نیایش در ایران باستان
برای یافتن معنایی فراگیر از نیایش در ایران باستان، باید ذرهبین پژوهش و تحقیقی به دست بگیریم و تمام کتب تاریخی آن روزگار را از نظر بگذرانیم. نیایش، زبان و عمل انسان است در مقابل ساحت قدس. پس پدیدهی پیچیدهای است، به پیچیدگی خود انسان. بخصوص انسان ایرانی که باید منش و کنش تاریخیاش را از نُه توی هفتافتی تقویم و تاریخش بیرون کشید و به تماشا نشست.
یکی از آموزگاران تفکر و منش قومی و دینی ما ایرانیان، حکیم فردوسی بزرگ میفرماید:
جهان را جهاندار دارد خراب
بهانه است کاووس و افراسیاب
من همواره از خود میپرسم که چگونه میتوان با عینک جامعهشناسی و روانشناختی اکنونزدهی امروزی، به تماشای این منظرهی حیرتانگیز نشست. آنچه حکیم در این بیت و بسیاری دیگر از ابیات و نیز شخصیتهای شاهنامه پیش روی ما میگذارد، جهان بزرگ و پیچیدهای است که درک آن، «فهم تند» میخواهد و چشم «حقیقت»شناس.
اگر قرار باشد تنها در مورد رستم دستان، ربالنوع خدایگان ایرانی تدبر کنیم، ابدیتی غیر قابل دسترس را پیش روی خود میبینیم که شناختش به این آسانی روی نمیدهد. انگار تمام رازها و کلّ سرشت، سرنوشت، عشق، امید، ایمان، توکل، نیرو، وجدان، آگاهی، جنگاوری، حکمت و ... آرمانی ما در این وجود حیرتانگیز نهفته است. بگذریم.
دربارهی نیایش و ایران باستان، گپی زدهایم با دکتر میرجلالالدین کزازی. دکتر کزازی را به سختی یافتیم؛ گوشهی حیاط انجمن مفاخر ایران. در یک غروب تابستانی و در میان آشوب سر و صدای شهری و تکنولوژیک. سر و صداهای تکنولوژیک نیز برای خود عالمی دارند، بخصوص اگر قرار باشد در حین میانداریشان، دربارهی نیایش در ایران باستان گفتگویی داشته باشی.
«هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه»
خیمه : آقای دکتر! اگر بخواهیم کلمهی نیایش را از دریچهی ریشهشناسی مورد مطالعه قرار دهیم، نتیجهی جستوجو، ما را به کجا میرساند؟
ـ نیایش، به گمان بسیاری، از دو پاره ساخته شده است، یکی پساوند «نسبت» که در واژههایی مانند نهادن، نگاه و نگریستن دیده میشود. این پیشاوند فرود یا گذشته را نشان میدهد. شما هنگامی که مینگرید، هنجار کار این است که فرود را پیش پای خود باز میآورید. یا «نیا» که بازمیگردد به گذشته. «ستاک» یا ریشهی تاریخی واژه که شاید ریختی باشد از گاه، که هنوز در واژههایی مانند سهگاه یا چهارگاه دیده میشود. همان است که نام کهنترین بخش اوستاست. پس نیایش میتواند به معنای «باژخوانی» باشد. «باژ» سخن سپند است. ورد و آفرین و دعا است. یکی از رسم و راههای زرتشتی که بارها از آن در شاهنامه و متون دیگر سخن رفته است، آیین باژ و برسام است. موبدان زرتشتی شاخهای از درخت انار را که ارزش و کارکردی آیینی دارد، در دست میگیرند و باژ میخوانند. آن باژ، نیایش است.
از همین آیین و رسم و راه، بهتنهایی میتوانیم به نیایش و باژخوانی در تاریخ و فرهنگ ایران پی ببریم. در همهی آیینها کما بیش این رسم و راه هست، اما در ایران میتوان گفت که نیایش و باژخوانی کارکردی برتر و افزونتر داشته است. در واقع چون این باژ و نیایش به «خُنیا» بر زبان رانده میشده و آهنگین بوده است، میتوان بهگونهای واژهی «گاه» را در نیایش، آنچنان که گفته شد، جستوجو کرد.
خیمه : با این حساب، آیا میتوان ردّ پای این باژخوانی مقدس را در موسیقی مقامی و محلی ایران پیگیری کرد؟
ـ بیگمان چنین است. پارهای از آوازها و آهنگهای بومی و روستایی ایران، بازمیگردد به باژخوانی. برای نمونه در بخشهایی از کردستان، گونهای از آواز هست که «اورامی» خوانده میشود، که گاهی آن را «گورامی» هم نامیدهاند. شاید بتوان گفت، این آواز، کهنترین نمونهی باژخوانی و نیایش ایرانی است.
در موسیقی لُری هم برای نمونه به آهنگها و آوازهایی از این گونه میتوان رسید. به هر روی، ایرانیان به هر انگیزهای به نیایش میپرداختند. هم از این روست که یکی از گستردهترین زمینهها در شاهنامه که نامهی فرهنگ و منش ایرانی است، نیایش است. پادشاهان و پهلوانان هنگامی که در نبردی پیروز میشدند یا در کاری کام مییافتند، به نیایش میپرداختند. پیشانی بر خاک مینهادند و خداوند را سپاس میگفتند. از سوی دیگر در آیین نامهنگاری ایرانی که به همین سان در شاهنامه باز تافته است، نیایش خداوند همواره در آغاز نامه باید نوشته میشده. در واقع باید نامه با نام خداوند و آفرین او آغاز مییافته است.
خیمه : برخی از متفکران، اعتقاد دارند که تاریخی بودن وجود انسان، مساوی است با زبان داشتن او و تحکم وی. آیا میتوان مدعی شد که اولین نمونههای کلام که از آسمان فرود آمد، همین نیایشگونههاست؟
ـ البته، این آموزه فراگیرتر از آن است که تنها نیایش باشد. برای این که اگر آدمی توان سخن گفتن نمیداشت، یا با زبان آشنا نمیبود، نیایش نیز نمیتوانست کرد. برای نمونه در «سُنجا» آمده است که خداوند نامها را به آدم آموخت. اگر نهانگرایانه یا صوفیانه بخواهیم به این پرسش پاسخ گوییم که چرا نامها را به آدم آموخت، میتوانیم گفت برای آن که آدمی بتواند به یاری زبان، باژ بخواند و خداوند را نیایش کند.
خیمه : در کتب مقدس ایرانی، خیلی بر روی زمان نیایش تأکید شده است. طوری که مناسبترین و بهترین وقت برای انجام دادن مراسم مذهبی را بامدادان میدانستند. مثلاً در بندهای 91 و 95 یشت پنجم، از زبان ناهید، ایزدبانوی باستانی آمده است که: از هنگام برآمدن خورشید تا به گاه فرو رفتن خورشید، هنگام نیایش به درگاه اوست و پس از آن، شایستهی دیوان خواهد بود. این تأکید از چه روست؟
ـ این ویژگی میتواند بازگردد به آیینهای ستایش و روشنایی که در ایران کارکردی دیرینه و پایدار داشته است. برای نمونه زرتشتیان پنج بار در شبانهروز نماز میگذارند که نخستین آن به هنگام دمیدن خورشید است که «هاونگاه» نامیده میشود. زیرا در این زمان موبدان در آتشکدهها گیاه آیینی «هوم» را در هاون میکوبیدهاند تا آن نوشانه سپند را از آن بسازند. نیایش دیگر به هنگام نیمروز بوده است که آفتاب به میانهی آسمان میرسد و راست بر جهان میتابد. بدانسان که پدیدههای گیتی در این زمان سایه ندارند. نیایش دیگر «پسینگاه» بوده است. چهارمین نیایش به هنگام فرو خفتن خورشید است. پنجمین آن هم در شامگاه.
در واقع پیشینهی نیایشها با دمیدن و فروخفتن خورشید است، هنگامی که در آسمان میتابد و جهان از گرمای آن برخوردار است. اما بیشتر، بامدادان، شبگیران و سحرگاه را بهترین زمان نیایش و باژخوانی دانستهاند. باور بر این است که خواستهها و دعاها، اگر در این هنگام بر زبان رانده شود یا در دل بگذرد، بیشتر برآورده خواهد شد و کارگر خواهد افتاد.
خیمه : آقای دکتر! حالا که سخن به اینجا رسید، از آیین مهر بگویید که بسیاری از سنن نیایشی شرقی در این آیین نهفته است. بخصوص از این که چهطور این آیین از شرق تا غرب عالم گسترش یافت و آیا تفاوتی بین این دو ساحت از نفوذ آیین مهر وجود دارد؟
ـ دربارهی آیین مهرپرستی آنچه میباید گفت، این است که این نام بر دو آیین یا روزگار آیینی در ایران نهاده شده است. یکی مهرپرستی در ایران کهن است. مهر از ایزدان بزرگ و نامدار زرتشتی است و پیش از آن، از برترین دیوان یا خدایان باستانی هند و ایرانی شمرده میشده است. هم از این روست که در «وداها» هم، در این شمار آمده و ستوده و نیایش شده است. این ایزد، روزگاری با خورشید درآمیخته است، زیرا در پای باورهای کهن ایرانی، مهر هر بامداد پیش از دمیدن خورشید بر گردونهی زرین خود برمینشیند و بر پهنهی آسمانها میتازد و روان گذشتگان را برمیگیرد و همراه خود به آسمان و مینو میبرد. شبهنگام نیز با هزاران چشم ـ سخنی پندارینه و شاعرانه میتوان گفت ـ از ستارگان، خانمانهای آریایی را مینگرد، تا مباد که در آنها کسی به دروغ دگر آید و پیمان بشکند. از این رو، روزگاری مهر با خورشید درآمیخته است. از آنجاست که در زبان پارسی نیز یکی از کارکردها و معانی مهر، خورشید است.
کاربرد دیگر این واژه، برمیگردد به ایران اشکانی. پارهای از تاریخنگاران برآنند که مهر، نام پیامبر و دینآوری است که در سیامین سال از برپایی جهانشاهی اشکانی، از دوشیزهای به نام ناهید در یکی از شهرهای خاوری ایران آن روزگار، به جهان آمده است. آیینی را در ایران گسترده است و در زمانی بسیار کوتاه که مایهی شگفتی است، در قلمرو جهانشاهی روم گسترش یافته است، آیینی رسمی و فراگیر. حتی هنگامی که آیین ترسایی در روم گسترش مییابد، یکی از پادشاهان رومی که «یولیانوس» نام دارد، دیگربار به آیین مهر بازمیگردد. از این روی تاریخنگاران باخترینه، او را «آپوستانا» نامیدند که به معنای دینباخته است، زیرا او از مردمان روم میخواهد که دیگر بار به آیین مهری بازگردند.
به هر روی نمادها و باورهایی بسیار از آیین مهرپرستی در آیین و فرهنگ ترسایی به یادگار مانده است. این دو کارکرد مهر را نمیباید با هم درآمیخت. این آیین، آیینی بوده است بر پایهی پرستش و بزرگداشت روشنایی خورشید.
خیمه : آنگونه که در متون باستانی آمده، مهر در غاری متولد میشود که ...
ـ بله، مهریان نخستین در اشگفت یا همان غار کوهها به نیایش میپرداختند. این غارها را به مهرابه یا پرستشگاه مهری دگرگون میکردند و آنها را با نگارههایی از مهر یا داستان پدید آمدن او میآراستند. اشگفت را بهگونهای برمیگزیدند که به هنگام نیایش، رو به سوی نیمروز یا جنوب داشته باشد. هنوز در ایران، ماندهها و ویرانههای این مهرابهها را میتوان یافت. اما در کشورهای باخترینه، شماری بیشتر از پرستشگاههای مهری یافت شده است. در این پرستشگاهها، نگار آشنای مهر بارها دیده میشود. در این نگار، مهر در پیکر و چهرهی جوان برومند و درخشان رومی که کلاهی خمیدهلوک بر سر نهاده است، دیده میشود که بر پشت گاوی نشسته و با دشنهای برّان، بر آن است که گاو را فرو بکشد. در این هنگام ماری از زیر تنهی گاو بیرون میخزد. این نگاره با نمادهایی دیگر نیز آراسته شده است.
خیمه : بسیاری برآنند که محراب امروزی ما که پرستشگاه مسلمانان است، از همین مهرابهی مهری آمده است. نظر شما چیست؟
ـ بله، به گمان بسیاری، واژه محراب از همین نام ستانده شده است. آن آب یا آبه، پساوند جای است. پس مهر یا مهرابه در معنی بارگاه مهر میتواند بود. این واژه به زبان تازی برده شده است و با «حا» به نگارش درآمده و سوی نماز را در مسجد نشان میدهد.
خیمه : آیا نشانهای از فرهنگ و منش مهری را مثلاً میتوان در شاهنامهی فردوسی تماشا کرد؟
ـ آشکارا از این آیین در شاهنامه سخنی نرفته است. اما در نهاد و نهان این نامهی نامبردار، ما نشانهها و یادگارهای بسیاری از این فرهنگ مهری بازمیخوانیم. یکی از واژگان بنیادین در شاهنامه، واژهی مهر است که بیشتر در کنار واژگان داد به کار برده شده است.
البته از آیین مهرپرستی در ایران، با این که این سرزمین خاستگاه این آیین بوده است، نشانهی بسیاری بر جای نمانده است، اما به وارونگی در اروپا، از این گونه نشانها فراوان است. برای نمونه از «یولیانوس»، که گفتیم به آیین مهر بازگشته بود ـ که مردی هنرمند و سخنور نیز بود ـ نیایشهایی برجای مانده است. یولیانوس در این نیایشها، با مهر راز میگوید. سخن بنیادین در نیایش که در آغاز آن آمده، این است:
«ای میترا! پدر ما که در آسمانی»!
این نیایش با این جمله آغاز میشود. میدانیم که میترا، ریخت فرنگی شدهی مهر است و در اوستایی مهر بوده است. در پهلوی به «میتر» دگرگون شده و در زبان لاتینی در ریخت «میترا» به کار برده میشود. از همین آغاز میتوانیم بر پایهی باورشناسی سنجشی به این نکته پی ببریم که چگونه در اروپای ترساکیش، مسیح به جای میترا نشسته و پدر آسمانی خوانده شده است.
خیمه : در بیشتر فرهنگهای سنتی و باستانی، ما با پدیدهای به نام دعا یا نماز باران روبهروییم. نیایشی که همواره آب را مقدس میداند و مظاهر آن را نیز. حتی در کتب و متون و احادیث اسلامی نیز از اینگونه نیایشها به چشم میخورد. مانند نماز باران. تفاوت این است که در آنجا نیایش از زبان ایزدان است یا با الهام آنها و در ستایش آنها و در فرهنگ اسلامی از زبان امامان معصوم علیهمالسلام و یا در ستایش آنان. در مورد اینگونه از نیایشها توضیح بفرمایید؟
ـ به هر روی، مردمان کهن با گیتی و دگرگونیهای آن بسیار در پیوند بودهاند. از آنجاست که جشنهایی پرشمار در تاریخ و فرهنگ ایران میشناسیم که با دگرگونیهای گیتی در پیوندند. هرکدام از این جشنها، نیایشها و باژهای ویژهی خود داشتند. برای نمونه، جشنهایی که «گاهنبار» خوانده میشود، شش جشن بزرگ فصلی بوده است. از این روی پدیدههای گیتی، انگیزههایی نیرومند بودهاند برای رفتارهای آیینی. در این میان، یکی از این نیایشها، نیایش باران بوده است. در روزگاران خشک که باران نمیباریده است و مردم در تنگنا و دشواری میافتادهاند و بیتوشگی و گرسنگی، آنان را میآزرده است، به این نیایش دست مییازیدهاند.
خیمه : یعنی جشنهای فصلی در هر سال باستانی رنگ و بویی قدسی و الهی داشتهاند؟
ـ کمابیش جشنهای ایرانی کارکرد و ساختاری آیینی دارد. هم از آنجاست که ما در زبان پارسی امروزی جشن را به کار میبریم. جشن، ریختی است از واژهی پهلوی «یزشن» از «یزتین» که به معنای نیایش کردن است. این ستاک در یزدان، ایزد و یزد که نام یکی از شهرهای ایران است، هنوز کاربرد دارد. پس جشن در بن، به معنی شادی آیینی است. یا رسم و راهی که به پاس آیین برگزار میشود.
خیمه : به عنوان سئوال آخر عرض میکنم. روزگار ما به قول هندوها، دوران کالییوگا است. یعنی دوران سیاه. همان که در متون اسلامی عصر آخرالزمان خوانده میشود. این دورانی است که به قول حکیم آلمانی، تنها «خدا» است که میتواند ما را نجات بخشد. اگر نیایش را نسبت انسان با ایزد بدانیم، نسبت انسان امروز باید چگونه نسبتی باشد تا فرج و گشایش حاصل شود؟
ـ پاسخی که من به این پرسش میتوانم داد، این است که چگونگی نیایش شاید چندان نقش و کارکردی ندارد. آنچه در نیایش کارساز است و سرنوشت آن را رقم میزند، زبانی است که آن نیایش را میخواند. ذهن و اندیشه و دلی است که در پس آن نیایش نهفته است.
اگر آن نیایش از دل برآید، از باور استوار نیایشگر ریشه بگیرد، بیگمان کارساز است و برآورده خواهد شد. اما اگر شما نغزترین و زیباترین نیایشها را بر زبان برانید، بیآنکه از نهاد و نهان شما برانگیخته شده باشد، چندان کارساز نمیتواند باشد.
ما در این روزگار، بدان نیازمندیم که به خود بازگردیم و خود را بشناسیم. جهان شگرفی را که در درونمان نهفته است، بازیابیم. خود را باور کنیم و با خود راست باشیم. اگر چنین باشد، نیایشها و باژهایمان کارساز خواهد افتاد.
گفتگو : حامد یعقوبی، محمد یوسفنیا