کد مطلب : ۱۷۸۰
در گفت و گو خیمه با غلامرضا سازگار عنوان شد؛
تواضع، مردم دوستی و توجه ویژه به قرآن از خصائص مرحوم حاج ملا حسین مولوی بود
خیمه: شما با مرحوم حاج ملا حسین مولوی چگونه آشنا شدید؟
من از دوران کودکي مداحي را شروع کردم و در مورد اين که چگونه شروع کردم، همينقدر بايد بگويم که آرزو داشتم يک روزي من در محضر حاج مولوي بخوانم.
حدود 16 ـ 17 سالم بود که در مسجد آلوچو قم که محل تولد خودم هم هست، در شب ولادت حضرت ابوالفضل(ع) مرحوم حاج مولوي دعوت بودند و ما در آن مجلس خوانديم، بعد از اين که خواندم، آنقدر پدرانه ما را تحويل گرفتند و چنان مردمدوستي و تواضع و مهرباني حاج مولوي در من اثر گذاشت که الان هم شيرينياش را حس ميکنم؛ گفت تو تا حالا کجا بودي، من بايد شما را ببينم، شما بايد بياييد پيش من. به قدري ايشان بزرگواري فرمود که من شيفته ايشان شدم و از آن روز به بعد در جلسه ايشان شرکت ميکردم.
خیمه: کدام خصلت اخلاقی حاج مولوی بارزتر بود؟
خصلت مردمداري ايشان، بسيار بارز بود. در مجلسي اگر کسي ميخواست کوچکترين کاري انجام دهد که در شأن مجلس نباشد ملا با يک نگاه تند ايشان را مجاب ميکرد و ايشان ساکت ميشد.
در عين حال که اينقدر جذبه داشت، به قدري خاکي بود که يادم ميآيد در سن کودکي وقتي به نزد ايشان ميرفتم و سلام ميدادم، ميگفت: آقا سلام عليکم، حال شما چطور است. يعني گويي با يک مداح هفتاد ساله سلام و عليک ميکند. من خيلي حسنها از ايشان ديدم ولي فکر ميکنم بارزترينش اين بود.
خیمه: در مورد شأن علمي ايشان بفرماييد. ظاهراً روي سنگ مزار ايشان عبارت شيخالشعرا والمادحين حک شده است.
ايشان تفسير ميگفتند و خيلي از بزرگان از آقايان مداح، از تفسير ايشان استفاده ميکردند. به قرآن نیز به صورت خاص عنايت و ورود داشتند و يکي از خصيصههاي ايشان اين بود که هر سخني در هر مقولهاي گفته ميشد، ايشان چند بيت راجع آن ميگفت.
من از حافظه و هوش ايشان تعجب ميکردم. بيشتر از اشعار مرحوم حاج يحيي اصفهاني و حافظ استفاده ميکردند، ولي فقط از اشعار يک شاعر استفاده نميکرد و جستجو مي کرد تا بهترين اشعار را پيدا کند. اين نشان ميدهد که بسيار اهل مطالعه بودند. هم خوب درک ميکرد و ميشنيد و هم خوب بيان ميکرد. ايشان از همه نظر شيخالمادحين بود.
متأسفانه بزرگان ما تا هستند، قدرشان را نميدانيم؛ آن تجليلي که بايد بعد از فوت ايشان انجام شود، هرگز نشده است؛ يک بزرگداشتي براي چند نفر از مداحان در تهران گرفتند که يکي از آنها حاج مولوي بود، من از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، و سازمان تبليغات اسلامی تقاضا دارم که بزرگداشتي ويژه ملاحسين و در شأن ايشان برگزار کنند.
خيمه: به نظر شما اين کار چه تأثيري در فضاي مداحي و مرثيه ميتواند داشته باشد؟
ياد ايشان در خاطرهها زنده ميشود و کساني که در دوره حاج ملا نبودهاند، ايشان را میشناسند و اين که مداحان جديد از علم و اطلاعات او بهرهمند ميشوند و میفهمند که ما چه مداحهاي عظيمالشأني داشتيم و سعي کنند نردبان ترقي را بالاتر بروند و از ايشان تأسي کنند.
خيمه: شما فرموديد که ايشان به بعضي از رفتارها حساس بودند، در اين مورد توضيح دهيد.
حساسيتشان بعضي وقتها در روضههايي که خيلي مؤدبانه خوانده نميشد، بود؛ مثلاً يادم هست در جلسهاي مداحي گفت اموال امام حسين(ع) را به غنيمت بردند؛ ملا يک مرتبه ناراحت شد و گفت: غنيمت نه، غارت؛ غنيمت چيزي است که مسلمين از کفار ميگيرند، غارت آن چيزي است که به زور ميگيرند.
خيمه: ايشان در مسئله مداحي معتقد به صدا بودند يا لحن خوب؟
صداي خود ايشان خوب بود ولي اگر کسي صدايش خوب نبود منعش نميکرد، چون ميدانست صدا سرمايهاي نيست که انسان خودش به دست بياورد. صدا چيزي است که خداوند به انسان ميدهد.
کساني بودند که صدا نداشتند ولي ملا ميگفت اگر صدا نداريد ميتوانيد شعر و مطلب خوب بگوييد؛ کساني بودند صدا نداشتند ولي ملا آنها را قهرمان مداحي ميدانست، مثل شيخ عباس نجار که خيلي محفوظات داشتند.
خيمه: ايشان چگونه مداحي بودند؟
مرحوم حاج مولوي يک مداح تمام عيار بود. از نظر چهره و قد و قامت و صدا و سواد و اطلاعات و اخلاص عالي؛ و مقيد به نماز جماعت بودند. هر وقت من ميرفتم پشت سر ميرزا ابوالفضل زاهدي نماز بخوانم، ميديدم که مرحوم مولوي در نماز جماعت شرکت کرده و اگر کسي ميخواست اول وقت موقع نماز ايشان را پيدا کند، ميدانست ايشان در مسجد امام است.
ايشان يکي از مريدان حاج ميرزا ابوالفضل زاهدي بودند. حاج ميرزا از نظر شعري از ايشان لذت ميبرد و مرحوم ملا حسين هم از کلمات و از دانش و سواد ايشان.
و بعد که حاج ميرزا فوت کردند، ايشان مريد ديگري پيدا کردند به نام سيد عباس موسوي کاشاني که ايشان الان زنده و در قم هستند.
خيمه: در مورد فوت مرحوم حاج ملا حسين مولوي بفرماييد؟
ايشان شبي که ميخواستند فوت کنند، خانه سيد عباس آمدند و گفتند: آقا سيد عباس من خيلي شما را اذيت کردهام، من را حلال کن.
آقا سيد عباس گفت: من فکر کردم کسي از جانب من حرفي به حاج مولوي زده است. ملا حسين گفت: من بروم در اين اتاق نماز بخوانم. ديدم ملا دير کرد، رفتم و ديدم که ملا تسبيحش در دستش است و معلوم است در حالي که داشته تسبيح ميگفته، تکيه به ديوار داده و جان به جان آفرين تسليم کرده است. ملا حسين زماني در حال خواندن نماز اول وقت و ذکر تسبيحات حضرت زهرا(س) بود، جان به جان آفرين تسليم کرد.
نکته ديگر اين که خود آقاي سيد عباس ميگفت يک شب خواب مرحوم مولوي را ديدم که عصا در دست دارد و عبا را انداخته در دستش و دارد ميرود. گفتم کجا ميروي؟ گفت حضرت زهرا(س) از من دعوت کرده است و هفتهاي دو شب ميروم و براي حضرت زهرا(س) روضه امام حسين(ع) میخوانم.
خيمه: صحبت پايانی؟
من از مجله خيمه و از آقايان مداحها ميخواهم يک بزرگداشتي که واقعاً قابل حاج ملا حسين و کساني که مانند ايشان هستند، برگزار کنند تا انشاء الله تقديري از ايشان شود.