کد مطلب : ۳۴۱۰۹
یادی از مرحوم حاج مهدی دانایی، مداح روشندل
کودکی که از بلندی سقوط کرد و بعد از نابینایی مداح شد
دعبل/ سعید موسوی: مرحوم حاج مهدی دانایی از جمله مداحان روشندلی است که سالها قبل از دنیا رفته است.
با حاج کاظم دانایی فرزند آن مرحوم که خود از مداحان تهران است درباره پدر به گفتوگو نشستیم که حاصلش را میخوانید؛
پدرم مرحوم حاج مهدی دانایی، مداح روشندلی بود که 32سال پیش در سال 1365 بهرحمت ایزدی پیوست. او درسال 1309در محله سنگلج (گذرتهی خان) درخانوادهای مذهبی بدنیا آمد. پدرش حاج علی در کسوت بنکدار مواد غذایی و ازکاسبهای متشرع آن دوره بود. در میان 10 خواهر و برادر او از همه کوچکتر بود و بهعبارتی (ته تغاری) به حساب میآمد.
در زمان رضاشاه بدلیل احداث پارک شهر، ملک پدری ایشان درطرح پارک قرار گرفت و این خانواده نقل مکان کردند و به سه راه سلسبیل رفتند، چون در آن ایام، آن محله دارای آب قنات بود و آباد شده بود.
در سنین7 و 8 سالگی پدر و مادرش هر دو مسافر عالم باقی میشوند و او تحت تکفل برادر بزرگ خود آمیرزاحسین به تحصیل ادامه میدهد. در12سالگی مشغول تحصیل درکلاس ششم در مدرسه خاقانی بازارچه آشیخ هادی بود که شبی در خانه خود گعده فامیلی ومهمانی داشتند که به دیر وقت میانجامد و بهخاطر کثرت میهمانان و شلوغ بودن خانه، زمان خوابش میرسد و در بستر یکی از برادران بزرگترش که در ایوان خانه پهن بوده میخوابد و چون ایوان حفاظ نداشت نیمه شب که اهل خانه خواب بودند، از ایوان به زمین سقوط میکند که منجر به خونریزی داخلی و ضربه به سر و نابیناییاش میشود.
در آن زمان ابتدای پل حافظ چشم پزشکی بوده بنام پروفسور شمس که چشم پدر را عمل جراحی مینماید. وسایل ابتدایی و غیر پیشرفته و در نهایت بنا بر مشیت الهی، درمانها برای بهبود چشم افاقه نمیکند و دنیای پدر را ظلمانی میکند.
این ظلمت ظاهری ادامه پیدا میکند تا 17سالگی که بهدلیل دلتنگی بسیار با تهیه گذرنامه چهل تومنی ایشان با اهل منزل به عتبه بوسی حرم سیدالشهدا مشرف میشوند که مجموع سفر عتبات 3 ماه به طول میانجامد.
پدرم برای من تعریف کرد که شبی کنار حرم ارباب بیتوته و توسل کردم که حالا که شفای من ازجانب حضرت حق مقدر نیست مرا به نوکری قبول کن و زیر بال و پرم را بگیر.
در بازگشت از کربلا حدود سال 1326 ایشان به شاگردی مرحوم مرشد امیر اسلامی درآمد. تلمذ در محضر استاد و تمرین و ممارست و بالاتر از همه لطف امام حسین(ع) به ایشان باعث شد که با تایید بزرگان جامعه مداح و روضه خوان، به منصب نوکری معبا و مشغول انجام وظیفه شود.
خودش معتقد بود که نوکری این درگاه باعث نورانیت زندگی من شد و یکی دیگر از الطاف امام حسین را وجود همسر خود میدانست که در موفقیت در این راه موثر بود.
پدرم چون به تنهایی قادر به رفت و آمد به مجالس نبود اوایل شاگردهایی داشت که او را همراهی میکردند ولی زمانی که من به کلاس پنجم رسیدم افتخار عصاکشی پدر به من رسید و بعدها هم گاهی برادر کوچکترم علی اصغر پدر را همراهی میکرد.
اوایل فکر میکردم من دست پدر را میگیرم و در مسیر راهنماییاش میکنم ولی حالا میبینم راهنمای واقعی او بود که راه را به من نشان داد و مرا در این مسیرثابت قدم کرد. گاهی میگفت باباجون شما پوست و گوشت و استخوانتان از نمک امام حسین پرورش یافته است یک وقت حرکتی از شما سر نزند که شایسته نباشد و باعث سرشکستگی شود، چون انتصاب ما به درگاه اهل بیت است.
البته خیلی از همقطاران و دوستان ایشان بهرحمت خدا رفتند ولی دوستانی که با ایشان حشر و نشر داشتند همانند حاج اکبر بازوبند، حاج اکبر رضوی، حاج سیدعلی سادات رضوی ایشان را صاحب سجایای اخلاقی بسیار میدانند. مرحوم حاج مهدی دانایی توکل بالایی داشت و دائم الذکر بود و اصلا اهل صحبت غیر نبود.
چون در ماههای آخر عمر به دلیل کسالت قلبی نباید در خواندن بهخود فشار میآورد و من پامنبری بودم و با ایشان در مجالس همخوانی میکردم. در عین حال در مجلس ختم پدرم که ازطرف جامعه مداح در مسجد محمدمصطفی (آیت ا... حدیدی) برگزار شد، طی مراسمی سنتی عبای پدر بزرگوارم به دوش من گذاشته شد و مفتخر به خدمت در این آستان شدم.
در مراسم ختم اساتیدی چون سیدمصطفی هاشمی دانا، حاج علی بهاری، حاج سیدعلی نقی رضوی، سیدآقا فاطمی، حاج اکبر بازوبند، حاج نادعلی کربلایی، سیدعباس حسینی، حاج حسن ذوالفقاری، بسیاری از مادحین حضور داشتند. سوره الرحمن را مرحوم آقاتی تلاوت کرد و سید محمود میرلطیفی و حاج سیدعلی نقی رضوی و حاج حسن ذوالفقاری و حاج نادعلی کربلایی هم فیض دادند.
ازجمله مداحانی که نابینا بودند و همدوره پدر درکسوت مداحی بودند میشود به مرشد باقر، مرشد اکبر، مرشد قاسم، حسین محمدی، محمدعلی ریاحی، مرتضی طاهری، علی شکارچی، مرشدابراهیم اشاره کرد.
حاج مهدی دانایی در 56سالگی درامامزاده عبدالله شهر ری چهره درنقاب خاک کشید.
با حاج کاظم دانایی فرزند آن مرحوم که خود از مداحان تهران است درباره پدر به گفتوگو نشستیم که حاصلش را میخوانید؛
پدرم مرحوم حاج مهدی دانایی، مداح روشندلی بود که 32سال پیش در سال 1365 بهرحمت ایزدی پیوست. او درسال 1309در محله سنگلج (گذرتهی خان) درخانوادهای مذهبی بدنیا آمد. پدرش حاج علی در کسوت بنکدار مواد غذایی و ازکاسبهای متشرع آن دوره بود. در میان 10 خواهر و برادر او از همه کوچکتر بود و بهعبارتی (ته تغاری) به حساب میآمد.
در زمان رضاشاه بدلیل احداث پارک شهر، ملک پدری ایشان درطرح پارک قرار گرفت و این خانواده نقل مکان کردند و به سه راه سلسبیل رفتند، چون در آن ایام، آن محله دارای آب قنات بود و آباد شده بود.
در سنین7 و 8 سالگی پدر و مادرش هر دو مسافر عالم باقی میشوند و او تحت تکفل برادر بزرگ خود آمیرزاحسین به تحصیل ادامه میدهد. در12سالگی مشغول تحصیل درکلاس ششم در مدرسه خاقانی بازارچه آشیخ هادی بود که شبی در خانه خود گعده فامیلی ومهمانی داشتند که به دیر وقت میانجامد و بهخاطر کثرت میهمانان و شلوغ بودن خانه، زمان خوابش میرسد و در بستر یکی از برادران بزرگترش که در ایوان خانه پهن بوده میخوابد و چون ایوان حفاظ نداشت نیمه شب که اهل خانه خواب بودند، از ایوان به زمین سقوط میکند که منجر به خونریزی داخلی و ضربه به سر و نابیناییاش میشود.
در آن زمان ابتدای پل حافظ چشم پزشکی بوده بنام پروفسور شمس که چشم پدر را عمل جراحی مینماید. وسایل ابتدایی و غیر پیشرفته و در نهایت بنا بر مشیت الهی، درمانها برای بهبود چشم افاقه نمیکند و دنیای پدر را ظلمانی میکند.
این ظلمت ظاهری ادامه پیدا میکند تا 17سالگی که بهدلیل دلتنگی بسیار با تهیه گذرنامه چهل تومنی ایشان با اهل منزل به عتبه بوسی حرم سیدالشهدا مشرف میشوند که مجموع سفر عتبات 3 ماه به طول میانجامد.
پدرم برای من تعریف کرد که شبی کنار حرم ارباب بیتوته و توسل کردم که حالا که شفای من ازجانب حضرت حق مقدر نیست مرا به نوکری قبول کن و زیر بال و پرم را بگیر.
در بازگشت از کربلا حدود سال 1326 ایشان به شاگردی مرحوم مرشد امیر اسلامی درآمد. تلمذ در محضر استاد و تمرین و ممارست و بالاتر از همه لطف امام حسین(ع) به ایشان باعث شد که با تایید بزرگان جامعه مداح و روضه خوان، به منصب نوکری معبا و مشغول انجام وظیفه شود.
خودش معتقد بود که نوکری این درگاه باعث نورانیت زندگی من شد و یکی دیگر از الطاف امام حسین را وجود همسر خود میدانست که در موفقیت در این راه موثر بود.
پدرم چون به تنهایی قادر به رفت و آمد به مجالس نبود اوایل شاگردهایی داشت که او را همراهی میکردند ولی زمانی که من به کلاس پنجم رسیدم افتخار عصاکشی پدر به من رسید و بعدها هم گاهی برادر کوچکترم علی اصغر پدر را همراهی میکرد.
اوایل فکر میکردم من دست پدر را میگیرم و در مسیر راهنماییاش میکنم ولی حالا میبینم راهنمای واقعی او بود که راه را به من نشان داد و مرا در این مسیرثابت قدم کرد. گاهی میگفت باباجون شما پوست و گوشت و استخوانتان از نمک امام حسین پرورش یافته است یک وقت حرکتی از شما سر نزند که شایسته نباشد و باعث سرشکستگی شود، چون انتصاب ما به درگاه اهل بیت است.
البته خیلی از همقطاران و دوستان ایشان بهرحمت خدا رفتند ولی دوستانی که با ایشان حشر و نشر داشتند همانند حاج اکبر بازوبند، حاج اکبر رضوی، حاج سیدعلی سادات رضوی ایشان را صاحب سجایای اخلاقی بسیار میدانند. مرحوم حاج مهدی دانایی توکل بالایی داشت و دائم الذکر بود و اصلا اهل صحبت غیر نبود.
چون در ماههای آخر عمر به دلیل کسالت قلبی نباید در خواندن بهخود فشار میآورد و من پامنبری بودم و با ایشان در مجالس همخوانی میکردم. در عین حال در مجلس ختم پدرم که ازطرف جامعه مداح در مسجد محمدمصطفی (آیت ا... حدیدی) برگزار شد، طی مراسمی سنتی عبای پدر بزرگوارم به دوش من گذاشته شد و مفتخر به خدمت در این آستان شدم.
در مراسم ختم اساتیدی چون سیدمصطفی هاشمی دانا، حاج علی بهاری، حاج سیدعلی نقی رضوی، سیدآقا فاطمی، حاج اکبر بازوبند، حاج نادعلی کربلایی، سیدعباس حسینی، حاج حسن ذوالفقاری، بسیاری از مادحین حضور داشتند. سوره الرحمن را مرحوم آقاتی تلاوت کرد و سید محمود میرلطیفی و حاج سیدعلی نقی رضوی و حاج حسن ذوالفقاری و حاج نادعلی کربلایی هم فیض دادند.
ازجمله مداحانی که نابینا بودند و همدوره پدر درکسوت مداحی بودند میشود به مرشد باقر، مرشد اکبر، مرشد قاسم، حسین محمدی، محمدعلی ریاحی، مرتضی طاهری، علی شکارچی، مرشدابراهیم اشاره کرد.
حاج مهدی دانایی در 56سالگی درامامزاده عبدالله شهر ری چهره درنقاب خاک کشید.