوید باید توقیر بکنید گاهی اوقات تعزیهداری توقیر شخصیت آن بزرگواران است. فلذا گویا پیغمبر این روز را میدیدند.
لذا وظیفه شیعه این است که در این بازار آشفته که متاسفانه یک عده تحت عنوان روشنفکر -که کوته فکر هستند- عنوان میکنند که زمان اقامه مجالس اهل بیت و گریه به سر آمده است، پاسخ داشته باشد.
*به عنوان سوال اول توضیح کلی در رابطه با جنگ احد و شرایط حاکم بر آن را بفرمایید؟
اواخر شوال سال دوم هجری جنگ احد شکل میگیرد و حمزه(سلام الله علیه) به عنوان افسر ارشد اسلام قبل از شروع جنگ به کفار خطاب کرد و فرمود: به خدایی که قرآن را نازل کرده قسم که امروز غذا نخواهم خورد تا اینکه با این دشمنان به مبارزه بپردازم. در این جنگ طلحه ابن ابیطلحه که پرچمدار مشرکین بود ندای «هل من مبارز» داد و در ابتدا امیرالمومنین(ع) به جنگ با او رفت و با یک ضربت که به پیشانی او زد، وی را به درک واصل کرد.
این طلحه به قوچ لشکر مشهور بود، لذا به سبب کشته شدن او پیغمبر خیلی خوشحال شدند و ندای تکبیر گفتند و مسلمانان نیز تکبیر گفتند. لوا و پرچم مشرکان به دست عثمان ابن ابوطلحه افتاد و حضرت حمزه با ندای تکبیر به او حمله نمود و با شمشیر ضربهای به کتف او زد و و رجز میخواند که من فرزند ساقی حاجیان هستم. چون پدر ایشان امر سقایت حجاج را به عهده داشت. آنچه تاریخ میگوید این است که در این جنگ جناب حمزه سیدالشهدا جان مشرکان بسیار زیادی را گرفت. به تعبیری میتوان گفت جنگ احد لشگرکشی کفار بود برای بازپس گیری خون افرادی که در بدر از دست رفته بودند.
ولی متاسفانه در این جنگ شکست مسلمین از اینجا شکل گرفت که آن تعدادی از مسلمانها که پیغمبر با تئوری نظامی امیرالمومنین(ع) بر روی عقبه و گردنهای که در پشت میدان جنگ بود مستقر کرده بودند و تاکید فرموده بودند که تحت هیچ شرایطی اینجا را ترک نکنید، وقتی پیروزی مسلمین را دیدند به بهانه دستیابی به غنایم عقبه را ترک کردند. در همین حین خالد بن ولید با لشگری که در پناه کوه آماده بود از پشت به مسلمانان حمله کرد و عملا در این جنگ مسلمین مغلوبه شدند و عدهی کثیری به شهادت رسیدند.
ولی آنچه که در این جنگ سبب ناراحتی رسول الله شد شخصی است به نام جبیر بن مطعم. او غلامی به نام وحشی داشت که یک زوبینی داشت (منظور از زوبین همان نیزه های نوک تیز است) و تیرهایش کمتر خطا میرفت و تیرانداز قدر و ماهری بود. طرح و تئوری این امر را همسر ابوسفیان که هند نام داشت ارائه کرده بود که به وحشی گفت دامن تو را پر از طلا خواهم کرد و تو را آزاد خواهم کرد به شرطی که بروی و انتقام خون پدر و برادرم را از حمزه بگیری. جبیر هم به غلام گفت که اگر حمزه عموی پیامبر اسلام را به جای عموی من که در جنگ بدر کشته شد بکشی، تو را آزاد خواهم کرد.
هند دختر عتبه بود و عتبه هم اولین مشرک منافق بود و منافق سرسخت آن زمان در عصر اسلام بود و یکی از سه نفری است که ضربات محکمی در بدو امر در تفرقه انداختن بین مسلمانان به اسلام زد؛ ولی به دست حمزه سیدالشهدا به درک واصل شده بود. هند که دختر او بود به وحشی پیشنهاد داد که یا رسول الله(ص) یا علی(ع) یا حمزه(ع) را باید از پا در بیاوری. وحشی هم گفت که من هرگز نمیتوانم به محمد(ص) دسترسی پیدا کنم و علی(ع) هم مرد بسیار هشیاری است و قدرت تیراندازی من ضعیفتر از قدرت هوشیاری اوست، ولی حمزه در جنگ آنقدر دچار غضب است که متوجه اطراف خود نیست لذا من از مکر و حیله خود استفاده میکنم و در این مرحله او را میکشم.
خود وحشی میگوید در تمام طول جنگ احد من حمزه را تعقیب میکردم و او همچون یک شیر غرّان به قلب سپاه دشمن حمله میکرد و به هرکس که میرسید او را از پا در میآورد و نقش زمین میکرد. خودم را پشت یک سنگ و چند درخت پنهان کردم تا من را نبیند تا اینکه زوبین خود را به طرفش انداختم و او را از پا درآوردم. حتی در آن حال تاریخ می نویسد که حمزه سیدالشهدا میخواست به طرف وحشی حمله کند ولی شدت درد امانش نداد و روح از بدن مطهرش جدا شد. با این حال خود وحشی میگوید من با ترس به طرف او میرفتم و احتیاط میکردم که مبادا او سر از بستر خاک بلند کند و من را بکشد. با این حال به لشگرگاه برگشتم و منتظر آزادی خود نشسته بودم. در نهایت وحشی به مکه برگشت و برای عملش پاداش آزادی گرفت.
وحشی روز فتح مکه در سال نهم در حال فرار به طائف بود و هدفش این بود که به طائف رفته و از آنجا به یمن فرار کند. پیامبر اسلام(ص) بشارت داد که اگر کسی شهادت بدهد و بگوید که چه کسی قاتل حمزه بوده من به او جایزهای میدهم. فردی از اصحاب خبر آورد که وحشی در حال نزدیک شدن به مدینه است. به وحشی گفتند اگر شهادت حق را به زبان جاری کنی و اسلام بیاوری ما شفاعت میکنیم و به پیغمبر میگوییم به تو آسیبی نرساند. درصورتی که این به ظاهر یک شهادتین را بر زبان جاری کرد، رسول الله به او فرمودند که روی خود را از من پنهان بکن و برو که دیگر من تورا نبینم و اگر تو اینجا باشی من تحمل دیدن تورا ندارم. وحشی میگوید اگر آن رأفت نبوی را من در آن سال نمیدیدم، شاید به عقوبت سختی از سوی پیغمبر دچار میشدم.
تاریخ میگوید که قاتل جناب حمزه در پایان عمر همانند شکل یک زاغ شده بود و نام او را از بین لشگریان حذف کردند و علتش هم این بود که بسیار شرابخواری میکرد و این ادامه پیدا کرد تا در زمان خلافت خلیفه دوم به درک واصل شد.
این شمای کلی درباره جنگ احد و قاتل جناب حمزه و کینهورزی زن جگرخوار ابیسفیان میباشد. شاید مکرر شنیده اید که هند لحظهای به بالین جناب حمزه آمد و دستور داد که گوش و بینی او را ببرند. لبهای جناب حمزه را بریدند و این زن به صورت گردنبندی به گردنش انداخت و به محض اینکه تکهای از جگر جناب حمزه را درآورد و به دهان گذاشت، جگر سنگ شد و نتوانست بخورد. لذا مشهور به آکله الاکباد شد و خداوند او را مورد لعنت قرار داد.
*جایگاه حضرت حمزه در نگاه قرآن چگونه است؟
همیشه خدای متعال مجد و شرف نَسَب را توام با عزت، ایمان و دفاع از حریم اسلام معرفی کرده است و نمونه عالیمقام آن در رده اصحاب نبوی و در عصر ابتدای اسلام، جناب حمزه سیدالشهدا است، چون از حیث نسب، ایشان فرزند هاشم ابن عبد مناف هستند که یک شخصیت بزرگ در جزیره العرب بود. نسب رییس مکه و قریش یعنی عبدالمطلب به انبیای الهی و جناب ابراهیم (ع) میرسد. فلذا آن کرامت و شرافت را از پدر و اجداد خودش به ارث برده بود. مادر جناب حمزه دختر عموی آمنه، مادر رسول خداست و از جانب مادری هم دارای یک نسب والا و جزء خاندانی اصیل هست.
بزرگترین عنایتی که به این بزرگوار شده بود از حیث این بود که عموی رسول خدا بود. جالب است که بدانید ایشان برادر رضاعی پیامبر اسلام، است. ایشان در امر اسلام از جهت ایمان به خدا و پیغمبر جزء سابقین است و شاید حدود یک سال و اندی از بعثت نبوی میگذشت که تعداد مسلمانان ۳۹ مرد بود و ۲۳ زن بود و به بیش از این هم تجاوز نمیکرد. در آن روزهایی که اسلام هیچ نفع مادی و دنیوی نداشت درباره اسلام دچار فشارها، تحمل شکنجهها، تحمل استهزاءها و… شد. ولی جناب حمزه در مقابل همه اینها ایستاد و برای دفاع از حق و حریم اسلام تمام این شکنجه ها را تحمل کرد.
جناب حمزه سیدالشهدا، در ازدواج پیامبر اسلام که در سن ۲۵ سالگی تصمیم گرفتند با جناب خدیجه(س) ازدواج کنند به همراه بردارشان ابوطالب نقش خواستگاری را به عهده میگیرند. و این شجره طیبه را بههم میرسانند.
در قرآن مجید به آیاتی مثل آیه ۷۴ سوره انفال “وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا” برخورد میکنیم که به حق در رأس همه اینها جناب حمزه سیدالشهداء هستند که در آن وضعیت سخت که همه مشرکان و دشمنان بر علیه رسول خدا بسیج شده بودند، هم جهاد کرد، هم در راه خدا هجرت کرد و هم بعنوان یک مومن واقعی به دنبال این بود که به تعبیر قرآن که در ادامه این آیه میفرماید “لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ” به دنبال آن رزق کریم بود که از طرف پروردگار به او برسد.
در آیه کریمه دیگر در آیه ۱۰ سوره حشر قرآن میفرماید: “لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا” حضرت حمزه در اول صف این دسته از مومنین هستند که قبل از فتح مکه جان خودش را در طبق اخلاص گذاشت و با دشمنان به جهاد و قتال پرداخت. این شهادتی که با مثله و قطعه قطعه شدن اعضای بدنش توام گشت بطوری که علفهای بیابان آمدند و پیکر خونینش را پوشاندند، خود نشانهی همین آیهای است که خدای متعال میفرماید:”اولئک اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد” دنبال آن درجه اعلی و عظمی بود.
جناب حضرت حمزه مصداق روشن آیات متعدد دیگری نیز هستند که اگر بخوایم این آیات را نام ببریم شاید بیش از ۷ یا ۸ آیه باشد. بنده آیه دیگری را خدمت شما عرض میکنم که در تفسیر فرات کوفی به آن اشاره شده و در شأن ایشان است.
در تفسیر فرات کوفی ذیل آیه ۸ سوره حشر که خداوند متعال نقش اساسی خادمین مکتب و افرادی که بعنوان نمونه بارز در امر پایداری به مکتب و دفاع از اسلام را مورد اشاره قرار داده و به آنها مهر تایید میزند و استقبال از شهادت را به عنوان هدف نهایی آنها معرفی میکند، آمده است که سُدَی که از اصحاب رسول خدا بود اضافه میکند که بعد از نزول این آیه وجود مبارک پیغمبر اسلام فرمودند سه تن از مردان مومن مثل مهره درشت گردنبند در روز قیامت درخشش خواهند داشت و آنها کسانی هستند که در میدان جنگ آمدند و در مقابل کفار جنگیدند و به مقابله پرداختند. اولین آنها وجود مطهر امیرمومنان(ع) و دوم جناب جعفر است و سوم از شخصیت حمزه سیدالشهدا یاد میکند.
در آیهی دیگری داریم “مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلًا” (۲۳ احزاب) قرآن میگوید در میان مومنان، مردانی هستند که به عهدی که با خدا بستهاند صادقانه ایستادهاند و بعضی از آنها پیمان عهد خود را به پایان رساندند یعنی شربت شهادت را نوشیدند و گروهی دیگر در صف انتظار ایستادهاند و تغییر و تبدیلی هم در عهد و پیمانشان نیست.
در تفسیر قمی از ابنابیجارود از اصحاب حضرت امام باقر(ع) نقل است که حضرت فرمودند این آیه درباره جناب حمزه، جعفر و علی (ع) نازل گردیده است. و منظور از “من قضی نحبه” جناب حمزه و جعفر است و منظور از “من ینتظر” علی ابن ابی طالب(ع) میباشد که منتظر امر شهادت شد تا در سال ۴۰ هجری این امر محقق شد.
*در مقاطع مختلف تاریخ دیده میشود که اهل بیت در احتجاجات خود از حضرت حمزه سیدالشهدا اسم میبردند علت این امر چه بوده است؟ بطور کلی جایگاه حضرت حمزه(ع) در نگاه اهل بیت(ع) را تبیین بفرمایید.
مرحوم صدوق(ره) در حدیث مفصلی که اسناد آن به حضرت سلمان میرسد و نقل میکند که در ایام مریضی رسول خدا که به ارتحال آن حضرت منتهی گردید، کنار بستر آن حضرت بودم که فاطمه زهرا(س) وارد شد و آن وقت که آن ضعف شدید را بر پدر بزرگوارش دید شروع به اشک ریختن کرد. رسول خدا برای تسلی خاطر و آرامش دخترشان، از نعمتهای خدا سخن گفتند، که خدا به این خاندان چه نعمتهایی داده است.
تا به اینجا رسیدند که فرمودند دخترم “ما اهل بیتی هستیم که خدا شش صفت و ویژگی را به ما عطا کرده است و برای هیچکدام از گذشتگان و آیندگان این را عطا ننموده است، زیرا پیامبر ما سید انبیا و مرسلین است و او پدر توست و وصی ما سید اوصیا است و او همسر تو علی است و شهید ما سید الشهدا است و او حمزه عبدالمطلب که عموی پدر توست” فاطمه(س) گفتند که یا رسول الله آیا او فقط سید شهدایی است که با وی به شهادت رسیدهاند؟
پیامبر فرمودند: نه بلکه او سید شهدای اولین و آخرین بجز انبیا و اوصیاست. شما اگر به مضمون این حدیث عنایت بفرمایید هم حضرت حمزه (ع) و هم حضرت حسین (ع) برای همیشه افتخار سیدالشهدا بودن را دارند و این لقب همیشه بر این دو بزرگوار اطلاق شده است.
در روایت دیگر از پیغمبر که شیخ صدوق از انس بن مالک نقل میکند آمده است که پیغمبر فرمود حمزه از سروران اهل بهشت است. در روایت دیگر حضرت رسول فرمودند حمزه بهترین یاور نزد من و نزد خدا بود چون با جان خودش از دین خدا دفاع کرد.
در احوالات حضرت صادق(ع) آمده است که میفرماید شخصی نزد رسول خدا آمد و عرض کرد که یارسولالله یک فرزند ذکوری خدا من داده، چه نامی براش بذارم؟ فرمودند نام حمزه را برایش بگذار که محبوبترین نام در نزد من است.
روایت دیگری را مرحوم صدوق در ضمن حدیثی نقل می فرماید که در قیامت همه پیادهاند به جز چهار نفر، که یکی از آنها جناب حمزه (ع) است. عباس ابن عبدالمطلب سوال کرد که آن چهار تن چه کسانی هستند؟ پیغمبر اسلام فرمودند: من سوار بر براق خواهم بود، عمویم حمزه سیدالشهداء اسدالله و اسد رسوله است و بر شتری سوار خواهد بود و برادرم علی بر شتری از شتران بهشتی. شاید بیش از ۴۰ روایت در شان حضرت حمزه(ع) مطرح شده است.
امیرالمومنین(ع) در احتجاجات خود بعد از مرگ خلیفه دوم که شورای شش نفره شکل گرفت و دوباره اندیشههای سقیفهای به روی کار آمد به حضرت حمزه اشاره فرمودند. وقتی حضرت می خواهد با آن شش نفر اتمام حجت کند، فرمودند: “ننشدتکم باللّه هَلْ فیکُم اَحَدٌ عَمُّهُ سیّدالشهداء غیری!؟ ” یعنی شما را قسم می دهم به خدا آیا در بین شما بجز من کسی هست که عموش حمزه سیدالشهدا باشد؟
حتی آن روزی که امیرالمومنین در بصره بر لشگر طلحه و زبیر پیروز میشود -مرحوم کلینی به صورت مفصل داستان آن را نقل میکند- حضرت در احتجاجات خود فرمودند که آیا میخواهید بهترین خلق خدا را در قیامت برای شما معرفی کنم؟ ابوایوب انصاری بلند شد و گفت بله یا ابالحسن. امیرالمومنین فرمودند که ابوایوب تو همیشه شاهد و حاضر بودی که پیغمبر در شأن عمویم جناب حمزه چه فرمود. من هم میخواهم او را برای شما معرفی کنم که پیامبر فرمودند آگاه باشید افضل خلق بعد از اوصیاء و انبیا، شهدا هستند و افضل همه شهدا جناب حمزه ابن عبدالمطلب و جناب جعفر ابن ابی طالب که دارای دو بال رنگین هستند و با این دو بال در روز قیامت به اوج کرسی کرامت و شرف حرکت خواهند کرد.
امیرالمومنین فرمودند یاد دارم آن روزی را که پیغمبر این آیه را خواند “وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقًا“ (۶۹ نسا). امیر مومنان فرمودند حضرت حمزه عموی ما روز قیامت در فضیلت و منزلت، در ردیف پیامبر و منِ علی و حسنین و قائم ما مهدی آل محمد(ص) قرار خواهد گرفت. این عبارتی است که در روایت مرحوم کلینی از جناب اصبغ ابن نباته آمده است.
حتی امیرالمومنین در احتجاجات خود به معاویه در پاسخ به نامهای که معاویه به ایشان نوشته بود، وقتی حضرت خاندان خود را میخواهد معرفی کند، حسنین را به عنوان سید شباب اهل جنه معرفی میکند و از حمزه سیدالشهداء به این شکل یاد میکند که عموی ما حمزه کسی است که وقتی شربت شهادت را نوشید و رسول خدا بر او نماز خواند و بجای ۵ تکبیر، ۷۰ تکبیر برای او گفت. معاویه چگونه خاندان خودت را با خاندان ما مقایسه میکنی؟ او اسدالله و اسد رسوله بود. اشاره به حضرت حمزه در احتجاجات امیرالمومنین کاملا دیده شده است.
سیدالشهدا (ع) هم در صبح عاشورا وقتی که صفوف لشکر رو شکل دادند برای مردم خطبه خواندند و فرمودند ایهاالناس بگذارید به شما خود را معرفی کنم که من چه کسی هستم و چه کسی را دارید ملامت میکنید و کمر به قتل چه کسی بستهاید. آیا مگر من وصی پیغمبر اسلام و فرزند پیامبر شما نیستم. بعد فرمودند آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ “او لیس حمزه سیدالشهدا عمّ ابی” تاکید ائمه علیهم السلام به شخصیت حمزه خیلی مهم است.
امام سجاد (ع) در کلمات نورانیشان در مسجد شام باز هم به شخصیت جناب حمزه سیدالشهدا اشاره کردند که او اسدالله و اسدالرسول بود و در سختترین روزهایی که بر پیغمبر گذشت یاور رسول خدا بود.
*پیغمبر اکرم مصیبت حضرت حمزه سیدالشهدا را یک مصیبت بزرگی قلمداد کردند. ضمن اینکه این موضوع را تبیین میفرمایید دلیل تاکید پیامبر در عزاداری حضرت حمزه چه بود؟ آیااین اقدام پیامبر جوابی به کسانی که کلا بحث عزاداری را رد میکنند -مخصوصا وهابیونی که خودشان را پیرو پیغمبر اکرم میدانند- نمیباشد؟
بله، ببینید خیلی قابل حس و لمس است که پیغمبر گویا آن روزی را میدید که در میان امتش نسبت به مصادیق محکمات، شبهاتی مطرح بکنند. من قبل از این که در این موضوع، وهابیت رو محکوم بکنم اجازه بفرمایید این را عرض کنم که متاسفانه در میان جامعه شیعی ما هم این مسئله دیده میشود. اینها شاید به نوعی انحرافات نوظهوری است که تحت تاثیر فرهنگ التقاطی غرب به سرکردگی یهود و استعمار غرب از کانال عناصر پست و بیمقدار و بیهویت مثل وهابیت، شاهد آن هستیم. این به اصطلاح اندیشههای نو در میان مردم متاسفانه در میان شیعه نیز دیده میشود.
آگاهی و بصیرت دینی که در فرمایشات مقام معظم رهبری تاکید شد این است که باید یک آگاهی اعتقادی شکل بگیرد. این مقدمه را عرض کردم چون آن روزی که پیغمبر عظیم الشان اسلام وقتی به کنار بدن حضرت حمزه آمدند و آن حال را دیدند و امر کردند به زنها و فرمودند بروید و در مدینه برای حمزه مجلس عزا بگیرید. “ولکن الحمزه لا بواکی له” حمزه گریه کن ندارد.
این دستور را پیغمبر اسلام به زنها داد. چرا؟ چون وقتی شما در مجلس تعزیهداری یک فرد مینشینید و بر مظلومیت او اشک میریزید، این اشک ارائه یک اعتقاد است. و این سوال را مطرح میکند که حالا این کسی که برای او گریه میکنیم، چه شده و چه مشکلی داشت. پیغمبر با آن اجتماعی که از زنها تشکیل دادند خواستند بگویند که این اشک، اشک مظلوم است. توقیر و تکریم در مقام مظلومین و آنهایی که مظلومانه در راه خدا کشته میشوند حتی بعد از مرگشان مجوز قرآنی دارد و این جوابی است برای وهابیها که عزاداری را رد میکنند.
چطور وقتی امرای آل سعود به درک واصل میشوند عکسها و فیلمها کاملا نشانگر این است که فرزندان خبیث فهد -همین امیر شیطان که به درک واصل شد- کنار قبر او نشستند و شروع به گریه کردند. آیا گریه کردن برای یک شرابخوار فاسق جایز است ولی گریه برای یک مجاهد فی سبیل الله جایز نیست؟ قرآن میگوید باید توقیر بکنید گاهی اوقات تعزیهداری توقیر شخصیت آن بزرگواران است. فلذا گویا پیغمبر این روز را میدیدند.
لذا وظیفه شیعه این است که در این بازار آشفته که متاسفانه یک عده تحت عنوان روشنفکر -که کوته فکر هستند- عنوان میکنند که زمان اقامه مجالس اهل بیت و گریه به سر آمده است، پاسخ داشته باشد.
مرجع : مهر