تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۰۷:۲۲
۰
کد مطلب : ۲۹۳۷

عاشورا در ساختار معرفتى استاد مطهرى و ناقد حماسه حسينى‏ (2)

نويسنده: عباس ايزدپناه
عاشورا در ساختار معرفتى استاد مطهرى و ناقد حماسه حسينى‏ (2)
قسمت اول مقاله را اينجا بخوانيد.
2.ساختار معرفتى استاد مطهرى و دستگاه معرفتى ناقد

ساختار معرفتى استاد مطهرى و مبانى دين‏شناسى وى، تداوم مبانى معرفتى مرحوم ملاصدرا در جمع ميان عرفان و برهان و قرآن است.

با اين تفاوت كه مرحوم مطهرى، علاوه بر عنايت كامل به اركان معرفتى سه‏گانه، در بعد اجتماعى، حماسى، اطلاعات برون‏دينى و رويكرد جامع به پد يده‏هاى زمان و رخدادهاى زمانه نيز برجسته بوده است كه از مجموعه اين اصول مى‏توان به «اصول مكتب نوصدرايى» تعبير نمود.

كتاب حماسه حسينى، مانند سيره نبوى و سيره ائمه اطهار او، بر اساس مكتب و ساختار معرفتى ايشان نوشته شده است.

اصولاً عاشوراپژوهى مبتنى بر رازمدارى و راززدايى كه تمامى عرصه‏هاى عاشوراشناسى را تحت سيطره خود قرار داده بود، با عاشوراشناسى استاد مطهرى وارد مرحله نوينى مى‏شود كه با دو مشرب و جريان فكرى افراطى و تفريطى پيش از خود تمايز و اختلاف بنيادين دارد.

حماسه حسينى استاد مطهرى در صدد آن نيست كه عاشورا را به عنوان يك رخداد بريده از زندگى اجتماعى و رابطه صرف ميان عاشق و معشوق قلمداد كند، هم‏چنان كه در مكتب نوص درايى او رخداد عاشورا عرصه نمايش يك متفكر عاقل صرف همانند صدها عاقل فرزانه متعارف و يا انقلابى و مجاهد عادى ديگر نيست.

در مكتب معرفتى مرحوم مطهرى ميان دين و دنيا و عقل و عشق و عرفان و فيزيك و متافيزيك رابطه ناگسستنى و منطقى حكم‏فرماست.

در نگرش او، شخصيت‏ هاى ربانى و الهى داراى منطق خاص و سبك زندگى خاصند؛ همان‏گونه كه خردورزى آنان، عرفان آنان و حماسه آنان از نوع خردورزى فيلسوفان يا سياستمداران و عرفان صوفيان و حماسه كشورگشايان نيست.

در نگرش او، شخصيت امام حسين(ع) به همين دليل الگو است وگرنه عقلا و مبارزان ديگرى كه مى‏توانند الگو باشند، كم نيستند. آن‏چه كه آن حضرت را الگوى بى‏نظير و بى‏همتا مى‏سازد صرفاً همين شخصيت منحصر به فرد اوست.

استاد مطهرى بر اساس ساختار معرفتى يادشده به تحريف‏شناسى عاشورا مى‏پردازد، زيرا از ديدگاه او، در منطق انسان كامل و ربانى، رفتارهاى ضدعقل و تناقض‏آميز محكوم و مردود است؛ همان‏گونه كه انسان ربانى داراى علم و فهم برتر است. او در عين عاقل بودن عاشق و عارف است، چنان كه در عين آسمانى بودن، زمينى است.

پس نبايد جنبه‏هاى آسمانى و عرفانى عاشورا را خرافى و غيرعقلايى قلمداد نمود و يا گمان نمود كه پذيرفتن جنبه‏هاى عرفانى و فوق عقل عادى، رخداد عاشورا را از الگو بودن خارج مى‏كند، بلكه بايد دانست كه انبيا و اوليا آمده‏ اند تا به ما زمينيان آسمانى‏زيستن در زمين را بياموزند، وگرنه دعوت به عقلايى زيستن در زمين كه از هر عاقلى ساخته است.

از اين رو، بديهى است كه مرحوم مطهرى با عاشوراشناسى‏هاى يك جانبه، چون: عاشوراشناسى كتاب شهادت يا حسين وارث آدم مرحوم شريعتى كه صرفاً به جنبه حماسى و انقلابى شخصيت امام حسين(ع) آن هم با مبانى معرفتى غيرجامع مى‏پردازد موافق نباشد؛ چنان كه با عاشوراپژوهى عقلانى و راززدايانه نيز موافق نيست.

نويسنده محترم شهيد جاويد كه ناقد تفصيلى كتاب حماسه حسينى استاد مطهرى نيز هست، در مقدمه كتاب خود به طور صريح و روشن از مبانى فكرى و ساختار معرفتى خود در تحليل عاشورا پرده برداشته و مى‏نويسد:

در اين كتاب قيام امام حسين(ع) بر اساس جنبه بشرى و در سطح زندگى اجتماعى مورد بحث واقع شده تا حركت آن حضرت بتواند سرمشق مردم ديگر باشد.

بديهى است وقتى كه قيام امام از جنبه بشرى بررسى مى‏شود، نبايد تصور شود كه از جنبه ملكوتى حضرتش چيزى كم شده، زيرا اين نكت ه بر همه كس روشن است كه بيت رسالت به وسيله جنبه الهى از خداوند كسب فيض مى‏كند.(3)

در فراز ديگرى مبناى خود را مبناى علما دانسته و هم آن را موجب اسوه بودن عمل امام(ع) و سرمشق بودن رفتار او تلقى كرده است:

كتاب حاضر، نهضت عظيم حسين بن على(ع) را از نظر مجارى عادى و با صرف‏نظر از علم غيب امام بررسى كرده تا هم طبق اتفاق هر دو گروه از علما رفتار كرده باشد و هم عمل سبط پيغمبر(ص) بتواند سرمشق مردم ديگر واقع گردد.(4)

و در عبارتى ديگر تأكيد مى‏ورزد كه عمل امام حسين(ع) با صرف‏نظر از مقام امامت او مطابق با ديدگاه يك سياستمدار ورزيده و بافراست است؛ او روش كتاب را بررسى رخداد بر اساس مجراى كارهاى عقلائى و مجارى طبيعى مى‏داند تا مكتب آن حضرت بتواند اسوه و الگو باشد.(5)

مؤلف محترم با همين مبانى و پيش‏فهم‏ها است كه به نقد كتاب حماسه حسينى مى‏پردازد. در پشت جلد كتاب آمده است: «كتاب حاضر از دو بخش تشكيل مى‏شود: يك بخش جنبه دفاعى دارد و پاسخ به مطالبى است كه شهيد مطهرى - رضوان اللَّه عليه - به نويسنده كتاب شهيد جاويد نسبت داد ه‏اند و... .

در بخش ديگر كتاب، بحث درباره نقاط ضعفى است كه به نظر نويسنده شهيد جاويد در نوشته‏هاى استاد شهيد وجود دارد؛ از قبيل اين كه آن شهيد سعيد در جاهايى به منابع بى‏اعتبار استناد كرده‏اند، يا تحليل‏هايى ارائه داده‏اند كه با واقعيت‏ها منطبق نيست، يا ميان سخنانشان تعارض‏هايى ديده مى‏شود، يا برداشت‏هايى از گفتارها و رفتارهاى امام حسين(ع) كرده‏اند كه قيام امام را از الگو بودن ساقط مى‏كند، يا مطالب تاريخى را با اعتماد به حافظه بر خلاف آن‏چه در متن تاريخ هست نقل كرده‏اند. از اين رو لازم بود اين نقاط ضعف مورد نقد و تجزيه و تحليل قرار گيرد.(6)

خاطرنشان مى‏سازيم كه مشكل اصلى در اين ميان، فقط اختلاف در پيش‏فهم‏ها و زيرساخت‏هاى معرفتى است كه در مقدمه شهيد جاويد به آن‏ها تصريح شده است.

ناقد محترم بر ضرورت تفكيك ميان بعد باطنى شخصيت امام حسين(ع) و رفتار ظاهرى حضرت و لزوم انسان عادى تلقى كردن امام تأكيد دارد، ولى استاد مطهرى تنها امتياز امام(ع) را همان شخصيت ممتاز او كه از معرفت متعالى و ايمان او سرچشمه مى‏گيرد و او را از عقلاى غيرالهى جدا مى‏سازد، مى‏داند.

ناقد محترم به طور جدى ظاهرگرا و گريزان از باطن و رازمدارى است و رازآلودى را نفى اسوه بودن ا مام(ع) تلقى مى‏كند، ولى استاد مطهرى در عين تأكيد بر لزوم عرف و عقل و بعد بشرى معصومين(ع) اين بعد را ملازم با باطن و جنبه‏هاى الهى و آسمانى مى‏داند و تفكيك ميان آن دو را به مفهوم سكولاريزه كردن شخصيت امام(ع) و نفى كامل هويت انبيا و اولياى الهى مى‏داند.

مب انى معرفتى ناقد، شبيه مبانى معرفتى كانت در تفكيك ميان عقل نظرى و گرايش دينى و مكتب فلسفى و يتگنشتاين در تفكيك ميان حيات علمى و حيات دينى و زبان آن دو است كه هر دو نگرش در منطق و مكتب استاد مطهرى غيرقابل دفاع هستند. چنان كه تفكيك ميان ظاهر و باطن يا جوهر و عرض فاقد مبناى فلسفى و دينى است.

از سوى ديگر، مگر در قرآن و نهج‏البلاغه به طور گسترده درباره علم لدنى، معجزه پيامبران(ع) و فرشتگان و مقامات معنوى پيامبران و اولياى الهى سخن به ميان نيامده است؟ اينك آيا مى‏توان اين همه آموزه‏ها را بى‏ربط با زندگى و سعادت بشر و مشتى آموزه‏هاى مربوط به آس مان و عالمى بى‏ربط با عالم زمينى دانست؟!

البته تأكيد بر اين اصل به مفهوم اين نيست كه استاد مطهرى عاشوراى حسينى را بر مبناى علم غيب امام(ع) و صد در صد آسمانى معرفى كرده است، بلكه هدف او تأكيد بر لزوم تعمق و همه‏جانبه‏نگرى در پژوهش است. ما بر اين باوريم كه همان‏گونه كه تبيين عاشورا بر مبناى باطن‏مدارى محض، به تحريف آن رخداد بى‏نظير مى‏انجامد، تبيين زمينى و عقلانى آن نيز به تحريف و وارونه‏سازى آن خواهد انجاميد. تنها راه برون رفت از اين مخمصه، تجديدنظر جدى در پيش‏فهم‏ها و زيرساخت‏هاى مربوط به دين‏شناختى و ع اشوراپژوهى است.

گذشته از مشكلات پيش‏فهمى و زيرساخت‏شناختى فاحش ناقد حماسه حسينى، يك سلسله مدعيات و نسبت‏هايى در نقد مشاهده مى‏شود كه نمى‏توان آن‏ها را ناشى از مشكل زيرساختى و پيش‏فهمى دانست.

براى نمونه، به استاد مطهرى نسبت مى‏دهد كه او طرفدار كشته‏شدن هرچه بيشتر ياران امام(ع) است! و اين كه از ديدگاه او امام حسين(ع) ديگران را به كشته‏شدن ترغيب مى‏كرد!(7)

در حالى كه در نزد استاد مطهرى، منطق امام(ع) منطق آزادگى و كرامت و دورى از ذلت و خوارى و عدم سكوت در برابر رژيم منحط يزيد است، خواه زنده بماند و خواه كشته شود. آن حضرت ديگران را نيز به اين اصل دعوت مى‏كرد نه به كشته‏شدن و خود را هلاك كردن.

