کد مطلب : ۲۵۸۷۵
طبابت از ايستگاه بين الحرمين تا حرم امام رضا(ع)
ويزيت این پزشک تنها ذكر صلوات است
عقربه فشارسنج عدد ۱۷ روي ۹ را نشان مي دهد. دكتر گوشي را بيرون آورده و به بيمار توصيه مي كند كه بيشتر مواظب سلامتي خود باشد. فكر مي كني اين مطب كجاي عالم باشد؟! يك راهنمايي براي يافتن پاسخ درست. هيچ مطب خصوصي و بيمارستاني در كار نيست. شايد اگر ۱۰۰ فرصت براي يافتن جواب داشته باشي. هيچ گاه بين الحرمين كربلا جزء پاسخهايت نباشد.
در گوشه اي از بين الحرمين پزشكي جوان با دستگاه فشار سنج و يك كيف پر از قرص به طبابت مشغول است.چند نفر از زائران دور او حلقه زده اند و منتظر هستند تا پذيرش شوند. پزشك به پيرزني چند قرص مي دهد و زائر ديگري را توصيه جدي مي كند كه حتما به يك متخصص مراجعه نمايد و ...
زائراني كه اين مطب ساده در بين الحرمين را مي بينند،مثل من متعجب هستند،مكثي كوتاه مي كنند و مي روند. خودم را معرفي مي كنم و از اين پزشك مي خواهم كه به اندازه يك ويزيت با او گفت و گو كنم. استقبال مي كند اما تاكيد دارد كه تا قبل از اذان مغرب گفت وگو تمام شود.
طبابت در بين الحرمين!
مي گويم:دكتر! طبابت آنهم در بين الحرمين؟! در حالي كه كيف خود را وارسي مي كند. پاسخ مي دهد: بنويس عنايت امام رضا(عليه السلام). بدون آنكه منتظر سوالات ديگرم باشد، ادامه مي دهد: "اهل بغداد هستم و پزشكي را براي خدمت به مردم انتخاب كردم. مطبم در يكي از فقيرترين محله هاي شهر است و هر بيماري كه پول نداشته باشد با يك صلوات ويزيت مي شود، خيلي از پزشكان هم اين كارها را انجام مي دهند اما عده اندكي مشمول عنايت ولي خدا قرار مي گيرند.
حج رفته ام، اعتاب مقدسه را بارها زيارت كرده ام اما توفيق زيارت امام رضا(عليه السلام) را پيدا نمي كردم، در نوجواني يك مشكل مغزي برايم پيش آمد و چند روز در كما بودم. پدر نذر كرد اگر زنده ماندم ،مرا به پابوس ائمه(عليهم السلام) ببرد. زنده ماندم و پدر به عهد خود وفا كرد جز حرم امام رضا(عليه السلام).عمرش به اين دنيا نبود و بعد هم هيچ گاه نتوانستم به مشهد مشرف شوم. هر بار كه قصد مي كردم مشكلي پيش مي آمد و كم كم باور كرده بودم آقا مرا نمي طلبند.
يك روز عصر در مطب بودم كه يكي از بيمارانم وارد شد و بي مقدمه گفت: دكتر ما سه روز ديگه با جمعي از دوستان پياده عازم مشهد هستيم، شما هم بياييد.
بعدها وقتي به اين دعوت مي انديشيدم، از اين مسئله حيرت مي كردم كه چگونه با وجود هواپيما، قطار،ماشين و ... اين سالها توفيق پيدا نكردم اما با پاي پياده اين توفيق حاصل شد!
بين الحرمين؛ آغاز پياده روي
بعد از زيارت امام حسين(عليه السلام) و حضرت عباس(عليه السلام) اين پياده روي از بين الحرمين به همراه ۵ نفر ديگر آغاز شد و ۴۳ روز طول كشيد تا به حرم امام رضا (عليه السلام)رسيديم. در طول راه با آدم هاي مختلفي همكلام و حتي همسفر شديم اما يكي از آنها موجب شد من با امام رضا(عليه السلام) عهدي ناگسستني ببندم.
۱۵ كيلومتر مانده به مشهد بعد از عبور از يك پيچ به شخصي برخورديم كه روي زمين افتاده بود.نبضش خوشبختانه مي زد،بلافاصله احياي قلبي او را شروع كردم و از مرگ حتمي نجات يافت.همسر و دختر اين مرد چند ماه پيش از يك تصادف رانندگي جان سالم به در برده بودند و او نذر كرد كه با پاي پياده از اراك به پابوس امام رضا(عليه السلام) بيايد. حال خوشي نداشت.توصيه كردم ادامه راه را با ماشين بيايد اما قبول نكرد و شيريني زيارت را در اين كيلومترهاي آخر دانست. چند قدم كه راه رفت.حس كردم قدمهايش عادي نيست. گفتم پاي سمت چپتان مشكلي داره؟ او با يك آرامش عجيبي گفت: چند وقت پيش تعويضش كردم، هر چيزي طبيعيش خوبه اما من رو حتما مي رسونه. ديدن چنين زائران با ايماني من را مصمم كرد كه هر سال اين مسير را بيايم.
عهدي كه با طبيب جانها بستم
در حرم امام رضا(ع) عهد بستم كه اين مسير را هر سال پياده بيايم و در طول مسير هرچه مي توانم به زائران خدمت كنم. خوشبختانه سال قبل در شب شهادت امام رضا (ع) مشهد بودم و از بين الحرمين تا مشهد مقدس چندين زائر را ويزيت كردم. پياده روي چندهزار كيلومتري انسان را از نفس مي اندازد اما اگر براي رسيدن به حرم امام رضا (ع) باشد و با عشق در آن گام بگذاري و الله ذكر دائمت باشد، انرژي مي گيري و من ۱۰ ماه سال را از اين انرژي معنوي استفاده مي كنم".
صحبتم با دكتر به درازا كشيد.كم كم بر تعداد زائراني كه خود را به جايگاه نماز جماعت بين الحرمين رسانده اند افزوده مي شود.دكتر در اين گفت و گو تاكيد زيادي ير كرامات امام رضا دارد و توصيه مي كند كه حتي اگر توانستم چند كيلومتر با پاي پياده به زيارت امام رئوف بروم و آثار آن را در زندگيم خواهم ديد.او تاكيد مي كند كه زندگيش بعد از زيارت امام رضا معنوي تر شد و هر وقت به بين الحرمين مي آيد براي دقايقي بيماران را ويزيت مي كند و يا يك شب در محله هاي فقير نشين كربلا مي ماند و در خانه يكي از آنها بيماران را مي پذيرد و با آنها غدايي مي خورد و همان جا مي خوابد. مي گويد اين كار را نه فقط به خاطر پايبندي بر آن عهد بلكه براي آرامش خود نيز انجام مي دهد.
طنين اذان مغرب در بين الحرمين
اذان مغرب در فضاي معنوي بين الحرمين طنين انداز مي شود. زائران قامت عشق مي بندند.من نيز در كنار اين دكتر جوان قامت مي بندم، آسمان پرستاره هم، نماز جماعت بين الحرمين را زيباتر كرده است.
شب پرستاره كربلا و انجام عهدي ديگر
بعد از پايان نماز، پزشك جوان خداحافظي مي كند اما نه براي استراحت، كار او تازه آغاز شده و جمعي از بيماران بي بضاعت شهر كربلا با چشماني اميدوار در خانه يكي از همين مردم به اميد آمدن پزشك چشم به در دوخته اند و پزشك مشتاق تر از آنها براي اين ديدار است.
در گوشه اي از بين الحرمين پزشكي جوان با دستگاه فشار سنج و يك كيف پر از قرص به طبابت مشغول است.چند نفر از زائران دور او حلقه زده اند و منتظر هستند تا پذيرش شوند. پزشك به پيرزني چند قرص مي دهد و زائر ديگري را توصيه جدي مي كند كه حتما به يك متخصص مراجعه نمايد و ...
زائراني كه اين مطب ساده در بين الحرمين را مي بينند،مثل من متعجب هستند،مكثي كوتاه مي كنند و مي روند. خودم را معرفي مي كنم و از اين پزشك مي خواهم كه به اندازه يك ويزيت با او گفت و گو كنم. استقبال مي كند اما تاكيد دارد كه تا قبل از اذان مغرب گفت وگو تمام شود.
طبابت در بين الحرمين!
مي گويم:دكتر! طبابت آنهم در بين الحرمين؟! در حالي كه كيف خود را وارسي مي كند. پاسخ مي دهد: بنويس عنايت امام رضا(عليه السلام). بدون آنكه منتظر سوالات ديگرم باشد، ادامه مي دهد: "اهل بغداد هستم و پزشكي را براي خدمت به مردم انتخاب كردم. مطبم در يكي از فقيرترين محله هاي شهر است و هر بيماري كه پول نداشته باشد با يك صلوات ويزيت مي شود، خيلي از پزشكان هم اين كارها را انجام مي دهند اما عده اندكي مشمول عنايت ولي خدا قرار مي گيرند.
حج رفته ام، اعتاب مقدسه را بارها زيارت كرده ام اما توفيق زيارت امام رضا(عليه السلام) را پيدا نمي كردم، در نوجواني يك مشكل مغزي برايم پيش آمد و چند روز در كما بودم. پدر نذر كرد اگر زنده ماندم ،مرا به پابوس ائمه(عليهم السلام) ببرد. زنده ماندم و پدر به عهد خود وفا كرد جز حرم امام رضا(عليه السلام).عمرش به اين دنيا نبود و بعد هم هيچ گاه نتوانستم به مشهد مشرف شوم. هر بار كه قصد مي كردم مشكلي پيش مي آمد و كم كم باور كرده بودم آقا مرا نمي طلبند.
يك روز عصر در مطب بودم كه يكي از بيمارانم وارد شد و بي مقدمه گفت: دكتر ما سه روز ديگه با جمعي از دوستان پياده عازم مشهد هستيم، شما هم بياييد.
بعدها وقتي به اين دعوت مي انديشيدم، از اين مسئله حيرت مي كردم كه چگونه با وجود هواپيما، قطار،ماشين و ... اين سالها توفيق پيدا نكردم اما با پاي پياده اين توفيق حاصل شد!
بين الحرمين؛ آغاز پياده روي
بعد از زيارت امام حسين(عليه السلام) و حضرت عباس(عليه السلام) اين پياده روي از بين الحرمين به همراه ۵ نفر ديگر آغاز شد و ۴۳ روز طول كشيد تا به حرم امام رضا (عليه السلام)رسيديم. در طول راه با آدم هاي مختلفي همكلام و حتي همسفر شديم اما يكي از آنها موجب شد من با امام رضا(عليه السلام) عهدي ناگسستني ببندم.
۱۵ كيلومتر مانده به مشهد بعد از عبور از يك پيچ به شخصي برخورديم كه روي زمين افتاده بود.نبضش خوشبختانه مي زد،بلافاصله احياي قلبي او را شروع كردم و از مرگ حتمي نجات يافت.همسر و دختر اين مرد چند ماه پيش از يك تصادف رانندگي جان سالم به در برده بودند و او نذر كرد كه با پاي پياده از اراك به پابوس امام رضا(عليه السلام) بيايد. حال خوشي نداشت.توصيه كردم ادامه راه را با ماشين بيايد اما قبول نكرد و شيريني زيارت را در اين كيلومترهاي آخر دانست. چند قدم كه راه رفت.حس كردم قدمهايش عادي نيست. گفتم پاي سمت چپتان مشكلي داره؟ او با يك آرامش عجيبي گفت: چند وقت پيش تعويضش كردم، هر چيزي طبيعيش خوبه اما من رو حتما مي رسونه. ديدن چنين زائران با ايماني من را مصمم كرد كه هر سال اين مسير را بيايم.
عهدي كه با طبيب جانها بستم
در حرم امام رضا(ع) عهد بستم كه اين مسير را هر سال پياده بيايم و در طول مسير هرچه مي توانم به زائران خدمت كنم. خوشبختانه سال قبل در شب شهادت امام رضا (ع) مشهد بودم و از بين الحرمين تا مشهد مقدس چندين زائر را ويزيت كردم. پياده روي چندهزار كيلومتري انسان را از نفس مي اندازد اما اگر براي رسيدن به حرم امام رضا (ع) باشد و با عشق در آن گام بگذاري و الله ذكر دائمت باشد، انرژي مي گيري و من ۱۰ ماه سال را از اين انرژي معنوي استفاده مي كنم".
صحبتم با دكتر به درازا كشيد.كم كم بر تعداد زائراني كه خود را به جايگاه نماز جماعت بين الحرمين رسانده اند افزوده مي شود.دكتر در اين گفت و گو تاكيد زيادي ير كرامات امام رضا دارد و توصيه مي كند كه حتي اگر توانستم چند كيلومتر با پاي پياده به زيارت امام رئوف بروم و آثار آن را در زندگيم خواهم ديد.او تاكيد مي كند كه زندگيش بعد از زيارت امام رضا معنوي تر شد و هر وقت به بين الحرمين مي آيد براي دقايقي بيماران را ويزيت مي كند و يا يك شب در محله هاي فقير نشين كربلا مي ماند و در خانه يكي از آنها بيماران را مي پذيرد و با آنها غدايي مي خورد و همان جا مي خوابد. مي گويد اين كار را نه فقط به خاطر پايبندي بر آن عهد بلكه براي آرامش خود نيز انجام مي دهد.
طنين اذان مغرب در بين الحرمين
اذان مغرب در فضاي معنوي بين الحرمين طنين انداز مي شود. زائران قامت عشق مي بندند.من نيز در كنار اين دكتر جوان قامت مي بندم، آسمان پرستاره هم، نماز جماعت بين الحرمين را زيباتر كرده است.
شب پرستاره كربلا و انجام عهدي ديگر
بعد از پايان نماز، پزشك جوان خداحافظي مي كند اما نه براي استراحت، كار او تازه آغاز شده و جمعي از بيماران بي بضاعت شهر كربلا با چشماني اميدوار در خانه يكي از همين مردم به اميد آمدن پزشك چشم به در دوخته اند و پزشك مشتاق تر از آنها براي اين ديدار است.
مرجع : حج