کد مطلب : ۱۳۱۹۸
گزیدهای از نهجالبلاغه
عاقل باش
«اندیشیدن همانند دیدن نیست؛ زیرا گاهی چشمها دروغ مینمایانند؛ اما آنکس که از عقل نصیحت خواهد، به او خیانت نمیکند.»۳
البته، «نه هر صاحب قلبی، خردمند است و نه هر دارنده گوشی شنواست و نه هر دارنده چشمی بیناست.»۴
و شگفتانگیزتر از این، عمل ناآگاهانه آدمی، اصرار بر درستی و پافشاری بر تداوم آن است.
«در شگفتم! چرا در شگفت نباشم؟! از گروههای پراکنده که هریک در مذهب خود، با دلایل گوناگون خطا میکنند! نه گام بر جای گام پیامبر (ص) مینهند و نه از رفتار جانشین او پیروی میکنند؛ نه به غیب ایمان میآورند و نه خود را از عیب برکنار میدارند؛ به شبهات عمل میکنند و در گرداب شهوت غوطهورند؛ نیکی در نظرشان همان است که میپندارند و زشتیها همان است که آنها منکرند؛ در حل مشکلات به خود پناه میبرند و در مبهمات تنها به رأی خود تکیه میکنند؛ گویا هرکدام، امام و راهبر خویش هستند که به دستگیرههای مطمئن و اسباب محکمی که خود باور دارند، چنگ میزنند.»۵
«و دیگری که او را دانشمند نامند؛ اما از دانش بیبهره است، یک دسته از نادانیها را از جمعی نادان فراگرفته و مطالب گمراهکننده را از گمراهان آموخته و به هم بافته و دامهایی از طنابهای غرور و گفتههای دروغین بر سر راه مردم افکنده است؛ قرآن را بر امیال و خواستههای خود تطبیق میدهد و حق را به هوسهای خود تفسیر میکند؛ مردم را از گناهان بزرگ ایمن میسازد و جرایم بزرگ را سبک جلوه میدهد؛ ادعا میکند از ارتکاب شبهات پرهیز دارد؛ اما در آن غوطه میخورد؛ میگوید، از بدعتها دورم؛ ولی در آنها غرق شده است؛ چهره ظاهر او چهره انسان و قلبش قلب حیوان درنده است؛ راه هدایت را نمیشناسد که از آنسو برود و راه خطا و باطل را نمیداند که از آن بپرهیزد؛ پس مردهای است در میان زندگان.»۶
و شاید در چنین زمانهای و چنین شرایطی است که حضرت میفرماید:
«از هر کاری که تو را به شک و تردید اندازد یا تسلیم گمراهی کند، بپرهیز و چون یقین کردی و دلت روشن و فروتن شد و اندیشهات گرد آمد و کامل شد و ارادهات به یک چیز متمرکز شد؛ پس اندیشه کن، در آنچه که برای تو تفسیر میکنم، اگر در این راه آنچه را دوست میداری، فراهم نشد و آسودگی فکر و اندیشه نیافتی، بدان که راهی را که ایمن نیست، میپیمایی و در تاریکی ره میسپاری؛ زیرا طالب دین نه اشتباه میکند و نه در تردید و سرگردانی است که در چنین حالتی خودداری بهتر است.»۷
حضرت در جواب نامه ابوموسی اشعری درباره حکمیت مینویسد:
«همانا تیرهروز کسی است که از عقل و تجربهای که نصیب او شده است، محروم ماند و من از آنکس که به باطل سخن گوید یا کاری را که خدا اصلاح کرده است، برهم زند، بیزارم.»۸
حضرت در یک سخنرانی در دوران زمامداریاش در شهر کوفه میفرماید:
«به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچهای به ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد! و همانا این دنیای آلوده شما نزد من! از برگ جویده شده دهان ملخ پستتر است! علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای ناپایدار چه کار؟!
به خدا پناه میبریم از خفتن عقل و زشتی لغزشها و از او یاری میجوییم.»۹
پینوشت:
۱. حکمت ۴۲۱
۲. حکمت ۴۰۷
۳. حکمت ۲۸۱
۴. خطبه ۸۸
۵. خطبه ۸۸
۶. خطبه ۸۷
۷. نامه ۳۱
۸. نامه ۷۸
۹. خطبه ۲۲۴