آيا به راستى اين نكته بديهى كه مكرر در حماسه حسينى استاد مطرح مى‏شود، بر ناقد محترم پوشيده مانده است؟! در كتاب ناقد حماسه، علاوه بر نقدهاى برخاسته از مشكل مبنايى و زيرساختى، از اين قبيل نسبت‏هاى عجيب نيز به چشم مى‏خورد كه منشأ معرفتى آن معلوم نيست.


حاصل سخن‏
در عاشوراپژوهى، مانند هر پژوهش ديگرى، پيش از هر چيز بايد به شناخت زيرساخت‏هاى معرفتى همت گماشت؛ چنان كه در نقد و ارزيابى نظريه‏هاى عاشوراشناختى، پيش‏فهم‏شناسى آن‏ها ركنى اساسى است؛ منشأ اصلى اختلاف و تمايز يا تقابل ميان نظريه‏هاى عاشورا شناختى نيز در پيش‏فهم‏هاى آن‏ها نهفته است.

عاشوراشناسى استاد مطهرى، بر پيش‏فهم‏هاى خاص مكتب نوصدرايى او كه اوج جريان جامع‏نگر در تاريخ دين‏پژوهى است تكيه دارد كه در آن، ميان عرفان و برهان، ظاهر و باطن، فيزيك و متافيزيك و عرفان و سياست و حماسه پيوند عميق برقرار مى‏شود.

از اين رو، عاشوراشناسى او نيز از عاشوراشناسى فقيهانه، صوفيانه، سياستمدارانه و خردورزانه رازگريزانه فاصله مى‏گيرد ولذا با عاشوراشناسى كتاب شهادت و حسين(ع) وارث آدم و شهيد جاويد همگام نمى‏شود.

ناقد حماسه حسينى، در نقد خود به جاى تأمل در پيش‏فهم‏هاى شهيد مطهرى و تصحيح پيش‏فهم‏هاى خود، به سراغ نقد عاشوراشناسى استاد مطهرى رفته و بر اساس پيش‏فهم‏هاى غيرقابل دفاع و ناتمام خود، در عاشوراپژوهى او به مناقشه پرداخته است.

بنابراين، آن‏چه در كتاب چهارصد و شصت صفحه‏اى خود به عنوان «برداشت‏هاى ابتدايى»، «تناقضات»، «اشتباهات تاريخى» و «اعتماد به منابع بى‏اعتبار» به استاد مطهرى نسبت داده، به طور عمده و غالباً از بى‏توجهى وى به لزوم تأمل در زيرساخت‏هاى معرفتى استاد مطهرى و خود ناشى شده است.

پس ناقد حماسه با يد پيش از هر چيز به محكم‏كردن پاى‏بست خانه معرفتى خود توجه كند و خشت اول دين‏پژوهى خويش را درست بگذارد و آن‏گاه به ارزيابى عاشوراشناسى ديگران بپردازد.



پى‏نوشت‏ها:

1) ابن سينا، حسين، الاشارات و التنبيهات، ج 3، ص 394، چاپ دوم، دفتر نشر كتاب، قم 1403.
2) ر.ك: مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، تصحيح هنرى كربن، صص 12 - 13، چاپ دوم، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، تهران، 1373.
3) صالحى نجفى‏آبادى، نعمت اللَّه، شهيد جاويد، ص 6، چاپ اول، انتشارات اميد فردا، تهران، 1379.
4) همان، ص 11.
5) همان، ص 14 و 15.
6) ر.ك، نگاهى به حماسه حسينى استاد مطهرى، صالحى نجف‏آبادى، چاپ اول، انتشارات كوير، تهران، 1379.
7) همان، ص 91 - 111.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما