تاریخ انتشار
شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۰۰:۱۹
۰
کد مطلب : ۱۳۳۳۴

حماسه‌های مکتبی

حماسه‌های مکتبی
محمدرضا حکیمی:

استاد محمدرضا حکیمی را مناسب‌ترین موصوف «فیلسوف عدالت» شنیده‌ایم و در توفیق نشستی که در ماه رمضان گذشته دست داد، دیدیم و شنیدیم که عدالت به حق از مهم‌ترین دغدغه‌های ایشان است. نزدیک به ۲ ساعت در محضر ایشان از راهنمایی‌ها و دیدگاه‌هایشان بهره بردیم و امید اینکه در آینده بیشتر و بیشتر در محضر مبارکشان بهره ببریم و از این منظر ره‌توشه‌ای هم برای خوانندگان عزیز ارمغان بیاوریم.

محمدرضا حکیمی در سال ۱۳۲۶ در حوزه علمیه خراسان تحصیلات حوزوی را آغاز کرد و ۲۰ سال از عمر خود را در حوزه گذراند. ایشان در این مدت به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم و ... پرداخت. از استادان وی شیخ‌محمدتقی ادیب نیشابوری، آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، آیت‌الله العظمی سیدمحمدهادی میلانی، آیت‌الله میرزا احمد مدرس‌یزدی، شیخ اسماعیل نجومیان، حاج‌سیدابوالحسن حافظیان و حاجی‌خان مخیری را می‌توان نام برد.
استاد حکیمی اجازه اجتهاد را از «شیخ آقا بزرگ تهرانی» در سال ۱۳۴۸ ه‍ . ش دریافت کرد.
آنچه در ادامه می‌آید صریر مناقب‌شماران و مصائب‌داران از قلم استاد است:

تاریخ ادبیات شیعه، هنوز در هیچ زبانی، تدوین و عرضه نشده است. از این‌رو، ابعاد شعر شیعی نیز – چنان‌که باید و شاید – شناخته شده نیست. شعر شیعه، از بهترین نمودارهای اوج ادبیات متعهد در اسلام است.

شاعران شیعه (در زبان عربی، فارسی و...)، از قدیم‌ترین روزگاران، دو میراث بزرگ بشری و دو سرمایه والای موجودیت انسانی – در سراسر تاریخ – را در اشعار خویش سروده‌اند، بلکه باید گفت فریاد کرده‌اند و در دیوان‌های خویش به دست تاریخ ادب و حماسه سپرده‌اند:

۱- مناقب آل محمد (ص)
۲- مصائب آل محمد (ص)

«مناقب» یعنی: ارزش‌های وجودی و رفتاری معصومین (ع) که نشان می‌دهد، ملاک پیشوایی و پیروی چیست و چگونه انسان‌هایی حق دارند که در رأس جامعه دینی قرار بگیرند؟ این موضوع ویژه مذهب شیعه است که جز معصوم کسی را شایسته رهبری نمی‌دانند و امام و پیشوا نمی‌شناسند و این اعتقاد به این معنی است که تشیع، تا آنجا برای انسان ارزش قائل است که می‌گوید، انسان، در جهان هستی گوهری چنان گرانبهاست که او را جز به دست معصوم نمی‌توان سپرد و جز پیرو معصوم نمی‌توان بود.

«معصوم» یعنی: انسانی نماینده خداوند، که هیچ کدورتی (از جهل، گناه، بزرگی‌فروشی، خودخواهی، خصلتی‌گری، خودمداری، ‌قدرت روشی و...)، در وجود او نیست و پس از حقیقت ازلی الهی در دار امکان، زلال‌ترین حقیقت عالم وجود است و انسان–فقط و فقط–در کنار او و تحت تربیت او می‌تواند از هر ناخالصی پاک شود و به حقایق زلال ابدی بپیوندد (سلمان منا اهل البیت) و هر مسلمانی – با تربیت او – به اندازه ظرفیت خویش مسلمان شود. این چگونگی، هدف عالی تعالیم معصوم است. و مصادیق معصوم - در کامل‌ترین نصاب، چهارده معصومند – علیهم السلام.

پس ذکر مناقب معصومین (ع) به‌گونه‌ای ذکر مناقب انسان و انسانیت و تعیین کمال تراز انسان است.
و به تجربه ثابت شده است که به غیر از معصوم (ع)، هیچ کس نمی‌تواند و آن صلاحیت را ندارد که انسان را - در سطح فرد – تربیت کند و به رشد متعالی برساند و – در سطح جامعه – مدیریت نماید و سعادتمند سازد و عدالت را اجرا کند و گسترش دهد.

از این‌رو شاعران شیعه، مناقب محمدیه (یعنی: مناقب و فضایل محمد و آل محمد (ص) را -همواره– در اشعار خویش فریاد کرده‌اند. پس این تعبیر درست است که بگوییم مناقب محمد و آل محمد (ص)، نمودار موجودیت متعالی انسان و انسانیت است و معیار بزرگ اجرای عدالت.

به سخنی دیگر، شاعران مکتبی و متعهد شیعه، آنان که به حق، تشیع‌شناس بوده‌اند پیوسته به تشکیل «نظام عامل بالعدل» دعوت می‌کرده‌اند و «جامعه قائم بالقسط» که همان هدف قرآنی انبیا و پیامبران است (لیقوم الناس بالقسط) قیام ناس بالقسط، یعنی: نهادینه شدن عدالت در زندگی انسان و رساندن جامعه به این نصاب، فقط از کسی ساخته است که خود قائم بالقسط باشد، یعنی معصوم (ع).

از این‌رو در زیارت معصومین (ع) رسیده است: «السلام علیک ایها القائم بالقسط». و حضور کبیر معصوم، در ظهور نهایی نیز برای همین منظور والای الهی – انسانی است (یملأ الأرض قسطاً و عدلاً).
«مصائب» نیز در همین تراز جای دارد زیرا مصائب نیز تاوانی است که محمد و آل محمد (ص) در راه حراست از کیان انسانی انسان پرداخته‌اند. انسان‌نماها، همواره در کمین بوده‌اند - و هستند - تا انسانیت را (با ظلم، ستم، تحقیر، حذف‌ آزادی، تحکیم قدرت و استبداد) مخدوش سازند و انسان آزاد را برده گردانند!!

در این نبرد بزرگ، ‌مناقب‌شعاران و مصائب‌داران، بپا خاستند چون نخواستند این تهاجم شیطانی پیروز گردد... و چنان با حماسه صلابت، و صلابت حماسه بر رفیع‌ترین قله‌های تاریخ جای گرفتند که خورشید را به ستایش خویش واداشتند، به ویژه هنگامی که در قلب تاریخ و در عرصات حماسه، فریاد برآوردند که: «هل من ناصر ینصرنی؟؟» آیا، در راه پاسداری از حریم ارزش‌های حیات متعالی، کسی ما را در برابر این سفلگان پست و گرگان آدمخوار یاری می‌کند؟ آیا، کسی بهم می‌رسد که به داد انسان و انسانیت برسد؟ آیا، کسی هست که عصمت مهتاب و زلال فجر و سیال سپیده را پاس دارد؟
و مسلم است که پاسداری از ارزش‌ها، تاوان دارد و این تاوان را – همواره – شهیدان پرداخته‌اند.

جباران در هر روزگار و در هر کسوت به ارزش‌ها حمله می‌برند و انسان‌ها را مطیع هوا و هوس خویش و فرزندان خویش می‌خواهند؛ از این‌رو ارزش‌بانان و حماسه‌گستران را نابود (یا ترور شخصیت) می‌کنند، چرا؟ برای اینکه فریاد حریت‌آموز و عدالت‌خیز آنان را در همهمه‌های متفاوت و بی‌ارج زندگی روزمره محو سازند، تا جامعه‌ها بیدار نشوند، و به شورش دست نیازند و حماسه‌های ویرانگر ستم و ستمگری را رقم نزنند.

فیلسوف بزرگ شرقی و انقلابی ترقی‌خواه اسلام، حضرت سیدجمال‌الدین حسینی اسدآبادی (فرزند جهانشمول «بعثت»، «غدیر»، «عاشورا») به این مضمون می‌گفته است:

باید در راه گفتن حق و دفاع از عدالت مبارزه کرد و از پای ننشست زیرا نهایت این راه الهی–انسانی و بزرگ

- یا زندان است و ریاضت،
- یا تبعید است و سیاحت،
- یا کشته شدن است و شهادت.

پس اقدامگران بزرگ خود به خوبی می‌دانسته‌اند که گفتن حق و خواست عدالت تاوانی به گرانی تبعید، زندان یا کشته شدن دارد.

عاشورا از این جهت باید زنده بماند تا ارزش‌طلبی زنده بماند. زندگی انسان اگر از ارزش‌طلبی تهی گشت زندگی از مقولات «خور، خواب، خشم و شهوت» خواهد بود، یعنی: صددرصد حیوانی؛ و عاشورا یعنی: نجات دادن زندگی و اوقات انسان، از سقوط در نماک حیوانیت و زوال‌های ارزشی و...
و این است که عاشورا ارزشی ابدی است و طالع در زندگی و بشریت، چونان خورشید جهان‌تاب، در مقیاس متعالی‌ترین نگاه به انسان و انسانیت و همین است که شاعر بزرگ مَعَر›ُ النُّعمان، ابوالعلای معرّی می‌گوید:

و علَی الدّهرِ مِن دِماءِ الشهیدَیْنِ
علیٍّ و نجِلِه شاهدانِ (نی)
فهما فی اَواخرِ الّلیلِ فجرانِ
و فی اُولیاتِهِ شَفَعان (نی)

- در دامنه روزگار، دو رنگ، پایدار است:

رنگ خون علی و حسین،
- که در پایان شب، به رنگ فجر جلوه می‌کند و در پایان روز به رنگ شفق
و همین است که عطار نیشابوری می‌گوید:
بسی خون کرده‌اند اهل ملامت
ولی این خون نخسبد تا قیامت
هر آن خونی که بر روی زمانه‌ست
برفت از چشم و این خون، جاودانه است
چو ذاتش آفتاب جاودان بود
ز خون او شفق، باقی از آن بود
و اقبال لاهوری می‌گوید:
ما سوی‌الّه را مسلمان، بنده نیست
پیش فرعونی، سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
رمز «قرآن»، از «حسین» آموختیم
ز آتش او شعله‌ها اندوختیم

پس از نظر شخصیتی چون اقبال لاهوری (و نقش او در استقلال پاکستان)، سرّ سربلندی مسلمانان، عاشوراست؛ بیداری ملت اسلام از عاشوراست و از عاشورا باید باشد و رمز «قرآن» را عاشورای حسینی به مسلمانان آموخت.

بنابراین، اینکه شاعران شیعه، به همراه ذکر «مناقب»، در اشعار سرشار خویش به فریادخوانی «مصائب» پرداخته‌اند، برای این است که مصائب آل محمد (ص)، مصائب بشریت است، مصائب انسان و انسانیت است و از اینجاست که ادیب و نویسنده اجتماعی معروف مصری، استاد احمد امین - با همه تعصبات مذهبی خویش - می‌گوید:

«شعر شاعران شیعه، در رثای آل محمد (ص)، شعری سرشار از حرارت حیات و گرمای عاطفه‌های بزرگ است (وَ رثاؤُهم الحارُّ لآل محمّد (ص)».

در اینجا نکته‌ای که مهم است (و باید در تاریخ ادبیات شیعه درباره آن بحث کرد) این است که مضامین مکتبی و تعالیم شیعی، در شعر شاعران شیعه عرب، بهتر و قوی‌تر تجلی کرده و بازتاب یافته است، حتی «مسئله گرسنگی» که روشنفکران جهان در قرن اخیر به آن توجه یافته‌اند را شاعران بزرگ شیعه، امثال کمیت بن زید اسدی (م.۱۲۶ ﻫ. ق) از قرن‌ها پیش مطرح کرده‌اند؛ ضرورت مبارزه با حکومت ظالم را آنان به ساحت ادبیات آورده‌اند؛ گسستگی میان جامعه و حاکمیت مستبد را آنان گوشزد نموده‌اند (در اشعار دِعُبِل خُزاعی).

درباره این موضوع اینجانب از حدود ۴۰ سال پیش مطالبی نوشته و یادآوری‌هایی کرده‌ام از جمله در کتاب «سرود جهش‌ها»، کتاب «ادبیات و تعهد در اسلام»، که به هنگام تدوین تاریخ ادبیات شیعه و تحلیل شعر شاعران تشیع، مناسب است مورد ملاحظه قرار گیرد و این چگونگی در شعر شاعران فارسی زبان کمتر دیده می‌شود.

والسلام علی الحسین و علی اصحاب الحسین.
والسلام علی العاشوراء مشعلِ الحریـه و العدالـه

محرم ۱۴۳۱
آذر ۱۳۸۸
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما