کد مطلب : ۳۳۰۷۴
گفت و گو با دکتر محمدرضا پویافر
مخاطب را دسته بندی نکنیم/ نهادی سازیِ امر دینی خنجری است که دسته خود را میبرد
نسیم کاهیرده/ دعبل: در ادامه بررسی موضوع «بحران مخاطب مذهبی» با دکترمحمد رضا پویافر استادیار جامعه شناسی دانشگاه انتظامی امین وپژوهشگر در حوزه مطالعات اجتماعی دین، گفتوگویی کردیم که میخوانید:
تعریف شما از مخاطب مذهبی چیست ؟ آیادر جامعه امروز ایران میتوان دسته بندی مشخصی در این مورد ارائه نمود ؟
با توجه به این که در ایران اکثریت مطلقِ کاملی معتقد به خداوند و مسلمان هستند، به نظر میرسد که به جای تعریف مخاطب مذهبی بهتر است از واژه عامِ «مخاطب» استفاده کنیم. وقتی می گوییم مخاطب مذهبی گویی مخاطبانِ ایرانی را قضاوت کردهایم و دستهای را مذهبی و دستهای دیگر را غیر مذهبی دانستهایم. هرچند که میتوان یک سنخ شناسی از مردم بر حسب میزان دینداری یا همان مذهبی بودنشان داشت، اما ارجاع به میزان دینداری فرد برای مذهبی دانستن یا ندانستن او و این که او را مخاطب رسانه و سازمانهای دینی بدانیم، چند اشکال دارد:
نخست این که سنخ علمی دینداری با معیارهای عینی انجام میشود، در حالی که دینداری به معنای تامِّ آن شاملِ وجوهی کاملاً درونی همچون ایمان و مؤلفههای عمیقتر تجربه دینی است که به هیچ وجه به طور کامل قابل سنجش نیست. بنابراین هرچند سنجش دینداری برای داشتن برآوردی از تقیدِ دینی مردم یک جامعه کاری مفید و گاه ضروری است، اما نمیتواند برای قضاوت در مورد اطلاقِ واژه مذهبی یا غیر مذهبی مناسب نیست.
دوم این که هر فرد صرف نظر از میزان تقیداتِ خود به دین، همین که حدی از باورمندی به اصول دینی را داشته باشد، میتواند و «باید» مخاطب رسانه و سازمانِ دین تلقی شود. در غیر اینصورت رسانه و سازمانِ دین، عملاً در دورِ باطل و مستمرِ تولید محتوا برای گروهی خاص قرار میگیرد بدون آنکه منجر به جذب یا ارتقایِ شاخصهای دینداری در وجوه مختلف آن شود.
سوم این که تلقی از مذهبی و غیر مذهبی احتمالِ افتادن در ورطهِ خطرناکِ قضاوتِ افراد بر اساس شاخصهای بیرونی به خصوص جنبههای ظاهری افراد را بالا میبرد. در نتیجه این احتمال بیشتر میشود که زنان و مردان جامعه را بر حسب پوشش یا ظاهرِ سر و صورتشان برچسبِ مذهبی و غیر مذهبی بزنیم و گروه دوم را از شمولِ مخاطبانِ رسانه و سازمان دین خارج کنیم. در نتیجه به سادگی همانِ سیاست نادرستِ تولید محتوا برای یک سلیقه خاص از مردم بازتولید میشود. یعنی بازهم در لحنِ گفتارِ در واژگان و در قالب و روش تولید محتوا برای مخاطب کمتر تنوع خاصی برای مخاطبان گسترده و ذائقههای متنوع در نظر گرفته میشود.
بنابراین بهتر است کل مخاطبان رسانه را مخاطبان مذهبی در نظر بگیریم، هرچند میپذیرم که در این میان، برخی مخاطبان رسانه و سازمانهای دینی کسانی هستند که اساساً کمتر علاقهای به دیدن یا شنیدن محتوای دینی ندارند. اما تأکید من به در نظرگرفتن همه مردم به عنوان مخاطبِ مذهبی از این جهت است که بدانیم جهت گیری و هدفِ رسانه و سازمان دینی در یک جامعه دینی همچون ایران باید به سوی در بر گرفتن و تأثیرگذاری برای جذب حداکثر مخاطبان باشد. در نتیجه میتوان عبارت «مخاطب مذهبی» را به صورت «مخاطبِ برنامههای مذهبی» اصلاح کرد. مخاطبان برنامههای مذهبی در اینجا میتواند به گستردگی همه مردم ایران عام باشند.
در جوامع در حال گذار دينداري يكي از مقولههای اجتماعي است كه دستخوش تغيير و تحولات گسترده میشود. با فرض پذیرفتن جامعه ایران بعنوان یک جامعه در حال گذار ، میتوان از تغییر و تحولات اساسی دينداري در جامعه و به تبع آن ذائقه مذهبی مخاطبان سخن گفت ؟
بله مطمئناً همینطور است. پژوهشهای اجتماعی مداوم سنجش دینداری یا آنها که حداقل به مطالعه ابعاد یا مؤلفههایی از دینداری یا نگرش دینی پرداختهاند، نشان میدهد که دینداری در ایران به ویژه در ابعاد عملیِ آن تغییرات مهمی داشته است. کاهش میزان دینداری در ابعاد عملی همچون مناسک جمعی، ابرازِ هویتِ دینی و پایبندی به شرعیات از جمله ویژگیهای مهم تغییرات دینداری در ایران طی حداقل سه دهه گذشته (نیمه دوم دهه شصت تاکنون) بوده است. این تغییرات به ویژه پس از پایان جنگ و آغاز دوران جدیدِ نوسازی در ایران شدت بیشتری گرفته است. به فاصله حدود یک دهه پس از پایان جنگ، با فراگیر شدن مصرف اینترنت در ایران (نیمه دوم دهه هفتاد)، عملاً این تغییرات وارد مرحله جدیدی شد. البته کمی پیش از آن استفاده از شبکههای ماهوارهای هم در میان جامعه گسترش پیدا کرد. در نتیجه میتوان گفت، پایان جنگ (عامل مهم بازتولیدِ ارزشهای سنتیِ دینی در شرایطِ انقلابیِ انسجام بخش)، ورود و اشاعه شبکههای ماهوارهای و ورود و اشاعه اینترنت، سه عامل مهم تأثیرگذار در این فرایند هستند.
بنابراین میتوان گفت به تبع تغییرات در میزان شاخصهای دینداری در ابعاد مخلتف آن، شکلهای دینورزی هم تغییراتی داشته و در نتیجه الگوهای دینداری متنوعتری در جامعه مشاهده میشود. به طور طبیعی، به تعداد این الگوهای متنوع دینداری سنخهای گوناگونی از مخاطبان رسانه و سازمانِ دین را خواهیم داشت. این تنوع و گونهگونی، ضرورت تنوع بخشی، انعطاف و درنظر گرفتن ذائقههای متفاوتِ مخاطبِ ایرانیِ امروزی را بیش از پیش برجسته میکند.
اگر بخواهید میان ذائقه مخاطب مذهبی امروز با سالیان قبل مقایسهای انجام دهید چه ویژگیهایی را برمی شمرید؟
تغییرات در ذائقه مخاطبان برنامههای مذهبیِ رسانه و سازمان دینی به تَبَعِ تغییرات در سبک زندگیِ ایرانی قابل فهم است. سبک زندگی ایرانیان چه از نظر الگوی گذران فعالیتهای روزانه، چه از نظر مصرف فرهنگی، چه الگوی روابط اجتماعی و ترجیحات در این روابط و چه سایر ابعاد سبک زندگی تغییرات مهمی داشته است. نشانههای حضور و اثر این تغییرات در برنامههای مذهبی امروزی هم به خوبی قابل مشاهده است. به عنوان نمونه دختران و پسران جوان، این روزها با تیپهای امروزین، آرایشهای مد روز و گاه دست در دستِ دوستانِ جنس مخالف خود – به ویژه در شهرهای بزرگ – در مراسم سوگواری محرم و صفر شرکت میکنند، در هیأت های محلی حضور مییابند، نذری میگیرند و حتی در آیین پیاده روی اربعین هم شرکت میکنند. آنها همان گونه که در گردش سایرِ روزها و ماههای سال زندگی میکنند، وارد کنشِ سوگوارانه در ایام عزای امام حسین (ع) هم میشوند. گویی برای آنها زندگی در دهه محرم و ماه صفر همان زندگی در سایر روزهای سال، فقط با یک «تِمِ» مشکی است. فهمِ آنچه در نحوه حضور بعضی از گروههای اجتماعی در مراسم دینی امروزِ جامعه مشاهده میشود، تنها با فهم تغییرات اجتماعی و فرهنگیِ جامعه ممکن است. در غیر این صورت ممکن است چنین تصور شود که ما با یک گسست فرهنگی بزرگ در ایام و مناسبتهای مذهبی روبرو هستیم. در حالی که این یک گسست نیست. بلکه دقیقاً یک پیوستگی فرهنگی از روزهای عادی و جریانِ معمولِ زندگیِ مردم تا عمقِ کنشِ مذهبی آنهاست. آنها همان انسانهایی هستند که با همان خلقیاتِ زندگی روزمره خود در سایر ایام سال، واردِ ایام و برنامهها و حس و حال برنامههای مذهبی از جمله سوگواری امام حسین (ع) میشوند.
اگر این فهم از تغییراتِ مردمی که مخاطبِ برنامههای دینی هستند باتوجه با تغییرات اجتماعی و فرهنگی جامعه درک شود، آن گاه بدون آنکه واقعیتِ پیش رو را یک انحراف اساسی یا یک انقطاع فرهنگی مردم از اصل و هویتِ خود بدانیم، در پی تولید محتوا و سیاستگذاری و برنامه ریزی مذهبی برای دامنه متنوعی از مخاطبانی خواهیم بود که ذائقههای بسیار متنوعتری نسبت به نسل قبل دارند.
البته در اینجا احتمالاً این پرسش پیش خواهد آمد که اگر این چنین باشد، پس آیا ما به ورطه ابتذال و بدعت در برنامههای مذهبی به بهانه جذب حداکثری مخاطب نخواهیم افتاد؟ پاسخ من این است که این تحلیل و پیشنهاد به معنای تن دادن به هر نوع سلیقهای در برنامههای مذهبی نیست. تنها به این معناست که با در نظر گرفتن دامنه وسیع و ذائقه متنوع مخاطبِ برنامههای مذهبی، شکل اجرای برنامهها و همچنین امکان پذیرش و حضور گروههای متنوعتری از مردم و جوانان – و نه فقط یک گروه خاص- در تمامی برنامهها هرچه بیشتر فراهم شود. در ادامه، لازم است که در گفتمانِ رسمیِ موجود در برنامههای مذهبی (از رسانههای دیداری و شنیداری تا هیأت های مذهبی ) اصلاحاتی انجام شود تا گروههای هرچه بیشتری از مردم با آنها احساس همدلی داشته باشند.
مواجهه مخاطب مذهبی با محتوای ارائه شده توسط رسانه ملی به ویژه تلویزیون جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید ؟
با توجه به آنچه گفتم، در حال حاضر گویی رسانه ملی هم همچون سایر چارچوبهای تولید محتوا و برنامههای مذهبی، مخاطب خاصی را هدف میگیرد. ادبیات، چارچوب فکری عرضه شده و منطقِ حاکم بر این برنامهها طوری است که بخش زیادی از مخاطبان مثل جوانان و دانشجویان که در مواجهه مستمر با مسائل امروزی و چالشهای جدید دین از جمله در مورد حجاب، روزه، موسیقی و روابط بین جنسی هستند، یا پاسخهای خود را در برنامهها نمیبینند، یا پاسخهای ارائه شده را به اندازه کافی دارای استحکام منطقی نمیدانند. آنها درعین حال ممکن است آنچه از قالب تلویزیون جمهوری اسلامی عرضه میشود را نوعی بازتولید مشروعیت برای نظام سیاسیای بدانند که برای توجیه استمرار حاکمیتِ خود از محتوای دینی و مذهبی استفاده میکند. از این رو به طور غیر مستقیم، نقدِ به حاکمیت نزد این گروه از مخاطبانِ برنامههای مذهبی منجر به نقدِ هرآنچه به مذهب و برنامههای مذهبی مربوط است، میشود.
بنابراین از یک سو، قالبهای غیر منعطف برنامههای مذهبی تلویزیون جمهوری اسلامی نوعی واپس زدگی در مخاطب ایجاد میکند و از سوی دیگر، انحصاری بودن تلویزیون در ایران، خود به خود موجبِ برقراری پیوند بین گفتمان سیاسی جمهوری اسلامی و گفتمان دینیِ رسانه ای می شود. در نتیجه هرآنچه در محتوای دینیِ رسانه دیده شود، به پای نظام نوشته شده و به خصوص، هر آنچه از عملکرد نظام در ذهن مخاطبِ منتقد نشسته باشد، در ارزیابی برنامه های مذهبی تلویزیونِ جمهوری اسلامی هم تأثیر می گذارد. در نتیجه مخاطبِ ایرانیِ برنامه های مذهبی جمهوری اسلامی را در چنین چارچوبی مرکب از عدم انعطاف، فقدان تنوع و همچنین پیوند گفتمان سیاسی و گفتمان دینی درک می کند. همین عامل، مانع اصلی برای جذب حداکثری مخاطب برنامه های مذهبی برای تلویزیون جمهوری اسلامی است.
با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی امروز جامعه ایران چه قالب و فورمی از کار تبلیغی دینی (در رسانه ، مسجد، هیئت) توان بالاتری درجذب مخاطب را دارد ؟
هرچند پاسخ این پرسش می تواند بسیار مفصل باشد، اما دراینجا من تنها به یک معیار اصلی اشاره می کنم و آن توجه بیشتر به «گفتگو» است. گفتگو همان حلقه مفقوده محتوای دینی در رسانه و سازمان دینی ماست. «منبر» به طور سنتی طوری طراحی شده که بتوان از روی آن، بالاتر از جماعتِ مخاطب با آنها سخن گفت، آن ها را پند داد و به راه حق دعوت کرد. وقتی واعظ از ارتفاعی بالاتر مردم را خطاب قرار دهد، منطقاً امکان اقناع بیشتری خواهد داشت. اما این اقناعِ حداکثری بیشتر در جامعه سنتی رخ می دهد. امروز که جامعه دچار تغییرات اجتماعی و فرهنگی مهمی شده و از نظر ویژگی های مختلف با جامعه چهار دهه پیش تفاوت یافته، نمی توان انتظار داشت که بتوان همچنان از ارتفاعی بالاتر با مردم سخن گفت و آنها همچنان آن را پذیرا باشند. جامعه ای که با تغییرات اجتماعی گام به سوی دموکراتیک شدن فرهنگ می گذارد، بیش از آنکه پذیرای روابط عمودی «بالا به پایین» ازسوی واعظ، خطاب به مردم باشد، مستلزم و نیازمندِ روابطِ افقی است. به تدریج که در نظام آموزشی هم اشکالِ سنتیِ آموزشِ «سخنرانی محور» جای خود را به آموزش تعاملی و مشارکتی می دهد، برنامه های مذهبی چه در رسانه و چه در مسجد و هیأتهای مذهبی هم علاوه بر سخنرانی ها و خطبه ها و موعظه ها، نیازمند «گفتگو» است. البته طی سالهای اخیر قالب هایی از برنامه های مذهبی با عناوینی همچون «حلقه های معرفت»، «پرسمان» و مانند آن ایجاد شده تا با تغییراتی در شکل سنتیِ سخن گفتنِ روحانیان، واعظان و مداحان با مردم، اثرگذاری بیشتری در برنامه های دینی ایجاد شود. اما اشکال اساسی این نوع برنامه ها این است که بیش از آنکه رویکرد و ماهیتِ برنامه تغیییر کند، ظاهر و قالبِ اجرایی آن تغییر کرده است. در واقع در تمام این برنامه ها، حتی اگر امکان گفتگو یا سوال از سوی مخاطب هم وجود داشته باشد، اصل بر اقتدار کامل و مرجعیتِ تامّ آن واعظ یا روحانی قرار داده می شود. بنابراین، عملاً «گفتگو» به معنای واقعی شکل نمی گیرد. آنچه در عمل رخ می دهد، معمولاً حداکثر یک نوع جلسه پرسش و پاسخ با هدف توجیه ابهامات و شبهه های ذهنی مخاطب است. در چنین وضعیتیِ مخاطب احساس می کند که تنها برای اقناع به جلسه دعوت شده است.
