کد مطلب : ۵۵۲۷
سفر شهادت
مترجم: مهدی فرخیان
ولی حسين همه اينها را روشن ساخت و يزيد و بنياميه را رسوای امت کرد. و سپس به آنان گفت: «ای مسلمانان، شما داوری كنيد. اين حكمران شماست كه بر شما چيره است؛ به چهره او بنگريد. او را چگونه میيابيد؟ آيا قبول میكنيد كه در برابر او كرنش و بيعت کنيد؟»
يك تن نزد حسين تنها يك نفر نبود، بلكه يك تن سلاحش بود؛ يك طفل در پيش او فقط يك طفل نبود، وسيلهای براي سوزاندن نقابها و روشن كردن حقايق بود.
لشكر دشمنان به چشم خود دیدند كه شبِ حسين، نماز و نيايش و دعا و تسبيح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه. دریافتند كه جنگ حسين جنگ شريف و مقدسی است، كه در گرو شخص نیست.
تا اينكه در صبح عاشورا حسين همراهانش را به همان وصيت اميرالمؤمنين به يارانش در همه جنگها، و پیش از او رسول خدا، معلم، پیامبر و سرور آنان، وصيت كرد: «لا تبدأوهم قبل ان يبدأوكم.»
حتی روز عاشورا، هنگامی كه حسين محاصره شد و روشن گشت گريزی از مرگ نيست، باز هم جنگ را آغاز نكرد و به جنگ هم فرمان نداد.
پس مردم، حاضرین و تماشا كنندگان و از پس آنان تمام امت اسلامی دريافتند كه جنگ حسين، جنگی شريف است و جنگ يزيد، جنگی ظالمانه. باقی نمیگذارد، رها نمیكند، كوچك و بزرگ را میكشد، آب را می بندد، زنان را به اسيری میگيرد، خيمهها را به آتش میكشد و پس از آن دستور می دهد اجساد را له كنید؛ انتظار دارد كه شنهای روان صحرا، جسم حسين و اهل بيتش را بپوشاند و اثری از آنان بجای نگذارد.
اين حادثه به آن شكلی كه حسين آن را در پيش گرفت، حقيقت را آشكار كرد و واقعيت را نشان داد و حقيقت را برابر امت نهاد و اين امت بود كه از خلال اين تصوير داوری كرد؛ امت دريافت كه سكوت جايز نيست و مدارا ذلت و پستی است و كسی كه در برابر حق سكوت میورزد و چيزی نمیگويد، شيطانی لال است.
امت همه اينها را فهميد و حركت را آغاز كرد؛ انقلابی بعد از انقلاب، حركتی بعد از حركت و اعتراضی بعد از اعتراض؛ و نهضت در لشكرگاه با زن و مرد آغازشد، در هر شهری كه قافله اسيران از آن میگذشت، آنگاه كه مردم درباره آنان و از واقعيت امر میپرسيدند، زينب حقيقت را برايشان روشن میساخت، فرياد سر میدادند و خود را سرزنش می كردند و برای جنگ با دشمنان قيام میكردند.
حركتها و سپس قیام توابين آغاز شد؛ پس از آن مختار بن ابيعبيدالله ثقفی و سپس گروهی از اينجا و گروهی از آنجا؛ تا اينكه عباسيان آمدند و بنياميه را نابود كردند.
در اين مدت، از كشته شدن حسين تا انقراض بنياميه، شعار بلند تمام انقلابيها و همه معترضین و مخالفين «يا لثارات الحسين» بود. پس انتقام، آرزو، انگيزه و محرك تمام اين حركات، حسيني بود.
چگونه حسين توانست تمام اين وجدانهای غافل و خواب را برانگيزد؟ با نماياندن حقيقت در برابر ديدگان مردم. با راهش، با مرگش، و با روشن كردن اين مطلب كه بنياميه، اينچنيناند.
يزيد میخواست اسلام را ريشه كن كند؛ اما پس از انقلاب حسين، يزيد نيز عقب نشست. چرا كه ديد عزای حسيني در خانه خودش بر پا داشته شده، اطرافيانش شروع به توبيخ و ملامتش كردند؛ پس گفت: «خداوند ابن مرجانه را بميراند، او در اين مسأله عجله كرد.»
يزيد مسئوليت را بر دوش پسر مرجانه يعنی ابن زياد گذاشت و با اين كار نتوانست از اهداف امام حسين(ع) آگاه شود و تاوان اين كارش را پرداخت و پس از آن و در طول تاريخ، اين انقلاب از صحرا و از ميان شنها به سراسر جهان اسلام منتقل شد.
سال به سال و نسل به نسل و قرن به قرن انتقال يافت تا اينكه امروز در پيش روی ما است و ما از آن استفاده میكنيم و بهره می بريم و هر روز از آن يك امر جديد و تصحيح جديد، موضع جديد، حركت جديد، انقلاب جديد و عمل صالح و از خود گذشتگی كامل و مفيد در راه دفع تاريكی و ظلم و راندن باطل در میيابيم.
او فرمود: «الا ترون ان الحق لايعمل به و ان الباطل لايتناهي عنه»؛ همين دو عامل كافيست تا «ليرغب المومن الي لقاء الله محقاً»
امروز و هر زمانی كه در برابر اين تصویر جاويدان میايستيم، در برابر اين چراغ روشن از خون حسين، در برابر آن منارهای كه بر جمجمههاي ياران حسين بنا گشته است، در برابر اين واقعهای كه خون پاك او و پسران و كودكانش منشأ ظهور آن گرديده، در برابر اين منظرهای كه در آن جانفشانی پيرمردی، چون حبيب بن مظاهر كه پا به هشتاد سالگی نهاده و نوجوانی همانند قاسم بن الحسن را كه به سن بلوغ نرسيده است، مييابيم.
فداکاری سفید پوست در کنار فداکاری سیاه پوست. فداكاری دوست در كنار فداكاری دشمنِ توبه كرده ای چون «زهير بن القين» و «حر بن يزيد رياحي». ايثار و جانفشاني برازنده مردان و زنان است، فداكاری برای هر فردی میتواند باشد.
ولی اين مجموعه، و اين برگزیدگان كه با حسين بودند، همه وجودشان را در راه ريشهكنی ظلم نثار كردند و هر آن كس كه تمام وجودش را در كفه ترازو بگذارد، پيروز است.
به یاد می آورم كه روزی همراه با جمعي از برادران فلسطيني مان در مصر بوديم، بر سر سفره نشسته بوديم كه يكي از جوانان در بين غذا خوردن برخاست و گفت: «خداحافظ »؛ و حاضران پاسخ دادند: «به سلامت». هيچ صدای ناله يا خداحافظی بلند نشد، نه از زنان و نه از مردان! از آنان پرسیدم كجا میرود؟
گفتند: «به جبهه»؛ تعجب كردم؛ «هيچ بدرقهاي نمیكنيد؟»؛ گفتند: «نه، نسلهای خود را بهای آزادی قدس قرار داده ايم»؛ و آن كسی كه نسلش را و خودش را در راه آزاد امتش وقف كرده باشد، پيروز میگردد.
اين همان معياری است كه حسين به ما میآموزد؛ حسين میگويد: «يزيد هر چه بزرگ باشد، و سپاهش هر چه عظيم باشد و هر اندازه كه عوامفريبیاش گسترده و دامنهدار باشد و هر اندازه كه افكارش جهنّمي و گسترده باشد، فداكاری را در ميدان بياور، تا همچون دستههای ملخ پراكنده شوند و از تو فرار كنند.»
يكي از محدثين در «كتاب السير» میگويد به خدا قسم هرگز كشتهای را نديدم كه فرزندش و خانوادهاش همگی كشته شده باشند، تشنگی او را بيازارد، ولی صورتش همچون قرص كامل ماه؛ بر او هجوم بياورند و چون او به آنان حمله كند همچون دستههای ملخ آنان را بپراكند.
حسين نه تنها در آن صحرا بلكه در طول تاريخ در برابر ستمگران ايستاد؛ در آن صحرا در برابر سی هزار نفر بود، اما در تاريخ، در مقابل صدها گروه قرار داشت و ظالمين و اهل باطل را چون دستههای ملخ پراكنده ساخت.
اين تصوير روشن میسازد كه حق پيروز خواهد شد، حق از خداوند است، و حق است كه غالب خواهد شد. قرآن كريم میگويد: «بل يقذف بالحق علی الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق» (بلكه حق را بر سر باطل مي زنيم، تا آن را در هم كوبد و باطل نابود شونده است) اين منطق قرآن است.
ما امروز در اين جا، مكان پرتوافشانی، علم، بخشش، فداكاريها، جايی كه بر هر سنگ آن اثری و طهارتی و فداكاری و سخاوتی و بخششی میبينيم، در هر سنگی تلاشی میبينيم، خون دل مهاجری، خون دل مقیمی و احساسات و افكار مبارزان را در اين مكانی كه برای كشف حقايق و روشن شدن آن بنا گشته است، آشكارا سخن می گوييم تا بر گمراهی و عوام فريبي فائق آييم.
قصد نابود كردن و خراب كردن نداريم و خواهان فساد نيز نيستيم، قصد ما اصلاح امتمان است، آن هم در حد توانمان. «ألا ترون انّ الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه» بهای آن «ليرغب المؤمن الي لقاء الله محقّاً». بهای آن اين است: حضوری مصمم. در خواستی حق جويانه. اهداف چيست؟
بازگرداندن حق شهروندان؛ آيا شيعيان جز شهروندانی شريف، پاك، باوفا، وطن دوست، مرزدار، مرزبان، پرداخت كننده ماليات، آباد كنندگان مزارع، با فرهنگ، اهل انديشه و عمل، اديب، مهاجر و مقيم، كارگر و تاجر، بزرگان و صاحب هر هنر و صنعتي هستند؟ چه كسانی بهترين مردم در اين كشورند؟ و لبنان، بهتر و شايستهتر براي آنان است و آنان نيز بهتر و شايستهتر برای اين كشورند. نابودی آن را نمیخواهند، پاسداری آن را خواستارند، پاسداری آن از راه عدل و عدالت. «كه حكومت با كفر باقی ميماند و با ظلم نه.»
وقتی میگوييم شيعه، نه از اين جهت كه شيعه هستند. همه انسانها محترمند؛ تمامی هم ميهنان محترمند؛ ما خواستار حق شيعيان و غير شيعيان هستيم، خواستار حق هر محرومي و خواستار آبادی همه منطقهها؛ عاقلانه نيست كه يك متر زمين در بيروت قيمتش ده هزار ليره باشد و دهها هزار متر زمين در مكانهای ديگر يك ليره باشد.
اين امری غير معقول است. عاقلانه نيست كه در مدت 4 سال، 948 ميليون ليره خرج شود، ولی 1 قرش آن در مناطق محروم و عقب افتاده هزينه نشود.
دفاع از حقوق انسانها، از جمله اهداف اساسي اباعبدالله الحسين است؛ ما خواستار حق تمامی شهروندان هستيم. خواستار آبادی مناطق، همه منطقهها. نه فقط جنوب و بقاع و هرمل.
حی المسلم و كرنتينا كه با ديدنش عرق بر پيشاني مینشيند، فقط اين و يا آن را نمیخواهيم بلكه خواستار آبادی عكار، مناطق جبيل و مناطق جبل لبنان و هر منطقه عقب مانده و رشد نيافتهای هستيم كه در اين سرزمين است.
لبناني متحد و برابر میخواهيم كه در آن عدل و عدالت حاكم باشد و همه شهروندان را به ديده احترام بنگرند. خصوصيت تاريخي لبنان، هم زيستی بزرگوارانه است، هر آوارهای برای خود زندگی آبرومندانهای داشته و هر گروهی كرامت و عزت.
وطنمان را بر اين اساس بنا می کنيم، بر اساس برابری، شایستگی و عدالت. آيا معقول است 19 ميليون براي آسفالت جادهها خرج شود، در حالي كه يك فلس آن برای جنوب خرج نشود؟ حمايت از جنوب و هموطنان از خواستههای ماست. گفته میشود لبنان به واسطه ديپلماسی و دوستیهايش، سرزمين (خود) را حفظ میكند.
اما آيا نبايد از هم ميهن دفاع كرد؟ هم ميهن را رها ميكنيد تا ذليل شود؟ تا بميرد؟ تا رزق و روزي او بريده شود؟ تا ذليل و پشيمان و سرشكسته به سوي بيروت و صيدا سرازير شود.
كدام منطقه، در كدام كشور این گونه بی دفاع مانده است؟ ما كرامت همه محرومین راو حق همه محرومین را خواستاريم؛ آباداني هر منطقه عقب مانده، حق هر هم وطني از هر گروه و حزب كه باشد؛ كارگر، كشاورز، فرهنگي، دانشجو، معلم، بزرگ، كوچك.
هر كسي كه محروم باشد، بر ماست كه در كنار او باشيم؛ حتي در قواي سه گانه، سركشي يك قوه بر ديگري پذيرفته نيست، تجاوز يكي بر ديگري را نميخواهيم. ما خواستار عدالتيم. امام حسين ميفرمايد: «الا ترون ان الحق لا يعمل به».
اي حسينيان! اين مسأله چيزي نيست كه من از خودم درآورده باشم؛ نگوييد تو روحانی هستی و اين مسائل ربطي به تو ندارد.
اميرمومنان علي بن ابيطالب ميفرمايد: «همانند چهار پاي در بند آفريده نشدم كه همه تلاشم براي علف، و گرفتاريش رفت و آمدش است؛ اگر چنانچه تمامي دغدغه خاطر انسان زندگي، پر كردن شكمش و گرفتاريش باشد، علي اين را چهار پا ميخواند.»
نه به خدا من هم كه فرزند علي هستم، آفريده نشدم تا مثل چهارپاياني باشم كه تلاشش براي علف و گرفتاري او، رفت و آمدش باشد.
آيا رسول خدا نفرمود: «به خداوند و روز جزا ايمان نياورده است، كسي كه شب را با شكم سير صبح كند، در حاليكه همسايهاش گرسنه است.»
بنابراين ميگوييم: «به خداوند و روز جزا ايمان نياورده است كسي كه در بيروت با خيالي آسوده و خشنود بخوابد و همسايهاش در جنوب در ترس بسر بَرَد؛ به خدا و روز جزا ايمان نياورده است كسي كه سرمست بخوابد و همسايهاش غرق غم و اندوه باشد؛ كسي كه زير سقف ميخوابد و همسايهاش سرپناه ندارد. كسي كه با تن درستي بخوابد و همسايهاش مريض باشد، كسي كه مدرسه دارد و همسايهاش مدرسه ندارد.
تمامي اينها از لوازم ايمان است. آيا ما شخص خاصي را ميخواستيم؟ آنگونه كه ميخواهيد اشخاص را انتخاب كنيد و در آمدها را مصرف كنيد ولي حق ملت، حق مظلوم. حق شهروند، حق طوايف، حق گروهها، حق مناطق بايد (به صاحبانش) برسد و اگر نرسيد اين جمله را تكرار كنيم كه "الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتناهي عنه ليرغب المومن الي لقاء الله محقاً"».
حسين معتقد است كه انسان در برابر ظلم نميتواند صبر پيشه كند. حسين ميفرمايد: «فوالله لا اري الموت الا سعاده و الحياه مع الظالمين الا برما»
عدالت و كرامت سهم همگان است، و شيعه از جمله آنها است و جنوب جزء آن است و بقاع و هرمل جزء آن است، بزرگ داشتن آنها، كرامت اين وطن است.
(عدالت) از همه چيز براي شما بهتر است. آيا آنچه را مجله «اكونوميست» نوشت، نخوانديد و ترجمه آن را كه ديروز در روزنامه «النهار» نوشته شد؟ بخوانيد آنچه را درباره جنوب و درباره شيعيان نوشته شد.
اين ديدگاه يك انسان بيطرف است. اي مسئولين از روي نرمي و ترحم ميگويم و از كسي بدمان نميآيد، دلسوزي بر آنها (شيعيان) ميكنيم. چرا كه خانههايشان را خراب ميكنند و وطنشان را ويران.
ما در اين وطن حق داريم. ما جماعت حسيني هستيم؛ ما در كاروان حسين ميرويم. ما انقلابي همراه حسين هستيم. ما تاريخ را آن گونه كه حسين ميخواهد بنا ميكنيم و آرزومنديم حرف ما فهميده و هدف ما شناخته شود و چه مكاني بهتر است از مدرسه عاملیه؟ آيا شعار تو بر سر در ورودي، «ذوالفقار» و «لافتي الا علي و لا سيف الا ذوالفقار» نيست.
علي به دليل علاقه به خون و خونريزي كسي را نميكشت؛ او در برابر مظلوم ميلرزيد و اشك ميريخت و در برابر يتيم صورتش را مقابل آتش تنور ميگرفت و ميگفت: «اي ابوتراب بچش (مزه آتش را) اين سزاي كسي است كه ايتام را واگذارد».
اين علي است كه در برابر يتيم ميلرزد؛ قرآن كريم ميفرمايد: «أرأيت الذي يكذب بالدين فذلك الذي يدعّ اليتيم و لايحضّ علي طعام مسكين»(107، 2 -1)( آيا آن را كه روز جزا را دروغ مي شمرد نديدي، او همانا كسي است كه يتيم را به اهانت مي راند ومردم را به طعام دادن به بينوا وا نمي دارد.)
همانا اين راه ماست؛ ما قائل به اين راه هستيم و از خداوند ميخواهيم كه در پيمودن اين راه ما را ياري رساند. (براي روشن شدن حادثه كربلا) همه ابعاد آن را توضيح ميدهيم. تمامي اهداف و پيامدها را ذكر ميكنيم. آنگونه كه حسين انجام داد.
اميدواريم كه اين عاشوراي ما و اين روزهاي ما، روزهاي زنده حسيني باشد؛ اين چنين ميخواست و اين چنين سفارش نمود. گريستن و بر پا كردن مجالس كافي نيست. حسين به اينها نيازي ندارد.
حسين شهيد راه اصلاح است؛ «انی أريد الاصلاح في امه جدي ما استطعت» پس اگر در جهت اصلاح امت جدش كوشيديم، او را ياري رساندهايم و اگر سكوت كرديم يا مانع اصلاح شديم او را وانهادهايم و يزيد را كمك كردهايم.
اي برادران! صفوف خود را انتخاب كنيد. صف يزيد يا صف حسين. به خدا قسم كه فكر نميكنم غير از صف حسين را انتخاب كنيد و جز به نداي حسين لبيك گوييد (حسيني) كه ميگويد: « هل من ناصر ينصرنا و هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله»
السلام عليك يا اباعبدالله الحسين وعلي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله ابداً ما بقينا و بقي الليل و النهار. اي كاش با تو بوديم. نميگويم كه اكنون با توييم. روزگار فرصت نداد كه در كنار تو باشيم و براي تو بميريم. ولي روزگار ما را از اينكه امروز با اسلام تو باشيم بازنميدارد.