کد مطلب : ۱۲۹۷۳
پرونده وعظ و خطابه/۲
تغییر در محتوای منابر با هدف بهبود رفتارهای فردی و اجتماعی
دکتر کيانوش کيانی هفتلنگ
از سوی دیگر با استقرار حکومت رضاشاه و اعمال سیاستهای فرهنگی موردنظر رژیم وی، از جمله نظارت بر فعالیت جامعه روحانیت و تحدید قدرت اجتماعی روحانیان، اصلاحات در این حوزه به مسیری دیگر افتاد و این خود، سبب نقار و ستیز میان روحانیان، اصلاحات در این حوزه به مسیری دیگر افتاد و این خود، سبب نقار و ستیز میان روحانیت و رژیم شد؛ زیرا اقدامات حکومت در این مورد، دستاندازی دولت در حیطه وظایف روحانیان تلقی شد و خیانت به فرهنگ اسلامی مردم. اقدامات رژیم پهلوی در اینباره با اجرای قانون متحدالشکل شدن البسه که در ۴ دی ۱۳۰۷، به تصویب مجلس شورای ملی رسید، شروع شد(۳) و با شروع فعالیت مؤسسه وعظ و خطابه در ۲۵ مهر ۱۳۱۵، به اوج خود رسید.
مؤسسه وعظ و خطابه وابسته به دانشکده معقول و منقول-الهیات بعدی- بود و هدف از ایجاد آن «تربیت اکابر و روشن ساختن عامه به اوضاع عصر جدید ایران»(۴) طبق ماده اول فصل اول اساسنامه مصوب ۱۹ خرداد ۱۳۱۵، وزارت معارف و اوقاف موظف بود «برای تربیت اکابر، مجلس وعظ و خطابه در همه نقاط» تأسیس کند و مطابق ماده دوم همان فصل در مرکز ولایات فقط وعاظ و اهل منبری از طرف وزارت معارف برای فعالیت در مؤسسه انتخاب میشدند «که برحسب تصدیق اداره شهربانی سوءسابقه نداشته و معلومات کافی برای وعظ و خطابه داشته باشند.»
حقوق وعاظ و مخارج مجالس وعظ و خطابه نیز مطابق ماده سوم «از محل اوقاف مجهولالمصرف و متعذر المصرف تأمین و پرداخت» میشد. وزارت معارف نیز موظف بود مطابق ماده چهارم «برای تربیت وعاظ صالح و لایق در دانشکده علوم معقول و منقول مدرسه مخصوص وعظ و خطابه» تأسیس کند. البته «دروس مدرسه وعظ و خطابه وعاظ» ولایات براساس ماده ششم از سوی وزارت معارف باید «مرتباً ارسال» میشد و آن وعاظ نیز مکلف بودند «دروس مزبور را حاضر کرده در امتحانات نهایی» شرکت کنند.(۵)
«موادی که محصلین این مؤسسه (طی دو سال) باید تحصیل کرده و امتحان دهند» طبق اساسنامه تحصیلات مؤسسه تکمیلی وعظ و خطابه که در ۲ شهریور ۱۳۱۵، به تصویب رسید و به دانشکده علوم معقول و منقول ابلاغ شد عبارت بودند از:
۱- مواد مشترک سال اول و دوم
علوم ادبی (صرف و نحو و قرائت و حفظ منتخبات از آیات قرآن و خطب و اشعار فصحای فارسی زبان) در هفته چهار ساعت، اخلاق در هفته یک ساعت، تفسیر در هفته ۲ ساعت، تاریخ ایران و عالم در هفته ۲ ساعت، علمالحدیث در هفته ۲ ساعت.
۲- مواد اختصاصی سال اول
تاریخ ملل و نحل، در هفته ۲ ساعت، فیزیک در هفته یک ساعت، تاریخ طبیعی در هفته یک ساعت، حفظالصحه در هفته یک ساعت، معرفـ‹النفس در هفته یک ساعت.
۳- مواد اختصاصی سال دوم
تعلیمات مدنی در هفته یک ساعت، هیئت در هفته یک ساعت، تعلیم اصول و مواد نطق و خطابه در هفته ۲ ساعت، تدبیر منزل و سیاست مدن در هفته یک ساعت.
گذشته از اینها طبق ماده چهار همان اساسنامه «در طول مدت تحصیل به دستور استادان از طرف محصلین خطابههایی ایراد و انتقاد» میشد که «برای این خطابهها نمره داده شده و در آخر سال با معدل جمع» میشد.(۶)
«طبق ماده سوم شرط ورود به این مؤسسه حداکثر سن ۲۵ سال و داشتن معلومات فارسی و عربی در حدود دوره دوم متوسطه» بود. معهذا در آن زمان اکثر قریب به اتفاق افراد معمم چنین تحصیلاتی نداشتند و به لحاظ سن نیز با یکدیگر متفاوت بودند. برای همین در تیر ۱۳۱۵، برای حل این معضل کمیسیونهایی تشکیل شد و در نتیجه مقرر شد افراد کمتر از ۳۵ سال یا باید در کلاسهای مؤسسه وعظ و خطابه شرکت میکردند یا به لباس متحدالشکل درمیآمدند. البته افرادی که بیش از ۴۵ سال داشتند از شرکت در کلاسهای مؤسسه معاف بودند.(۷) در این میان افرادی که سن آنها بین ۳۵ تا ۴۵ سال بود و تعداد آنان نیز بسیار اندک، مخیر شدند یا در کلاسها شرکت کنند یا به لباس متحدالشکل درآیند.(۸)
با این تمهیدات مؤسسه وعظ و خطابه از ۲۵ مهر ۱۳۱۵، فعالیت رسمی خود را آغاز کرد و تا اول مهر ۱۳۱۷ به کار خود ادامه داد.(۹) آنچه مسلم است در حین تشکیل کلاسهای مؤسسه وعظ و خطابه، برای اینکه جلسات عمومی وعظ منعقد شود، «به جای دستورهای سابق راجع به تشخیص صلاحیت محدثین» یعنی کسانی که بتوانند حدیث نقل کنند به دستور وزارت معارف شرایط آسانتری در نظر گرفته شد و براساس آن دستور:
«داوطلبان مؤسسه وعظ و خطابه که بیش از ۲۵ و کمتر از ۴۵ سال» داشتند و تا اول آبان ۱۳۱۵، نام خود را در اداره معارف و اوقاف به ثبت رسانده بودند «در صورتی که سابقه منبری داشته» بودند «محدث شناخته شده و از پوشیدن لباس متحدالشکل معاف» میشدند؛ اما «محدثین و وعاظی که بیش از ۴۵ سال» داشتند «در صورتی که بر طبق اجازه دو نفر از مراجعین تقلید، قوه تشخیص اخبار صحیح از غیر آن را (داشتند) با داشتن سابقه منبری و عدم سوءسابقه با تصدیق شهربانی ممکن (بود) محدث شناخته شده از پوشیدن لباس متحدالشکل معاف» شوند.(۱۰)
بدین قرار جلسات وعظ و خطابه برقرار شد و طبق ماده هشتم فصل دوم اساسنامه مصوب ۱۹ خرداد ۱۳۱۵ در «کنفرانسهای عمومی» خطابههایی ایراد میشد که «در زمینه مسائل تاریخی، اخلاقی، صحی، ادبی، اجتماعی و اصول تجددخواهی و میهنپرستی و شاهدوستی و آشنا کردن عموم و ترقیات روزافزون کشور در عصر جدید» باشد؛ البته قرار بود «حضور در مجالس خطابه برای عموم آزاد» باشد؛ اما جالب آنکه طبق ماده نهم، مخصوصاً اولیای دانشآموزان برای استماع خطابه دعوت» میشدند تا «تذکرات لازم راجع به حاضر کردن اطفال برای مدرسه به آنها داده (شود) تا از لحاظ اجرای مقررات تعلیم و تربیت با اولیای مدارس توحید مساعی و هم فکری کنند.»(۱۱)
علاوه بر این «اصول دستورات راجع به ایراد خطابه در دبیرستانها یا مساجد» به شرح زیر از سوی وزارت معارف و اوقاف که در دوازده بند و یک تبصره تهیه و ابلاغ شد که بند دو و سه آن، همان ماده هشتم فصل دوم اساسنامه ۱۹ خرداد ۱۳۱۵ بود.
اصول دستورات راجع به ایراد خطابه در دبیرستانها یا مساجد
۱- تعیین چند مرکز در نقاط مناسب شهر برای ایراد خطابه.
- تبصره – در شهر تهران نقاط ذیل فعلاً مناسب به نظر میرسد:
محل دبیرستان پهلوی – محل دبستان حکیم نظامی و کودکستان جنب آن – دبستان خیام (اواسط خیابان شاهپور)، مسجدشاه، دبستان حافظ (سر قبر آقا) و نقاط دیگر که بعداً ممکن است انتخاب شود.
