کد مطلب : ۱۷۳۹
سنت سوگواری در شیعه و مسیحیت
به قلم پروفسور فرانکو امتو (شرق شناس)
خاطرات سالهای گذشته، مانند برگهای چک نویس، در سطل کاغذ باطله کنار میز تحریرم روی هم انباشته میشوند، به طوری که دیگر نمیتوانم آنها را از هم تشخیص دهم. ولی فکر نکنید که چنان پیر گشتهام که همه چیز در سطل فراموشی افتاده باشد. مثلا نخستین واژههای زبان فارسی را خوب به یاد دارم، همچنین موقعیت و صحنه اولین برخورد با آنها را به یاد دارم. خاطره اولین شعری که در خاطره دارم ـ که در واقع نمیتوان آن را شعر نامید ـ به حدود پنجاه سال پیش بر میگردد.
روز بسیار گرمی بود، روز تعطیل هم بود و یکی از دوستان مرا دعوت کرده بود تا چیز تازهای مشاهده کنم. دستههای زنجیرزنان در عاشورای حسینی را آن دوست مرا از کوچه پس کوچه به خیابان بوزر جمهری، نزدیک سبزه میدان رساند. دستهها هر یک به روش مختص به خود با قدمهای منظم و حرکات همزمان از جلوی ما میگذشتند و ملال و انده خود را توسط اشعار ساده بیان میکردند:
چه کربلاست امروز
چه پربلاست امروز
سر حسین محبوب
از تن جداست امروز
از شلاق زنان مسیح تا زنجیر زنان حسین
ریتم ضربههای زنجیرها که با آهنگ محزون اعضای دسته توأم بود، صحنه بزرگترین حماسه اسلامی چهارده قرن پیش را جلوی چشم حیران من زنده میکرد و در خاطرم نقش میبست. ضمنا به یاد میآوردم که در کتب تاریخ خوانده بودم که در اروپای قرون وسطی نیز دستههای شلاق زنان مسیحی رواج داشت. این آیین نخست صرفا در دیرها و صومعهها مرسوم بوده و سپس مومنان عادی نیز آن را انجام میدادند، به خصوص برای تقاضای رفع مصیبتهای عمومی مانند طاعون و جنگ از درگاه خدا.
اولین سند تاریخی که این سنت را نقل میکند به سال 1260 میلادی(مترادف با 658 هـ ق) برمیگردد. در آن سند گفته میشود که راهبی به نام رانئری فازنی (ranieri fasni) ملبس به لبادهای از گونی، با شلاقی از رشتههای چرمی در خیابانهای شهر پروچیا (pergia) راه افتاده بود و مردم را به تقلبد از خود دعوت میکرد. مردم زیادی همان لباس را پوشیدند و با شلاق، خودزنی کردند. به زودی این آیین در روستاهای اطراف آن شهر گسترش یافت و بعد به شهرهای دیگر. در کمتر از دو ماه در خیابانهای اغلب شهرهای ایتالیا دستههایی مشاهده میشد از مردهای نیمه برهنهای که خود را شلاق میزدند. شبها زنان در خانهها یا نمازخانهها جمع میشدند و به شلاقزنی میپرداختند. این عادت از مرز ایتالیا فراتر رفت و فرانسه و آلمان تا لهستان را فرا گرفت و به اصلاح اخلاق عوام، آشتی یا دشمنان، آزادی اسیران جنگی و استرداد اموال مسروقه و حرام منجر شد. به مرور زمان فعالیت این دستهها صورت منظمی به خود گرفت و انجمنهایی پدید آمد با آیین نامهها و قوانین مشخص که علاوه بر شلاق زدن خود، اعمال خیر نیز انجام میدادند؛ اعمالی مانند صدقه دادن به خصوص برای رفع نیاز نیازمندان آبرومند، عیادت از بیماران، دیدار زندانیان و برگزاری مجالس دعا برای در گذشتگان.
از قرن سیزدهم تا چهاردهم (قرن هفتم الی نهم هـ ق) این انجمن اصلیترین عوامل انجام کارهای خیر بودند. در بعضی از شهرها و در خود رم هنوز بیمارستانهایی از آن دوران باقی مانده است که در آرم آنها تصویر یک شلاق به چشم میخورد. هنوز در بعضی از استانهای ایتالیای جنوبی و در اسپانیا انجمنهایی از شلاق زنان وجود دارد که اعضای آن با شلاق چرمی یا با چند دسته نی خود را میزنند. به خصوص در هفته مقدس ـ هفتهای که در آن از آزار و مرگ حضرت عیسی یاد میکنند ـ اعضای آن انجمنها لبادههای سفید بلند بر تن میکنند که پشت آن باز است تا شلاق به پوست بدن اصابت کند. مقامات کلیسا فعالیتهای آن انجمنها را رسمیت بخشیدند و قوانینی وضع کردند تا کسانی که به این مدام ملحق میشدند، زندگی سادهای را در پیش بگیرند. باید لباسهایی از پشم زمخت و به رنگ تیره به تن کنند، موهای خود را بتراشند و صورت اصلاح نکنند و ریش مرتب نکنند.
زمانی نیز سر را میتراشیدند و فقط لباسهای تیره میپوشیدند. همه از تماشای تئاتر و از تفریحات دیگر پرهیز میکردند و در ضیافتها و مهمانیها شرکت نمیکردند همچنین فعالیتهای تجاری ممنوع بود تا مبادا سوء استفادههای نامشروع کنند. در این انجمنها تمام ثروتمندان گناهکار محسوب میشدند و اگر کسی از طبقه مرفه میخواست به انجمن آزارکشان ملحق شود، باید کلیه اموال حرام را پس بدهد و اگر نمیتوانستند و یا نمیدانستند به چه کسی احجاف کرده بودند، اموال مسروقه یا مشکوک را به دیرها و کلیساها جهت کمک به بیماران و بیوه زنان و یتیمان و برای احداث بیمارستان اهدا میکردند. علاوه بر این آنها از احراز مقام سیاسی و اداری منع میشدند و نباید اسلحه حمل میکردند و به همین دلیل از خدمت نظام معاف بودند. مهمترین دستورشان پرهیز از ثروت و تجملات بود، به طوری که ثروتمندانی که میخواستند به عضویت آن دستهها در بیایند زندگی فقیرانه در پیش میگرفتند. طبق گفتار انجیل «گنجها برای خود در زمین نیندوزید: جایی که بید و زنگ زیان میرسانند و جایی که دزدان نقب میزنند و دزدی میکنند، بلکه گنجها را بهر خود در آسمان بیندوزید، جایی که بیدوزنگ زیان نمیرساند و جایی که دزدان نقب نمیزنند و دزدی نمیکنند. زیرا هر جا گنج تو باشد، دل تو نیز در آن جا خواهد بود.»
و نیز: «باز شما را میگویم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از دخول شخص ثروتمند در ملکوت خدا».
اعضای آن انجمنها چهار روز در هفته در طول تمام سال روزه کامل میگرفتند و بعضیها از روابط زناشویی نیز خودداری میکردند. در این باره جهت جلوگیری از افراط و راهنمایی به میانه روی، کلیسا تعداد روزهایی را برای این پرهیز تعیین نمود. ضمن اجرای مراسم شلاق زنی اشعاری به زبان لاتینی خیلی ساده و دارای قیافه خوانده میشد. از همه مشهورتر شعر stabatmater بود که هنوز در کلیسا خوانده میشود و بیانگر غم و غصه مریم، مادر عیسی، است. وقتی به یاد صلیب ایستاده بود در حالیکه فرزندش بر روی آن میخکوب شده بود.
فصل مشترک سنت مسیحی و شیعی
به جای آنکه به تشریح وجوه تشابه این سنتها در دو دین بپردازیم، باید یادآوری کنیم که در حالی که تشیع این عزاداری پابرجاست، در مسیحیت از بین رفته است و فقط در بعضی مناطق ایتالیا و اسپانیا هنوز برقرار است، ولی فاقد محتوای کهن خود است و صرفا صورت ظاهر آن حفظ شده است. شباهتهای بارزی در مراسم قدیمی مسیحیان و مراسم فعلی شیعیان وجود دارد که بر هیچ کس پوشیده نیست. ممکن است کسی سوال کند چه کسی از دیگری اقتباس کرده است؟ ممکن است که این دو پدیده مشابه، مستقل از هم بوده باشد. از طرفی بنده به تاریخ اسلام آن چنان وارد نیستم و اسناد تاریخی اسلامی در اختیار ندارم تا بتوانم به این این سوال جواب بدهم. این کار یک پژوهشگر مسلمان است. به هر حال دانستن این مطلب اهمیت چندانی ندارد.
چیزی که حایز اهمیت است فلسفه و اهدافی است که در این رسوم نهفته است. این سنتها در مسیحیت به تازیانه خوردن حضرت عیسی برمیگردد. معمولا آزارکشی یا خودآزاری در مسیحیت، فقط یادآور آزار کشیدن عیسی مسیح نیست، بلکه به معنای شریک بودن فرد مسیحی در آن رنج و آزار نیز هست. مسیحیان معتقدند که علت عذاب و رنج عیسی گناهان انسانها بوده و نمیتوان از آن گناهان پاک شد، مگر از راه تشبه به آن رنج و عذاب. بنابراین رنج به معنای توانایی بازخرید انسان گناهکار از بردگی و گناه است.
در نظر مسیحیان، پذیرفتن نابسامانیها و رنجهای زندگی و به خود رنج دادن بهترین وسیله تطهیر و دریافت بخشودگی و رحمت الهی است. علاوه بر این، کسی که به تن خود آزار میدهد، به خدا و به خود ثابت میکند که میخواهد از گناه بازگردد و در راه رستگاری گام بنهد. تا آنجایی که حقیر مشاهده کرده است، و ادعا نداردکه درست درک کرده باشد، در مسلک تشیع مراسم عاشورای حسینی تجلیل از آن ابرمرد و تقلید از شجاعت او توسط کسانی است که از ضربههای زنجیر نمیهراسند. این کار، اظهار ملالی است برای مرگ پرافتخار آن پهلوان معصوم و محبوب. درست مانند درد مادر یا پدری که فرزند دلبند خود را از دست دادهاند. به هر حال در این دو سنت مسیحی و شیعی میتوان فصل مشترکی پیدا کرد، زیرا کسی که با اعتقاد و بدون تظاهر و یا پیروی از مد حاضر است خود را شلاق یا زنجیر بزند، به عمق این مطلب پی می برد: «کسی که در راه حقیقت جان خود را نثار کرده است به ما آموخت که دنیاگرایی و خودخواهی در خور پیروان ادیان الهی نیست.»