کد مطلب : ۳۱۶۹۹
از شاطرالعلما تا روضه ۲۰۰ تومانی/ خانواده را با احیای روضههای خانگی ضمانت کنیم
مهدی رضایی، فرزند اول مرشد رجب، مداح بزرگی است که شهید نواب صفوی لقب شاطرالعلما را به او داده است. او بعدها پا جای پای پدر نهاد و مداح شد. او دارای ۷ برادر و یک خواهر بود که یکی از برادرانش در سالهای دفاع مقدس به مقام رفیع شهادت دست یافت؛ در ادامه این گفتوگو را دنبال خواهید کرد.
*خودتان را معرفی کنید؟
محمد مهدی موحد رضایی متولد ۱۳۲۸ و مشهور به مهدی رضایی هستم؛ من فرزند مرشد رجب رضایی که ایشان هم مشهور به شاطر رجب دولابی و شاطرالعلما لقبی که شهید نواب صفوی به پدرم دادند؛ هستم. اصلیت ما دولابی است و از قدیمیهای آنجا هستیم و پدر بزرگ مادریام از کدخداهای این محله بود و نام من را هم به نام پدر بزرگم معروف به کربلایی محمدمهدی نامگذاری کردند؛ خانه ما تا اوایل انقلاب در محله دولاب بود و بعد از آن به منطقه نیروی هوایی و بعد از آنجا هم به علت وضعیت شیمیایی من و دوری از آلودگیها به بلوار لتیان در نزدیکی سد لتیان ساکن شدیم و آنجا زندگی میکنم.
*خودتان را معرفی کنید؟
محمد مهدی موحد رضایی متولد ۱۳۲۸ و مشهور به مهدی رضایی هستم؛ من فرزند مرشد رجب رضایی که ایشان هم مشهور به شاطر رجب دولابی و شاطرالعلما لقبی که شهید نواب صفوی به پدرم دادند؛ هستم. اصلیت ما دولابی است و از قدیمیهای آنجا هستیم و پدر بزرگ مادریام از کدخداهای این محله بود و نام من را هم به نام پدر بزرگم معروف به کربلایی محمدمهدی نامگذاری کردند؛ خانه ما تا اوایل انقلاب در محله دولاب بود و بعد از آن به منطقه نیروی هوایی و بعد از آنجا هم به علت وضعیت شیمیایی من و دوری از آلودگیها به بلوار لتیان در نزدیکی سد لتیان ساکن شدیم و آنجا زندگی میکنم.
*چطور شد که در مسیر ذاکری و ستایشگری اهل بیت(ع) قرار گرفتید؟
پدر من از نوجوانی در دولت آباد تهران تعزیه برپا میکرد؛ آن زمان چون دخترها نمیتوانستند نقش حضرت سکینه(س) را بازی کنند، پدر من از بچگی این نقش را بازی میکرد تا به سن نوجوانی و جوانی رسید و نقشهای زیادی از حضرت علیاکبر و... را متناسب با سنشان بازی میکردند؛ ایشان چون پدر خود را در کودکی از دست دادند توسط برادر بزرگترشان در نانوایی مشغول به کار میشوند. ایشان تا آخرین روز عمرشان هم در مکتبالزهرا(س) روضه میخواندند؛ در آخرین روز عمرشان در همین جلسه بودند که نیمساعت زودتر مجلس را ترک کردند و به من گفتند که دیگر نمیتوانند بمانند و علتش را هم خستگی بیش از حد اعلام کردند؛ من تا نزدیکی در ایشان را همراهی کردم و ایشان با موتور خودشان را به منزل رساندند و خاطرم هست با همین موتور هوندا ۱۲۵ از دولاب تا شهر ری، شمال و مناطق دور دست تهران برای روضهخوانی میرفتند. مراسم مکتبالزهرا(س) آن روز تمام شد و آخرین نفری که از مراسم خارج شد من بودم؛ به خانه رفتم و سحری خوردم و نماز خواندم که بعد از آن تازه چشمم گرم شده بود که تلفن زنگ خورد و برادر کوچکم پشت خط به من گفت که سریع خودت را به خانه برسان که پدر را هرچقدر صدا میزنیم جواب نمیدهد؛ من سراسیمه خودم را به منزل پدری رساندم و بالای سر ایشان رسیدم و دیدم که به رحمت خدا رفتهاند؛ خاطرم هست که در تمام طول عمرشان یک بار هم قرص و یا دارویی نخوردند و هیچگاه مریض و بستری نشدند و تا روز آخر عمرشان تمام روضهها را رفتند و بعد در خواب به رحمت ایزدی پیوستند.