این در حالی است که حتی اگر هدف از برنامه ها و محتوای مذهبی ترویج دین و دفاع منطقی از آن است، بازهم رویکرد اصلی در طراحی و اجرای برنامه ها باید دادنِ حداکثر مجال و زمان برای ابراز نظر، اندیشه و مشارکت آزادانه و فعالان مخاطب – صرف نظر از نوع نگرش دینی و سیاسی او – باشد. معیار انجام گفتگو و نتیجه گیری از آن هم تنها باید تفکر منطقی، قدرت و استحکام استدلالی و فکری در آن باشد. به این ترتیب مخاطبانِ عامِ برنامه های مذهبی، اعم از رسانه، مسجد و هیأت های مذهبی احساس می کنند که رسانه و سازمان دینی به معنای واقعی در جلب مشارکت آنها برای ایفای نقش در برنامه های مذهبی حسن نیت دارند. منعفتِ حاصل از این حسن نیت، شامل حال همه ذینفعان، چه سیاستگذاران، برنامه ریزان و مجریان برنامه های مذهبی و چه مخاطبان عام آنها خواهد شد. بر این اساس، مسجدها و هیأت های مذهبی ما بیش از هر زمانی نیاز به برنامه های گفتگو محور از جمله در قالبهایی همراه با کار مشارکتی هستند که روحانی و مسئولِ آن گروه نه از ارتفاعی بالاتر از سایر اعضای گروه، بلکه در کنار و شانه به شانه آنها برای فهم، تحلیل و حل یک مسأله دینی به ویژه چالش های نوین دین در جامعه، از طریق گفتگو، کار فکری همراه با مطالعه و استدلال منطقی، تلاش کند.
برخی بر این باورندکه حضور مخاطب مذهبی در مساجد و هیئتهای مذهبی کم رنگ شده است واین افراد نسبت به گذشته بسیار کم تعداد ترند. تحلیل شما چیست ؟ آیا با توجه به شرایط امروزجامعه میتوان از بحران مخاطب سخن گفت ؟
شخصاً معقتد به بحران مخاطب نیستم. اما در هر حال همانطور که پیش از این اشاره کردم، روند تغییرات دینداری به سوی کاهش مشارکت دینی بوده است. البته این کاهش مشارکت در مولفه های مختلف تفاوتهایی داشته است. به عنوان نمونه تعداد مشارکت کنندگان در سوگواری های محرم و صفر یا آیین پیاده روی اربعین علاوه بر این که کاهشی نداشته، در برخی موارد افزایش قابل توجه هم نشان می دهد. در مقابل، شرکت کنندگان در نمازهای جماعت یا مراسم و آیین های دینی دیگر همچون دعا و مراسم جمعی مناسبتیِ دینی کاهش داشته است. در مجموع به نظر می رسد بیش از آنکه بحرانی به نام بحران مخاطب داشته باشیم، یک نوع تغییر در ذایقه و ویژگی های دین ورزی مخاطب قابل مشاهده است. تغییراتی که به تبعِ تغییرات اجتماعی جامعه رخ داده و نیاز به برنامه ریزی مناسب تر با توجه و فهمِ درست این تغییرات را نشان می دهد. این برنامه ریزی مناسب به معنای در نظر گرفتن اقتضائاتِ گفته شده، همچون انعطاف، تنوع و رویکردهای نوینی همچون دخالت دادن اصلِ «گفتگو» در برنامه ریزی های برنامه های مذهبی برای درنظر گرفتن و جذب مشارکت هرچه بیشتر سلایق مختلف و انواع مختلف دینداری، در برنامه های مذهبی است.
در پایان اگر نکته خاصی در ار تباط با موضوع مورد نظر دارید بفرمایید
نکته مهم نهایی که می خواهم اشاره کنم این است که رسانه و سازمان دینی وقتی موفق خواهد شد که از زیر چتر حاکمیت بیرون آید. نهادیِ سازیِ امر دینی، آفتِ اثرگذاری و ترویجِ امر دینی است. نهادی سازیِ امر دینی خنجری است که عاقبت دسته خود را خواهد برید. رویه صحیح این است که به جای ورودِ مستقیم حاکمیت و نهادهای حاکمیتی به حوزه های اجراییِ دینی، شکلی از تسهیل گری و حمایتِ غیر مستقیمِ تاحدامکان غیر مالی از نهادهای واقعاً مردمی مانند سازمان های مردم نهادِ دینی انجام شود. سازمان های مردم نهادِ دینی که شکل سنتی آن همین هیأت ها هستند، به شرط عدم وابستگی به حمایت های مستقیمِ حاکمیتی، می توانند به بهترین شکل با حداکثر تنوع و خلاقیت در برنامه ریزی و امکان توجه به ذایقه متنوع مخاطب، بیشترین چالاکی را هم در وفق دادن خود با تغییراتِ در مخاطبِ برنامه های مذهبی از خود نشان دهند. به این ترتیب با هزینه ای بسیار کمتر از هزینه های حاکمیتی می توانند بیشترین اثرگذاری را داشته باشند. اما امرِ دینیِ حاکمیتی علاوه بر صرف هزینه های مالی، نیروی انسانی و امکانات مختلف، بیشتر نقدها و فرسایش اعتماد نسبت به ساختارهای رسمی ایجاد خواهد کرد.
تعریف شما از مخاطب مذهبی چیست ؟ آیادر جامعه امروز ایران میتوان دسته بندی مشخصی در این مورد ارائه نمود ؟
با توجه به این که در ایران اکثریت مطلقِ کاملی معتقد به خداوند و مسلمان هستند، به نظر میرسد که به جای تعریف مخاطب مذهبی بهتر است از واژه عامِ «مخاطب» استفاده کنیم. وقتی می گوییم مخاطب مذهبی گویی مخاطبانِ ایرانی را قضاوت کردهایم و دستهای را مذهبی و دستهای دیگر را غیر مذهبی دانستهایم. هرچند که میتوان یک سنخ شناسی از مردم بر حسب میزان دینداری یا همان مذهبی بودنشان داشت، اما ارجاع به میزان دینداری فرد برای مذهبی دانستن یا ندانستن او و این که او را مخاطب رسانه و سازمانهای دینی بدانیم، چند اشکال دارد:
نخست این که سنخ علمی دینداری با معیارهای عینی انجام میشود، در حالی که دینداری به معنای تامِّ آن شاملِ وجوهی کاملاً درونی همچون ایمان و مؤلفههای عمیقتر تجربه دینی است که به هیچ وجه به طور کامل قابل سنجش نیست. بنابراین هرچند سنجش دینداری برای داشتن برآوردی از تقیدِ دینی مردم یک جامعه کاری مفید و گاه ضروری است، اما نمیتواند برای قضاوت در مورد اطلاقِ واژه مذهبی یا غیر مذهبی مناسب نیست.
دوم این که هر فرد صرف نظر از میزان تقیداتِ خود به دین، همین که حدی از باورمندی به اصول دینی را داشته باشد، میتواند و «باید» مخاطب رسانه و سازمانِ دین تلقی شود. در غیر اینصورت رسانه و سازمانِ دین، عملاً در دورِ باطل و مستمرِ تولید محتوا برای گروهی خاص قرار میگیرد بدون آنکه منجر به جذب یا ارتقایِ شاخصهای دینداری در وجوه مختلف آن شود.
سوم این که تلقی از مذهبی و غیر مذهبی احتمالِ افتادن در ورطهِ خطرناکِ قضاوتِ افراد بر اساس شاخصهای بیرونی به خصوص جنبههای ظاهری افراد را بالا میبرد. در نتیجه این احتمال بیشتر میشود که زنان و مردان جامعه را بر حسب پوشش یا ظاهرِ سر و صورتشان برچسبِ مذهبی و غیر مذهبی بزنیم و گروه دوم را از شمولِ مخاطبانِ رسانه و سازمان دین خارج کنیم. در نتیجه به سادگی همانِ سیاست نادرستِ تولید محتوا برای یک سلیقه خاص از مردم بازتولید میشود. یعنی بازهم در لحنِ گفتارِ در واژگان و در قالب و روش تولید محتوا برای مخاطب کمتر تنوع خاصی برای مخاطبان گسترده و ذائقههای متنوع در نظر گرفته میشود.
بنابراین بهتر است کل مخاطبان رسانه را مخاطبان مذهبی در نظر بگیریم، هرچند میپذیرم که در این میان، برخی مخاطبان رسانه و سازمانهای دینی کسانی هستند که اساساً کمتر علاقهای به دیدن یا شنیدن محتوای دینی ندارند. اما تأکید من به در نظرگرفتن همه مردم به عنوان مخاطبِ مذهبی از این جهت است که بدانیم جهت گیری و هدفِ رسانه و سازمان دینی در یک جامعه دینی همچون ایران باید به سوی در بر گرفتن و تأثیرگذاری برای جذب حداکثر مخاطبان باشد. در نتیجه میتوان عبارت «مخاطب مذهبی» را به صورت «مخاطبِ برنامههای مذهبی» اصلاح کرد. مخاطبان برنامههای مذهبی در اینجا میتواند به گستردگی همه مردم ایران عام باشند.
در جوامع در حال گذار دينداري يكي از مقولههای اجتماعي است كه دستخوش تغيير و تحولات گسترده میشود. با فرض پذیرفتن جامعه ایران بعنوان یک جامعه در حال گذار ، میتوان از تغییر و تحولات اساسی دينداري در جامعه و به تبع آن ذائقه مذهبی مخاطبان سخن گفت ؟
بله مطمئناً همینطور است. پژوهشهای اجتماعی مداوم سنجش دینداری یا آنها که حداقل به مطالعه ابعاد یا مؤلفههایی از دینداری یا نگرش دینی پرداختهاند، نشان میدهد که دینداری در ایران به ویژه در ابعاد عملیِ آن تغییرات مهمی داشته است. کاهش میزان دینداری در ابعاد عملی همچون مناسک جمعی، ابرازِ هویتِ دینی و پایبندی به شرعیات از جمله ویژگیهای مهم تغییرات دینداری در ایران طی حداقل سه دهه گذشته (نیمه دوم دهه شصت تاکنون) بوده است. این تغییرات به ویژه پس از پایان جنگ و آغاز دوران جدیدِ نوسازی در ایران شدت بیشتری گرفته است. به فاصله حدود یک دهه پس از پایان جنگ، با فراگیر شدن مصرف اینترنت در ایران (نیمه دوم دهه هفتاد)، عملاً این تغییرات وارد مرحله جدیدی شد. البته کمی پیش از آن استفاده از شبکههای ماهوارهای هم در میان جامعه گسترش پیدا کرد. در نتیجه میتوان گفت، پایان جنگ (عامل مهم بازتولیدِ ارزشهای سنتیِ دینی در شرایطِ انقلابیِ انسجام بخش)، ورود و اشاعه شبکههای ماهوارهای و ورود و اشاعه اینترنت، سه عامل مهم تأثیرگذار در این فرایند هستند.
بنابراین میتوان گفت به تبع تغییرات در میزان شاخصهای دینداری در ابعاد مخلتف آن، شکلهای دینورزی هم تغییراتی داشته و در نتیجه الگوهای دینداری متنوعتری در جامعه مشاهده میشود. به طور طبیعی، به تعداد این الگوهای متنوع دینداری سنخهای گوناگونی از مخاطبان رسانه و سازمانِ دین را خواهیم داشت. این تنوع و گونهگونی، ضرورت تنوع بخشی، انعطاف و درنظر گرفتن ذائقههای متفاوتِ مخاطبِ ایرانیِ امروزی را بیش از پیش برجسته میکند.
اگر بخواهید میان ذائقه مخاطب مذهبی امروز با سالیان قبل مقایسهای انجام دهید چه ویژگیهایی را برمی شمرید؟
تغییرات در ذائقه مخاطبان برنامههای مذهبیِ رسانه و سازمان دینی به تَبَعِ تغییرات در سبک زندگیِ ایرانی قابل فهم است. سبک زندگی ایرانیان چه از نظر الگوی گذران فعالیتهای روزانه، چه از نظر مصرف فرهنگی، چه الگوی روابط اجتماعی و ترجیحات در این روابط و چه سایر ابعاد سبک زندگی تغییرات مهمی داشته است. نشانههای حضور و اثر این تغییرات در برنامههای مذهبی امروزی هم به خوبی قابل مشاهده است. به عنوان نمونه دختران و پسران جوان، این روزها با تیپهای امروزین، آرایشهای مد روز و گاه دست در دستِ دوستانِ جنس مخالف خود – به ویژه در شهرهای بزرگ – در مراسم سوگواری محرم و صفر شرکت میکنند، در هیأت های محلی حضور مییابند، نذری میگیرند و حتی در آیین پیاده روی اربعین هم شرکت میکنند. آنها همان گونه که در گردش سایرِ روزها و ماههای سال زندگی میکنند، وارد کنشِ سوگوارانه در ایام عزای امام حسین (ع) هم میشوند. گویی برای آنها زندگی در دهه محرم و ماه صفر همان زندگی در سایر روزهای سال، فقط با یک «تِمِ» مشکی است. فهمِ آنچه در نحوه حضور بعضی از گروههای اجتماعی در مراسم دینی امروزِ جامعه مشاهده میشود، تنها با فهم تغییرات اجتماعی و فرهنگیِ جامعه ممکن است. در غیر این صورت ممکن است چنین تصور شود که ما با یک گسست فرهنگی بزرگ در ایام و مناسبتهای مذهبی روبرو هستیم. در حالی که این یک گسست نیست. بلکه دقیقاً یک پیوستگی فرهنگی از روزهای عادی و جریانِ معمولِ زندگیِ مردم تا عمقِ کنشِ مذهبی آنهاست. آنها همان انسانهایی هستند که با همان خلقیاتِ زندگی روزمره خود در سایر ایام سال، واردِ ایام و برنامهها و حس و حال برنامههای مذهبی از جمله سوگواری امام حسین (ع) میشوند.
اگر این فهم از تغییراتِ مردمی که مخاطبِ برنامههای دینی هستند باتوجه با تغییرات اجتماعی و فرهنگی جامعه درک شود، آن گاه بدون آنکه واقعیتِ پیش رو را یک انحراف اساسی یا یک انقطاع فرهنگی مردم از اصل و هویتِ خود بدانیم، در پی تولید محتوا و سیاستگذاری و برنامه ریزی مذهبی برای دامنه متنوعی از مخاطبانی خواهیم بود که ذائقههای بسیار متنوعتری نسبت به نسل قبل دارند.
البته در اینجا احتمالاً این پرسش پیش خواهد آمد که اگر این چنین باشد، پس آیا ما به ورطه ابتذال و بدعت در برنامههای مذهبی به بهانه جذب حداکثری مخاطب نخواهیم افتاد؟ پاسخ من این است که این تحلیل و پیشنهاد به معنای تن دادن به هر نوع سلیقهای در برنامههای مذهبی نیست. تنها به این معناست که با در نظر گرفتن دامنه وسیع و ذائقه متنوع مخاطبِ برنامههای مذهبی، شکل اجرای برنامهها و همچنین امکان پذیرش و حضور گروههای متنوعتری از مردم و جوانان – و نه فقط یک گروه خاص- در تمامی برنامهها هرچه بیشتر فراهم شود. در ادامه، لازم است که در گفتمانِ رسمیِ موجود در برنامههای مذهبی (از رسانههای دیداری و شنیداری تا هیأت های مذهبی ) اصلاحاتی انجام شود تا گروههای هرچه بیشتری از مردم با آنها احساس همدلی داشته باشند.
مواجهه مخاطب مذهبی با محتوای ارائه شده توسط رسانه ملی به ویژه تلویزیون جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید ؟
با توجه به آنچه گفتم، در حال حاضر گویی رسانه ملی هم همچون سایر چارچوبهای تولید محتوا و برنامههای مذهبی، مخاطب خاصی را هدف میگیرد. ادبیات، چارچوب فکری عرضه شده و منطقِ حاکم بر این برنامهها طوری است که بخش زیادی از مخاطبان مثل جوانان و دانشجویان که در مواجهه مستمر با مسائل امروزی و چالشهای جدید دین از جمله در مورد حجاب، روزه، موسیقی و روابط بین جنسی هستند، یا پاسخهای خود را در برنامهها نمیبینند، یا پاسخهای ارائه شده را به اندازه کافی دارای استحکام منطقی نمیدانند. آنها درعین حال ممکن است آنچه از قالب تلویزیون جمهوری اسلامی عرضه میشود را نوعی بازتولید مشروعیت برای نظام سیاسیای بدانند که برای توجیه استمرار حاکمیتِ خود از محتوای دینی و مذهبی استفاده میکند. از این رو به طور غیر مستقیم، نقدِ به حاکمیت نزد این گروه از مخاطبانِ برنامههای مذهبی منجر به نقدِ هرآنچه به مذهب و برنامههای مذهبی مربوط است، میشود.
بنابراین از یک سو، قالبهای غیر منعطف برنامههای مذهبی تلویزیون جمهوری اسلامی نوعی واپس زدگی در مخاطب ایجاد میکند و از سوی دیگر، انحصاری بودن تلویزیون در ایران، خود به خود موجبِ برقراری پیوند بین گفتمان سیاسی جمهوری اسلامی و گفتمان دینیِ رسانه ای می شود. در نتیجه هرآنچه در محتوای دینیِ رسانه دیده شود، به پای نظام نوشته شده و به خصوص، هر آنچه از عملکرد نظام در ذهن مخاطبِ منتقد نشسته باشد، در ارزیابی برنامه های مذهبی تلویزیونِ جمهوری اسلامی هم تأثیر می گذارد. در نتیجه مخاطبِ ایرانیِ برنامه های مذهبی جمهوری اسلامی را در چنین چارچوبی مرکب از عدم انعطاف، فقدان تنوع و همچنین پیوند گفتمان سیاسی و گفتمان دینی درک می کند. همین عامل، مانع اصلی برای جذب حداکثری مخاطب برنامه های مذهبی برای تلویزیون جمهوری اسلامی است.
با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی امروز جامعه ایران چه قالب و فورمی از کار تبلیغی دینی (در رسانه ، مسجد، هیئت) توان بالاتری درجذب مخاطب را دارد ؟
هرچند پاسخ این پرسش می تواند بسیار مفصل باشد، اما دراینجا من تنها به یک معیار اصلی اشاره می کنم و آن توجه بیشتر به «گفتگو» است. گفتگو همان حلقه مفقوده محتوای دینی در رسانه و سازمان دینی ماست. «منبر» به طور سنتی طوری طراحی شده که بتوان از روی آن، بالاتر از جماعتِ مخاطب با آنها سخن گفت، آن ها را پند داد و به راه حق دعوت کرد. وقتی واعظ از ارتفاعی بالاتر مردم را خطاب قرار دهد، منطقاً امکان اقناع بیشتری خواهد داشت. اما این اقناعِ حداکثری بیشتر در جامعه سنتی رخ می دهد. امروز که جامعه دچار تغییرات اجتماعی و فرهنگی مهمی شده و از نظر ویژگی های مختلف با جامعه چهار دهه پیش تفاوت یافته، نمی توان انتظار داشت که بتوان همچنان از ارتفاعی بالاتر با مردم سخن گفت و آنها همچنان آن را پذیرا باشند. جامعه ای که با تغییرات اجتماعی گام به سوی دموکراتیک شدن فرهنگ می گذارد، بیش از آنکه پذیرای روابط عمودی «بالا به پایین» ازسوی واعظ، خطاب به مردم باشد، مستلزم و نیازمندِ روابطِ افقی است. به تدریج که در نظام آموزشی هم اشکالِ سنتیِ آموزشِ «سخنرانی محور» جای خود را به آموزش تعاملی و مشارکتی می دهد، برنامه های مذهبی چه در رسانه و چه در مسجد و هیأتهای مذهبی هم علاوه بر سخنرانی ها و خطبه ها و موعظه ها، نیازمند «گفتگو» است. البته طی سالهای اخیر قالب هایی از برنامه های مذهبی با عناوینی همچون «حلقه های معرفت»، «پرسمان» و مانند آن ایجاد شده تا با تغییراتی در شکل سنتیِ سخن گفتنِ روحانیان، واعظان و مداحان با مردم، اثرگذاری بیشتری در برنامه های دینی ایجاد شود. اما اشکال اساسی این نوع برنامه ها این است که بیش از آنکه رویکرد و ماهیتِ برنامه تغیییر کند، ظاهر و قالبِ اجرایی آن تغییر کرده است. در واقع در تمام این برنامه ها، حتی اگر امکان گفتگو یا سوال از سوی مخاطب هم وجود داشته باشد، اصل بر اقتدار کامل و مرجعیتِ تامّ آن واعظ یا روحانی قرار داده می شود. بنابراین، عملاً «گفتگو» به معنای واقعی شکل نمی گیرد. آنچه در عمل رخ می دهد، معمولاً حداکثر یک نوع جلسه پرسش و پاسخ با هدف توجیه ابهامات و شبهه های ذهنی مخاطب است. در چنین وضعیتیِ مخاطب احساس می کند که تنها برای اقناع به جلسه دعوت شده است.
این در حالی است که حتی اگر هدف از برنامه ها و محتوای مذهبی ترویج دین و دفاع منطقی از آن است، بازهم رویکرد اصلی در طراحی و اجرای برنامه ها باید دادنِ حداکثر مجال و زمان برای ابراز نظر، اندیشه و مشارکت آزادانه و فعالان مخاطب – صرف نظر از نوع نگرش دینی و سیاسی او – باشد. معیار انجام گفتگو و نتیجه گیری از آن هم تنها باید تفکر منطقی، قدرت و استحکام استدلالی و فکری در آن باشد. به این ترتیب مخاطبانِ عامِ برنامه های مذهبی، اعم از رسانه، مسجد و هیأت های مذهبی احساس می کنند که رسانه و سازمان دینی به معنای واقعی در جلب مشارکت آنها برای ایفای نقش در برنامه های مذهبی حسن نیت دارند. منعفتِ حاصل از این حسن نیت، شامل حال همه ذینفعان، چه سیاستگذاران، برنامه ریزان و مجریان برنامه های مذهبی و چه مخاطبان عام آنها خواهد شد. بر این اساس، مسجدها و هیأت های مذهبی ما بیش از هر زمانی نیاز به برنامه های گفتگو محور از جمله در قالبهایی همراه با کار مشارکتی هستند که روحانی و مسئولِ آن گروه نه از ارتفاعی بالاتر از سایر اعضای گروه، بلکه در کنار و شانه به شانه آنها برای فهم، تحلیل و حل یک مسأله دینی به ویژه چالش های نوین دین در جامعه، از طریق گفتگو، کار فکری همراه با مطالعه و استدلال منطقی، تلاش کند.
برخی بر این باورندکه حضور مخاطب مذهبی در مساجد و هیئتهای مذهبی کم رنگ شده است واین افراد نسبت به گذشته بسیار کم تعداد ترند. تحلیل شما چیست ؟ آیا با توجه به شرایط امروزجامعه میتوان از بحران مخاطب سخن گفت ؟
شخصاً معقتد به بحران مخاطب نیستم. اما در هر حال همانطور که پیش از این اشاره کردم، روند تغییرات دینداری به سوی کاهش مشارکت دینی بوده است. البته این کاهش مشارکت در مولفه های مختلف تفاوتهایی داشته است. به عنوان نمونه تعداد مشارکت کنندگان در سوگواری های محرم و صفر یا آیین پیاده روی اربعین علاوه بر این که کاهشی نداشته، در برخی موارد افزایش قابل توجه هم نشان می دهد. در مقابل، شرکت کنندگان در نمازهای جماعت یا مراسم و آیین های دینی دیگر همچون دعا و مراسم جمعی مناسبتیِ دینی کاهش داشته است. در مجموع به نظر می رسد بیش از آنکه بحرانی به نام بحران مخاطب داشته باشیم، یک نوع تغییر در ذایقه و ویژگی های دین ورزی مخاطب قابل مشاهده است. تغییراتی که به تبعِ تغییرات اجتماعی جامعه رخ داده و نیاز به برنامه ریزی مناسب تر با توجه و فهمِ درست این تغییرات را نشان می دهد. این برنامه ریزی مناسب به معنای در نظر گرفتن اقتضائاتِ گفته شده، همچون انعطاف، تنوع و رویکردهای نوینی همچون دخالت دادن اصلِ «گفتگو» در برنامه ریزی های برنامه های مذهبی برای درنظر گرفتن و جذب مشارکت هرچه بیشتر سلایق مختلف و انواع مختلف دینداری، در برنامه های مذهبی است.
در پایان اگر نکته خاصی در ار تباط با موضوع مورد نظر دارید بفرمایید
نکته مهم نهایی که می خواهم اشاره کنم این است که رسانه و سازمان دینی وقتی موفق خواهد شد که از زیر چتر حاکمیت بیرون آید. نهادیِ سازیِ امر دینی، آفتِ اثرگذاری و ترویجِ امر دینی است. نهادی سازیِ امر دینی خنجری است که عاقبت دسته خود را خواهد برید. رویه صحیح این است که به جای ورودِ مستقیم حاکمیت و نهادهای حاکمیتی به حوزه های اجراییِ دینی، شکلی از تسهیل گری و حمایتِ غیر مستقیمِ تاحدامکان غیر مالی از نهادهای واقعاً مردمی مانند سازمان های مردم نهادِ دینی انجام شود. سازمان های مردم نهادِ دینی که شکل سنتی آن همین هیأت ها هستند، به شرط عدم وابستگی به حمایت های مستقیمِ حاکمیتی، می توانند به بهترین شکل با حداکثر تنوع و خلاقیت در برنامه ریزی و امکان توجه به ذایقه متنوع مخاطب، بیشترین چالاکی را هم در وفق دادن خود با تغییراتِ در مخاطبِ برنامه های مذهبی از خود نشان دهند. به این ترتیب با هزینه ای بسیار کمتر از هزینه های حاکمیتی می توانند بیشترین اثرگذاری را داشته باشند. اما امرِ دینیِ حاکمیتی علاوه بر صرف هزینه های مالی، نیروی انسانی و امکانات مختلف، بیشتر نقدها و فرسایش اعتماد نسبت به ساختارهای رسمی ایجاد خواهد کرد.