کد مطلب : ۴۹۹۸
محمد بیرانوند:
درگير مناسبات غلط هستيم
خیمه، محمد بيرانوند در کارنامه خود نوشتن فيلمنامه هاي تاريخي از جمله «معصوميت از دست رفته»، «آخرين دعوت» و «مختارنامه» را دارد.
او در اين کارها همکار داوود ميرباقري و عليرضا کاظمي پور بوده است؛ اين گفت وگو را پس از پخش سريال آخرين دعوت از شبکه دو مي خوانيد.
* آقاي بيرانوند ما شما را به عنوان فيلمنامه نويس تاريخي مي شناسيم براي شروع بفرماييد چرا شما فقط کار هاي تاريخي را مي نويسيد؟
بیرانوند: شايد علاقه باشد، ولي نويسنده ها انتخاب مي شوند و به اين صورت نيست که طرح را ببريم و انتخاب کنند؛ مثلاً در همان موقع حوزه هنري مي خواهد يک فيلم سينمايي در مورد امام حسين(ع) کار کند و ما بر اساس سفارش حوزه کار را مي نويسيم، مثل سريال «معصوميت از دست رفته» کار آقاي ميرباقري.
از علايق خودم و کار هايي را که قبلاً خودم انجام داده بودم مي توان نمايش ايراني مدرن ناميد يا سياه بازي مدرن که آن هم در بخش هاي تاريخي ولي تاريخ قاجار بود؛ در کل به فيلمنامه هاي تاريخي علاقه دارم، البته در حال حاضر در حال نوشتن يک فيلمنامه کمدي هستم که از نوشتن آن هم خيلي لذت مي برم.
* آقاي بيرانوند وقتي شما شروع به نوشتن فيلمنامه مي کنيد از مرحله نوشتن تا ساخت چه آسيب هايي به فيلمنامه وارد مي شود؟
بیرانوند: اگر کمال مطلوب را در نظر بگيريم هميشه در همه جاي دنيا بين فيلمنامه نويس و کارگردان يک اختلاف ديد وجود داشته است و هيچ وقت آن اتفاق صد درصد نمي افتد؛ نويسندگان هميشه اعتراض دارند که فيلمنامه ما هدر رفته است يا نگاه ما اين نبوده است.
ما آدم هاي متخصص و کارکشته زياد داريم، چه در زمينه بازي و چه کارگرداني و فيلمنامه نويسي که با گرفتن جايزه از جشنواره هاي خارجي اين موضوع را ثابت هم کرده اند ولي يک سيستم نامطلوبي در بعضي از حوزه ها از نظر مديريتي و اجرايي وجود دارد که آدم هاي متخصص يا دل سوخته در راس کار نيستند؛ البته مديران تلاش خودشان را مي کنند ولي با شکل ايده آل خيلي فاصله داريم.
حالا از جمله آسيب هايي که از نوشتن فيلمنامه تا کارگرداني به فيلمنامه وارد مي شود اولين و اساسي ترين اين است که هميشه کارها در دقيقه 90 نوشته مي شوند و عنصر زمان که امري بسيار مهم در نوشتن فيلمنامه است رعايت نمي شود و در توليد هم دچار شتابزدگي هستيم.
مثلاً در کار هاي مناسبتي ماه رمضان فيلمنامه تازه از دو ماه قبل نوشته و ساخته و تدوين مي شود پس در چنين شرايطي نمي تواند يک کار ايده آل توليد شود؛ اين اولين آسيب جدي است .
* چه دخل و تصرف هايي در فيلمنامه انجام مي شود؟
بیرانوند: دخل و تصرف ها متاسفانه يا خوشبختانه برمي گردد به مقوله بعضي سوژه هاي حساس و مورددار که آسيب جدي هم به کارها وارد کرده است و باعث شده همه کار ها کپي هم بشوند به خاطر اينکه يک سليقه و يک نگاه حاکم است که به هنرمندان خط مي دهد.
به نظر من مي تواند دو علت داشته باشد، يکي اينکه نگاه کسي که کار مديريتي مي کند با نگاه هنرمند در يک جايي بايد به يک اعتماد متقابلي برسد که هم هنرمند خودش بدون غرض کار کند و هم آن اعتماد از بالا به او بشود و هم آن آدمي که آن بالاي کار قرار دارد به نظر نويسنده بها بدهد و به او اطمينان کند.
اگر بخواهيم نمونه مديريتي خوب را مثال بزنيم آقاي فرجي مدير شبکه دو است؛ در فيلم آخرين دعوت ما بعضي از مقوله ها را با ترس و لرز مي نوشتيم چون فکر مي کرديم سانسور مي شود مثل رياي کسي که در مجلس امام حسين(ع) بود و داشت به مردم قيمه مي داد يا بعضي از حرف ها که به نظر بعضي ها شايد بودار تلقي مي شد ولي با وجود اين هم از طرف مردم تا به حال جواب گرفته ايم و هم ديديم که اتفاق خاصي نيفتاد و همه حرف ها هم زده شد.
بايد هنرمندان خودشان را با شرايط وفق بدهند و از بالا هم به آنها اعتماد بشود؛ در کار هاي مناسبتي چون يک سليقه در نگاه حاکم است و بازيگرانش هم ثابت هستند، قسمت سوم يک سريال را مي توان با قسمت چهارم يک سريال ديگر ديد؛ موضوعات از تنوع لازم برخوردار نيستند.
* مميزي در اين بين چقدر نويسنده را اذيت مي کند و روي خلاقيتش تاثير مي گذارد؟
بیرانوند: کارهايم تا به حال آنقدر مشمول سانسور نبوده است؛ مثلاً «معصوميت از دست رفته » مقوله حساسي از صحبت کردن در مورد سه مذهب مسيحيت، يهوديت و اسلام بود ولي هيچ پلاني شامل سانسور نشد، البته نبايد کارگرداني و نگاه خوب داوود ميرباقري را فراموش کرد و براي همه ما مطلوب بود.
* شما فکر نمي کنيد که ديگر به صورت ناخودآگاه دچار خودسانسوري شده ايد؟
بیرانوند: نه، به خاطر اينکه کسي که در راس کار است و سانسور مي کند از جاي غريبي نيامده است؛ مثلاً به مقوله عاشورا توجه کنيد، در سراسر ايران حرمت دارد و براي همه ما عزيز است و هويت ما ايرانيان را به صورت خيلي ظريف در خودش جاي داده، يا تعزيه به عنوان نمايشي که از دل مردم جوشيده است و حالا ما دنباله دار همين سنت ها هستيم.
من اين حساسيت را فهميده ام و برايم سنگين بوده که با ارزش هاي يک ملت بخواهم سبک برخورد کنم، حتي شايد بعضي مواقع حساس تر از کسي که مدير است، برخورد کرده ام؛ سانسور در واقع چيز عجيبي نيست، سانسور نگاه باورمند يک مردم است که در فکر يک مدير خلاصه مي شود.
مثلاً روزنامه را ببينيد، وقتي يک مطلب از دست عوامل روزنامه در رفت و در يک گوشه يي از کشور بلوا به وجود آمد، ديگر دست سانسورچي و مميزي نيست، بنابراين اگر ما خودمان همه اين موارد را در نظر بگيريم و به ارزش ها و سنت هايي که در دل مردم ما جا دارند، احترام بگذاريم و در عين حال بخواهيم آنها را با نگاه خودمان علمي تر، دقيق تر و بارورپذيرتر بکنيم، هيچ وقت به سانسور و خودسانسوري منجر نمي شويم.
* اگر آزادي کامل وجود داشت و هيچ ممنوعيتي وجود نداشت شما باز هم همين طوري مي نوشتيد؟
بیرانوند: بله، البته يکسري سوژه هايي هم دارم که با وجود سانسور اجازه ساخت آن داده نمي شود و اين را هم مي دانم که اگر همين سوژه ها هم ساخته شود واکنش ها آنقدر سازنده نخواهد بود؛ بعضي چيزها عرف جامعه ما است و تا مردم آرام آرام در چارچوب سنت هايشان به شناخت کامل نرسند حرف زدن در رسانه کار اشتباهي است؛ من اعتقاد دارم بايد پا به پاي مردم پيش رفت.
رسالت هنرمند اين است که فقط يک مقدار ديد مردم را عوض کند، نه اينکه بخواهد عملاً با سنتي دربيفتد که نشان داده از دل اين اقليم جغرافيايي نهادينه شده و سال ها سينه به سينه آمده است؛ من به زاويه نگاه مخاطب اعتقاد دارم، پس خودم هيچ وقت بي ادبي و بي حرمتي نخواهم کر؛ پس نمي توانيم اسم احترام را سانسور يا خودسانسوري بگذاريم.
* تا به حال موضوع تاريخي بوده که دوست داشتيد، نشان بدهيد ولي به خاطر همين محدوديت ها نتوانستيد؟
بیرانوند: بله، مثلاً من خيلي دوست دارم درباره ايران باستان و هويت ملي مان و از آن شکوه تاريخي صحبت کنيم؛ فرهنگي که همه ما مي دانيم بر تارک و پيشاني همه دنيا نشسته است؛ منشور کوروش کبير و نبرد هاي خشايارشاه تا به قاجار و صفويه و حتي عصر پهلوي برسيم.
يک کاري با آقاي ميرباقري نوشتيم به اسم ييلاق پادشاهي که راجع به خاندان پهلوي بود ولي نتوانستيم آن را بسازيم، به خاطر اينکه نگاهي نبود که مديريت دوست داشته باشد.
* به خاطر همين فيلمي مثل 300 ساخته مي شود چون ما خودمان از تاريخ مان فيلمي نساخته ايم، آيا شما تا به حال خواسته ايد در مورد ايران باستان فيلمنامه يي بنويسيد ولي رد شده باشد؟
بیرانوند: بله، مي گويند فعلاً اولويت ما نيست؛ طرحي در دوره آقاي لاريجاني در مورد سلسله ساسانيان پيشنهاد شده بود، همان طور که مي دانيد در دوره ساسانيان ما پادشاه زني به اسم آذردخت داشتيم، آن هم زماني که اعراب دختران شان را زنده به گور مي کردند.
دوست داشتم آن دوره را به خاطر برخورد فرهنگ ها و به خاطر چيزي که ما ايرانيان را براي دين مبين اسلام آماده کرد با اين زاويه ديد که ما دين اسلام را پذيرفتيم، نشان بدهم چون خيلي ها اعتقاد دارند دين اسلام با زور و شمشير وارد ايران شد ولي من عقيده دارم ايرانيان دين اسلام را پذيرفتند.
اگر با زور شمشير بود يک نسل بيشتر باقي نمي ماند و بعد کم کم از بين مي رفت، در صورتي که دين روي خون و جان ايرانيان نشست، ولي مديران گفتند فعلاً اولويت ما نيست.
من مي دانم که مدير هم اولويت هايش را از جامعه مي گيرد؛ يعني او مي داند دغدغه حرف هاي مذهبي براي مردمي که باور هاي قوي مذهبي دارند خيلي مهم تر از چيز هاي ديگري مثل نگاه ملي صرف به بعضي از مسائل است.
* آقاي بيرانوند به نظر شما ما از نظر فيلمنامه هاي تاريخي در چه حدي هستيم؟
بیرانوند: به جرات مي توانم بگويم از نظر فيلمنامه و تکنيک هاي نگارشي چيزي از نويسندگاني که گلادياتور و... را مي نويسند، کم نداريم.
مختارنامه کار آقاي ميرباقري که يک کار شاعرانه از يک حماسه است، سريالي است که در دنيا بي نظير خواهد شد؛ توليدات هاليوودي در 90 دقيقه خلاصه مي شود ولي اين سريال 40 قسمتي با حجم عظيمي در حال ساخت است.
از نظر فيلمنامه تاريخي اگر سريال آخرين دعوت را مقايسه کنيد، مي بينيد شکست زماني، بازي با عناصر زماني، بازي با گذشته و حرف از بي زماني زدن آن هم در مقوله عشق يک حرفي است که خيلي شيک تر از فيلم آرن که کانديداي اسکار شده، است.
من مي توانم به جرات بگويم که از نظر نگارش شانه به شانه آنها و حتي بعضي جاها جلو تر از آنها هستيم ولي ضعف ما در توليد است؛ ما نمي توانيم حتي يک کار ساده کامپيوتري را انجام بدهيم.
اگر به داستان ارباب حلقه ها توجه کنيد، مي بينيد که يک فانتزي خيلي ساده و دم دست است که به ضرب توليد و جلوه هاي ويژه توانسته خودش را نشان دهد و همان شکوه در تصوير ما را تسخير مي کند.
در فيلم «آخرين دعوت» ما يک صحنه نوشتيم که بازيگر دستش را مشت مي کند که آب بخورد، آب در دستش خون مي شود و وحشت مي کند وقتي دوباره دستش را پر از آب مي کند دوباره آب خوني مي شود، اين خيلي تاثيرگذار تر است تا اينکه رود فرات خوني باشد ولي ما در تصوير رودي را ديديم که معلوم است رنگ شده است؛ از ساده انگاري در توليد است که کارها درنمي آيد.
* پس با اين وجود شما اعتقاد داريد ساخت ضعيف است وگرنه فيلمنامه ها ضعيف نيستند؟
بیرانوند: بله، مثلاً «معصوميت از دست رفته» از نظر سمبليک و سناريو، به هم پيچيدن عناصر تاريخي با درام عاشقانه و در عين حال معناهاي سمبليک و مذهبي از دعواي مذهب ها داستان خيلي خوبي بود.
* فيلم هاي خوب تلويزيون انگشت شمار هستند و در کل فيلم ها از نظر فيلمنامه و ديالوگ ضعيف هستند.
بیرانوند: چون شناختي از کارهاي دوستان ندارم، نمي توانم درباره کار آنها حرف بزنم ولي شايد آنها هم خودشان را درگير مناسبات توليد مي کنند اما اگر آنها هم وقت بيشتري صرف کنند يا با وسواس بيشتر و همفکري با دوستان کار کنند، مي توانند فيلمنامه هاي خوبي بنويسند.
ما استادان درام بسيار خوبي داريم، اگر مشاوره از استاداني چون بهرام بيضايي يا داريوش مهرجويي و خيلي هاي ديگر بگيريم، مي توانيم يک فيلمنامه با کيفيت بالا بنويسيم. مگر ما چند فيلمنامه تاريخي مي سازيم که آن هم خوب درنيايد؛ در واقع ما درگير مناسبات غلطي هستيم که ما را ضعيف و عقب نگه داشته است.
* منظورتان از اين مناسباتي که درگير آن هستيم، چيست؟
بیرانوند: از جا به جايي مديري که در راس است، گرفته تا خصلت ما ايرانيان که عادت به کار گروهي نداريم و خيلي خصلت هاي ديگر که به نظرم حالا وقت آن است که درباره آن صحبت شود تا بتوانيم با اعتماد به هم و با کمک به هم به آنجايي که مي خواهيم، برسيم.
* شما جزء معدود آدم هايي هستيد که کار گروهي انجام مي دهيد، به نظر شما چقدر در فيلمنامه نويسي کار گروهي کارآمد است؟
بیرانوند: صد درصد، هم کار را سريع تر پيش مي برد و هم از زواياي مختلف به کار نگاه مي شود ولي بايد ديد همان کارگروهي که ما ايرانيان به آن عادت نداريم، چگونه مي توانند دور هم جمع شوند، چقدر آدم ها به کاري که مي خواهند انجام بدهند، ايمان دارند و جوانب براي آنها مهم نباشد و چيزهايي از اين قبيل که کار را خيلي پيچيده مي کند.
در کارهاي هاليوودي که نگاه مي کنيد يک نفر نويسنده است و افراد مختلفي ديالوگ، دراماتورژي و روند قصه را نوشته اند؛ خيلي از خصلت هاي ما ايرانيان است که مانع کار ماست و اينکه ملاک و معيار علمي در خيلي از کار هاي ما نيست؛کساني که کارشان را بلد هستند و به خاطر احاطه شان به کار نمايش مي توانند حرف هم را بفهمند و با هم به تفاهم برسند.
* آقاي بيرانوند به نظر شما چه شرايطي بايد براي نويسندگان به وجود بيايد تا آنها با آرامش بتوانند کار هاي خلاقانه يي بنويسند؟
بیرانوند: اولين مساله به مسائل مالي برمي گردد؛ در حال حاضر همه دوستان من کمترين دستمزد را مي گيرند، در حالي که بعضي از بازيگران ما دستمزدي را مي گيرند که چند برابر دستمزد ما و اين ناعادلانه است.
نويسندگان نمي توانند زياد مقاومت کنند چون خواب کار نويسندگان زياد است، يک کار مي نويسند و بعد خسته اند يا کار دلخواه شان نيست، پنج يا شش ماه و حتي يک سال ممکن است بيکار باشند.
بايد به اندازه کافي درآمد داشته باشند که در اين مدت که بيکار هستند، تحقيق کنند، سفر بروند و... به نظر من هر چقدر براي فيلمنامه خرج کنند با همان اعتماد متقابل به نفع کار است.
اگر کاري خوب نوشته شده باشد بازيگر هم به خاطر نقشي که خوب نوشته شده باشد دستمزد کمتري مي گيرد؛ شرايط ديگر هم همان محدوديت ها هستند.
* شما که مي گوييد مشکلي با محدوديت ها نداريد.
بیرانوند: منظور از محدوديت، از نظر آدم متخصص است؛ ما از نظر علم نمايش با درام نويسان دنيا برابري مي کنيم و در تمام دنيا هم آنقدر تعداد درام نويسان زياد نيستند که نخواهيم براي آنها هزينه نکنيم.
* اگر فيلم هاي ما با فيلم هاي هاليوود برابري مي کنند پس چرا بيشتر کار هاي خلاقانه و شکل جديد روايت را در فيلم هاي خارجي مي بينيم تا فيلم هاي ايراني؟
بیرانوند: اگر منظور سينما است، آن برمي گردد به اينکه تهيه کننده هاي ما اهل ريسک نيستند؛ مگر کيارستمي براي روايت مدرن در سينما کم کاري انجام داده است؛ تمام موج نو ايتاليا که ما شاهدش هستيم خيلي ها عقيده دارند از کيارستمي شروع مي شود که او هم از دل نئورئاليسم ايتاليا به اينجا رسيده است.
بيهوده نيست که از بهمن قبادي در کشور هاي خارجي اينقدر استقبال نمي شود؛ بايد به جوانان اعتماد کرد تا بتوانند کار کنند. در حال حاضر شخصي به اسم «سامان سالور» دو فيلم ساخته است که يکي از آنها «خرما براي مراسم تدفين» است که فيلم خوبي است ولي نتوانست مخاطب ايراني را جذب کند.
حالا آيا کار مدرن کردن در ايران جواب مي دهد و مشتري دارد؛ وقتي مي بينيم کمدي چيپ در گيشه جواب مي گيرد و «خرما براي مراسم تدفين» نه، ديگر ما مقصر نيستيم؛ شما بايد ملتي را در نظر بگيريد که ببينيد از نظر نگاه به مقوله فيلم به چه سليقه يي رسيده اند.
* اگر بخواهيم فيلم هاي کمدي را پرمخاطب فرض کنيم باز هم در مقابل توليدات خارجي فيلم هاي پرمخاطبي نيستند چون مردم ديگر کمتر فيلم مي بينند.
بیرانوند: به خاطر توليدات فيلم هاي خارجي است که مخاطب را بيشتر جذب مي کند؛ آنها براي فيلم هايشان خوب خرج مي کنند و به خوبي هم جواب مي گيرند؛ اگر من مديريت کلام داشتم کميت را به شدت پايين مي آوردم و کيفيت را بالا مي بردم.
هيچ دليلي ندارد آنتن از کارهاي ضعيف و بي مايه، آن هم به تعداد زياد پر شود؛ تلويزيون رسانه يي است که اهميت و تاريخ مصرفش مثل روزنامه است يعني به همان اندازه که مهم است به همان اندازه هم نمي توان به سمت کميت رفت و دنبال کيفيت در آن بود و اين ذات رسانه است.
به نظر من ما بايد در سال دو يا سه سريال خوب داشته باشيم و يک سريال براي ماه رمضان کافي است؛ حتماً بايد حميد لولايي همزمان در هر پنج شبکه ديده شود؟
* مشکلي که فيلم هاي ايراني با آن روبه رو است، اين است که مخاطب ديگر انتظاراتش از طريق فيلم هاي ايراني برآورده نمي شود، مخصوصاً با وفور فيلم هاي خارجي در بازار آزاد.
بیرانوند: در اصول علم رسانه، حرف زدن با مخاطب اصولي دارد که يکي شناخت مخاطب و آگاهي هايش است و شناخت آگاهانه آن آگاهي ها.
اگر حرفي را مي خواهيم بزنيم بايد از دل مخاطب به آن برسيم؛ متاسفانه ما داريم بعضي مفاهيم را به مخاطب تزريق مي کنيم بدون اينکه در نظر بگيريم مخاطب ما به چه جايگاهي از نظر زيبايي شناسي و مفهوم رسيده است.
براي اينکه اين اعتماد به وجود بيايد بايد فيلم خوب ساخته شود؛ مخاطب ايراني فيلم ايراني دوست دارد، به خاطر اينکه خودش را مي بيند و با آدم ها سمپاتي دارد.
نمونه اش هم در بعضي از فيلم هاي خوب مثل «دايره زنگي» و «چهارشنبه سوري» در سطوح مختلف درام اجتماعي، کمدي مي بينيم که از اين فيلم ها استقبال هم شده است.
روي سليقه مخاطب کار نشده است و از طرف ديگر هم تلويزيون اصرار دارد با همان شيوه قبلي ادامه بدهد، البته تلويزيون در دوره آقاي ضرغامي تازه تجربه هايش دارد جواب مي دهد.
در توليد تله فيلم به کميت رسيده اند و کم کم شاهد کار هاي خوب هستيم، مثل فيلم «زلزله» کار بذرافشان يا يک فيلم کارآگاهي که آقاي مهرداد خوشبخت کار کرده اند و...
* يک مشکل ديگر که تلويزيون با آن روبه رو است، اين است که دارد روزبه روز تعداد کارهاي خوب تلويزيون کمتر مي شود، علت اين اتفاق چيست؟
بیرانوند: تلويزيون اصولاً رسانه يي نيست که بتوان به کيفيتش خيلي فکر کرد به خاطر اينکه برنامه هاي روي آنتن بعد از پخش، سريع مي ميرد؛ در حال حاضر تله فيلم هاي شبکه 4 با وجود سادگي جزء برنامه هاي پربيننده است.
بايد با شناخت کامل از اين رسانه به جاي توليد انبوه، کميت را پايين بياوريم ولي دقت و وسواس زياد صرف کنيم و گروه هاي توليدي را حمايت کنيم و هزينه پنج پروژه را به يکي بسپاريم؛ ما عوامل خوبي داريم، بهترين فيلمبردار ها را داريم مثل کلاري و زرين دست و در کارگردان ها هم به اندازه يي داريم که اموراتمان بگذرد.
* ما فقط دنبال اين نيستيم که امورات مان بگذرد، ما دنبال يک سينما و تلويزيون خوب هستيم.
بیرانوند: تلويزيون هيچ وقت خوب نخواهد بود؛ در مديوم نوشتاري، کتاب و بعد ماهنامه، هفته نامه و روزنامه داريم. کتاب خوب است، هفته نامه يک لول پايين تر است و روزنامه به قول هيوا مسيح؛ «و روزنامه هايي که غروب مي ميرند.» رسانه تلويزيون هم مثل روزنامه است حتي در سينما هم مقوله توليد فيلم و صنعت سينما يک مقوله پولکي است؛ چرا در سينما که مستقل است فيلم خوب ساخته نمي شود؟
* خب به نظر شما چرا اين اتفاق نمي افتد؟
بیرانوند: زيرا يک مقوله صنعتي است و سرمايه گذاري مي شود و مي خواهند جواب گيشه بگيرند؛ تهيه کننده نمي گويد من براي دلم يک فيلم بسازم حالا هرچند فروش نکند؛ مثلاً آتش سبز فقط 20 ميليون فروش کرد،
* فيلم آتش سبز فيلم خوبي نبود و موضوع جذابي هم نداشت.
بیرانوند: آتش سبز هر چه که بود يک تجربه خوب بود ولي از نظر ساختاري، سناريو و ديالوگ نويسي ضعيف بود؛ با وجود همه اينها حرف هاي عميقي داشت؛ در مقاطع مختلف خاتوني را مي ديديد که هميشه به جايش يک کنيز نشسته است يعني هميشه شايسته سالاري در کشور ما نبوده است و اين حرف کمي نيست.
* شما به اين اعتقاد نداريد که سينما و تلويزيون اولين وظيفه اش سرگرمي است نه ابراز عقيده، و بايد اول بيننده را سرگرم کند تا بتواند حرف هايش را به او بزند؟
بیرانوند: نه، ما نمي توانيم تعريف دقيقي بدهيم چون بعضي از مخاطب هاي جدي تر با سرگرمي مخالف هستند و حتي به موسيقي گوش دادن در شکل بدبينانه آن را فرار از خود مي نامند.
براي من تعريف رسانه لذت هنري است که نگاه تولستوي يا شوپنهاور به هنر است يعني مقوله لذت در هنر و هنر براي هنر اينها مقوله يي است که در بعضي مواقع سليقه يي برخورد مي شود ولي براي من اوج کار هنري لذت بردن و از نظر معنايي حرفي زدن است؛ اگر کار من هر چقدر هم که بخنداند و اشک درآورد، حرفي براي گفتن نداشته باشد مفت نمي ارزد.
* اينکه فيلم حتماً ابراز عقيده بکند، نگاهي است که خيلي ها اعتقاد دارند متاسفانه نگاه غالب ايراني شده است و همين نگاه است که دارد به فيلم ها صدمه مي رساند؟
بیرانوند: من اعتقادي به حرف زدن ندارم؛ فيلمسازان ما مقوله نقد را با مقوله هنر اشتباه گرفته اند؛ هنر محصول ناخودآگاه است يعني زيبا ترين شکل هنري وقتي است که اگر هنرمند آگاهي هم دارد، در پس زمينه ناخودآگاه بگذارد و با خودآگاهش و احساس اش هنر را خلق کند.
من عقيده دارم اگر در صحنه يي هنرمند تکه يي از روحش را نگذارد جوابي از مخاطب نمي گيرد؛ در چند فيلمي که تجربه اش را داشته ام، حساس ترين قسمت هاي فيلم و جاهايي که مخاطب که احساس سمپاتي داشته جاهايي بوده که خودم هم همان احساس را داشته ام.
به قول رنوار «اگر مي خواهيد حرف بزنيد برويد بلندگوي دستي بياوريد براي چي فيلم مي سازيد.» فيلم يا مقوله هنر بايد تابلوي احساسي را بدهد و به عهده بيننده بگذارد که به آن جهان بيني برسد که مي خواهد.
مخصوصاً حالا که در درام مدرن ديگر نگاه هم مطرح نيست بلکه زاويه ديد مطرح است؛ چند داستان از زاويه مختلف مثل فيلم «فيل» گاس ون سنت اخيراً مد شده است به خاطر اين است که چشم مهم شده است، نه مغز و به مخاطب مي گويند که چشمت اين گونه ببيند.
ما به اندازه آدم ها راجع به زندگي نظر داريم؛ نمي توانيم بگوييم حرف من، آن وقت اعتراض مي کنند که 100 ميليون، 200 ميليون هزينه شده که تو حرفت را بزني، خب همين جوري مي گفتي؛ بايد يک جهان بيني و نگاه به مخاطب بدهيد که هر مخاطبي از آن لذت ببرد.
* نشستي که نويسندگان با آقاي ضرغامي داشتند، چه تاثيري داشت؟
بیرانوند: کمترين تاثيرش اين است که دغدغه اش ايجاد شده است؛ کار هنري يک شبه ايجاد نمي شود. آنها هم بايد راهکار هايشان را در نظر بگيرند؛ آنها دست دوستي به سمت ما دراز کرده اند، حالا هنرمندان ما هم بايد يک مقدار از آن جو بدبيني دست بردارند و همراه بشوند؛ اين اعتماد بايد متقابل باشد.
* چرا بيشتر فيلمنامه هاي ما آپارتماني و داخلي شده اند؟
بیرانوند: پلاتو يا داخلي مي تواند عوامل را خلاق کند و براي تلويزيون مناسب است چون همان طور که گفتم تلويزيون رسانه انبوه و بيروني و وقت گذاشتن نيست و بيشتر مديوم خلاقيت است.
* پس چطور است که در کشور هاي خارجي سريالي مثل Lost ساخته مي شود و طرفداران زيادي هم دارد؟
بیرانوند: در سريال Lost همه داستان در يک جزيره مي گذرد؛ يعني يکسري آدم را با يک توليد جمع و جور در يک جزيره جمع کرده اند؛ من دو قسمت اين سريال را بيشتر نديده ام و مطلوب من نيست.
اتفاقاً آنها هم از همين فرمول لوکيشن محدود و در عين حال قدرت خلاقه استفاده کرده اند؛ سريال Lost موفقيتش متعلق به شخصيت پردازي است و آن معنا هايي که پشت آن گمشده ها در اين جزيره است.
* يکي از دلايل موفقيت فيلم هاي هاليوود شخصيت پردازي و بازي خوب بازيگرانش است.
بیرانوند: در رابطه با بازيگري، ما بازيگران بسيار توانا و خوبي داريم، مثل رضا کيانيان که هيچ چيزي کم از رابرت دنيرو ندارد يا فرامرز قريبيان در همين سريال «آخرين دعوت» خيلي ها را به ياد قريبيان کيميايي انداخته است يا صحنه يي که او را در بيابان زدند و به زمين افتادن او خيلي تکنيکي بازي کرد.
ما در همه زمينه ها چه بازيگر و چه فيلمبردار آدم هاي حرفه يي داريم فقط بايد يک مقدار سينما و تلويزيون را جدي بگيريم؛ وقتي بازار دي وي دي در کنار خيابان روز به روز از گلدن گلاب تا مراسم اسکار را به روز مي آورند و در دسترس مشتري قرار مي دهند مطمئناً ديگر نمي توانيم سهل انگارانه با آن برخورد کنيم. بايد فکر اساسي کرد.
* يکي از موارد ضعف فيلمنامه ها که خودتان هم ذکر کرديد شخصيت پردازي است که متاسفانه در فيلم هاي ما خيلي ضعيف است و به آن شکلي که بايد به آن بعد داده شود يا پرداخت شود، نمي شود. علتش چيست؟
بیرانوند: به نظر من برمي گردد به همان زمان گذاشتن.؛ مثلاً همين فيلم آخرين دعوت قرار بود محرم پارسال پخش شود؛. ما به موازات گروه نوشتيم و بازيگر انتخاب کرديم.
من مطمئنم خيلي بيشتر از اينها مي شد روي ديالوگ ها و ظرافت هاي کلامي و مانورهاي شخصيتي کار کرد و بعضي جاها که از دست مان در رفته است براي همين شتاب کار است.
فکر مي کنم پاشنه آشيل اش همين است که نويسندگان با خيال راحت کار نمي کنند؛ تمام نويسندگان حتي کساني که طنز هاي روتين مي نويسند اصول شخصيت پردازي را مي دانند ولي چه اتفاقي مي افتد که نتيجه کار اين مي شود؟ اين همان معماي توليد است که بايد وقت صرف ساخت فيلم کرد و سياست هاي توليد بايد عوض شود.
* البته تکنيک هم بايد وارد شود.
بیرانوند: فيلمي مثل دوئل که من اصلاً فيلمنامه اش را دوست ندارم، چون ضعيف است ولي در ساختار فيلم جنگي و جلوه هاي ويژه خوب و قابل قبول است؛ پس ما اگر وقت بگذاريم و هزينه بکنيم، مي توانيم فيلم خوب بسازيم.
ببينيد فيلم «روز واقعه» چقدر لباس ها و گريم و صحنه هاي تعقيب و گريزش خوب است؛ پس اگر يک فيلم خوب داشته باشيم که خيلي داريم، نشان مي دهد ما مي توانيم؛ هر خوبي که شانسي خوب نشده است.
* آقاي بيرانوند، با توجه به اينکه شما بيشتر کارهايتان تاريخي است، چرا سبک بيان را در فيلم هاي تاريخي عوض نمي کنند؟ تا کي براي فاصله گذاري از ديالوگ هاي ادبي مي خواهند استفاده کنند؟ فکر نمي کنيد ديگر مخاطب نمي تواند با ديالوگ هاي اين سبکي ارتباط برقرار کند؟
بیرانوند: کمال مطلوب براي خود من در يک قبيله عربي، عربي حرف زدن آنها و زيرنويس ترجمه کردن آن است؛ چه جوري است که عرب باديه نشين آنقدر شيوا زبان فارسي امروز را حرف مي زند. اينها قراردادهاي نمايش است و مخاطب هم مي پذيرد.
فکر کنيد کار دوبله شده است، ولي زبان هر کاري زيبايي شناسي و تکنيک خاص خودش را دارد؛ قطعاً کاري که باستاني است بايد به سبک کارهاي بيضايي نوشته شود.
زباني که آقاي ميرباقري در کار هايشان به آن رسيده اند و زبان روز بود و تلفيقي است از آنچه مخاطب مي خواهد و زبان ادبي مناسب که به نظر من هنوز بايد نرم تر بشود و بايد از آن سنگيني زبان فاصله بگيريم چون تا قبل از اين کسي نمي گفت چرا گويش آنقدر سنگين است و مخاطب به عنوان يک زبان پذيرفته بود.
حالا من مي توانم فاکتور هاي زيادي را از اين زبان بگويم که از کجا در ذات ما ايرانيان اين شکل از ادبيات شروع مي شود؛ حماسه فردوسي، عاشقانه نظامي گنجوي و غزليات حافظ را در نظر بگيريد، اينها در ناخودآگاه ما هست و براي زبان به ما ميزانسن مي دهند.
* همه حرف هاي شما درست است ولي چون ديگر زبان غالب در جامعه امروز نيست باعث مي شود مخاطب آن گونه که بايد نتواند با فيلم رابطه برقرار کند.
بیرانوند: بله، کمال مطلوب براي من هم اين است که روان، سليس و درست گفته شود ولي اين گونه نيست که مخاطب حتي اگر مثلاً معني تشتت يا خيلي از واژه هاي ديگر را نفهمد حس و حال جمله گرفته شود.
نبايد خيلي مخاطب را دست کم بگيريم؛ ما بايد يک رئاليسم در زماني که اين آدم ها وجود داشتند را در نظر بگيريم. نمي توانيم آنقدر هم به تماشاگر باج بدهيم که رئاليسم آدم هايمان در دل يک قبيله عرب زير سوال برود؛ نوع مکالمات مان و نوع کلماتي که مي گويند بايد به فضاي آنها نزديک باشد ولي نه آنقدري که مخاطب نفهمد.
* نوشتن فيلمنامه هاي تاريخي با فيلمنامه هاي معمولي چه تفاوتي دارد؟
بیرانوند: هيچي، در حال حاضر در حال نوشتن فيلمنامه کمدي هستم؛ به همان اندازه برايم لذت بخش است که کار هاي تاريخي است؛ ولي مقوله هايي که مفهومي تر و حساسيت مردم و طبقه روشنفکر با آن بيشتر است يک مقدار کار را سخت تر مي کند.
* چقدر درباره کارهايي که انجام مي دهيد تحقيقات مي کنيد؟
بیرانوند: خيلي، البته در اين سه کاري که انجام داديم يک بار براي فيلم معصوميت از دست رفته بود و بعد ديگر فضا هاي مشابه بودند ولي تحقيق خيلي مهم است.
* خودتان بايد اين تحقيق ها را انجام بدهيد يا گروه تحقيق داريد؟
بیرانوند: نه، البته آقاي ميرباقري براي سلمان يک گروه گذاشته بودند ولي من به اين داستان ها يک نگاهي دارم که جز خودم کس ديگري نمي تواند تحقيق کند. البته تورق و فيش برداري 20 يا 30 کتاب کار سختي هم نيست.
به گزارش او در اين کارها همکار داوود ميرباقري و عليرضا کاظمي پور بوده است؛ اين گفت وگو را پس از پخش سريال آخرين دعوت از شبکه دو مي خوانيد.
* آقاي بيرانوند ما شما را به عنوان فيلمنامه نويس تاريخي مي شناسيم براي شروع بفرماييد چرا شما فقط کار هاي تاريخي را مي نويسيد؟
بیرانوند: شايد علاقه باشد، ولي نويسنده ها انتخاب مي شوند و به اين صورت نيست که طرح را ببريم و انتخاب کنند؛ مثلاً در همان موقع حوزه هنري مي خواهد يک فيلم سينمايي در مورد امام حسين(ع) کار کند و ما بر اساس سفارش حوزه کار را مي نويسيم، مثل سريال «معصوميت از دست رفته» کار آقاي ميرباقري.
از علايق خودم و کار هايي را که قبلاً خودم انجام داده بودم مي توان نمايش ايراني مدرن ناميد يا سياه بازي مدرن که آن هم در بخش هاي تاريخي ولي تاريخ قاجار بود؛ در کل به فيلمنامه هاي تاريخي علاقه دارم، البته در حال حاضر در حال نوشتن يک فيلمنامه کمدي هستم که از نوشتن آن هم خيلي لذت مي برم.
* آقاي بيرانوند وقتي شما شروع به نوشتن فيلمنامه مي کنيد از مرحله نوشتن تا ساخت چه آسيب هايي به فيلمنامه وارد مي شود؟
بیرانوند: اگر کمال مطلوب را در نظر بگيريم هميشه در همه جاي دنيا بين فيلمنامه نويس و کارگردان يک اختلاف ديد وجود داشته است و هيچ وقت آن اتفاق صد درصد نمي افتد؛ نويسندگان هميشه اعتراض دارند که فيلمنامه ما هدر رفته است يا نگاه ما اين نبوده است.
ما آدم هاي متخصص و کارکشته زياد داريم، چه در زمينه بازي و چه کارگرداني و فيلمنامه نويسي که با گرفتن جايزه از جشنواره هاي خارجي اين موضوع را ثابت هم کرده اند ولي يک سيستم نامطلوبي در بعضي از حوزه ها از نظر مديريتي و اجرايي وجود دارد که آدم هاي متخصص يا دل سوخته در راس کار نيستند؛ البته مديران تلاش خودشان را مي کنند ولي با شکل ايده آل خيلي فاصله داريم.
حالا از جمله آسيب هايي که از نوشتن فيلمنامه تا کارگرداني به فيلمنامه وارد مي شود اولين و اساسي ترين اين است که هميشه کارها در دقيقه 90 نوشته مي شوند و عنصر زمان که امري بسيار مهم در نوشتن فيلمنامه است رعايت نمي شود و در توليد هم دچار شتابزدگي هستيم.
مثلاً در کار هاي مناسبتي ماه رمضان فيلمنامه تازه از دو ماه قبل نوشته و ساخته و تدوين مي شود پس در چنين شرايطي نمي تواند يک کار ايده آل توليد شود؛ اين اولين آسيب جدي است .
* چه دخل و تصرف هايي در فيلمنامه انجام مي شود؟
بیرانوند: دخل و تصرف ها متاسفانه يا خوشبختانه برمي گردد به مقوله بعضي سوژه هاي حساس و مورددار که آسيب جدي هم به کارها وارد کرده است و باعث شده همه کار ها کپي هم بشوند به خاطر اينکه يک سليقه و يک نگاه حاکم است که به هنرمندان خط مي دهد.
به نظر من مي تواند دو علت داشته باشد، يکي اينکه نگاه کسي که کار مديريتي مي کند با نگاه هنرمند در يک جايي بايد به يک اعتماد متقابلي برسد که هم هنرمند خودش بدون غرض کار کند و هم آن اعتماد از بالا به او بشود و هم آن آدمي که آن بالاي کار قرار دارد به نظر نويسنده بها بدهد و به او اطمينان کند.
اگر بخواهيم نمونه مديريتي خوب را مثال بزنيم آقاي فرجي مدير شبکه دو است؛ در فيلم آخرين دعوت ما بعضي از مقوله ها را با ترس و لرز مي نوشتيم چون فکر مي کرديم سانسور مي شود مثل رياي کسي که در مجلس امام حسين(ع) بود و داشت به مردم قيمه مي داد يا بعضي از حرف ها که به نظر بعضي ها شايد بودار تلقي مي شد ولي با وجود اين هم از طرف مردم تا به حال جواب گرفته ايم و هم ديديم که اتفاق خاصي نيفتاد و همه حرف ها هم زده شد.
بايد هنرمندان خودشان را با شرايط وفق بدهند و از بالا هم به آنها اعتماد بشود؛ در کار هاي مناسبتي چون يک سليقه در نگاه حاکم است و بازيگرانش هم ثابت هستند، قسمت سوم يک سريال را مي توان با قسمت چهارم يک سريال ديگر ديد؛ موضوعات از تنوع لازم برخوردار نيستند.
* مميزي در اين بين چقدر نويسنده را اذيت مي کند و روي خلاقيتش تاثير مي گذارد؟
بیرانوند: کارهايم تا به حال آنقدر مشمول سانسور نبوده است؛ مثلاً «معصوميت از دست رفته » مقوله حساسي از صحبت کردن در مورد سه مذهب مسيحيت، يهوديت و اسلام بود ولي هيچ پلاني شامل سانسور نشد، البته نبايد کارگرداني و نگاه خوب داوود ميرباقري را فراموش کرد و براي همه ما مطلوب بود.
* شما فکر نمي کنيد که ديگر به صورت ناخودآگاه دچار خودسانسوري شده ايد؟
بیرانوند: نه، به خاطر اينکه کسي که در راس کار است و سانسور مي کند از جاي غريبي نيامده است؛ مثلاً به مقوله عاشورا توجه کنيد، در سراسر ايران حرمت دارد و براي همه ما عزيز است و هويت ما ايرانيان را به صورت خيلي ظريف در خودش جاي داده، يا تعزيه به عنوان نمايشي که از دل مردم جوشيده است و حالا ما دنباله دار همين سنت ها هستيم.
من اين حساسيت را فهميده ام و برايم سنگين بوده که با ارزش هاي يک ملت بخواهم سبک برخورد کنم، حتي شايد بعضي مواقع حساس تر از کسي که مدير است، برخورد کرده ام؛ سانسور در واقع چيز عجيبي نيست، سانسور نگاه باورمند يک مردم است که در فکر يک مدير خلاصه مي شود.
مثلاً روزنامه را ببينيد، وقتي يک مطلب از دست عوامل روزنامه در رفت و در يک گوشه يي از کشور بلوا به وجود آمد، ديگر دست سانسورچي و مميزي نيست، بنابراين اگر ما خودمان همه اين موارد را در نظر بگيريم و به ارزش ها و سنت هايي که در دل مردم ما جا دارند، احترام بگذاريم و در عين حال بخواهيم آنها را با نگاه خودمان علمي تر، دقيق تر و بارورپذيرتر بکنيم، هيچ وقت به سانسور و خودسانسوري منجر نمي شويم.
* اگر آزادي کامل وجود داشت و هيچ ممنوعيتي وجود نداشت شما باز هم همين طوري مي نوشتيد؟
بیرانوند: بله، البته يکسري سوژه هايي هم دارم که با وجود سانسور اجازه ساخت آن داده نمي شود و اين را هم مي دانم که اگر همين سوژه ها هم ساخته شود واکنش ها آنقدر سازنده نخواهد بود؛ بعضي چيزها عرف جامعه ما است و تا مردم آرام آرام در چارچوب سنت هايشان به شناخت کامل نرسند حرف زدن در رسانه کار اشتباهي است؛ من اعتقاد دارم بايد پا به پاي مردم پيش رفت.
رسالت هنرمند اين است که فقط يک مقدار ديد مردم را عوض کند، نه اينکه بخواهد عملاً با سنتي دربيفتد که نشان داده از دل اين اقليم جغرافيايي نهادينه شده و سال ها سينه به سينه آمده است؛ من به زاويه نگاه مخاطب اعتقاد دارم، پس خودم هيچ وقت بي ادبي و بي حرمتي نخواهم کر؛ پس نمي توانيم اسم احترام را سانسور يا خودسانسوري بگذاريم.
* تا به حال موضوع تاريخي بوده که دوست داشتيد، نشان بدهيد ولي به خاطر همين محدوديت ها نتوانستيد؟
بیرانوند: بله، مثلاً من خيلي دوست دارم درباره ايران باستان و هويت ملي مان و از آن شکوه تاريخي صحبت کنيم؛ فرهنگي که همه ما مي دانيم بر تارک و پيشاني همه دنيا نشسته است؛ منشور کوروش کبير و نبرد هاي خشايارشاه تا به قاجار و صفويه و حتي عصر پهلوي برسيم.
يک کاري با آقاي ميرباقري نوشتيم به اسم ييلاق پادشاهي که راجع به خاندان پهلوي بود ولي نتوانستيم آن را بسازيم، به خاطر اينکه نگاهي نبود که مديريت دوست داشته باشد.
* به خاطر همين فيلمي مثل 300 ساخته مي شود چون ما خودمان از تاريخ مان فيلمي نساخته ايم، آيا شما تا به حال خواسته ايد در مورد ايران باستان فيلمنامه يي بنويسيد ولي رد شده باشد؟
بیرانوند: بله، مي گويند فعلاً اولويت ما نيست؛ طرحي در دوره آقاي لاريجاني در مورد سلسله ساسانيان پيشنهاد شده بود، همان طور که مي دانيد در دوره ساسانيان ما پادشاه زني به اسم آذردخت داشتيم، آن هم زماني که اعراب دختران شان را زنده به گور مي کردند.
دوست داشتم آن دوره را به خاطر برخورد فرهنگ ها و به خاطر چيزي که ما ايرانيان را براي دين مبين اسلام آماده کرد با اين زاويه ديد که ما دين اسلام را پذيرفتيم، نشان بدهم چون خيلي ها اعتقاد دارند دين اسلام با زور و شمشير وارد ايران شد ولي من عقيده دارم ايرانيان دين اسلام را پذيرفتند.
اگر با زور شمشير بود يک نسل بيشتر باقي نمي ماند و بعد کم کم از بين مي رفت، در صورتي که دين روي خون و جان ايرانيان نشست، ولي مديران گفتند فعلاً اولويت ما نيست.
من مي دانم که مدير هم اولويت هايش را از جامعه مي گيرد؛ يعني او مي داند دغدغه حرف هاي مذهبي براي مردمي که باور هاي قوي مذهبي دارند خيلي مهم تر از چيز هاي ديگري مثل نگاه ملي صرف به بعضي از مسائل است.
* آقاي بيرانوند به نظر شما ما از نظر فيلمنامه هاي تاريخي در چه حدي هستيم؟
بیرانوند: به جرات مي توانم بگويم از نظر فيلمنامه و تکنيک هاي نگارشي چيزي از نويسندگاني که گلادياتور و... را مي نويسند، کم نداريم.
مختارنامه کار آقاي ميرباقري که يک کار شاعرانه از يک حماسه است، سريالي است که در دنيا بي نظير خواهد شد؛ توليدات هاليوودي در 90 دقيقه خلاصه مي شود ولي اين سريال 40 قسمتي با حجم عظيمي در حال ساخت است.
از نظر فيلمنامه تاريخي اگر سريال آخرين دعوت را مقايسه کنيد، مي بينيد شکست زماني، بازي با عناصر زماني، بازي با گذشته و حرف از بي زماني زدن آن هم در مقوله عشق يک حرفي است که خيلي شيک تر از فيلم آرن که کانديداي اسکار شده، است.
من مي توانم به جرات بگويم که از نظر نگارش شانه به شانه آنها و حتي بعضي جاها جلو تر از آنها هستيم ولي ضعف ما در توليد است؛ ما نمي توانيم حتي يک کار ساده کامپيوتري را انجام بدهيم.
اگر به داستان ارباب حلقه ها توجه کنيد، مي بينيد که يک فانتزي خيلي ساده و دم دست است که به ضرب توليد و جلوه هاي ويژه توانسته خودش را نشان دهد و همان شکوه در تصوير ما را تسخير مي کند.
در فيلم «آخرين دعوت» ما يک صحنه نوشتيم که بازيگر دستش را مشت مي کند که آب بخورد، آب در دستش خون مي شود و وحشت مي کند وقتي دوباره دستش را پر از آب مي کند دوباره آب خوني مي شود، اين خيلي تاثيرگذار تر است تا اينکه رود فرات خوني باشد ولي ما در تصوير رودي را ديديم که معلوم است رنگ شده است؛ از ساده انگاري در توليد است که کارها درنمي آيد.
* پس با اين وجود شما اعتقاد داريد ساخت ضعيف است وگرنه فيلمنامه ها ضعيف نيستند؟
بیرانوند: بله، مثلاً «معصوميت از دست رفته» از نظر سمبليک و سناريو، به هم پيچيدن عناصر تاريخي با درام عاشقانه و در عين حال معناهاي سمبليک و مذهبي از دعواي مذهب ها داستان خيلي خوبي بود.
* فيلم هاي خوب تلويزيون انگشت شمار هستند و در کل فيلم ها از نظر فيلمنامه و ديالوگ ضعيف هستند.
بیرانوند: چون شناختي از کارهاي دوستان ندارم، نمي توانم درباره کار آنها حرف بزنم ولي شايد آنها هم خودشان را درگير مناسبات توليد مي کنند اما اگر آنها هم وقت بيشتري صرف کنند يا با وسواس بيشتر و همفکري با دوستان کار کنند، مي توانند فيلمنامه هاي خوبي بنويسند.
ما استادان درام بسيار خوبي داريم، اگر مشاوره از استاداني چون بهرام بيضايي يا داريوش مهرجويي و خيلي هاي ديگر بگيريم، مي توانيم يک فيلمنامه با کيفيت بالا بنويسيم. مگر ما چند فيلمنامه تاريخي مي سازيم که آن هم خوب درنيايد؛ در واقع ما درگير مناسبات غلطي هستيم که ما را ضعيف و عقب نگه داشته است.
* منظورتان از اين مناسباتي که درگير آن هستيم، چيست؟
بیرانوند: از جا به جايي مديري که در راس است، گرفته تا خصلت ما ايرانيان که عادت به کار گروهي نداريم و خيلي خصلت هاي ديگر که به نظرم حالا وقت آن است که درباره آن صحبت شود تا بتوانيم با اعتماد به هم و با کمک به هم به آنجايي که مي خواهيم، برسيم.
* شما جزء معدود آدم هايي هستيد که کار گروهي انجام مي دهيد، به نظر شما چقدر در فيلمنامه نويسي کار گروهي کارآمد است؟
بیرانوند: صد درصد، هم کار را سريع تر پيش مي برد و هم از زواياي مختلف به کار نگاه مي شود ولي بايد ديد همان کارگروهي که ما ايرانيان به آن عادت نداريم، چگونه مي توانند دور هم جمع شوند، چقدر آدم ها به کاري که مي خواهند انجام بدهند، ايمان دارند و جوانب براي آنها مهم نباشد و چيزهايي از اين قبيل که کار را خيلي پيچيده مي کند.
در کارهاي هاليوودي که نگاه مي کنيد يک نفر نويسنده است و افراد مختلفي ديالوگ، دراماتورژي و روند قصه را نوشته اند؛ خيلي از خصلت هاي ما ايرانيان است که مانع کار ماست و اينکه ملاک و معيار علمي در خيلي از کار هاي ما نيست؛کساني که کارشان را بلد هستند و به خاطر احاطه شان به کار نمايش مي توانند حرف هم را بفهمند و با هم به تفاهم برسند.
* آقاي بيرانوند به نظر شما چه شرايطي بايد براي نويسندگان به وجود بيايد تا آنها با آرامش بتوانند کار هاي خلاقانه يي بنويسند؟
بیرانوند: اولين مساله به مسائل مالي برمي گردد؛ در حال حاضر همه دوستان من کمترين دستمزد را مي گيرند، در حالي که بعضي از بازيگران ما دستمزدي را مي گيرند که چند برابر دستمزد ما و اين ناعادلانه است.
نويسندگان نمي توانند زياد مقاومت کنند چون خواب کار نويسندگان زياد است، يک کار مي نويسند و بعد خسته اند يا کار دلخواه شان نيست، پنج يا شش ماه و حتي يک سال ممکن است بيکار باشند.
بايد به اندازه کافي درآمد داشته باشند که در اين مدت که بيکار هستند، تحقيق کنند، سفر بروند و... به نظر من هر چقدر براي فيلمنامه خرج کنند با همان اعتماد متقابل به نفع کار است.
اگر کاري خوب نوشته شده باشد بازيگر هم به خاطر نقشي که خوب نوشته شده باشد دستمزد کمتري مي گيرد؛ شرايط ديگر هم همان محدوديت ها هستند.
* شما که مي گوييد مشکلي با محدوديت ها نداريد.
بیرانوند: منظور از محدوديت، از نظر آدم متخصص است؛ ما از نظر علم نمايش با درام نويسان دنيا برابري مي کنيم و در تمام دنيا هم آنقدر تعداد درام نويسان زياد نيستند که نخواهيم براي آنها هزينه نکنيم.
* اگر فيلم هاي ما با فيلم هاي هاليوود برابري مي کنند پس چرا بيشتر کار هاي خلاقانه و شکل جديد روايت را در فيلم هاي خارجي مي بينيم تا فيلم هاي ايراني؟
بیرانوند: اگر منظور سينما است، آن برمي گردد به اينکه تهيه کننده هاي ما اهل ريسک نيستند؛ مگر کيارستمي براي روايت مدرن در سينما کم کاري انجام داده است؛ تمام موج نو ايتاليا که ما شاهدش هستيم خيلي ها عقيده دارند از کيارستمي شروع مي شود که او هم از دل نئورئاليسم ايتاليا به اينجا رسيده است.
بيهوده نيست که از بهمن قبادي در کشور هاي خارجي اينقدر استقبال نمي شود؛ بايد به جوانان اعتماد کرد تا بتوانند کار کنند. در حال حاضر شخصي به اسم «سامان سالور» دو فيلم ساخته است که يکي از آنها «خرما براي مراسم تدفين» است که فيلم خوبي است ولي نتوانست مخاطب ايراني را جذب کند.
حالا آيا کار مدرن کردن در ايران جواب مي دهد و مشتري دارد؛ وقتي مي بينيم کمدي چيپ در گيشه جواب مي گيرد و «خرما براي مراسم تدفين» نه، ديگر ما مقصر نيستيم؛ شما بايد ملتي را در نظر بگيريد که ببينيد از نظر نگاه به مقوله فيلم به چه سليقه يي رسيده اند.
* اگر بخواهيم فيلم هاي کمدي را پرمخاطب فرض کنيم باز هم در مقابل توليدات خارجي فيلم هاي پرمخاطبي نيستند چون مردم ديگر کمتر فيلم مي بينند.
بیرانوند: به خاطر توليدات فيلم هاي خارجي است که مخاطب را بيشتر جذب مي کند؛ آنها براي فيلم هايشان خوب خرج مي کنند و به خوبي هم جواب مي گيرند؛ اگر من مديريت کلام داشتم کميت را به شدت پايين مي آوردم و کيفيت را بالا مي بردم.
هيچ دليلي ندارد آنتن از کارهاي ضعيف و بي مايه، آن هم به تعداد زياد پر شود؛ تلويزيون رسانه يي است که اهميت و تاريخ مصرفش مثل روزنامه است يعني به همان اندازه که مهم است به همان اندازه هم نمي توان به سمت کميت رفت و دنبال کيفيت در آن بود و اين ذات رسانه است.
به نظر من ما بايد در سال دو يا سه سريال خوب داشته باشيم و يک سريال براي ماه رمضان کافي است؛ حتماً بايد حميد لولايي همزمان در هر پنج شبکه ديده شود؟
* مشکلي که فيلم هاي ايراني با آن روبه رو است، اين است که مخاطب ديگر انتظاراتش از طريق فيلم هاي ايراني برآورده نمي شود، مخصوصاً با وفور فيلم هاي خارجي در بازار آزاد.
بیرانوند: در اصول علم رسانه، حرف زدن با مخاطب اصولي دارد که يکي شناخت مخاطب و آگاهي هايش است و شناخت آگاهانه آن آگاهي ها.
اگر حرفي را مي خواهيم بزنيم بايد از دل مخاطب به آن برسيم؛ متاسفانه ما داريم بعضي مفاهيم را به مخاطب تزريق مي کنيم بدون اينکه در نظر بگيريم مخاطب ما به چه جايگاهي از نظر زيبايي شناسي و مفهوم رسيده است.
براي اينکه اين اعتماد به وجود بيايد بايد فيلم خوب ساخته شود؛ مخاطب ايراني فيلم ايراني دوست دارد، به خاطر اينکه خودش را مي بيند و با آدم ها سمپاتي دارد.
نمونه اش هم در بعضي از فيلم هاي خوب مثل «دايره زنگي» و «چهارشنبه سوري» در سطوح مختلف درام اجتماعي، کمدي مي بينيم که از اين فيلم ها استقبال هم شده است.
روي سليقه مخاطب کار نشده است و از طرف ديگر هم تلويزيون اصرار دارد با همان شيوه قبلي ادامه بدهد، البته تلويزيون در دوره آقاي ضرغامي تازه تجربه هايش دارد جواب مي دهد.
در توليد تله فيلم به کميت رسيده اند و کم کم شاهد کار هاي خوب هستيم، مثل فيلم «زلزله» کار بذرافشان يا يک فيلم کارآگاهي که آقاي مهرداد خوشبخت کار کرده اند و...
* يک مشکل ديگر که تلويزيون با آن روبه رو است، اين است که دارد روزبه روز تعداد کارهاي خوب تلويزيون کمتر مي شود، علت اين اتفاق چيست؟
بیرانوند: تلويزيون اصولاً رسانه يي نيست که بتوان به کيفيتش خيلي فکر کرد به خاطر اينکه برنامه هاي روي آنتن بعد از پخش، سريع مي ميرد؛ در حال حاضر تله فيلم هاي شبکه 4 با وجود سادگي جزء برنامه هاي پربيننده است.
بايد با شناخت کامل از اين رسانه به جاي توليد انبوه، کميت را پايين بياوريم ولي دقت و وسواس زياد صرف کنيم و گروه هاي توليدي را حمايت کنيم و هزينه پنج پروژه را به يکي بسپاريم؛ ما عوامل خوبي داريم، بهترين فيلمبردار ها را داريم مثل کلاري و زرين دست و در کارگردان ها هم به اندازه يي داريم که اموراتمان بگذرد.
* ما فقط دنبال اين نيستيم که امورات مان بگذرد، ما دنبال يک سينما و تلويزيون خوب هستيم.
بیرانوند: تلويزيون هيچ وقت خوب نخواهد بود؛ در مديوم نوشتاري، کتاب و بعد ماهنامه، هفته نامه و روزنامه داريم. کتاب خوب است، هفته نامه يک لول پايين تر است و روزنامه به قول هيوا مسيح؛ «و روزنامه هايي که غروب مي ميرند.» رسانه تلويزيون هم مثل روزنامه است حتي در سينما هم مقوله توليد فيلم و صنعت سينما يک مقوله پولکي است؛ چرا در سينما که مستقل است فيلم خوب ساخته نمي شود؟
* خب به نظر شما چرا اين اتفاق نمي افتد؟
بیرانوند: زيرا يک مقوله صنعتي است و سرمايه گذاري مي شود و مي خواهند جواب گيشه بگيرند؛ تهيه کننده نمي گويد من براي دلم يک فيلم بسازم حالا هرچند فروش نکند؛ مثلاً آتش سبز فقط 20 ميليون فروش کرد،
* فيلم آتش سبز فيلم خوبي نبود و موضوع جذابي هم نداشت.
بیرانوند: آتش سبز هر چه که بود يک تجربه خوب بود ولي از نظر ساختاري، سناريو و ديالوگ نويسي ضعيف بود؛ با وجود همه اينها حرف هاي عميقي داشت؛ در مقاطع مختلف خاتوني را مي ديديد که هميشه به جايش يک کنيز نشسته است يعني هميشه شايسته سالاري در کشور ما نبوده است و اين حرف کمي نيست.
* شما به اين اعتقاد نداريد که سينما و تلويزيون اولين وظيفه اش سرگرمي است نه ابراز عقيده، و بايد اول بيننده را سرگرم کند تا بتواند حرف هايش را به او بزند؟
بیرانوند: نه، ما نمي توانيم تعريف دقيقي بدهيم چون بعضي از مخاطب هاي جدي تر با سرگرمي مخالف هستند و حتي به موسيقي گوش دادن در شکل بدبينانه آن را فرار از خود مي نامند.
براي من تعريف رسانه لذت هنري است که نگاه تولستوي يا شوپنهاور به هنر است يعني مقوله لذت در هنر و هنر براي هنر اينها مقوله يي است که در بعضي مواقع سليقه يي برخورد مي شود ولي براي من اوج کار هنري لذت بردن و از نظر معنايي حرفي زدن است؛ اگر کار من هر چقدر هم که بخنداند و اشک درآورد، حرفي براي گفتن نداشته باشد مفت نمي ارزد.
* اينکه فيلم حتماً ابراز عقيده بکند، نگاهي است که خيلي ها اعتقاد دارند متاسفانه نگاه غالب ايراني شده است و همين نگاه است که دارد به فيلم ها صدمه مي رساند؟
بیرانوند: من اعتقادي به حرف زدن ندارم؛ فيلمسازان ما مقوله نقد را با مقوله هنر اشتباه گرفته اند؛ هنر محصول ناخودآگاه است يعني زيبا ترين شکل هنري وقتي است که اگر هنرمند آگاهي هم دارد، در پس زمينه ناخودآگاه بگذارد و با خودآگاهش و احساس اش هنر را خلق کند.
من عقيده دارم اگر در صحنه يي هنرمند تکه يي از روحش را نگذارد جوابي از مخاطب نمي گيرد؛ در چند فيلمي که تجربه اش را داشته ام، حساس ترين قسمت هاي فيلم و جاهايي که مخاطب که احساس سمپاتي داشته جاهايي بوده که خودم هم همان احساس را داشته ام.
به قول رنوار «اگر مي خواهيد حرف بزنيد برويد بلندگوي دستي بياوريد براي چي فيلم مي سازيد.» فيلم يا مقوله هنر بايد تابلوي احساسي را بدهد و به عهده بيننده بگذارد که به آن جهان بيني برسد که مي خواهد.
مخصوصاً حالا که در درام مدرن ديگر نگاه هم مطرح نيست بلکه زاويه ديد مطرح است؛ چند داستان از زاويه مختلف مثل فيلم «فيل» گاس ون سنت اخيراً مد شده است به خاطر اين است که چشم مهم شده است، نه مغز و به مخاطب مي گويند که چشمت اين گونه ببيند.
ما به اندازه آدم ها راجع به زندگي نظر داريم؛ نمي توانيم بگوييم حرف من، آن وقت اعتراض مي کنند که 100 ميليون، 200 ميليون هزينه شده که تو حرفت را بزني، خب همين جوري مي گفتي؛ بايد يک جهان بيني و نگاه به مخاطب بدهيد که هر مخاطبي از آن لذت ببرد.
* نشستي که نويسندگان با آقاي ضرغامي داشتند، چه تاثيري داشت؟
بیرانوند: کمترين تاثيرش اين است که دغدغه اش ايجاد شده است؛ کار هنري يک شبه ايجاد نمي شود. آنها هم بايد راهکار هايشان را در نظر بگيرند؛ آنها دست دوستي به سمت ما دراز کرده اند، حالا هنرمندان ما هم بايد يک مقدار از آن جو بدبيني دست بردارند و همراه بشوند؛ اين اعتماد بايد متقابل باشد.
* چرا بيشتر فيلمنامه هاي ما آپارتماني و داخلي شده اند؟
بیرانوند: پلاتو يا داخلي مي تواند عوامل را خلاق کند و براي تلويزيون مناسب است چون همان طور که گفتم تلويزيون رسانه انبوه و بيروني و وقت گذاشتن نيست و بيشتر مديوم خلاقيت است.
* پس چطور است که در کشور هاي خارجي سريالي مثل Lost ساخته مي شود و طرفداران زيادي هم دارد؟
بیرانوند: در سريال Lost همه داستان در يک جزيره مي گذرد؛ يعني يکسري آدم را با يک توليد جمع و جور در يک جزيره جمع کرده اند؛ من دو قسمت اين سريال را بيشتر نديده ام و مطلوب من نيست.
اتفاقاً آنها هم از همين فرمول لوکيشن محدود و در عين حال قدرت خلاقه استفاده کرده اند؛ سريال Lost موفقيتش متعلق به شخصيت پردازي است و آن معنا هايي که پشت آن گمشده ها در اين جزيره است.
* يکي از دلايل موفقيت فيلم هاي هاليوود شخصيت پردازي و بازي خوب بازيگرانش است.
بیرانوند: در رابطه با بازيگري، ما بازيگران بسيار توانا و خوبي داريم، مثل رضا کيانيان که هيچ چيزي کم از رابرت دنيرو ندارد يا فرامرز قريبيان در همين سريال «آخرين دعوت» خيلي ها را به ياد قريبيان کيميايي انداخته است يا صحنه يي که او را در بيابان زدند و به زمين افتادن او خيلي تکنيکي بازي کرد.
ما در همه زمينه ها چه بازيگر و چه فيلمبردار آدم هاي حرفه يي داريم فقط بايد يک مقدار سينما و تلويزيون را جدي بگيريم؛ وقتي بازار دي وي دي در کنار خيابان روز به روز از گلدن گلاب تا مراسم اسکار را به روز مي آورند و در دسترس مشتري قرار مي دهند مطمئناً ديگر نمي توانيم سهل انگارانه با آن برخورد کنيم. بايد فکر اساسي کرد.
* يکي از موارد ضعف فيلمنامه ها که خودتان هم ذکر کرديد شخصيت پردازي است که متاسفانه در فيلم هاي ما خيلي ضعيف است و به آن شکلي که بايد به آن بعد داده شود يا پرداخت شود، نمي شود. علتش چيست؟
بیرانوند: به نظر من برمي گردد به همان زمان گذاشتن.؛ مثلاً همين فيلم آخرين دعوت قرار بود محرم پارسال پخش شود؛. ما به موازات گروه نوشتيم و بازيگر انتخاب کرديم.
من مطمئنم خيلي بيشتر از اينها مي شد روي ديالوگ ها و ظرافت هاي کلامي و مانورهاي شخصيتي کار کرد و بعضي جاها که از دست مان در رفته است براي همين شتاب کار است.
فکر مي کنم پاشنه آشيل اش همين است که نويسندگان با خيال راحت کار نمي کنند؛ تمام نويسندگان حتي کساني که طنز هاي روتين مي نويسند اصول شخصيت پردازي را مي دانند ولي چه اتفاقي مي افتد که نتيجه کار اين مي شود؟ اين همان معماي توليد است که بايد وقت صرف ساخت فيلم کرد و سياست هاي توليد بايد عوض شود.
* البته تکنيک هم بايد وارد شود.
بیرانوند: فيلمي مثل دوئل که من اصلاً فيلمنامه اش را دوست ندارم، چون ضعيف است ولي در ساختار فيلم جنگي و جلوه هاي ويژه خوب و قابل قبول است؛ پس ما اگر وقت بگذاريم و هزينه بکنيم، مي توانيم فيلم خوب بسازيم.
ببينيد فيلم «روز واقعه» چقدر لباس ها و گريم و صحنه هاي تعقيب و گريزش خوب است؛ پس اگر يک فيلم خوب داشته باشيم که خيلي داريم، نشان مي دهد ما مي توانيم؛ هر خوبي که شانسي خوب نشده است.
* آقاي بيرانوند، با توجه به اينکه شما بيشتر کارهايتان تاريخي است، چرا سبک بيان را در فيلم هاي تاريخي عوض نمي کنند؟ تا کي براي فاصله گذاري از ديالوگ هاي ادبي مي خواهند استفاده کنند؟ فکر نمي کنيد ديگر مخاطب نمي تواند با ديالوگ هاي اين سبکي ارتباط برقرار کند؟
بیرانوند: کمال مطلوب براي خود من در يک قبيله عربي، عربي حرف زدن آنها و زيرنويس ترجمه کردن آن است؛ چه جوري است که عرب باديه نشين آنقدر شيوا زبان فارسي امروز را حرف مي زند. اينها قراردادهاي نمايش است و مخاطب هم مي پذيرد.
فکر کنيد کار دوبله شده است، ولي زبان هر کاري زيبايي شناسي و تکنيک خاص خودش را دارد؛ قطعاً کاري که باستاني است بايد به سبک کارهاي بيضايي نوشته شود.
زباني که آقاي ميرباقري در کار هايشان به آن رسيده اند و زبان روز بود و تلفيقي است از آنچه مخاطب مي خواهد و زبان ادبي مناسب که به نظر من هنوز بايد نرم تر بشود و بايد از آن سنگيني زبان فاصله بگيريم چون تا قبل از اين کسي نمي گفت چرا گويش آنقدر سنگين است و مخاطب به عنوان يک زبان پذيرفته بود.
حالا من مي توانم فاکتور هاي زيادي را از اين زبان بگويم که از کجا در ذات ما ايرانيان اين شکل از ادبيات شروع مي شود؛ حماسه فردوسي، عاشقانه نظامي گنجوي و غزليات حافظ را در نظر بگيريد، اينها در ناخودآگاه ما هست و براي زبان به ما ميزانسن مي دهند.
* همه حرف هاي شما درست است ولي چون ديگر زبان غالب در جامعه امروز نيست باعث مي شود مخاطب آن گونه که بايد نتواند با فيلم رابطه برقرار کند.
بیرانوند: بله، کمال مطلوب براي من هم اين است که روان، سليس و درست گفته شود ولي اين گونه نيست که مخاطب حتي اگر مثلاً معني تشتت يا خيلي از واژه هاي ديگر را نفهمد حس و حال جمله گرفته شود.
نبايد خيلي مخاطب را دست کم بگيريم؛ ما بايد يک رئاليسم در زماني که اين آدم ها وجود داشتند را در نظر بگيريم. نمي توانيم آنقدر هم به تماشاگر باج بدهيم که رئاليسم آدم هايمان در دل يک قبيله عرب زير سوال برود؛ نوع مکالمات مان و نوع کلماتي که مي گويند بايد به فضاي آنها نزديک باشد ولي نه آنقدري که مخاطب نفهمد.
* نوشتن فيلمنامه هاي تاريخي با فيلمنامه هاي معمولي چه تفاوتي دارد؟
بیرانوند: هيچي، در حال حاضر در حال نوشتن فيلمنامه کمدي هستم؛ به همان اندازه برايم لذت بخش است که کار هاي تاريخي است؛ ولي مقوله هايي که مفهومي تر و حساسيت مردم و طبقه روشنفکر با آن بيشتر است يک مقدار کار را سخت تر مي کند.
* چقدر درباره کارهايي که انجام مي دهيد تحقيقات مي کنيد؟
بیرانوند: خيلي، البته در اين سه کاري که انجام داديم يک بار براي فيلم معصوميت از دست رفته بود و بعد ديگر فضا هاي مشابه بودند ولي تحقيق خيلي مهم است.
* خودتان بايد اين تحقيق ها را انجام بدهيد يا گروه تحقيق داريد؟
بیرانوند: نه، البته آقاي ميرباقري براي سلمان يک گروه گذاشته بودند ولي من به اين داستان ها يک نگاهي دارم که جز خودم کس ديگري نمي تواند تحقيق کند. البته تورق و فيش برداري 20 يا 30 کتاب کار سختي هم نيست.
مرجع : روزنامه اعتماد