تاریخ انتشار
دوشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۰۲
۴
کد مطلب : ۱۲۷۸۵

بحر طویل امام رضا(ع)

بحر طویل امام رضا(ع)
چون که در طوس غریب الغربا، پرتو انوار خدا، خسرو اقلیم وفا، معنی والشمس ضحی، ترجمه بدر دجا، کاشف اسرار خفا، قبله ارباب صفا، گوهر دریای ولا، قلزم مواج سخا، مردمک چشم حیا، شاه‌فلک جاه رضا، گشت ز مامون دغا، از وطن خویش جدا، در ره تسلیم و رضا، گشت چو در بزم جفا، جرعه‌کش جام بلا، گفت: اباصلت بیا تا نگری امر قضا را.

از ستمکاری مامون ستم‌گستر می‌شوم، شدم بر عنب سم زده مسموم، جگر خسته و مغموم؛ در این ساعت معلوم، پس از روزی مقصوم، اجل بر من مظلوم، مقدر شد و معلوم، چه سازم من معصوم، ز هستی شده معدوم، حیاتش شده مخنوم، ز یاران همه محروم، مگر خادم و مخدوم، چه از هند و چه از روم، که هستید در این بوم، جزا را شده موهوم، بدانند ز قیوم، شود بر همه مفهوم، که مسمومم و محروم، قضا را شده محکوم، وفا را شده موسوم، به حال من مظلوم، دل سنگ شود موم، بدارند چو مرقوم، در او نام رضا را.

ای اباصلت دل افکار حزین خیز و در خانه نخستین، به رخم بند پس از این ز زمین فرش فروچین که شود خاک زمین، بستر از این زار حزین، نیست مرا چون که معین، غیر خداوند یقین، قسمت من بود همین، عاقبتم کار چنین، گردد و بدرد و کنم دار فنا را.

ای صبا بر به تقی از من مظلوم خبر، گوی که تو هستی مگر بی‌خبر از حال پدر، بسته رضا بار سفر، کن به سوی طوس گذر، بین که چو شمع است شرر، بر دلم از سوز جگر، بستر من خاک نگر، ب نهم از خشت تو سر، بر سر زانوی تو بگذار و نظر سوی تو در وقت حذر باشم از اشک بصر، بنگری‌ام عارض‌تر، وه که به معصومه خبر، کس نبرد تا که گذر، بر سر من آورد و پاک زند رخت عزا را.

ای (تراب) از غم سلطان غریبان، عوض اشک به دامان، بفشان لولوء و مرجان، که چرا شاه خراسان، به خراسان چو غریبان، شده مسمون ز عدوان، شده معقول ز دونان، به لب آورده ز غم جان، شده جانش بر جانان، ز وطن مانده به حرمان، ز تقی مانده به هجران، نه به طوسش سر و سامان، نه ورا داروی درمان، ز دلش تا فلک افغان، ز فغانش همه ارکان، متزلزل که به دوران، ز چه فکرند بقا را.
مرجع : بحر طویل‌های چهارده معصوم
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما