کد مطلب : ۱۳۲۴۱
مؤسسه وعظ و خطابه 6 / تبلیغ یا تحدید روحانیت
مسعود کوهستانینژاد
در میان تعداد محدود کتبی که در مورد وضعیت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دوره شانزده ساله رضاشاه تألیف شده، اوراق بسیار کمی به بررسی وضعیت فرهنگی این دوره ۱۶ ساله (۲۰-۱۳۰۴ ش) اختصاص یافته است. شاید گذشته از خاطرات کسانی چون عیسی صدیق(۱) و دولتآبادی(۲)، به کتاب دیگری نتوان اشاره کرد که در آن سیاستهای فرهنگی اتخاذ شده در این دوره مشروحاً بررسی شده باشد.
تألیفات اندک فوق نیز عمدتاً به چگونگی شکلگیری نهادهای آموزشی آموزش و پرورش و دانشگاهها اختصاص مییابد به نحوی که در مجموعه کتبی که در مورد جنبههای گوناگون دوره رضاشاه تألیف شده و در دسترس نگارنده قرار دارد، فقط در یک مورد اشاره کوتاهی به تشکیل مؤسسه وعظ و خطابه میشود(۳) و طبیعتاً این اشاره کوتاه نیز نمیتواند مبین هیچگونه دیدگاه یا تحلیلی خاص از عملکرد و جایگاه مؤسسه مذکور باشد.
در نشریات چاپ شده در فاصله سالهای ۱۷-۱۳۱۵ش نیز چند بار اشاره به این موضوع میشود. مهمترین منبع، مجلات تعلیم و تربیت (که در سال ۱۳۱۷ش، به مجله آموزش و پرورش تبدیل شده(۴)) است. در فاصله سالهای ۱۷-۱۳۱۵ش، در این نشریه اخباری در ارتباط با تشکیل و بیلان کار مؤسسه وعظ و خطابه وجود دارد.
در مورد علت قلت منابع، راجع به فعالیت مؤسسه، میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
۱- فعالیت مؤسسه وعظ و خطابه، به علت وابستگی آن به دانشکده معقول و منقول [الهیات فعلی] تحتالشعاع دانشکده مزبور قرار گرفته بود و اغلب آن را جزئی از دانشکده مزبور میدانستند.
۲- اندک بودن منابع و اسنادی که از دوره رضاشاه موجود است، روی روند چاپ کتابها و تحلیلهای جدید در مورد ابعاد گوناگون این دوره، به ویژه فعالیتهای فرهنگی – که مورد بیمهری کلی مورخین و تحلیلگران بوده – تأثیر منفی میگذارد.
۳- در دیدگاه کلی مورخین و محققان، کشاکش و درگیری نهاد روحانیت و دولت در دوره مورد بحث، از جنبه سیاسی مورد توجه بوده است.(۵)
۴- کوتاه بودن مدت فعالیت مؤسسه وعظ و خطابه (دو سال)، باعث نادیده گرفته شدن فعالیت آن میشود.
در مجموع، رژیم پهلوی اول، پس از استقرار (در سال ۱۳۰۴ش)، این نکته را به خوبی متوجه شد که برای استقرار کامل دولت و قدرتیابی آن باید با روحانیت – که از دوره قاجار قدرت سیاسی پیدا کرده و با پایگاه سیاسی بالقوه و بالفعلی که داشت میتوانست علیه رضاشاه و حکومت نظامی وی قیام کرده مانع تحقق افکار وی شود – رویاروی شود(۶). در نتیجه بسیار طبیعی است که دولت رضاشاه درصدد برخورد با روحانیت باشد؛ ولی این برخورد (به غیر از دو نمونه)، به علت قوی بودن پایگاه روحانیت و نفوذ آن در بین مردم، نمیتوانست به طور مستقیم انجام گیرد؛ بلکه شیوههایی لازم بود که در ضمن آن بتوان نه به طور علنی، بلکه به شکل کاملاً غیرمستقیم، برخورد کرد.
در تحلیل کلی، اگر روحانیت را در دوران رضاشاه، به عنوان نهادی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی تلقی کنیم، برخورد رژیم و دولت حاکم با نهاد مزبور، به طور خلاصه از این قرار بود:
دولت در ابتدا سعی کرد به وسیله صدور «جواز عمامه» [که از سال ۱۳۰۸ ش اعمال شد] نظارت و کنترل شدید پلیسی بر وضعیت روحانیت داشته باشد. (سند شماره ۱ و ۲). پس از گذشت چند سال، دو طرح مبارزه فرهنگی با روحانیت نیز از سوی دولت اجرا شد. طرح اول ایجاد مرکزی برای ساختن روحانی(۷) (سند شماره ۳) و طرح دوم، تغییر محتوای فکری روحانیت و وابسته کردن آن به دولت بود. در واقع دولت با اجرای دو طرح مزبور، ضمن قبول واقعیتی به نام روحانیت و نقش آن در اجرای سیاستهای داخلی(۸)، به نوعی سعی در به زیر سلطه درآوردن نهاد مزبور داشت.
هر یک از سه طرح مزبور (کنترل و نظارت – ایجاد نهاد مشابه – تغییر) براساس مقدماتی اجرا شد و به نتایج خاص خود رسید. از میان سه طرح مزبور، طرحهای کنترل و نظارت (جواز عمامه) و ایجاد نهاد مشابه (دانشکده معقول و منقول) نیاز به مبحثی دیگر و بررسی جداگانه و دقیق دارند و ما در اینجا بحث پیرامون طرح سوم را که همان مؤسسه وعظ و خطابه باشد، آغاز میکنیم.
مؤسسه وعظ و خطابه:
۱- انگیزه تشکیل:
انگیزه تشکیل مؤسسه به چند موضوع بازمیگردد، که ذیلاً هر یک را بیان میکنیم:
الف) انگیزه فرهنگی: پس از تشکیل دانشکده معقول و منقول و آغاز تربیت روحانی توسط اساتید این دانشکده، مشکل اصلی این بود که با روحانیت موجود چه باید کرد؟ تعداد زیاد افراد روحانی، قدرتمند بودن ارتباط آنان با یکدیگر و رابطه قوی آنان با مردم، عوامل مورد توجه دولت وقت بودند. دولتمردان در تحلیل نهایی به این نتیجه رسیدند که ضمن آشنا کردن (اجباری) روحانیت با علم جدید و وابسته کردن سیاسی به دولت میتوان آنان را تغییر داد.
ب) انگیزه سیاسی: در فاصله تشکیل دانشکده معقول و منقول(۹)، و تشکیل مؤسسه وعظ و خطابه چند رویداد بسیار مهم اتفاق افتاد که هر یک به نوبه خود میتواند انگیزههای مهمی جهت تشکیل مؤسسه مزبور باشد:
۱- پس از بازگشت رضاشاه از ترکیه، موج اصلاحات جدیدی که از آنها میتوان به عنوان سوغات ترکیه نام برد(۱۰)، در ایران پدیدار شد. مهمترین این اصلاحات، تغییر لباس و مسئله کشف حجاب بود. از اواخر سل ۱۳۱۳ ش که مقدمات کشف حجاب به تدریج فراهم میگشت، واکنشهای روحانیون، در شهرهای شیراز(۱۲) و مشهد (۱۳) در مورد مقابله با مقدمات کشف حجاب (کلاه شاپو – لباس متحدالشکل و ...)(۱۴) و از همه مهمتر واقعه مسجد گوهرشاد(۱۵)، نمایانگر این نکته مهم بودند که روحانیت هنوز هم – با وجود کنترل بسیار شدید و سنگین پلیس و نظامیان رضاشاه – قادر است موج مخالفت را علیه اصلاحات رضاشاه ایجاد کند و احتمالاً این نکته در ذهن طراحان، متفکران، نظریهپردازان دولت رضاشاه شکل گرفت که فقط با فشارهای پلیسی و ایجاد اختناق، نمیتوان روحانیت را محدود و کنترل کرد.
۲- مسئله بسیار مهم و حیاتی، موضوع کشف حجاب و اعلان رسمی آن بود. کشف حجاب به عنوان مهمترین مبارزه دولت رضاشاه، علیه مذهب و روحانیت موجود، قلمداد میشود و به علت اهمیت این موضوع، بسیار طبیعی است که حساسیت دولت حاکم - نسبت به روحانیت – پس از موضوع کشف حجاب بیشتر میشود و احتمالاً به همین سبب موضوع مؤسسه وعظ و خطابه به فاصله کمی پس از اعلام رسمی کشف حجاب(۱۶)، طرح میشود.
با توجه به انگیزههای فوق، احتمالاً طراحان دولت رضاشاه به این نتیجه میرسیدند که علاوه بر کنترل و نظارت بر روحانیت، لازم است با کار و فعالیت فرهنگی کوتاهمدت، سعی در تغییر اندیشه و تفکر روحانیت شود و این کار جز با تشکیل مؤسسه وعظ و خطابه میسر نمیشد. البته در آن زمان فعالیت دانشکده معقول و منقول آغاز شده بود؛ ولی این فعالیت در درازمدت تأثیر خود را میبخشید و در آن زمان دولت حاکم بیشتر به فکر راهحلهای کوتاهمدت بود تا دل بستن به برنامههای درازمدت.
۲- اهداف و تشکیلات
الف) بر طبق ماده اول فصل اول اساسنامه مصوب ۱۹ خرداد ۱۳۱۵ ش (سند شماره ۴) هدف از تشکیل مؤسسه مزبور تربیت اکابر است. در ماده دوم قید شده «وعاظی که سوءسابقه نداشته باشند و برای وعظ و خطابه معلومات کافی داشته، از طرف وزارت معارف تعیین و برای تربیت اکابر فعالیت میکنند در صورتی که بخش پایانی ماده ششم این چنین است: «پس از خاتمه دوره اول مدرسه وعظ و خطابه فقط کسانی حق وعظ خواهند داشت که با امتحانات مربوط به این شعبه [منظور مؤسسه وعظ و خطابه است] را گذرانده یا بر طبق نظامنامه مخصوصی جواز وعظ [که در واقع همان جواز عمامه است] داشته باشند. به نظر میرسد نوعی تناقض در ماده دوم و بخش دوم ماده ششم وجود دارد. در آنجا قید «از میان – کسانی که» یعنی بخشی از روحانیت، منظور نظر است، که پس از دیدن آموزشهای مربوطه برای تربیت اکابر تعیین میشوند. در صورتی که بخش دوم ماده ششم بر کلیه روحانیت دلالت دارد.
ب) تذکر این نکته بسیار بجاست که اساسنامه مزبور، ویژه تربیت اکابر بوده و از سه فصل تشکیل میشود، که به ترتیب عبارتند از: فصل اول: مجالس وعظ و خطابه؛ فصل دوم: کنفرانسهای عمومی؛ فصل سوم: تعلیم تاریخ معاصر، هر کدام از موضوعات فوق، دارای اهداف جداگانه و برنامههای خاص خود است.
هدف از کنفرانسهای عمومی: «[بیان] خطابههایی در زمینه مسائل تاریخی، اخلاقی، صحی، ادبی، اجتماعی و اصول تجددخواهی و میهنپرستی و شاهدوستی و آشنا کردن عموم به ترقیات روزافزون کشور در عصر جدید» بود.
و هدف از تعلیم تاریخ معاصر: «[آموزش] اهمیت عصر جدید ایران به شاگردان در دانشسراهای عالی و دانشسراهای مقدماتی و مدارس ابتدایی و متوسطه» است.
ج) در فصل اول اساسنامه مربوطه، پیشبینی تشکیل «مدرسه مخصوص وعظ و خطابه در دانشکده علوم معقول و منقول شده که تربیت وعاظ صالح را برعهده داشت.»
د) مؤسسه وعظ و خطابه، با توجه به ماده ۲ فصل اول اساسنامه در آنجا که تصدیق صلاحیت و عدم سوءسابقه وعاظ مطرح میشود با شهربانی در تماس بوده و کار فوق به عهده شهربانی است.
ه) بودجه این مؤسسه از دو طریق تأمین میشد. آن قسمتی از بودجه که مربوط به دبیرستان و تشکیلات مؤسسه (نظیر پرداخت حقوق معلمین و ...) بود، از طریق بودجه دولتی تأمین میشد و هر سال در بودجه کل معارف، بخشی دیگر از هزینه این مؤسسه، مربوط به تأمین هزینه معیشت وعاظی میشد که در ارتباط با مجالس وعظ و خطابه فعالیت میکردند. ماده سوم از فصل اول اساسنامه «اوقاف مجهولالمصرف معتذرالمصرف، بریات مطلقه» را محل تأمین بودجه مزبور دانسته و در نتیجه بودجه کلی مؤسسه از دو محل اوقاف و دولت تأمین میشد.
و) ماده سوم از فصل اول اساسنامه مزبور بودجه فوق را به منظور «استخدام وعاظ» برای اجرای اهداف مذکور تأمین میکند و در اصلاحیهای که در تاریخ ۶ تیر ۱۳۱۵ش (سند شماره ۵) بر ماده مزبور افزوده میشود، بودجهای که از محل اوقاف تأمین میگشت، «برای کمک به معیشت وعاظ» در نظر گرفته شد.
با توجه به موضوعات فوقالذکر، مسائل زیر روشن میشود:
۱-۲- وجود مغایرت در ماده ۲ و ۶، در مورد برخورد با روحانیت و همچنین مختصر بودن فصل اول اساسنامه، که مربوط به مؤسسه میشود، بیانگر نوعی از شتابزدگی در مورد آغاز کار مؤسسه است.
۲-۲- نکته اساسی در مورد این اساسنامه، وجود سه بخش جداگانه در آن است؛ به این نحو که همزمان با شروع کار مجالس خطابه و گسترش تعالیم مربوط به تاریخ معاصر، فعالیت مؤسسه وعظ و خطابه آغاز میشود به عبارتی دیگر با توجه به این اساسنامه میتوان این نکته را مطرح کرد که احتمالاً فعالیت مؤسسه مزبور در بستر یک سلسله فعالیت فرهنگی قرار گرفته و به عنوان جزئی از یک طرح کلیتر تبلیغی باید تلقی شود.
۳- کتب و مواد درسی
هر دوره تحصیلی مؤسسه مزبور دو سال طول میکشیده؛ که هر سال متعلمین، دروس اختصاصی و همچنین دروس مشترک را میگذراندند. (سند شماره ۶) مجموعه مواد اختصاصی سال اول و مواد مشترک آن، ۱۷ ساعت در هفته بود ومجموع ساعات دروس اختصاصی و عمومی سال دوم، بالغ بر ۱۶ ساعت میشد. مؤسسه به دو طریق خدمات آموزشی خود را ارائه میداد. در تهران به واسطه تشکیل کلاسها و در شهرستانهای طرح آموزش مکاتبهای در جریان بود و به این طریق که هر یک از دروس را به صورت جزوهای چاپ میکردند و برای شهرستانها میفرستادند (سند شماره ۷) و کسانی که در مؤسسه عضو بودند، موظف به خواندن آنها میشدند و در پایان هر سال در امتحان نهایی – که در محل مؤسسه در تهران برگزار میشد – شرکت میکردند و در صورت قبولی به مرحله بالاتر (سال دوم) یا به اخذ مدرک مؤسسه نایل میآمدند. از سویی دیگر، مقررات مربوط به سن و تحصیلات شرکتکنندگان نیز حائز اهمیت است؛ در تهران افراد بیشتر از ۳۵ سال(۱۷) نمیتوانستند در این مؤسسه شرکت کنند ولی در شهرستانها احتمالاً شرط سنی وجود نداشته است. شرط عمومی در مورد پایه تحصیلات، «دارا بودن معلومات فارسی و عربی در حد دوره دوم متوسطه بود»؛ موضوعات درسی و مقدار هر یک از آنها طی سندی بازگو شده است.(۱۸)
۴- داوطلبان:
به علت تغییراتی که در شیوه گزینش مؤسسه در ابتدای کار رخ داد، بهتر است مروری بر شرایط این داوطلبان داشته باشیم. همانطور که قبلاً گفته شد، براساس تصویبیه ۳ شهریورماه، در مورد تحصیلات تکمیلی مؤسسه (سند شماره ۶) در شهرستانها، ملاک پذیرش افراد، داشتن تحصیلاتی در حد دوم متوسطه بود؛ ولی به علت اینکه اکثر قریب به اتفاق معلمین در آن زمان، اولاً تحصیلاتشان در حد مورد لزوم نبود، ثانیاً سنین آنان نیز متفاوت بود – به ویژه عدهای از محدثین و وعاظ و روحانیونی که سنشان زیاد بود، نمیتوانستند بازدهی خوبی در کلاسها داشته باشند – این بود که در تیرماه ۱۳۱۵ش پس از گفتوگوها و تشکیل کمیسیونها، قرار بر این شد که روحانیون به دو دسته تقسیم شوند. عدهای کمتر از ۳۵ سال و عدهای بیشتر از ۴۵ سال؛ که از آنها به عنوان پیرمردهای محدثین تعبیر میشد، طبق رأی نهایی این کمیسیون، افرادی که کمتر از ۳۵ سال سن دارند یا باید در کلاسهای مؤسسه وعظ و خطابه شرکت کنند یا به لباس متحدالشکل درآیند. افرادی نیز که بیش از ۴۵ سال سن دارند نیازی به شرکت در کلاسهای مربوطه نداشتند. (سند شماره ۸ و ۹) در مورد افرادی که بین ۳۵ سال و ۴۵ سال سن داشتند نیز - به علت قلت افراد شرکتکننده – پس از مکاتباتی چند، قرار شد به آنها ابلاغ کنند که در کلاسهای مزبور شرکت کنند وگرنه به لباس متحدالشکل درمیآیند. (سند شماره ۱۰)
۵- برخورد با روحانیون
در نهایت مؤسسه وعظ و خطابه، فعالیت رسمی خود را از ۲۵ مهرماه (سند شماره ۹) ۱۳۱۵ش آغاز کرد؛ کلاسها تشکیل شد و تا اول مهرماه ۱۳۱۷ ش فعالیت این مؤسسه ادامه داشت. (سند شماره ۱۲) در مورد چگونگی برخورد روحانیون با مؤسسه، اسناد کمی در اختیار است. در مجموعه سند شماره ۱۰ انعکاس از عدم استقبال روحانیت دیده میشود (گزارش حکومت تهران به رئیسالوزراء در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۱۵ ش، به نمره ۰۴۱۱۴) گذشته از این نمونه چندین مورد دیگر نیز در رابطه با درخواست شرکت در مؤسسه و احوال وعظ و خطابه روحانیونی که در این مؤسسه تحصیل میکردهاند، وجود دارد. (سند شماره ۱۱) نمونههای مزبور از سال ۱۳۱۶ش تا ۱۳۲۲ش را دربرمیگیرد و نشاندهنده این واقعیت است که پس از برچیده شدن مؤسسه مزبور، هنوز قوانین و مقررات آن به اعتبار خود باقی بوده است و روحانیونی که کلاس مزبور را نگذرانده بودند، باز هم نمیتوانستهاند به فعالیت خود ادامه دهند و حکومت مانع فعالیت آنها میشده است. (اسناد ۱۲ و ۱۳)
پس از برچیده شدن مؤسسه وعظ و خطابه، مؤسسهای که در مورد کنترل روحانیت تأسیس شده بود، بقیه اهرمهای کنترلی که از سوی دولت حاکم رضاشاه در مورد فعالیت روحانیت از آنها استفاده میشد، کما فیالسابق فعال بودند؛ حتی در دورهای که مؤسسه وعظ و خطابه در آغاز راه تأسیس بود این اهرمها به فعالیت خود ادامه میدادند(۱۹) و صدور جواز روحانیت - «یا همان جواز عمامه» - کماکان معمول بود(۲۰) مجموعه سندی مرتبط با اعمال فشار دستگاه حاکمه بر روحانیت – و در مورد تغییر لباس آنان و عکسالعملهای عدهای از روحانیون در شهرهای بروجرد و تهران و یزد – وجود دارد(۲۱) و در نهایت وضعیت صدور گواهینامههای جواز عمامه را در سال ۱۳۱۸ش، یک سال پس از انحلال مؤسسه وعظ و خطابه، در سند شماره ۱۴ میتوان ملاحظه کرد. همانگونه که ملاحظه میشود، یکی از شرایط صدور پروانه برای طلاب، داشتن گواهینامه از وزارت فرهنگ (وزارت معارف) است، که مقصود از این گواهینامه احتمالاًهمان گواهینامه گذراندن دوره دو ساله مؤسسه وعظ و خطابه است.
مؤخره:
آشنایی مختصری با آنچه تاکنون در لابهلای اسناد سازمان ملی ایران یافت شده است، مروری مجدد و کلی بر چگونگی کار و فعالیت این مؤسسه را ضروری جلوه میدهد. بخش پایانی مقاله را به بیان علل انحلال مؤسسه مزبور اختصاص میدهیم. تشکیلات مؤسسه وعظ و خطابه، پس از عمری بسیار کوتاه، (رسماً دو سال و به طور غیررسمی تقریباً نزدیک به سه سال) منحل شد؛ در این مورد میتوان موارد ذیل را برشمرد:
الف) احتمالاً یکی از علل انحلال، وجود مشابهت میان فعالیت دو ارگان مؤسسه وعظ و خطابه و دانشکده معقول و منقول بود. با توجه به نزدیکی محتوای دروس هر دو ارگان مزبور و وابستگی تشکیلاتی آنان به یکدیگر، احتمالاً با مقداری تغییر مختصر، دانشکده همان فعالیت مؤسسه را میتوانست ارائه کند.
ب) یکی دیگر از علل، میتواند کمبود بودجه باشد. به این معنا که در دوره رضاشاه، مقدار بسیار کمی از بودجه کل کشور به وزارت معارف اختصاص مییافت و چون سالهای ۱۸-۱۳۱۴ ش نیز از دورههای بسیار فعال وزارتخانه مزبور بود به همین سبب، کمبود بودجه، یکی از مواردی است که میتوانست به طور طبیعی، علت ملغی شدن بسیاری از فعالیتهای وزارت معارف (منجمله فعالیت مؤسسه) باشد.
ج) در حین بررسی اسناد مؤسسه، به چند مورد از شتابزدگیهایی که در مورد اساسنامه و برنامهریزی مؤسسه مزبور انجام شده بود، برمیخوریم و لازم است یادآور شویم، این احتمال وجود دارد که یکی از علل انحلال مؤسسه مزبور، همین شتابزدگی در برنامهریزیهای آن باشد.
د) وجود روحیه پلیسی و نظامی در دولت حاکم، باعث عدم انعطافپذیری دولت میشده؛ بدین معنی که راهحلهای سریع و خشک و قاطع نظامی بیشتر مورد پسند دولت رضاشاه قرار میگرفت؛ و طبیعتاً راهحلهای فرهنگی از اهمیت ثانوی برخوردار بودند. تشکیل مؤسسه، احتمالاً در نتیجه تلاش عدهای از نظریهپردازان دوره رضاشاه بود و ایشان باعث به وجود آمدن تشکیلات مزبور شدهاند؛ زیرا بسیار بعید است که تشکیل و برنامهریزی مؤسسه از سوی رضاشاه – نظامی بیسواد – یا دیگر امرای ارتش صورت گرفته و پیشنهاد شده باشد و در ضمن عدم تطبیق و سنخیت روحیه نظامی و بافت خشن دولت حاکم با چنین برنامههای فرهنگی را نیز احتمالاً میتوان جزو علل انحلال مؤسسه مزبور دانست.
ه) به عنوان آخرین احتمال، میتوان در کل، از عدم استقبال روحانیت از طرح مزبور و عدم شرکت افراد در کلاسهای آن، به عنوان مهمترین عامل انحلال این مؤسسه یاد کرد. زیرا همانگونه که در بررسی اسناد یادآوری شد، در ابتدای کار که تمام هم و غم دولتمردان بر شرکت هر چه بیشتر و گستردهتر روحانیت مؤسسه مزبور قرار داشت، تعداد افراد شرکتکننده آنقدر کم بود که مجبور شدند ملاک سنی را از ۳۵ سال به ۴۵ سال برسانند و احتمالاً در سال بعد هم به علت شرکت بسیار کمتر روحانیون، برنامهریزان این مؤسسه و وزارت معارف به این نتیجه رسیدند که وجود مؤسسه – برای این تعداد اندک – بیهوده است و ناگزیر تصمیم به انحلال آن گرفتند.
در تحلیل نهایی، فعالیت مؤسسه را میتوان در دو مجموعه و از دو دیدگاه، مورد بررسی قرار داد:
۱- مؤسسه وعظ وخطابه را جزئی از سیستم و کارکرد دولت حاکم بر علیه روحانیت بدانم؛ که در این سیستم، برنامه «جواز عمامه» و فعالیت «دانشکده معقول و منقول» جای دارد.
۲- از سوی دیگر، با توجه به اینکه اساسنامه مؤسسه وعظ و خطابه، همراه با اساسنامه کنفرانسها آمده و یکی از اهداف آن نیز تبلیغ سیاستهای رژیم حاکم بود و همچنین با عنایت به عمر بسیار کوتاه آن و به ویژه با توجه به اینکه در همان هنگام انحلال مؤسسه وعظ و خطابه، سازمان پرورش افکار، مهمترین ارگان تبلیغی دولت در سه سال آخر سلطنت رضاشاه، در تدارک برنامههای تبلیغی بسیار وسیع و منظمی بود، میتوان این احتمال را طرح کرد که مؤسسه وعظ و خطابه، جزئی از یک طرح بزرگ تبلیغی بود که باید در همه جوانب پیاده شود. این طرح گسترده، پس از مدت کوتاهی با شکست مواجه شده، سازمان پرورش افکار جایگزین آن میشود.
به دیگر سخن، مؤسسه وعظ و خطابه در این تحلیل در داخل یک طرح گسترده تبلیغی جای دارد و نمیتوان از آن به عنوان یکی از ردههای برخورد دولت حاکم با روحانیت نام برد.
در نوشتار حاضر، احتمال صحت تحلیل اول، یعنی اینکه مؤسسه وعظ و خطابه به عنوان راهی برای مبارزه با روحانیت تأسیس یافته بود، بیشتر در نظر گرفته شده است و مبنای تحلیل مقاله، همین موضوع است.
علاقهمندان میتوانند برای آشنایی بیشتر با «موسسه وعظ و خطابه» به «پرونده ویژه خیمه» در این زمینه مراجعه کنند.
توضیحات:
۱- عیسی صدیق، تاریخ فرهنگ ایران، انتشارات دانشگاه تهران، شماره ۵۶۷، گنجینه تحقیقات ایرانی شماره ۲۵، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۴۹ ش.
۲- یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج ۴، ص ۴۳۵-۴۲۵ از انتشارات کتابخانه ابن سینا، تهران، ۱۳۳۱ ش.
۳- سینا واحد، قیام گوهرشاد، ص ۳۷ و ۳۶، شرکت سهامی چایخانه (وزارت ارشاد اسلامی)، چاپ اول، تهران، ۱۳۶۱.
۴- مجله تعلیم و تربیت در مردادماه ۱۳۱۷ ش به مجله آموزش و پرورش تبدیل شد.
۵- عنوان موضوع «مؤسسه وعظ و خطابه، گامی به سوی انهدام روحانیت» میباشد سینا واحد، همان منبع، ص: ۳۷ و ۳۶.
۶- واقعه شیخ محمدرضا بافقی،در نوروز سال ۱۳۰۶ ش اتفاق افتاد، برای توضیح بیشتر رجوع شود به: مسعود بهنود، دولتهای ایران از سید ضیاء تا بختیار ص ۹۵، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ اول، تهران، بهار ۱۳۶۶.
۷- به عنوان نمونه: نهمین بند از تصمیمات اتخاذ شده در جلسه مشورتی معارفی سال ۱۳۱۵ ش چنین است:
راجع به تأسیس شعب مقدماتی معقول و منقول مقرر شد در هر یک از ایالات و ولایات آریالایان روساء معارف، با فراهم شدن وسائل، به تأسیس شعبه سابقالذکر اقدام کردند، مشروط بر اینکه دروس این دبیرستانها با شرکت لیسانسههای جوان و فضلای دانشمند محلی به صورت جدی تنظیم شود: مجله تعلیم و تربیت، سال ششم، شماره ۱، ص ۴۷.
۸- محمدرضا شاه که در آن موقع ولیعهد بود، طی دیداری از مؤسسه وعظ و خطابه (در اواخر سال ۱۳۱۶ ش) چنین میگوید:
«لازم نیست که این نکته را تذکر دهم که چه اندازه وظیفه و تکلیف دانشجویان این دانشکده مهم است، همینقدر کافی است که این را بگویم که موضوع اصلی آنها جنگ و مبارزه بر ضد اوهام و خرافاتی است که سالیان دراز دماغ این ملت را فرسوده و ناتوان ساخته بود ...»، مجله تعلیم و تربیت، سال هشتم، شماره ۱ و ۲، ص ۱۵۶.
۹- اساسنامه و برنامه این دانشکده در تاریخ ۸ خردادماه سال ۱۳۱۳ ش از تصویب شورای عالی معارف گذشت. مجله تعلیم و تربیت، سال ششم، شماره ۱، ص ۱۴۴.
۱۰- اصطلاحی است که مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) به موضوع کشف حجاب داده است، به نقل از: حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج شش، ص ۲۶۸، نشر ناشر، تهران، ۱۳۶۲.
۱۱- ر. ک، حسین مکی، همان منبع، ص ۲۷۲-۲۵۰.
۱۲ و ۱۳ و ۱۴- منبع فوق، ص ۲۵۸-۲۵۲.
۱۵- سینا واحد، قیام گوهرشاد.
۱۶- تاریخ اعلام رسمی موضوع کشف حجاب، ۱۷ دی ۱۳۱۴ ش میباشد و در روز نهم اسفندماه ۱۳۱۴ ش علیاصغر حکمت طی سخنانی میگوید:
عواید اوقاف که غالباً خلاف نظر وقف صرف زندگانی عدهای از اشخاص جاهل بیسواد میشود، برای تهیه مجالس وعظ و خطابه، بر طبق احتیاجات فعلی، به منظور تنویر افکار عامه و ... اختصاص داده شود ...»، مجله تعلیم و تربیت، سال ششم، شماره اول، ص ۴۶.
۱۷- در متن سند، قید ۲۵ سال شده است، در حالی که با توجه به اسناد دیگر به نظر میرسد، ۳۵ سال صحیح و کلمه ۲۵ سال یک اشتباه تایپی باشد.
۱۸- ر. ک: اسناد وزارت معارف. (سری الف)، کد ۵۱۰۰۶، پاکت ۴۹۷.
۱۹- ر. ک: اسناد وزارت معارف، (سری الف)، کد ۵۱۰۰۶، پاکت ۶۱۰.
۲۰- ر. ک: اسناد وزارت معارف، (سری الف)، که ۵۱۰۰۶، پاکت ۴۹۷.
۲۱- ر. ک: اسناد وزارت معارف، (سری الف)، کد ۵۱۰۰۶، پاکت ۶۱۳.