۲- به طور کلی پایه نطق و خطابه در این مجالس باید روی مسائل تاریخی، اخلاقی، صحی، ادبی، اجتماعی پند و موعظه و اصول تجددخواهی و میهنپرستی و شاهدوستی و آشنا کردن عموم به ترقیات روزافزون کشور در این عصر همایون قرار داده شود.
۳- حضور در این مجامع برای عموم تا حدی که جاب باشد آزاد خواهد بود؛ ولی مخصوصاً اولیای اطفال دبستانها یا دبیرستانها برای استماعت خطابه دعوت شده و مقدم بر هر امر دستوراتی راجع به تهیه و حاضر کردن طفل برای مدرسه داده خواهد شد که اولیای اطفال با منظور مدرسه از لحاظ اجرای اجرای مقررات تعلیم و تربیت با مدرسه همفکری و توحید مساعی نمایند.
۴- خطبا از اساتید دانشسرای عالی و دانشکده علوم معقول و منقول یا لیسانسیهها و دانشآموزان آن مؤسسات که اطلاعات کامل در زمینه خطابه داشته باشند با تشخیص رئیس دانشکده انتخاب خواهند شد.
۵- حتیالامکان باید سعی کرد خطبای هر ناحیه و محله از معتمدین همان محل باشد.
۶- خطابهها به وسایل مقتضی از قبیل طبع در جرائد محلی با رسالههای مخصوص با عکس ناطق نشر خواهد شد.
۷- برای مجالس خطابه باید به قدر کفایت صندلی یا نیمکت تهیه و موجود شود تا وضع مجلس به طرز آبرومند باشد.
۸- در مواقع مقتضی ممکن است مجالس خطابه مختلط تشکیل و خطابه به وسیله خانمهای فاضل و خوشسابقه ایراد شود.
۹- وضع مقررات مخصوص برای ایراد خطابه به وسیله وعاظ عسگری برای افراد ارتش.
۱۰- طبق اوراق محتوی دستورات کلی به زبان ساده برای تربیت اطفال و انتشار آن بین مردم و اولیای اطفال در جلسات خطابه.
۱۱- تعیین جایزه برای اشخاصی که در باسواد کردن توده یا ایراد خطابههای مهم اقدام کردهاند.
۱۲- تأمین مخارج کنفرانسها ضمن بودجه وزارت معارف یا تأمین آن از محل عواید اوقاف.(۱۲)
به این ترتیب جلسات وعظ و خطابه برقرار شد و به گفته رئیس معارف و اوقاف استان نهم (خراسان) در گزارش خود درباره جلسه دوازده اردیبهشت ۱۳۱۷ وضعیت آن از هر جهت آبرومند و محل آن باشکوه بود و مستمعین در حدود هزار و ۵۰۰ نفر بودند. زیرا آن جلسه در جامع گوهرشاد منعقد شده بود و آن مسجد نیز محل رفت و آمد مسافران و زوار بود، لهذا عموم طبقات از این جلسه بهرهمند میشدند.(۱۳)
در تهران وعاظ و علمای معروفی مانند شریعت سنگلجی در مجالس مؤسسه، سخن میگفتند که فهرست نام آنها و فهرست نام برخی وعاظ شهرستانها به قرار زیر است:
شریعت سنگلجی
حاج میرزا عبدالله واعظ
شمس پورداد
ملک خلاقی
شیخ رضا صادقی لسان
فصیحالزمان
کمالی سبزواری
شیخ جواد عراقی
حاج حشمت
سیدجلال دری
وعاظ شهرستان:
- زنجان حاج علینقی
- شاهی (قائمشهر برای آنجا یک معین شده ولی شهربانی دو نفر معرفی کرد)
جلال بیاتی در آمل، سیدرضا سعادت در ساری
- گرگان سیدصادق میرشهیدی
- ملایر شیخ محسن افصحی
- گلپایگان فاقد چنین واعظی است
- شاهرود بها اعلمی رئیس محضر
- بوشهر فاقد چنین واعظی است
- کردستان شیخ محمد معروف به آیتالله
- رشت شیخ اعتماد پسر آقاجان
- اصفهان محمدرضا حسام، محمد نوری
- تبریز تاکنون نرسیده مطالبه شده(۱۴)
گذشته از تبلیغ شاهپرستی، سخنرانان مؤسسه وعظ و خطابه موضوعهای سودمندی را در مجالس خود مطرح میکردند که عنوان برخی از آنها عبارت است از: ترقیات معارفی در عصر حاضر، وظیفهشناسی، معنای خطابه در اجتماع، مقصود و مرام در زندگی، تاریخ بزرگان ایران، مسلمان حقیقی، لزوم معارف برای کشور، اسلام دین سعی و عمل است، تشریک مساعی در خدمات به جامعه، تاریخ احولات حضرت امیر (ع)، ازدواج و تأثیر آن در زندگی، احوالات حضرت رسول (ص)، تمدن اسلامی، در فلسفه شیوع مذهب شیعه در ایران، افراد جامعه در مقابل ناتوان، اهمیت وقف و تشویق عامه بر وقف کردن، دانایی، توانایی، تشویق مردمان به تحصیل علم، فواید رفع حجاب، عظمت اسلام و حقایق آن، تاریخ حالات شعرا (شیخ عطار)، تربیت اخلاقی نسوان، توحید، شرح اخلاق حسنه، مضرات آب و هوای کثیف، مضرات الکل و تریاک، مضرات غذاهای مسموم و شرح آن، دستگیری بینوایان، شرایط کامیابی، خودشناسی و دهها عنوان دیگر(۱۵) که همه نشاندهنده تغییر در محتوای منابر و تلاش برای آگاه کردن مردمان و بهبود رفتارهای فردی و اجتماعی است، با این همه مؤسسه وعظ و خطابه عمر چندانی نیافت – رسماً دو سال و به طور غیررسمی نزدیک به سه سال و خیلی زود منحل شد و از صحنه تبلیغ و ترویج علم و دین خارج شد. صرفنظر از عوامل انحلال این مؤسسه که بیشتر مربوط به ترویج علم و دین خارج شد.
صرفنظر از عوامل انحلال این مؤسسه که بیشتر مربوط به مشکلات اداری، کمبود بودجه، شتابزدگی در طرح و اجرای برنامهها و ساختار نظام رژیم پهلوی بود،(۱۶) میتوان مهمترین علت انحلال مؤسسه را عدم همکاری حوزه علمیه قم و روحانیان بزرگ و علمای بلاد با مؤسسه مذکور دانست؛ زیرا در طول تاریخ روحانیت شیعه همواره بر استقلال مذکور دانست زیرا در طول تاریخ روحانیت شیعه همواره بر استقلال خود و عدم وابستگیاش به حاکمیتها تکیه میکرده است و رابطه نزدیک روحانیان شیعه و مردم، به قدرتی عظیم مبدل گشت که هر دولتی را که ولو عوامفریبانه و به ظاهر دست به سیاستهای مذهبی میزده است را رسوا و با شکست روبهرو میساخته است؛ انحلال مؤسسه «وعظ و خطابه» یکی از این مصادیق به شمار میرود.
پینوشتها
۱- درباره وضع کلی منبر و ضرورت تغییر در آن از جمله بنگرید به: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام و المسلمین فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۶، صص ۶۴-۱۲۹۶۰-۱۲۶، صص ۴۴۳-۴۴۱.
۲- در اینباره بنگرید به: مجله جوزه، ویژه سی امین سال درگذشت آیتالله العظمی بروجردی، فروردین– تیر ۱۳۷۰، شماره ۴۴-۳۴.
۳- درباره متحدالشکل شدن البسه، بنگرید به: سیدمحمدحسین منظورالاجداد، (به کوشش)، سیاست و لباس، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۸۰.
۴- مسعود کوهستانینژاد، «مؤسسه وعظ و خطابه»، گنجینه اسناد، سال اول، دفتر اول، بهار ۱۳۷۰، سند شماره ۴، ص ۱۱۴.
۵- پیشین، (ص) ۱۱۵-۱۱۴.
۶- همان، صص ۱۱۸-۱۱۷.
۷- همان، سند شماره ۸ و ۹، ص ۱۰۷.
۸- همان، سند شماره ۱۰، ص ۱۰۸.
۹- همان، ص ۱۰۳.
۱۰- سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، ۱۴۱/۲۰-۲۹۷.
۱۱- پیشین، ۲۴/۸۸-۲۹۷.
۱۲- همان، همانجا.
۱۳- همان، ۳/۶۶-۲۹۷.
۱۴- همان، ۳۸/۶۱-۲۹۷.
۱۵- همان، ۳۱/۶۶-۲۹۷.
۱۶- مسعود کوهستانینژاد، همان، (ص ۱۰۵-۱۰۴، سند شماره ۴.