تاریخ انتشار
شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۰۰:۳۰
۱
کد مطلب : ۱۳۳۵۱

گریه شبیه شمر دغا بر شهید راه وفا سیدالشهدا (ع)

گریه شبیه شمر دغا بر شهید راه وفا سیدالشهدا (ع)
دکترجابر عناصری / استاد کرسی تعزیه‌شناسی دانشگاه‌ها

روان‌شناسی و سمبول‌شناسی رنگ در قلمرو تعزیه و شبیه‌خوانی و به‌ طور کلی در مراسم عزاداری، نکته‌ای ظریف و درخور دقت علمی و شایسته توجه به زیبایی‌شناسی و صور خیالی و قراردادهای به‌قاعده و حاصل تجارب مبتنی بر مشاهده حضوری و عملکرد مثبت است. متأسفانه یکی از آفت‌های اساسی و مورفولوژیکی۱ مربوط به شبیه‌خوانی، رعایت‌نکردن این قراردادها و یا توجه‌نکردن به انعطاف فیزیولوژیکی۲ در این زمینه است. روان‌شناسی رنگ در حیطه تعزیه، خود، «سبکی مستقل» و دور از معیارهای صوری و بتّی و قطعی معمول در روان‌شناسی رنگ، به معنای مطلق کاربرد این واژه است.
شاعران و نویسندگان و مرثیه‌سرایان گران‌پایه، در این عرصه دُرّ معنی سفته‌اند و نکته‌ها گفته‌اند؛ برای نمونه دو بیت شعر امیرشاهی سبزواری، عارف قرن هشتم هجری قمری در سوگنامه‌ای که به سوز دل سروده است، مطلب درخور اشاره‌ای است:

در ماتم تو، دهر بسی شیون کرد
لاله، همه خون دیده بر دامن کرد
گل، جیب قبای ارغوانی بدرید
قمری نمد سیاه بر گردن کرد

در یکی از متون و نسخ تعزیه، زبان‌حال شیر بیشه هیجای کربلا، عباس (ع)، حتی رنگ خاص «سبز» را که تن‌پوش فرزند ساقی کوثر است، مشخص می‌سازد:

به نام الله نمایم آهنگ
به سر گذارم عمامه جنگ
به رنگ اصفر۳، زمردی‌رنگ
ز تاج شاهان مرا بوَد ننگ
زنید یاران به سینه و سر
که من روانم به جنگ کافر

غرض از تحریر این مطالب اجمالی این است که روی جلد شماره ۶۱-۶۰ مجله خیمه به ذوق و آگاهی طراح آن، تصویری را نشان می‌دهد که در نیم‌نگاه نخستین برای برخی که به قواعد مرسوم در تعزیه التفات دارند، تعجب‌آور است: طفل سبزپوشی سر بر شانه سرخ‌پوش شقی دارد؛ اشقیاء‌خوانی با لباس خون‌رنگ با چوشنی ریزحلقه و شدّه‌ای۴ قرمزرنگ با دو پر سرخ‌وش استوار بر کلاهخود، این مرد دنی از تبار ظالمان و...

اما دریغم آمد و افسوس که این شبهه را از مد نظر و از حرمخانه ذهن بینندگان این تصویر دورباش ندهم.

شمرخوان و شبیه شمر در مجالس تعزیه نه شمر است و نه شقی، بلکه دلسپاری است، عاشق به سبط رسول مدنی. او با حضور خود در مجلس اجرا هزار نفرین و حتی دشنام اهل مجلس را عاشقانه و با رضایت می‌پذیرد و هر اندازه که خشماهنگ مردم را می‌بیند، اوج ایمان آنان و علاقه مخاطبان به خانواده ساقی کوثر را درمی‌یابد و از فخامت نقش خود در نشان‌دادن شقاوت کوردلان مطمئن می‌‌شود. جرعه‌ای آب به او در مسیر اجرای تعزیه داده نمی‌شود. حتی گاهی خدو۵ بر صورت او می‌اندازند و او با طیب خاطر این رفتار عاشق از سر بی‌خبر کهن سرمشق جانسپاران راه حق حضرت ابی‌عبدالله (ع) را نادیده می‌گیرد. او شمر نیست. او مشهدی حسین معین‌البکاء است که در روزهای عادی (همیشه ایام) اشک خونین بر دو دیده از استماع «رزیّه‌خوانی»۶ زیارت عاشورا دارد. او دسته‌گردان سینه‌زنان است. او شاعر عاشورایی است؛ اما به‌حکم آنکه در چالش نور و ظلمت باید نماد تیرگی و بددلی هم به رأی‌العین دیده شود، نخست وضو می‌گیرد. از اباعبدالله (ع) مغفرت طلب می‌کند و در میدان شبیه‌خوانی، اهل مجلس را دعا می‌کند و هر لحظه که از جور و ستم خود بر خاندان طهارت یاد می‌کند (بنا به مکالمه و نسخه و مطالب مندرج در فَرد۷ تعزیه متعلق به او) قبل یا بعد از ادای کلام به صدای رسا «استغفرالله» می‌گوید:

زبان‌حال شبیه شمر:
الا ای اسب سرکش چون شود کرب‌وبلا پیدا
به جولان آورم، آن‌دَمْ ترا ای اسب مه‌سیما
ز سم، پامال سازم پیکر سلطان او ادنا (استغفرالله)
بزن طبال نام‌آور
به نام شمر بداختر

همو در پایان یا سرآغاز تعزیه، کلاه‌خود از سربرمی‌گیرد. دست بر زانو به نشانه احترام، استوار می‌سازد. از خلال پار و پیرار به روان شاه شهیدان، خسرو تشنه‌لبان درود می‌فرستد و عرض ادب می‌کند و خطاب به مردم می‌گوید:

«ایا جماعت:
نه من شمرم نه اینجا کربلا باشد
غرض، مقصود ما این است، یک ساعت بکا۸ باشد»

او برای شروع تعزیه از مردم صلوات طلب می‌کند. او در خلال اجرای تعزیه و ضمن «ارجوزه»۹خوانی، به صدای رسا فریاد می‌زند: «یا حسین (ع)! اهل و عیالم فدای غزالان حرم تو باد.» او سربند قرمزرنگ را برای سترون اشک از دو دیده به جلوی چشمان می‌گیرد. من اینجا از فاصله‌گذاری هم صحبت نمی‌کنم که طرح‌کردن آن در تعزیه مستلزم تحریر کتاب مفصلی است. من از مشاهده حضوری خودم می‌گویم. از ۶۰ سال تجربه در حریم شبیه‌خوانی و...

پس دانستیم که چاپ عکس از سوی طراح روی جلد مجله خیمه شماره ۶۱-۶۰ با دقت نظر بوده است و من برای تکمیل مطلب از مشاهده فعال، مشارکت نفَس به نفَس شبیه‌خوانان سخن می‌گویم و برای عینیت‌دادن به موضوع، حادثه‌ای که خود آن را ناظر و شاهد بوده‌ام، به پیوست این مطلب مجمل برای پرده‌گشایی از رخ قراردادهای زیبای تعزیه، شرح می‌دهم:

چهارده سالم بود که به اذن خدا و سیدالشهدا (ع) زیر نظر تعالیم استادم، پدرم، زنده‌یاد استادعلی عناصری، شبیه‌گردان بی‌نظیر دیارم اردبیل، در مراسم عاشورای حسینی شبیه حضرت علی‌اکبر گلجمال بودم. عاشق و شیدا، سوار بر اسب، خونین یال...
دسته‌ها به راه افتادند. عزاداران بر طبل سینه‌ها کوبیدند و نظاره‌گران، قبضه قبضه خاک و مشت‌مشت کاه بر سر ریختند... من عمامه از سر دادم با پیراهنی خون‌آلود. زلفان خضاب گشته به خون...
دسته‌ای دیگر از شبیه‌خوانان محله‌ای دیگر جلودار قافله غم بودند. شمرخوان کوچک‌اندام و اما پرهیبتی به خشماهنگ فریاد می‌زد:

«قسم به جقه یزید یک قطره آب هم به اهل حرم نخواهم داد.»

اشتلم۱۰ می‌کرد با خیزران از دوردست بر پشت و شانه اسرا می‌کوبید. در همان حال بود که به‌ناگاه بانویی سیاه‌پوش دوان‌دوان خود را به شبیه شمر رساند و کودک سبزپوش بیمار خود را برای شفایابی و شفاخواهی به آغوش شمر داد. برخی از حضار علنی خندیدند. مگر می‌شود شمر هم شفاخواه باشد؟ اصلاً او دعایی بلد است؟! اصلاً او مقبول درگاه حق است... وای بر این اشتباه... امام‌خوان و عباس‌خوان و زینب‌خوان و علی‌اکبرخوان مانده، برای حاجت‌خواهی به شمر لعین متوسل شدند؟!...
اما... اما من از نزدیک حادثه‌ای را شاهد شدم که آتش به جان پروانگان شمع حرم سیدالشهدا (ع) زد:
شبیه‌ سرخ‌پوش شمر، دبیلقه (کلاهخود) از سر برگرفت و جیب گریبان درید. کلاهخود را به‌ روی سنگ‌فرش‌ها زد. اشک خونین بر دو دیده آورد. از اسب پیاده شد. کودک بیمار را به‌ روی دستان گرفت و به التماس فریاد زد:

«آقا! ابی‌عبدالله... به خاطر شما بر من سگ درگاهت هم روی آورده‌اند. ابی‌عبدالله... از جای خود تکان نخواهم خورد تا شفای فی‌المجلس این طفل را به وساطت از درگاه خدا بخواهی. فرزند یدالله. دست کرم بر سر این بیمار بی‌پناه بکش...»

من و دیگران ندانستیم و شاید به‌خوبی دانستیم که کرامت حق شامل آن طفل شد. مادرش می‌گفت: «۳ روز است بیهوش در گهواره افتاده و یک قطره آب و شیر نخورده است...» کودک بیمار چشمان خمار و خسته از آزارش را باز کرد، با منگوله‌های رنگی لباس شمر بازی کرد. عاشق و شیدا و سقایی فریاد می‌زد: «السبیل السبیل.» و مشک آبی را می‌چرخاند و زمزمه می‌کرد: «الدخیل ابوالفضل...» کودک تشنه به اشاره انگشت از سقا آب خواست. سقا زبان‌حال حضرت عباس را خواند:

«من سوون تقسمینه اولّام دخیل (شفیع)
سن سوجامین دولدوورب هر لحظه سس لن السبیل»
برگردان: من به تقسیم آب دخیل و شفیع می‌شوم

تو پیمانه‌های آب را پرکن و هر لحظه فریاد بزن:

«السبیل.»
طفل تشنه‌لب با لب‌های بریان، سه جام آب خورد. فریاد «وامحمدا» از حلقوم جماعت برخواست. کودک شفایافته بود.

به‌ناگاه شبیه شمر چکمه‌های مهمیزدار از پاها درآورد، با طنابی که به صورت شلاق بر سر اسرا می‌زد، جفت چکمه‌ها را به هم بست و به گردن خود آویخت. فریاد رعدآسایی زد که «کجاست؟ کجاست؟» هرجا می‌دوید تا ذوالجناح را پیدا کرد. دست بر گردن این اسب شبیه اسب آقا اباعبدالله (ع) انداخت. چشمانش را بوسید. جوش از تن کند. جیب پیراهن را درید و دست بر سینه کوبید و گفت: «آقا اباعبدالله:

ای شاه خوبان التوبه توبه
سلطان خوبان التوبه توبه»
سال دیگر در روز واقعه رکابدار ذوالجناح بود.

ذوالجناح را به میدان می‌آورد و دور نعش شبیه سیدالشهدا (ع) می‌چرخاند. دلسوختگی او بیش از مخاطبان بود.

همیشه اشک خونین بر دو دیده و سیل سرشک بر چشمان داشت و تا آخر عمر رکابدار اسب ذوالجناح بود.

پس:
حریم عشق را درگه بلند است
کسی آن آستان بوسد که...

پی‌نوشت:

۱. سیماشناسی، ریخت‌شناسی، ظاهرشناسی و...
۲. جنبه معنوی و مضمونی و محتوایی و...
۳. سبز صفراوی رنگ
۴. پارچه بسته شده به دور کلاهخود
۵. آب دهان (به ضم خا و دال)
۶. سوگ‌خوانی و گریستن بر ماتم عظمی
۷. در اصطلاح شبیه‌خوانان و شبیه‌گردانان، هر نسخه تعزیه شامل چندین «فَرد» یا نقش است. مکالمه و گفتار هر شبیه‌خوان در فرد مربوط به آن شبیه‌خوان نوشته می‌شود و جمع فردها، مجلس و نسخه را به وجود می‌آورد.
۸. گریستن (به ضم با)
۹. رجزخوانی (به ضم همزه و جیم)
۱۰. داد و فریاد، پرخاش و هیاهو (به ضم همزه و تا و لام)
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما