تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۱۴:۰۴
۰
کد مطلب : ۵۲۱۷

بايد مرد باشی تا بتوانی از ته دل برای امام حسين(ع) گريه كنی

نویسنده: محمد آقازاده
بايد مرد باشی تا بتوانی از ته دل برای امام حسين(ع) گريه كنی
محرم است و من بد جوری دلم گریه می خواهد.این ماه را خیلی دوست دارم.هیچکس از تو نمی پرسد "چرا گریه می کنی؟مرد که گریه نمی کند!"دلم می خواست بگویم مرد که گریه نکند مرد نیس٬ از بچگی همیشه از اینکه پلکهایم خیس باشند حال می کردم.یک جوری شبیه زندگی ام می شدم.

چند روز پیش اتفاقی تلویزیون روشن بود٬یک خانم دکتر درباره نشانه های اضطراب و افسردگی می گفت:"وقتی فوری حالت گریه به شما دست بدهد بدانید یا افسرده اید و یا در آستانه آن ایستاده اید."

دلم می خواست خانم دکتر را پیدا کنم و بهش تشر بزنم:"خاک بر سر آنهایی که در این جهان آزار دهنده در آستانه شادی ایستاده اند.خانم تو یک بار با من بشین پای تلویزیون غزه را نگاه کن و ببین انسانی دارد برای از دست دادن همسرش ٬فرزندش ... و اصلا برای غریبه ای زار می زند اشک ات در نیاید من ترا دکتر صدا می کنم نه انسان .

نه خانم در آستانه افسردگی ایستادن شرف دارد به بی‌خیال بودن٬اصلا بی‌خیال سینه قبرستان دراز به دراز افتاده و هیچ چیز از این درد و رنج بی‌پیر نمی فهمه.

چقدر این ماه و بچگی را در این ماه دوست دارم. محرم که می شد می رفتم دسته اردبیلی ها٬کسی نوحه می خواند و من بلند بلند گریه می کردم.

پدرم می گفت باید مرد باشی تا بتوانی از ته دل برای امام حسین گریه کنی و مادرم با آن چشمهایش با خود می گفت:" قربان پسرم برم که برای امام حسین دلش کباب شده"٬

دلم می خواست بگویم مادر من برای امام حسین وعلی اصغر و علی اکبر و یا برای دست های بریده ابوالفضل خون گریه می کنم٬ براي درد و رنجهاي شما و تنهايي خودم هم زار مي زنم٬.

آنها مرد بودند و مثل مرد زندگی کردند و مثل پهلوانها هم برای خدایشان شهید شدند.اما آن روز ها نمی دانستم هر بار به سر قبر شما می آیم و یا سایه اسمتان می افتاد در روشنایی ذهنم٬فوری دلم گریه می خواهد.

اصلا خاک به سر آنهایی که در فراغ پدر و مادرشان گریه نمی کنند٬مادر به من بگو زینب چکار کرد با اینهمه درد و رنج.تا ظلم است باید گریه کرد و تن به مبارزه داد٬پدر می بینی گریه کردن چه نعمتی است؟خدایا آن را از هیچکس نگیر!

هر سال مردی که همه کاره هیات بود برای شب سوم شهدای کربلا نذری می داد و تنها خودی ها را دعوت می کرد.

به من می گفت حساب تو از بقیه بچه ها جداست٬تو سینه سوخته ای و خوب گریه می کنی ٬این روزها وقتی می روم در بستر برای خودم تکیه می زنم٬تک و تنها٬عاشورایی می شود در ذهنم٬با خودم زمزمه می کنم.

زيارت عاشورا مي خوانم:" سلام بر تو اي خون خدا٬سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانيان٬سلام بر تو اى که خدا خونخواهيش کند و فرزند چنين کسى و اى کشته اى که انتقام کشتگانت را نگرفتى".

در غزه قيامت است٬در زامبيا كودكان از گرسنگي و و وبا مي ميرند.پدر قربان دستهايت بروم كه از درد بي چيزي لرزان بود٬ و از مردی چیزی کم نمی گذاشت.

سرش را بالا می گرفت ُمادر دلم براي آن مرغ و پلو كه در عاشورا٬نذري مي پختي يك ذره شده است .مادر مي بيني براي اينكه گريه نكنم بجاي آنكه كف دستم ورق شام سوم شهدا را بگذارند قرص افسردگي مي گذارند؟

در خلوت شبانه ام تكيه زده ام و هر شب سخت به تنهايي خودم مي گريم و نمي گذارم كسي خبر بشود.پير شدم مادرم.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما