کد مطلب : ۵۴۵۶
بررسی سینما و سریالسازی مذهبی از نگاه اهالی سینما (1)
سینمای ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسیر سینمای خود را به سمت دینی شدن هدایت کرد و تلاشهایی برای تلفیق سینما به عنوان هنر ـ صنعت بزرگ قرن و دین به عنوان دغدغه همواره نوع بشر انجام داد؛ تلویزیون نیز به عنوان فراگیرترین و در دست ترین رسانه جمعی توانست بهره خوبی از دین ببرد.
اما اینکه این تجمیع به درستی و کارشناسانه و با علم بر ماهیت هر کدام از این دو صورت گرفته یا خیر و آیا مدیریت فرهنگی ما توانسته است هوشمندانه از این مفاهیم و ابزار کمک بگیرد یا خیر را در گفتگو با کارشناسان سینما مورد بحث قرار داده ایم.
تعریف سینمای دینی، جایگاه دین در سینمای ایران و جهان، مشکلات فرا روی سازندگان آثار نمایشی دینی به خصوص در حوزه سینما و تلویزیون، نگاه مدیریت فرهنگی کشور به چنین آثاری و در نهایت چالش های موجود بین اربابان دین و سینما، از جمله مباحثی است که در این میزگرد به آن پرداخته شده که به دلیل اهمیت موضوع و طولانی شدن بحث، به دو بخش تقسیم شد که بخش دوم تقدیم می شود.
این میزگرد سعی دارد از بزرگان و صاحب نظرانی بهره گیرد که در حوزه های مختلف سینمایی فعالیت دارند تا از مجموع سخنان آنها بتواند نگاه تازه ای به خوانندگان از مشکلات موجود در این حوزه ارائه دهد.
علیرضا رضاداد، مدیریت بنیاد سینمایی فارابی از سال های 1381 تا 1385 و دبیر کنونی جشنواره شهر که در دوران مدیریت خود گروه سینمای معناگرا را در فارابی راه اندازی کرد.
محسن علی اکبری، تهیه کننده، که در کارنامه فعالیتش آثار دینی ای همچون مریم مقدس، اصحاب کهف به چشم می خورد.
امیر قادری، منتقد سینما، که در دومين جشن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران به عنوان یکی از برترین منتقدین سینمای پس از انقلاب معرفی شد؛ از میهمانان میزگرد ما هستند.
خیمه: تعريف شما از «سينماي ديني» چيست؟ جايگاه این نوع سینمایی در کشور ما و در جهان چگونه است؟
رضاداد: در خصوص «سينماي ديني» طبقهبنديها مبناهاي گوناگوني دارند؛ عدهاي هر فيلمي را که تأثيري مثبت و مؤثر در مخاطب به جاي گذارد، فيلم ديني به حساب ميآورند؛ که اين، ميتواند يکي از تعاريف «سينماي ديني» باشد؛ چراکه دين بر مبناي فطرت است و هر فيلمي که بتواند بر لايههاي فطري مخاطب تأثير گذارد، ديني است.
عدهاي هم آن را از منظر نتيجهگيري مورد طبقهبندي قرار ميدهند و در مقابل طبقهبندي ديگري هم از منظر خاستگاه وجود دارد که ميتواند دو فيلم را که خاستگاه مشترک اما نتيجهگيري متفاوتي دارند، در يک دسته قرار دهد.
در حالت ديگر، «مفهومگرايي» مبناي طبقهبندي قرار ميگیرد؛ بدين معني که در طبقهبندي مفهومگرايانة جهاني، دستههاي «علوم اجتماعي»، «علوم سياسي»، «تاريخ»، «مذهب» و ... از هم تفکيک ميشوند؛ در اين حالت، اگر ما از عدم يا وجود خالق و يا پيدايش تصادفي یا حکيمانه جهان سخن به ميان آوريم، ناخودآگاه وارد حوزة مفاهيم ديني شدهايم.
بر اساس همين برداشتها پس از بررسي فيلم «رنگ خدا» ميتوان به اين نتيجه رسيد که اين فيلم را نميتوان اجتماعي ناميد و به خاطر جوهرهاي که در لايههاي پنهان آن وجود دارد، يک فيلم ديني به حساب ميآيد
از سوی ديگر ميبينيم فيلمنامه «بچههاي آسمان» را محمدعلي طالبي با نام «خط پايان» ساخته که با وجود شباهتهاي بسيار موضوعي، فيلم «بچههاي آسمان» در طبقهبندي «سينماي ديني» و «خط پايان» در حوزة «سينماي کودک» قرار دارد.
اگر «بچههاي آسمان»، «رنگ خدا»، «طعم گيلاس» و «خانة دوست کجاست؟» جهاني شدهاند، نه تنها از حيث موضوع آن، بلکه بدان جهت بوده که مخاطب را با مفاهيم و لايههاي زيريني که در ظاهر فيلم نهفته بوده، درگير ساختهاند، که باعث تأثير ماندگار آنها شده است.
با اين تفاسیر، درست است که «سينماي ديني» يک ژانر به حساب نميآيد؛ چرا که براي به وجود آمدن ژانر اتفاقات بسياري بايد صورت گيرد؛ اما به عنوان يک مفهوم، ميتوان در طبقهبنديهاي مختلفي مطرح کرد و با تعريف برخي مؤلفهها آن را از ساير مفاهيم جدا ساخت.
قادري: هر فيلمي که بياني صادقانه داشته، به اين معنا که سازندهاش با خود و رسانهاش صادق باشد، حتي اگر عاري از نشانههاي ظاهري دين باشد، به گسترش فرهنگ ديني در دنيا کمک خواهد کرد؛ تنها فيلمهايي از حوزة دين خارج ميشوند که اثري از دروغ با خود داشته باشند.
کليساي کاتوليک که يک کليساي متعصب است، ليستي از صد فيلم برتر تاريخ سينما تهیه کرده بود که در آن فيلمي ساختة پازوليني که يک کمونيست است، به عنوان يکي از صد فيلم برتر مذهبي دیده می شد؛ اين در حالي بود که از فيلم «عيسي بن مريم» که به طور مستقيم به زندگي حضرت عيسي ميپرداخت، نامي برده نشده بود.
بنابراين هر فيلمي که نشاني از اصالت فطرت انساني در خود داشته باشد، هرچند که به ظاهر فيلمي ضد خدا و ضد مذهب به نظر آيد، در جهت خواستههاي دين گام برداشته و مکتب الهي را اشاعه داده است.
شايد به همين علت باشد که هرگاه سعي بر سازمانبندي و به دست آوردن تعاريف خاص از «سينماي ديني» شده، بيشتر ما را از مسير اصلي دور ساخته است؛ گستردگي موضوعات «سينماي ديني» تا حدي است که ميتوان گفت هر آنچه فيلمساز، با اعتقادات قلبي خود به تصوير ميکشد، در حوزة آن قرار دارد.
در واقع کار غير ديني را کسي انجام ميدهد که دغدغة اصلي او سينما نيست و در اين حيطه وارد ميشود؛ چراکه دست به کاري ميزند که براي آن پرورش نيافته است و اين يک حرکت غيرديني است.
کساني که به اين شکل در عرصة سينما فعاليت ميکنند، با غرور کاذبي که رودرروي رسانهها از خود به نمايش ميگذارند، به طور کامل ثابت ميکنند که انگيزهاي غير از خودنمايي براي فيلمسازي نداشتهاند.
درحاليکه يک هنرمند واقعي حس رضايت و شعف خود را تنها در هنگام خلق اثر جستوجو ميکند و بازتاب و تحسينهاي بعدي انگيزة اصلي براي تلاش او به حساب نميآيد؛ به همين علت، نتيجه تلاش چنين هنرمندي، به خاطر صداقتي که از آن سرچشمه ميگيرد، ناخودآگاه تحسينبرانگيز است.
علی اکبري: «سينماي ديني» اين نيست که ما حتماً آيات و مفاهيم قرآن را بيان کنيم و به بيان مستقيم آنها بپردازيم؛ هدف دين، انتقال ارزشهاست و سينمايي که بتواند مفاهيم ارزشمند نهفته در بطن دين را با تمام گستردگي آن در اديان سراسر دنيا و نه فقط اسلام به معرض نمايش گذارد، «سينماي ديني» به حساب ميآيد.
تعالي ارزشها، نياز فطري انسان است و دين هم جز اين نيست؛ بنابراين فيلمي که به عنوان مثال، براي نکوهش دروغگويي، آن را به نحوي کالبدشکافي کرده و بتواند تلنگري به مخاطب زده و تأثيري عميق ايجاد کرده باشد، يک فيلم موفق «ديني» است.
نکتهاي که بايد در اينجا متذکر شويم اين است که به نظر ميرسد، بيشتر مواقع جامعة هنري ما در ايران، براي آنکه برچسب دین زدگی را با خود یدک نشد، ناچار به حذف مظاهر دين در توليدات خود بوده تا جايي که اين امر باعث ايجاد فاصله با متوليان دين در کشور، به خصوص حوزة علميه شده است و اين براي جامعة هنري ما يک نقطة ضعف در انتقال مفاهيم به مخاطبان خود به حساب ميآيد.
اما متولیان دین هم همواره با کنارهگيري خود از دخالت و اظهار نظر، بر ايجاد اين فاصله دامن زدهاند؛ در اين ميان هرگاه برخي از مراجع در رابطه با بعضي آثار، تشويق يا انتقاداتي کردهاند، در روند کار هنري جامعه، تأثير به سزايي داشته است که نشان از اهميت اين مطلب دارد.
خیمه: آيا به طور کلي «سينماي ديني» مانند ژانرهاي ديگر سينما، به عنوان يک ژانر، با حدود و مشخصههاي خاصي شکل گرفته و در بين سينماگران شناخته شده است؟
قادري: فکر نميکنم ژانری به این نام بتوانیم تعریف کنیم؛ مفهوم «سينماي ديني» آنقدر گسترده است که نميتوان آن را به طور مشخص از ساير گونههاي سينمايي جدا و آن را در حدود و قلمرو يک «ژانر» معرفي کرد؛ «سينماي ديني» نوعي «شکل» قائل شدن است.
البته برخلاف تصور عدهاي که آن را سينماي بيانکنندة اخلاقيات ميدانند، بايد گفت، با وجود آنکه «اخلاق» هم ميتواند جزو آن باشد، اما فيلمهاي اخلاقي و به خصوص «اخلاق» از نگاه قشري و سطحي آن، به خاطر مقتضياتي که دارد، در برخي موارد، به طور کامل، در مقابل «سينماي ديني» قرار ميگيرد.
رضاداد: قبل از بيان هرگونه مخالفت يا موافقتي، براي مشخص کردن جايگاه «سينماي ديني» در صنعت سينما، بايد به بحث طبقهبندي مفاهيم در زيرشاخة منطق و متدلوژي رجوع کرد.
از اين منظر، در جهان ژانري به نام «سينماي ديني» نداريم؛ اما اين به آن معنا نيست که مفهومي به نام «سينماي ديني» را نميتوانيم تفکيک کنيم؛نکتة قابل توجه آن است که هر ژانري هم ميتواند دربردارندة اين مفهوم بوده و با آن سازگار باشد و هم نباشد.
به عنوان مثال فيلم «بيخوابي» در ظاهر در ژانر «حادثه» قرار ميگيرد؛ ولي در پايان فيلم تفاوت عمده آن، با فيلمهاي حادثهاي به خوبي احساس شده و با کمي دقت ميبينيم که در حوزة «سينماي ديني» است؛ در ايران جاي دادن يک فيلم حادثهاي در حوزة «سينماي ديني» چندان پذيرفته شدني نيست و هنوز با مشکلاتي روبهروست.
در کل ما از آن جهت طبقهبنديها را به وجود ميآوريم تا وقتي لفظي را به کار ميبريم، معناي مشترکي از آن استنباط شود و اين لزوم وجود طبقهبنديها را به خوبي آشکار ميکند.
خیمه: فيلمها و سريالهايي که در کشور، در رابطه با زندگي بزرگان دين ساخته ميشود، بيشتر در دستة فيلمهاي «تاريخي» با محوريت يک شخصيت مذهبي قرار ميگيرند يا در دستة فيلمهاي «مذهبي» که با استفاده از مستندات تاريخي به تصوير کشيده شده و تحت عنوان «سينماي ديني» معرفي ميشوند؟
علی اکبري: اين قبيل آثار، بيش از آنکه مذهبي باشند، ويژگيهاي آثار تاريخي را دارند و بيشتر تاريخنگاري کردهاند؛ که اتفاقا چندان هم مستند نيست و ضعفها و کاستيهاي بسياري در بيان واقعيت تاريخ دارد.
اما به لحاظ نگاه مديريتياي که به آنها ميشود، در دستة آثار مذهبي معرفي ميشوند؛ با اين حساب اگر صرف اطلاع از تاريخ مد نظر باشد، مراجعه به اصل کتاب، با توجه به آنکه کتاب يک سند مکتوب بوده و تصوير در مقايسه با آن فرار است، مؤثرتر به نظر ميرسد.
رضاداد: روشن است که وقتي سريالي در رابطه با يک شخصيت مذهبي ساخته ميشود، اگر به طور صرف به بيان وقايع و شرح زندگي آن بزرگ بر اساس مستندات تاريخي بپردازد، نميتواند در حوزة «سينماي ديني» مطرح شود؛ چراکه بيان صرف سرگذشت، چه شخصيت مذهبي باشد چه نباشد، رويکرد تاريخي دارد و به شکل ديگري شناخته نميشود.
بر همين اساس، به عنوان مثال، اگر سريالي از زندگي امام حسن(ع) ساخته شود که تنها به بيان سرگذشت ايشان پرداخته باشد، سريالي تاريخي است.
تنها زماني ميتوان اين سريال را مذهبي ناميد که بر فرض، نقش امام حسن(ع) در حفظ زنجيرة ولايت، به نمايش گذاشته شود که از آن جهت که بر موضوع «ولايت» در حوزة فلسفة دين صحه گذاشته، کاري مذهبي به شمار ميرود؛ در اين مورد، حاصل کار، ديگر از حوزة «تاريخ» فاصله گرفته و در جرگة «سينماي ديني» قابل طرح است.
آنچه يک سريال تاريخي را که عاري از هرگونه پيام معنوي و ديني است، در جرگة «سينماي ديني» معرفي ميکند، نگاه مديريتي حاکم بر ساخت اينگونه سريالهاست؛ اما در فضايي به دور از آن نگاه مديريتي و در تحليلهاي کارشناسانه تفاوتهاي اين دو از يکديگر به خوبي نمايان ميشود.
اينجاست که تفاوت بيان زندگي امام حسن(ع) با رويکرد تاريخي از بيان زندگي ايشان با رويکرد مذهبي مشخص شده و براي هرکدام جايگاهي تعريف ميشود؛ زیرا جوهره فیلم است که آنها را از هم متمایز می کند و این جوهره در لایه های پنهان و زیرین یک فیلم وجود دارد.
خیمه: حساسیت هایی که در تولید اثر در حوزه سینمای دینی و مذهبی وجود دارد، به رشد این نوع از سینما کمک کرده یا مانع رشد آن شده و زمینه بروز خلاقیت و استعداد را از فیلمسازان سلب کرده است؟
علی اکبری: صرفا وجود حساسیت در این حوزه نمی تواند کمکی برای آن باشد؛ حساسیت ها دو دسته هستند؛ یک نوع آن به پروژه ها کمک می کنند که درست هم هست و باید باشد ولی برخی از حساسیت ها دخالت است و اینها عمدتا لطمات زیادی را به پروژه ها وارد می کند و هنرمند را از آنچه مدنظرش بوده، جدا کرده است.
برخی از این نظراتی که به عنوان راهگشا ارائه می شود، از آنجا که صرفا یا از نوع تاریخی است و یا از نوع تفاسیر و مباحثی که در کتب دینی آمده و به لحاظ هنری کارشناسی نشده است و خشک و بی روح بوده ، حتی باعث تعطیلی برخی کارها نیز شده است.
خیمه: وقتی در فیلم ها و سریال ها کارشناس مذهبی داریم، قاعدتا نباید چنین اتفاقاتی بیفتد.
علی اکبری: کارشناس مذهبی هم مساله نوظهور دیگری است که به پروژه ها اضافه شده و اصلا معنی ندارد؛ اگر هنرمند راجع به حرفی که می خواهد بزند، پشتوانه علمی قوی نداشته باشد و افراد دیگری بخواهند حرف زدن را به او بیاموزند، همان بهتر که او فیلمی نسازد؛ این هنرمند قطعا از نظر مباحث دینی و تاریخی به نقطه ای رسیده که می خواهد فیلم یا سریال مذهبی بسازد.
خیمه: اما به نظر می آمد که کارشناس مذهبی تسهیل کننده است از این جهت که سوژه فیلمساز و ساختار او برای کار کردن را می بیند و سپس با اطلاعاتی که در اختیار دارد به بهتر شدن کار به لحاظ محتوایی و مطلوب واقع شدن در جامعه کمک می کند.
علی اکبری: در همه جای دنیا در سینما مشاور وجود دارد که یکی از آنها هم مشاور دینی است؛ ما با مشاور دینی از این جهت که نظر مشورتی بدهد مشکلی نداریم اما مشکل آنجاست که کارشناسان مذهبی، رای خود را نهایی و غالب می دانند و با صادر کردن رای کارگردان و تهیه کننده و رای خود را جایگزین می کنند.
اینجاست که مشکل آغاز می شود و کار دارد به سمتی می رود که کارشناس مذهبی خودش یک کارگردان جدید شده و کارگردانی می کند که این امر اشتباه است زیرا آنها معمولا مدیوم سینما را نمی شناسند و با یک فکر بسته از سینما وارد آن می شوند.
رضاداد: کارشناس مذهبی نباید وظیفه خود را این بداند که اجازه ندهد کار خلاف دین در پروژه های سینمایی انجام شود و نباید نگاه او اینگونه باشد که فیلمساز فاقد صلاحیتی وجود دارد که می خواهد فیلمی بسازد و وظیفه اوست که نگذارد این بی صلاحیتی به مخاطب منتقل شود.
وظیفه کارشناس مذهبی این است که انتظارات هنرمند در حوزه مفاهیم دینی را برآورده کند و اطلاعات مربوط به آن را دراختیار وی قرار دهد.
اگر این زنجیره کامل شود و هر کس کار خودش را انجام دهد، در آن صورت است که حضور کارشناس مذهبی در حوزه سینما مفهوم پیدا می کند و با چنین تعریفی سینماگران ما دیگر ابراز نگرانی نخواهند کرد؛ تنها در این صورت است که ما می توانیم به آن سینمای متعالی دست پیدا کنیم.
قادری: علاوه بر عللی که دوستان به عنوان مانع در حوزه ساخت فیلم و سریال مذهبی در کشور برشمردند، دلیل دیگری را هم من اضافه می کنم.
دلیل اینکه در کشور ما به دلیل وجود موانع زیاد در ساخت فیلم و سریال مذهبی، آثار کمتری از سایر کشورها در این حوزه تولید می شود، آن است که این نوع سینما وجه المصالحه قرار گرفته است یعنی مدیران ما می دانند که بسیاری از فیلم هایی که در نوع معناگرا یا دینی ساخته می شود، تعلقی به آن ندارن.
اما اینها باید باشند برای شکل ظاهری قضیه تا فیلم های دسته دوم که اتفاقا به آن مضمون نزدیکترند، بتوانند به نمایش درآیند و مدیر بتواند در شرایط در امن تری مدیریت کند.