شاطرالعلما ...
او در همین حالی که خدمتگذار مردم در نانوایی بودند، به خیلی از نیازمندان نان میرساند؛ پدرم در مسجد لرزاده خدمت آیتالله برهان میرسیدند و مسئله و مقاتل کار میکردند تا اینکه با شهید نواب صفوی آشنا شدند. شهید نواب صفوی در صف نانوایی بود که با دیدن شاطر مؤذن و مداح، باب دوستی و آشنایی با پدرم باز میکند؛ پدرم در مجالس ایشان شرکت میکرد و به دلیل اینکه تعزیهخوانی میکرد و صدای خوبی داشتند به روضهخوانی راه پیدا کرد و در مسیر روضه و مداحی قرار گرفت و از سوی نواب صفوی لقب شاطر العلما را گرفت. این مسیر ادامه داشت تا کار به جایی رسید که شهید نواب صفوی از ایشان برای مجالس دعوت میکردند؛ پدرم به ایشان میگفت که من در نانوایی مشغول به کار هستم و نمیتوانم تمام وقتم را در روضهها باشم؛ ایشان میگوید شما در نانوایی فردی را بگذارید و خودتان در این مسیر مشغول باشید؛ پدرم در جواب در مورد روزی زن و بچه به ایشان میگوید که شهید نواب صوفی میگویند از روضهها به شما پول خواهند داد و پدرم میگوید که نباید از این راه پول کسب کنم که نواب صفوی میگویند مشکلی نیست شما مشغلههای دیگر را رها کنید و در روضههای امام حسین(ع)، بیایید که ایشان خودش شما را تامین خواهد کرد؛ ایشان هم بعد از این ماجرا به صورت جدی وارد این عرصه شدند.
نانی با برکت نام ائمه
پدرم آنچنان شیفته اهلبیت(ع) بود که هنگام کار نیز با اینکه نگاهش در میان تنور بود از یادآوری مصائب اهلبیت(ع) پر بغض میشد، با ذکر یا علی و یا حسین، خمیر در آتش تنور میگذاشت و نان بر میگرفت و چه برکتی داشت نانی که با چنین اذکاری در دستان مردم قرار میداد. بارها و بارها شده بود که هنگام نانوایی مداحی میکرد و با مدیحهسراییها و روضهخوانیها، اشک میریخت.
پدر من از نوجوانی در دولت آباد تهران تعزیه برپا میکرد؛ آن زمان چون دخترها نمیتوانستند نقش حضرت سکینه(س) را بازی کنند، پدر من از بچگی این نقش را بازی میکرد تا به سن نوجوانی و جوانی رسید و نقشهای زیادی از حضرت علیاکبر و... را متناسب با سنشان بازی میکردند؛ ایشان چون پدر خود را در کودکی از دست دادند توسط برادر بزرگترشان در نانوایی مشغول به کار میشوند. ایشان تا آخرین روز عمرشان هم در مکتبالزهرا(س) روضه میخواندند؛ در آخرین روز عمرشان در همین جلسه بودند که نیمساعت زودتر مجلس را ترک کردند و به من گفتند که دیگر نمیتوانند بمانند و علتش را هم خستگی بیش از حد اعلام کردند؛ من تا نزدیکی در ایشان را همراهی کردم و ایشان با موتور خودشان را به منزل رساندند و خاطرم هست با همین موتور هوندا ۱۲۵ از دولاب تا شهر ری، شمال و مناطق دور دست تهران برای روضهخوانی میرفتند. مراسم مکتبالزهرا(س) آن روز تمام شد و آخرین نفری که از مراسم خارج شد من بودم؛ به خانه رفتم و سحری خوردم و نماز خواندم که بعد از آن تازه چشمم گرم شده بود که تلفن زنگ خورد و برادر کوچکم پشت خط به من گفت که سریع خودت را به خانه برسان که پدر را هرچقدر صدا میزنیم جواب نمیدهد؛ من سراسیمه خودم را به منزل پدری رساندم و بالای سر ایشان رسیدم و دیدم که به رحمت خدا رفتهاند؛ خاطرم هست که در تمام طول عمرشان یک بار هم قرص و یا دارویی نخوردند و هیچگاه مریض و بستری نشدند و تا روز آخر عمرشان تمام روضهها را رفتند و بعد در خواب به رحمت ایزدی پیوستند.
شاطرالعلما ...
او در همین حالی که خدمتگذار مردم در نانوایی بودند، به خیلی از نیازمندان نان میرساند؛ پدرم در مسجد لرزاده خدمت آیتالله برهان میرسیدند و مسئله و مقاتل کار میکردند تا اینکه با شهید نواب صفوی آشنا شدند. شهید نواب صفوی در صف نانوایی بود که با دیدن شاطر مؤذن و مداح، باب دوستی و آشنایی با پدرم باز میکند؛ پدرم در مجالس ایشان شرکت میکرد و به دلیل اینکه تعزیهخوانی میکرد و صدای خوبی داشتند به روضهخوانی راه پیدا کرد و در مسیر روضه و مداحی قرار گرفت و از سوی نواب صفوی لقب شاطر العلما را گرفت. این مسیر ادامه داشت تا کار به جایی رسید که شهید نواب صفوی از ایشان برای مجالس دعوت میکردند؛ پدرم به ایشان میگفت که من در نانوایی مشغول به کار هستم و نمیتوانم تمام وقتم را در روضهها باشم؛ ایشان میگوید شما در نانوایی فردی را بگذارید و خودتان در این مسیر مشغول باشید؛ پدرم در جواب در مورد روزی زن و بچه به ایشان میگوید که شهید نواب صوفی میگویند از روضهها به شما پول خواهند داد و پدرم میگوید که نباید از این راه پول کسب کنم که نواب صفوی میگویند مشکلی نیست شما مشغلههای دیگر را رها کنید و در روضههای امام حسین(ع)، بیایید که ایشان خودش شما را تامین خواهد کرد؛ ایشان هم بعد از این ماجرا به صورت جدی وارد این عرصه شدند.
نانی با برکت نام ائمه
پدرم آنچنان شیفته اهلبیت(ع) بود که هنگام کار نیز با اینکه نگاهش در میان تنور بود از یادآوری مصائب اهلبیت(ع) پر بغض میشد، با ذکر یا علی و یا حسین، خمیر در آتش تنور میگذاشت و نان بر میگرفت و چه برکتی داشت نانی که با چنین اذکاری در دستان مردم قرار میداد. بارها و بارها شده بود که هنگام نانوایی مداحی میکرد و با مدیحهسراییها و روضهخوانیها، اشک میریخت.
پدرم با ورود به روضهها نه تنها مسائل شرعی را برای آقایان بیان میکرد بلکه مسائل بانوان را هم به دلیل کم بودن روحانی در روستاها مطرح میکرد تا اینکه من به دنیا آمدم؛ خبر تولدم را به شهید نواب صوفی میدهند و میگویند خداوند به شاطرالعلما فرزندی را عطا کردهاست؛ شهید نواب قرار میگذارد که شب آن روز به منزل ما بیاید؛ شب با جمعی از فدائیان اسلام به منزل ما آمدند و ایشان اذان و اقامه را در گوش من میگویند و اسم من را محمد مهدی میگذارند.
نمک امام حسین(ع) را در ۶ سالگی چشیدم
من بعد از مدرسه با پدرم به تمام روضههایی که ایشان میرفتند حاضر میشدم تا اینکه تمام این روضهها و اشعارشان را حفظ شدم؛ یادم نمیرود که خانمی هر شنبه مراسم توسل به حضرت مسلم داشت؛ در یکی از این مراسم از پدرم درخواست کردم که بخوانم، ایشان از من سوال کرد مگر تو یاد گرفتهای؟ من هم گفتم بله و اشعاری که حفظ کرده بودم را خواندم و آن پیرزن یک ریال آن زمان را کنار نعلبکی پدرم گذاشت و به او گفت که این برای مهدی است و من نمک امام حسین(ع) را در شش سالگی چشیدم و اولین خواندم از این مجلس شروع شد.
بعد از اولین مداحیام در دوران مدرسه تصمیم گرفتیم با یکی از دوستان هیئت همکلاسیها را راه بیاندازیم و هر هفته پنجشنبه در خانه یکی از اولیا روضه میخواندیم که مورد استقبال خانوادهها هم قرار میگرفت؛ من در این هیئتها هم مداحی، هم نوحه و هم سینه میزدم؛ هیئت ما هم اینطوری آغاز شد. در محله خودمان هم هیئتی به نام انصارالعباس داشتیم که در کنار آن هیئت، هیئت نونهالان انصارالعباس را راهاندازی کردیم؛ بعد از این ماجرا یکی از مداحان هیئت انصارالعباس بنا به علتی از مداحی این هیئت کنار رفت؛ در آن زمان من تقریبا شناخته شده بودم که از من دعوت کردند تا دهه عاشورا را برای هیئت بخوانم؛ ولی اولین خواندن من در هیئت انصارالعباس روی چهارپایه و در امامزاده شروع شد؛ آن روز شور عجیبی گرفته بودم و نوحه «خوب ای علمدار من آسوده خوابیدهای» را تکرار میکردم و خواندن من همان و شور و گریه زن و مردم همان؛ همین نقطه شروع من برای ورود حرفهای به این عرصه و روضههای خانگی و مداحی بود؛ بعد از این ماجراها حدود ۴۵ سال نظامت قدیمیترین هیئت جامعه مداحان تهران را با قدمت بیش از هزار سال بر عهده داشتم؛ البته به علت کسالت سال گذشته از این خدمت کنارهگیری کردم اما در خدمتشان هستم و روزهای چهارشنبه در خانه مداحان مسئولیت کوچکی را بر عهده دارم.
*در خصوص اثرات روضههای خانگی برایمان بگویید؟
هرچه هست و هرکدام از نوکران امام حسین(ع)، اگر به جایی رسیدهاند به برکت همین روضههای خانگی بوده و اکثر آنان افرادی بودند که با همین روضههای خانگی به این مقامات و درجات رسیدهاند؛ برخی افرادی که من در خدمتشان بودم مثل مرشد باقر، مرشد اسماعیل، حاج علی بهاری، حاج علامه، حسن آقای محمدی دولابی، رحمتالله نجفی، پدرم و سایرین که بسیار هستند با روضههای خانگی شروع کردند و حتی بعد از اینها، جوانترها هم با روضههای خانگی شروع کردند و جوانان امروزی هم اینگونه است. کسانی که این روضههای خانگی را رها کردند موفق نبودند، اما کسانی که در این راه تداوم داشتند و به کم زیاد آن نگاه نمیکردند موفق و ماندنی شدند.
روضه ۲۰۰ تومانی و توصیههای پدر
پدرم به من تاکید میکردند که هنگامی که از منزل خارج میشوی به نیت روزی برو تا زمانی که برگردی؛ اما زمانی که روی منبر نشستی فقط هدفت امام حسین(ع) و اهل بیت باشد و اعتقاد داشته باشی که امام زمان(عج)، در مجلس حاضر است و تنها جلو را نگاه کن و روضه بخوان، روضه تمام شد معطل نکن و زود خارج شو و به بهانه پول منتظر نشو و سریع از هیئت خارج شو؛ برای پول نمان و در مورد کم و زیاد آن هم به هیچ وجه بحث نکن؛ تا روزهای آخر شاید باورتان نشود اما روضه ۲ هزار ریالی داشتم و آن را ترک نمیکردیم و اهمیت دادن به این روضههای خانگی انسان را موفق به کسب درجات بالاتر در این عرصه میکند.
متاسفانه خیلی افراد محدود هستند که پاکت را نگاه میکنند و در برخی موارد اعتراض میکنند؛ این در شأن مداح نیست؛ و خودم هم تا به حال شده است که به مو برسم اما به برکت و لطف ائمه این مو پاره نشده است و تلاش کردم که خوب و آبرومند زندگی کنیم و هیچ وقت هم در این مورد کم یا زیادش را مطرح نکردهام.
*ضرورت ترویج روضههای خانگی را در جامعه امروز چقدر میدانید؟
این یک نعمتی است که به ما داده شده و ترویج این کار تاثیر صد در صدی دارد؛ چراکه با خود برکت میآورد؛ قدیم خانوادهها یک روضه خوان دعوت میکردند و با یک چای ساده این روضهها را برپا میکردند و روضه را به هیچ وجه تعطیل نمیکردند؛ آنها معتقد بودند بردن نام اهل بیت در منزلشان برکت و روزی میآورد و سلامتی را در خانه پایدار میکند، لذا خانه خودشان را با این روضهها بیمه میکردند.
جدا از اینکه در روضههای خانگی مسائل گفته میشود بچههای خانوادهها از طفولیت با این فضا انس میگیرند و گوش و چشمشان آشنا میشد و همین باعث میشود با نام و مسائل اهل بیت(ع) آشنا شوند و در این مسیر زمینههایی را به دست آورند و تربیت میشدند؛ برپایی این روضهها در مواقعی که اگر افراد به مسجد هم نمیرفتند اما باعث میشد مسائل مذهبی را فراموش نکنند و در برخی موارد پیگیر برپایی مراسم میشدند و در این مسیر قرار میگرفتند.
*نظر شما در مورد دستمزد و صله به مداح چیست و چه توصیهای برای مداحان در این مورد دارید؟
بهتر این است که مداح هیچوقت مبلغ را مشخص نکند و قطعا خود ارباب آنچه که باید را حواله خواهند کرد؛ متاسفانه برخی هیئتیها هستند که یک ریال هم به مداح نمیدهند و زمانی هم که توسط دیگران پیگیری کردند در جواب گفتهاند که مگر ما خادم امام حسین(ع) و نوکر ایشان نیستیم پس نباید درخواستی هم از ایشان داشته باشیم؛ اما آنها نمیدانند که برخیها شغلشان مداحی شده است و شغل دیگری ندارد؛ اما خیلی از مداحان ما هستند که شغل دیگری هم دارند و مداح باید خوانندگی شغل دومش باشد و حتما باید در کنار مداحی یک کار دیگری هم داشته باشد؛ اما توصیهام این است که اگر مداحی برکتش را از امام حسین(ع)، بخواهد هیچوقت لنگ نخواهد ماند.
*توصیه شما به مداحان جوان در رابطه با اخلاق مداحی چیست؟
مردم ما را زمانی که با این لباس میشناسند توقع دیگری از ما دارند، مردم ما را فامیل ائمه و امام حسین(ع) میدانند و توقعشان این است که اخلاق را رعایت کنیم؛ پدرم همیشه تاکید میکردند که هر مجلسی که رفتی اگر دعوت شده بودی برای خواندن یکسره برو و پای میکروفن بنشین تا وقتش که باید بخوانی؛ اما اگر بدون دعوت رفته بودی منتظر نباش که کسی جایش را به تو بدهد، همان جلوی در و یا هر جای خالی که بود بنشین تا مجلس تمام شود.
*از اساتید و افرادی که از آنها الگو گرفتهاید بفرمایید.
من در موقعیتی به دنیا آمدم که جوانان و نوجوانان آن زمان پیشکسوت عرصه مداحی امروز شدهاند و در پیری آنها من جوان بودم در خدمت افراد زیادی بودم؛ اما افرادی که از نزدیک رابطه شاگردی و استادی داشتم به غیر از پدرم میتوانم به مرحوم رحمتالله نجفی اشاره کنم که مداح هیئتهای دولاب بود و ایشان در اکثر سراهای بازار و روضهها میخواندند و من از اشعار و سبک ایشان بسیار استفاده کردم؛ همچنین مرحوم مبارکی که از پهلوانان باستانی، شاعر و مداح خوبی بودند از طریق ورزش با ایشان انس پیدا کردم و از اشعار ایشان هم بسیار استفاده میکردم؛ همچنین از محضر آقایان علامه، ترابی، آهی استفادههای زیادی کردم.
مرجع : ایکنا