فیلم های دسته ی اول که تنها به ظاهر دین توجه می کنند مصداق همان جریان قرآن ها را بر سر نیزه کردن است.
وجود این محدودیت ها سبب می شود که جای این دو نوع فیلم عوض شود که خود این مساله باعث می شود که از اصل مطلب دور شویم چراکه همه ما هم دلسوز نظام و هم دلسوز ارزش های مذهبی و این ما را از آن چیزی که واقعا به دنبال آن هستیم دور می کند.
خیمه: یعنی به نظر شما در حوزه مدیریتی، توجه به ظاهر و پوسته دین بیشتر از باطن آن است؟
رضاداد: من هم معتقدم که سینمای دینی، سینمای کلیشه های دینی نیست؛ یعنی ما اگر در ظاهر بمانیم خلاف آن چیزی است که می خواهیم دنبال کنیم؛ رهبر انقلاب هم به این نکته اشاره داشته اند که اگر کسی به ظاهر قرآن کفایت کند و به باطن نرود، تنها به قطره ای از دریا اشاره کرده است.
فیلم دینی قطعا فیلم تظاهرات دینی نیست و فیلم کاسبی با دین نیز نیست؛ مشخصه فیلم دینی جوهره آن است. جوهره ای که ما را به آن خاستگاه اصلی نزدیک می کند.
هر فیلمی که بر پیشانی آن نام دینی خورده باشد، الزاما دینی نیست و الزاما فیلم خوبی هم نیست چرا که نیت فیلمساز با اثری که او تولید کرده تفاوت زیادی دارد.
ما سریال های زیادی داریم که به اسم دینی تولید شده، یعنی سازندگان آن علاقمند بودند که سریال دینی بسازند اما بد ساخته شده است که اتفاقا تاثیر منفی آن بر مخاطب بیشتر بوده است؛ اما آنچه که باید به آن توجه داشت این است که این استثنائات نیابد اصل قضیه را مخدوش کند.
سینما از جانب متولیان دین و متدینین مورد بی مهری و غفلت قرار گرفته است و آنها به وظایف خودشان در این حوزه عمل نمی کنند.
البته وقتی کار کارشناسی درستی در حوزه های علمیه ما صورت نگیرد، راجع به مفاهیم دینی و فضای پژوهشی و مطالعاتی برای سینماگر آماده نباشد، نمی توان انتظار داشت که سینماگر یک فیلم دینی با آن حد از تعالی که انتظار داریم، بسازد و او در حد همین کلیشه ها و ظواهر می بیند و سینمای دینی را یک سینمای کلیشه ای می بیند چراکه برای او درست تبیین نشده که سینمای دینی چیست.
وقتی ما علاقمندیم که طرح بحث شود راجع به سینمای دینی، برای این است که دست اندرکاران سینمای ما بدانند سینمای دینی فقط محصور در این ظواهر نیست.
البته جاهایی هم که به این گونه فیلم ها جایزه می دهند، به گونه ای غلط مدیریت فرهنگی کرده اند.
ما در حوزه مدیریت فرهنگی، نگاه کلیشه گرا که سطحی گرایی را به جای معناگرایی در جامعه تسری می دهد، کم نداریم و سینمای ما از علاقمندان به دین و متولیان آن بیشتر لطمه خورده تا از سینماگران.
چون کسانی که باید تشویق می کردند، توبیخ کردند، آنها که باید کمک می کردند، خودشان را عقب کشیدند، حوزه های علمیه که باید متواضعانه در کنار هنرمند قرار می گرفتند و به کارهای او را تسهیل می کردند، شروع کردند به مطالبه کردن از هنرمند درحالیکه خود آنها باید به رفتاری که در قبال هنرمند داشتند، پاسخگو می بودند.
به متولیان و مسئولان دینی که دغدغه دینی دارند، باید گفت که اگر در جستجوی سینمای سینمای آرمانی هستند، راه آن این است که وظیفه شان را به درستی انجام دهند و اعتراف کنند به کم کاری این سی ساله و سعی کنند آن را جبران کنند.
خیمه: هر چند برای ساخت آثار مذهبی، قبل از انجام هر کاری با صاحب نظران دینی مشورت می شود اما مواردی دیده شده که پس از کلید خوردن کار، دستور توقف آن صادر شده است؛ دلیل آن را چه می دانید؟
رضاداد: توقف چنین پروژه هایی، نقطه آسیب این حرفه است؛ فیلمسازی که می خواهد فیلمی در حوزه دین و درباره شخصیت مهمی چون امام حسین(ع) یا واقعه عاشورا بسازد، ممکن است هزاران ایده به ذهنش خطور کند ولی آن فیلمی که در نهایت ساخته می شود، محصول کنار هم قرار گرفتن عوامل متعدد بسیاری در کنار یکدیگر است.
جامعه سینمایی انتظار ندارد وقتی در حوزه دین فعالیت می کند، کار او در نیمه راه متوقف شود و چنین اتفاقی برای او شگفت انگیز است زیرا با خود می اندیشد کار وی که به نوعی کمک به آن مسئول و متولی دین است در زمینه ای که خود او توانایی بیان آن را ندارد، چرا باید به چنین سرنوشتی دچار شود؛ در حالیکه آن فیلمساز اتفاقا توقع کمک، حمایت و تشویق را از جانب دست اندرکاران حوزه دین داشته است.
خیمه: واقعا چرا چنین اتفاقی می افتد؟
رضاداد: این چرا، سوال بزرگ سینمای ایران از متولیان دین است؛ بخشی از آن را هم مقام معظم رهبری در فرمایشاتشان در دیدار با سینماگران بیان کردند و دلیل آن را هم کم کاری متولیان حوزه دین، ناآگاهی و درک غلط آنان از پدیده سینما برشمردند.
ایشان در آن جلسه فرمودند که سینما برای ما بسیار مهم و قابل احترام است و ما تا به حال در این زمینه کم کاری کرده ایم.
ایشان همچنین خطاب به مسوولین دینی کشور گفتند: «ما به جاي اينکه بخواهيم سينما را مورد خطاب و عتاب قرار دهيم، بايد اين سؤال را از خودمان بپرسيم که ما چه کردهايم؟»؛ معناي اين حرف اين بود که ما کاري نکرديم و بلکه کمکاري کرديم.
خب طبيعي است سینما، پديدة جديدي است؛ جهان متدين و متوليان دين با اين پديده بيگانه است و اين بيگانگي هم ريشه در يک تصوير نامناسب و آلوده از اين سینما بوده است.
بنابراين نتوانسته با او ارتباط درستي برقرار کند و بيش از اينکه براي او کار کند، سعي کرده از او فاصله بگيرد و در نتيجه ما در موقعيتي قرار گرفتهايم که آنچه بايد، اتفاق نميافتد.
در حقيقت سؤال بزرگ سينما از متوليان دين يا انتظار بزرگ آنها اين است که به وظايف خود نسبت به سينما آگاه باشند و لازمة اين آگاهي هم اين است که اين پديده را بشناسند و بدانند که امروز تنها امکان حضور در جهان، ابزار رسانه و متعاليترين آن نيز سينماست. امروز ديگر با يک فيلم ميتوان تأثيري گذاشت که صدها منبر و وعظ و خطابه نميتواند آن تأثير را بگذارد.
البته در گام اول متوليان دين بايد متوجه کمکاري تاريخي خود باشند و اين اعتراف، لازمة ادامة گفتوگوي مجدانه و دلسوزانه است. آنها بايد بدانند، اين کمکاري در حکم انجام ندادن تکليف شرعي آنان است و توجه به هنر و سينما به منزلة يک وظيفة شرعي براي آنان است.
گزارش از هانیه خاکپور
ادامه دارد ...
اين مطلب در شماره توامان 47 و 48 نشريه خيمه منتشر شده است.