کد مطلب : ۲۱۵۴۲
گفت و گو با حجت الاسلام دكتر مرتضي جوادي آملي
قيام امام حسين(ع) فريادگر اعتدال و كوبنده خشونت و افراط است
واقعه حماسي عاشورا براي همه بشريت ، پيام ها و آموزه هاي سازنده و زندگي ساز دارد. مبارزان ، جوانمردان ، دانشوران ، سياستمداران ، همه و همه از گفتار و رفتار امام حسين (ع) الگو گرفته اند.
اما در اين ميان تعاليم اخلاقي آن امام شهيد ويژگي هاي برجسته يي دارد كه براي هر انساني سازنده و درس آموز است . ريشه هاي اين رفتارها و منش هاي اخلاقي ، عقايد ژرف و عميقي بود كه به خدا و قيامت داشت .
او با شناختي عميق از خويش و هستي و پي بردن به نقش انسان در هستي به تربيتي شگرف آراسته شد. محيط تربيتي آن امام بزرگ نيز به گونه يي بود كه خمير مايه ذاتي او را، كه آميخته با نور و پاكي بود، به سوي بي نهايت پرواز مي داد.
در اين گفت وگو دكتر مرتضي جوادي آملي فرزند آيت الله جوادي آملي به نكات و فرازهاي اخلاقي و عرفاني قيام امام حسين(ع) اشاره مي كند و معتقد است كه سخن زنده و پيام برجسته نهضت حسيني(ع) براي امروز جامعه ما و مردم جهان، برچيدن رذايل نفساني و حاكميت فضايل نفساني است، ذلت رذيلت است و عزت فضيلت و حسين(ع) صلادهنده عزت و سرافرازي و شكننده ذلت و خواري بود.
دكتر جوادي آملي هم اكنون رياست موسسه فرهنگي تحقيقاتي اسراء، عضو هيات علمي پژوهشكده علوم وحياني معارج، عضو مجمع عالي حكمت اسلامي است. ايشان سابقه تدريس در دانشگاه مفيد و قم، تهران و مازندران را در كارنامه علمي خود دارد.
با انديشه هاي ناصواب و رفتار نا روا كه در طول تاريخ، مدعيان دين باوري و داعيه داران شريعتمداري داشته، امروزه بسيار سخت و دشوار است كه در جامعه جهاني از ديني سخن گفتن، كه با وجود داشتن آموزه هاي عالي و افكار متعالي و فوق مترقيانه، در فكر و نظر نتوانسته تئوري روشن و شايسته يي ارايه كند كه نسخه سعادت و برنامه كاميابي باشد و درعمل نيز تجربه چندان روشن و شايسته يي از خود نشان نداده كه بتوان به صحنه جهاني آن را فراخواند. اما در عين حال سخن زنده و پيام برجسته نهضت حسيني(ع) براي امروز جامعه ما و مردم جهان، برچيدن رذايل نفساني و حاكميت فضايل نفساني است، ذلت رذيلت است و عزت فضيلت و حسين(ع) صلادهنده عزت و سرافرازي و شكننده ذلت و خواري بود. ظلم و بيدادگري رذيلت است و عدل و داد فضيلت و نهضت حسيني(ع) ندا دهنده عدالت و گستراننده دادگري است. افراط گري و خشونت رذيلت است و اعتدال و ميانه روي فضيلت و قيام حماسي سرور آزادگان فريادگر اعتدال و بركوبنده خشونت و افراط است.
واقعه عاشورا از منظرهاي گوناگون تاكنون و در طول تاريخ بسيار مورد بحث قرار گرفته است. بحثي كه ما در پي آن هستيم نگاه عرفاني و معنوي به واقعه عاشورا است. اگر در ساده ترين نگاه به عرفان بحث شناخت را در نظر بگيريم تا چه اندازه حادثه عاشورا مي تواند شناخت ما را نسبت به جهان انساني و هستي ماورا متمركز گرداند و انسان در گروي اين شناخت تحليل قابل تاملي دريافت كند؟
جريان نهضت سالار شهيدان حسين بن علي(ع) از منظرهاي مختلف قابل بررسي و تحليل است و اين به جهت ذوابعاد بودن شخصيت و داراي مراتب بودن آن نفس نفيس است، اصولاامام(ع) از آن جهت كه برخوردار از موهبت والاو مرتبت بالاي حيات وحياني است و بر اساس آموزه هاي مستقيم الهي و پرورش مباشر ربوبي زيست مي كند، بايد لزوما از شامخ ترين مقامات انساني و كامل ترين درجات آن بهره مند باشد، يعني امام(ع) ضمن آنكه عارفي كامل، حكيمي بارع، سخنوري ماهر، بخشنده يي كريم، شجاع مردي استوار و رادمردي نستوه است، از منبع لايزال علم و معرفت سبحاني و از معدن لايزول صلابت و قدرت الهي بهره مي برد و اين موقعيت ويژه و استثنائي مجالي خاص و ميداني مخصوص ايجاد مي كند تا بر همه انسان ها و تمامي كمالات آنان اشراف يابد و همه جهات وجود را زير پر خويش گيرد.
از جمله منظرهايي كه نسبت به واقعه عاشورا و حادثه كربلاوجود دارد، نگرشي عرفاني و رويكردي شهودي به آن است، هيچ ترديدي نيست كه حسين ابن علي(ع) قيامي الهي براي مستقيم ساختن دين و استوار نگاه داشتن جامعه داشت، ليكن پرسش اصلي اين است كه آيا خاستگاه و نقطه عزيمت اين هدف مهم و اساسي چيست و چگونه است؟ عده يي پاسخ اين پرسش را از منظر سياست و اجتماع دانسته و بدان مي نگرند، پاره يي از نگاه دين و فرهنگ به اين مقوله نظر مي اندازند، جمعي مايلند نگرشي عرفاني و معنوي به اين حماسه داشته باشند.
در عرفان تنها دو اصل و جود دارد كه اصل نخست آن وحدت حق كه همان يكتايي و يگانگي باري تعالي است و اصل دوم فيض اوست كه همه جهان امكان عرصه تجليات و صحنه ظهورات اوست و ديگر هيچ. اسماي الهي عالم آفرينش را پر كرده [ و باسمائك اللتي ملات اركان كل شئ ] برخي از موجودات مظهر اسم عزيز و پاره يي ديگر مظهر نام ذليل اند،(تعز من تشاء و تذل من تشاء) برخي ديگر مجلاي اسم هادي و بعضي ديگر ممشاي اسم مضل اند(تضل من تشاء و تهدي من تشاء) دسته يي از ممكنات نماينگر اسم عالي و رافع اند و طايفه يي ديگر نشانگر اسم سافل و داني اند [ عالٍ في دنوه و دانٍ في علوه ] و به صورت كلي هيچ موجودي در عالم يافت نمي شود مگر اينكه نمونه يي حسي يا خيالي يا عقلي اسمي از اسماي الهي است.
بر اساس اصطلاحي ديگر از دانش شريف عرفان پاره يي مظهر اسماي تنزيهي و برخي ديگر مجلاي اسماي تشبيهي حضرت حق اند، در حقيقت جنگ و نزاع بين مظاهر اسماي الهي و مجالي صفات ربوبي است.
يكي از مفاهيم بسيار جدي در عرفان و به خصوص عرفان اسلامي مفهوم بندگي عبوديت است. امام حسين(ع) در حادثه عاشورا تا چه اندازه مفهوم بندگي و عبوديت را به تجلي رساند؟
در نگرش عرفاني، حسين بن علي(ع) تماما مظهر اراده خدا مي شود به گونه يي كه هر آنچه آن خسرو اراده كند براي حسين(ع) شيرين است. تنها در عرفان است كه واژه عبد معناي واقعي خود را باز مي يابد و سراسر هستي انساني از مال و مقام و فرزند همه تحت ولايت مولاي حقيقي و پروردگار راستي و درستي قرار مي گيرد، جملات نهايي و عبارت پاياني حيات حسين(ع) شاهد صادقي بر مدعاست، او خرسندي خويش را با خشنودي الهي پيوند داده، [رضاالله رضانا اهل البيت ] و قتلگاه را سجاده عبادت كرده، سر بر خاك گزارده و توحيد را صلاداد [ الهي رضا برضائك تسليما لامرك لامعبود سواك ] در حالي كه از همه وجودش خون جاري است و هيچ ناي ايستادن و توان سخن گفتن ندارد، نه به خود مي انديشد و نه به ياران شهيدش مي نگرد و نه به اسارت اهل بيت(ع) التفات دارد بلكه همه را از نگاه حقاني مي گذراند و چون مولايش مي پسندد او با بهجت مي پذيرد. عبوديت در عرفان به معناي مظهر تام اسماي الهي شدن و خلافت الهي را در زمين نمايندگي كردن. گرچه امام در همه حالات و در تمامي شرايط بندگي الهي را به جان پذيرفته و جزو هويت خويش ساخته ليكن سيد الشهداء (ع) در جريان كربلابا همه وجود به صحنه آمد و با دست افشاني هر آنچه در اختيارش از مال و فرزند و حتي جان شريفش بود كريمانه و با نهايت افتخار بر كف نهاد و سخاوتمندانه در مسير محبوب نثار كرد او نه تنها مصداق بارز انفاق و بخشايشگري بود بلكه نمونه برتر ايثار، فداكاري و وفاجويي است.
اوج بندگي در ذوق و شهود عرفاني، فناي ذاتي، صفاتي، افعالي و آثاري است، به گونه يي كه بنده به هيچ وجهي نه خود را ونه اوصاف كمالي اش را و نه افعال و نه آثارش را نديده بلكه همواره شاهد محبوب است و به معشوق نظاره گر. اگر هويت عرفان را در اضلاع سه گانهء عارف، معرفت و معروف بشناسيم بندگي در عرفان اين است كه نه اثري از عارف باشد و نه خبري از معرفت بلكه فقط وفقط معروف ديده شود و ديگر هيچ. حسين در كربلانه تنها دوستان و عزيزان خويش را نديد بلكه خود و هر آنچه به مثابه خود بود را هم نديد و تنها چيزي كه براي حسين(ع) معنا و مفهوم داشت خداوند بود و اراده خاص او كه دين خاتم و اسلام نبوي(ص) است.
گفتني است كه گرچه حسين(ع) عبد محض رب و بنده خالص الله است ليكن از طرف خداي تعالي زعيم امت و هدايتگر جامعه است و از اين رو جهل و بطالت دشمن را هرگز مانع حركت هدايتي و اقدام روشنگرانه خود ندانست بلكه بارها به ميدان دشمن رفت و براي رساندن سخن الهي و اتمام حجت سبحاني تمام شيوه هاي ابلاغ را تجربه كرد و جاي هيچ حجتي را براي خصم ننهاد و وقتي كاملانا اميد شد و فرمود سخن نرم من در دل سنگ آنها تاثير نخواهد گذاشت بلكه بر اساس حرام خوري، شيطان بر آنها سلطه يافته و هيچ اميدي به بازگشت آنها به مسير حق نيست در مورد آنان نفرين كرده و براي دفاع از خود دست به شمشير برد.
در پي پاسخ شما به پرسش هاي فوق اين سوال نيز به ذهن متبادر مي شود كه يكي از وجوه عرفاني كه امام حسين(ع) در حادثه عاشورا به آن توجه ويژه كرد حريت است. ايشان فرمودند اگر دين نداريد آزاده باشيد. حريت و آزادگي يك مفهوم اخلاقي نيز محسوب مي شود. انسان تا وقتي كه آزاده نباشد و متخلق به صفت وارستگي نباشد نمي تواند تمايز جدي بين حق و باطل داشته باشد. از سوي ديگر آزادگي انسان را سبكبار و سبك روح مي سازد. غايت حريت و آزادگي كه امام حسين(ع) طرح كردند را در چه بستر معرفتي شما تبيين مي كنيد؟
حريت و آزاد مردي داراي مراتب و درجاتي والاست و بر ترين نوع آزادگي كه در عرفان مطرح است و اوج كمال عارف مي باشد، بي رنگي و بي تعلقي آزادگان و احرار است، در عرف عرفان زماني كه عارف از هر نوع تعلقي رسته و رنگ هيچ تعيني را به خود نگرفت بلكه آزاد و رها شد او را مطلق ناميده و او را مرسل مي شناسند.
اين همان نقطه و مقامي است كه لسان الغيب جناب حافظ شيرازي مي سرايد :
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود از هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
چنين درگاهي براي عارف بهترين مقام است كه آيينه وجود مرسلش را در مقابل خداي مطلق بنهاده و از جناب ربوبي اوصاف قدوسي و از جانب الهي صفات سبحاني اندوزد، اين معناي آزادي و حريت در منطق عرفان است چرا كه عارف جز او نمي شناسد و غير از او را نمي خواند، از اين رو ست كه شيخ اجل جناب سعدي مي سرايد:
بر عارفان جز خدا هيچ نيست...
حسين ابن علي(ع) كه سرآمد عارفان و اُسوهء شاهدان است از چنين معنا و حقيقتي از آزادي و حريت برخوردار بلكه سرچشمه و آبشخور اين درجه از آزادگي است، ليكن دو مرحله ديگر از آزادي براي انسان ها قابل تصوير است، نخستين مرحله و ابتدايي ترين درجه از آزادي كه سطح انسانيت با آن تامين مي شود آزادي به معناي در بند شهوت و در قيد غضب نبودن و بر اساس هوي و هوس فرمان نبردن است، به گو نه يي كه كمتر از آن سقوط در ورطه حيوانيت و هبوط در دره درنده خويي است. از بيان مولايمان علي(ع) بهره بجوييم كه فرمود: [ عبد الشهوه اذل من عبد الرق ] بنده شهوت شدن از برده ديگران شدن پست تر و فرومايه تراست.
مرتبه دوم از معنا و حقيقت آزادگي و حريت براي انسان هاي متوسط و مياني است كه از بند هوي رسته و از قيد غضب رها شده اند و پا در ركاب انسانيت نهاده و تا حدي تاختند و از برخي كمالات انساني بهره جستند، اين معناي از آزادگي در كنار عدالت خواهي و حق طلبي از اوصاف كمالي براي اوساط از انسان هاست كه سالك مسلك كمال و مسافر سفر جمال و جلال الهي اند، البته بايد دانست كه اين معناي از آزادي و آزادگي براي حكما و دانشمندان دانش حكمت و علم سياست غايت مطلوب و نهايت مرغوب است و مبارزه آزاديخواهان و حق طلبان براي وصول به اين منطقه انساني و فتح رفيع ترين قله كمالي به زعم آنان است، غافل از آنكه در نگاه عارفان و از منظر شاهدان اين محدوده از آزادگي آغاز راه و بدايه سفر الهي است. عارف، اين پايگاه را سكوي ارتقا و نردبان ارتفاع دانسته و بر آن است تا به منطقه نهايي كه بي رنگي و بي تعلقي است پرواز كند.
در اين حوزه از معناي آزادي، تنوع و تكثر آزادي همانند آزادي انديشه، آزادي بيان و آزادي قلم و نظاير آن رخ مي نمايد و كساني كه در اين منطقه زيست مي كنند تمام اين زمينه ها را باور دارند و بر آن اصرار مي ورزند. توضيح اين نكته ضروري مي نمايد كه آزادي امري ارزشي، انساني و اخلاقي است كه فرد و جامعه با احراز آن به كمال راه مي يابند و در مقابل آن رها ويله شدن است كه ضد ارزش بوده و موجب فرو افتادن در پرتگاه انحراف است.
آنچه سرور آزادگان و طلايه دار رهروان وادي عشق حسين ابن علي(ع) در آخرين دقايق عمر و پاياني ترين لحظات حيات خطاب به خصم كين و دشمن لعين بيان داشت ناظر به نازل ترين معناي آزادي و آزادگي است.
فصاح بهم: [ ويحكم يا شيعه آل ابي سفيان ! إن لم يكن لكم دين و كنتم لاتخافون المعاد، فكونوا احرارا في دنياكم هذه و ارجعوا الي احسابكم إن كنتم عربا كما تزعمون. حضرت(ع) با بيان سه مطلب اساسي ضمن يادآوري موقعيت دشمن، مسير حركت آنان را روشن ساخت. مطلب اول: آنها را به شيعه و پيروي ابوسفيان متصف و خطاب كرده و آنان را خارج از مسير حضرت نبوي(ص) و بيرون از دين شريف اسلام قلمداد كرد.
مطلب دوم: آنان را بي ايمان و بدون باور نسبت به آموزه هاي وحياني خصوصا باور به توحيد و معاد معرفي كرد و درخطابش آنها را از جمله كساني دانست كه از معاد هراسي ندارند.
مطلب سوم: حضرت(ع) از آنها خواست: آزاد مردي كه سطح و كف انسانيت است را رعايت كرده، تا در حد و منطقه انساني مانده و در دره بهيميت و جرگه سبعيت ساقط نشوند، زيرا نگاهداشت اين حد از آزادي كه زمام نفس را به نيروي طاغي شهوت و قوه باغي غضب نسپردن موجب مي شود انسان به محدوده حيواني، نباتي و حتي جمادي در نيفتد تا مصداق(اولئك كالانعام بل هم اضل) قرار نگيرد.
گرچه ديو سيرتان يزيدي و فرومايگان عُمرسعدي از هيچ چيز فرو گزار نكرده چرا كه هنوز از جاي جاي بدن شريف حسين(ع) خون جاري بود كه به خيام حمله ور شده تا غارتگري كنند و به چپاول اموال و تاراج بردن دارايي ها اقدام كنند. آنان نشان دادند به هيچ امري پايبند نبوده و نه تنها دين ندارند بلكه انسان هم نيستند و آزادگي حداقلي را رعايت نكرده و حتي خلق و خوي عربي خود را نيز به قرباني هوي و به مذبح هوس بردند.
در عرفان اسلامي توجه به اخلاق و متخلق به آن بسيار تاكيد شده و رسائل و كتب متعددي درباب اخلاق تاليف شده است. حتي پيامبر عظيم اسلام محمد بن عبدالله(ص) نيز بعثت خود را بر پايه اخلاق قرار دادند. حركت عظيم عاشورا را تا چه اندازه مي توان امتداد بعثت نبوي در احياي اخلاق دانست. اگر چه امام حسين(ع) تاكيد جدي بر احياي دين جد بزرگوار خود داشتند.
از جمله پيام هاي رسمي و روشن عاشورا اخلاق مداري و فضيلت محوري است، اخلاق كه پايه عرفان است و بدون آن عرفان هيچ معنايي ندارد، همان گونه كه فقه پايه اخلاق است و بدون آن اخلاق حقيقتي ندارد، براي يكايك اهل اين نهضت كه الهام بخش آن سرور حق طلبان و سالار آزادگان حسين ابن علي(ع) است در صدر همه گفتار، كردار و رفتار بوده است.
فضايل نفساني جان انساني را سبكبال و روشن گردانده و به انسان قدرت نهضت و پرواز مي دهد زيرا فضايل پالوده از طبيعت و از جنس ملكوت و مجردات است و موجود مجرد روح افزا، نوراني و از ملك بي رغبت و به سوي ملكوت مشتاق است. به همين جهت است كه افراد شجاع، عدالت طلب، حق گرا و بي ميل نسبت به مظاهر طبيعت و دنيا همواره پا در ركاب مبارزه داشته و با ستمكاران و باطل گرايان سر ستيز دارند و در برابر آنها تمكين نمي كنند.
در مقابل رذايل نفساني، جان را سنگين، تيره و تار مي گرداند زيرا جنس رذايل از خاك و آلوده به طبيعت و جرماني است و انسان را به جهان طبيعت متمايل مي گرداند، از اين رو انسان هاي ترسو، باطل گرا، مال دوست و مقام خواه هرگز به ميدان رزم و جهاد تن در نداده و سر تسليم، دست سازش و پاي گريز دارند.
شعار هميشه زنده و والاي حسيني(ع) كه فرمود [ لااعطي بيدي اعطاء الذليل و لاافر فرار العبيد ] نه دست تسليم دارم و نه پاي فرار، ريشه در اخلاق و فضايل نفساني دارد، عدالت جويي، عزت طلبي، شجاعت و سر تسليم و سازش در برابر كفر و فساد نداشتن، در صدر فضايل نفساني است كه موجب تعالي و رشد است.
در مقابل و در صف دشمن جز بد اخلاقي، كينه ورزي، انتقامجويي، مقام خواهي، مال طلبي و قتل و غارت چيزي وجود نداشت و ندارد، از يزيد پليد تا ابن مرجانه خائن و تا عمرسعد لعين و تا شمر رجيم و تا حارث خبيث و تا همه و همه مالامال از نفرت و كينه و دنيا طلبي و مقام خواهي بودند كه همه اين رذايل اخلاقي اين گونه آنها را زمينگير و طبيعت گرا گرداند.
به هر ميزاني كه حسين(ع) و يارانش سر و جان در جهان ملكوت و عالم فرشتگان داشته و با خوبان و پاكان سر و سر داشتند، يزيد و هم كيشان او دل و جان در ملك و طبيعت داشته و در وادي تبهكاران و مجرمان غوطه ور بودند.
بنابراين محاسن اخلاقي، فضايل روحاني و فرهنگ فاخر و متعالي در لشگر حسيني موج مي زد و در مقابل مساوي اخلاقي و رذايل نفساني و فرهنگ سخيف و متداني در سپاه اموي برجسته و هويدا بود.
در پايان به اين نكته اشاره كنيم كه حركت عظيم امام حسين(ع) حركت اخلاقي در بطن يك جريان ديني و تاريخ بود چه آموزه يي مي توانيم براي دنياي امروز خود متصور شويم و تصوير روشن و قابل دسترسي براي امروز خود داشته باشيم؟
گرچه بشر امروز در تكاپوست تا راه گم گشته خويش راپيدا كند و با پيمودن آن مسير هدايت و هدف سعادت را بيابد ليكن متاسفانه هر چه بيشتر تلاش مي كند كمتر آن را مي يابد بلكه از آن دور شده و در گرداب طبيعت و مرداب خلقت دست و پا مي زند كه اين خود موجب فرورفتن بيشتر در آن مي شود، بشر تصور مي كند كه گمشده او در طبيعت يا در زمين و زمان است، غافل از آنكه اموري كه امروز بشر بدان توجه كرده و مي كند و تمام سعي و تلاش خود را در فراهم آوردن آن دارد، هرگز نمي تواند تامين كننده نياز دروني و پرسش نهاني او باشد بلكه بر عطش مي افزايد و تشنگي را بر انسان تحميل مي كند. پيام واضح و روشن حسين ابن علي(ع) به جهان معاصر اين است كه گم گشته بشر و آنچه انسان به دنبال آن است تا از حيرت و ضلالت به درآيد و به زندگي دنيايي اش رنگ درستي و بوي صداقت بخشد و دغدغه جهان ابد را از او بزدايد تنها و تنها دين پاك و پاكيزه يي است كه از دست بشر عادي مصون نگاه داشته شده و تنها پاكيزگاني كه همتاي وحي الهي اند و با قرآن برابري مي كنند مي توانند مفسران دين و بيان كنندگان حقيقت آن باشند.
اما در عين حال سخن زنده و پيام برجسته نهضت حسيني(ع) براي امروز جامعه ما و مردم جهان، برچيدن رذايل نفساني و حاكميت فضايل نفساني است، ذلت رذيلت است و عزت فضيلت و حسين(ع) صلادهنده عزت و سرافرازي و شكننده ذلت و خواري بود. ظلم و بيدادگري رذيلت است و عدل و داد فضيلت و نهضت حسيني(ع) ندا دهنده عدالت و گستراننده دادگري است. افراط گري و خشونت رذيلت است و اعتدال و ميانه روي فضيلت و قيام حماسي سرور آزادگان فريادگر اعتدال و بركوبنده خشونت و افراط است.
به اميد روزي كه در گام نخست، نهضت حسيني(ع) از اسارت اين تفسير و آن خوانش به درآيد تا آنگاه بتواند پيام جهاني اش را به گوش و دل جهانيان برساند. البته چنين دوراني است كه زمزمه بانك رساي حضرت صاحب الامر(ع) از كنار كعبه به گوش خواهد آمد، { انا بقيه الله في العالمين}
برش ۱
در نگرش عرفاني، حسين بن علي(ع) تماما مظهر اراده خدا مي شود به گونه يي كه هر آنچه آن خسرو اراده كند براي حسين(ع) شيرين است. تنها در عرفان است كه واژه عبد معناي واقعي خود را باز مي يابد و سراسر هستي انساني از مال و مقام و فرزند همه تحت ولايت مولاي حقيقي و پروردگار راستي و درستي قرار مي گيرد، جملات نهايي و عبارت پاياني حيات حسين(ع) شاهد صادقي بر مدعاست، او خرسندي خويش را با خشنودي الهي پيوند داده است
برش ۲
اگر هويت عرفان را در اضلاع سه گانه عارف، معرفت و معروف بشناسيم بندگي در عرفان اين است كه نه اثري از عارف باشد و نه خبري از معرفت بلكه فقط و فقط معروف ديده شود و ديگر هيچ. حسين در كربلا نه تنها دوستان و عزيزان خويش را نديد بلكه خود و هر آنچه به مثابه خود بود را هم نديد و تنها چيزي كه براي حسين(ع) معنا و مفهوم داشت خداوند بود و اراده خاص او كه دين خاتم و اسلام نبوي(ص) است.
اما در اين ميان تعاليم اخلاقي آن امام شهيد ويژگي هاي برجسته يي دارد كه براي هر انساني سازنده و درس آموز است . ريشه هاي اين رفتارها و منش هاي اخلاقي ، عقايد ژرف و عميقي بود كه به خدا و قيامت داشت .
او با شناختي عميق از خويش و هستي و پي بردن به نقش انسان در هستي به تربيتي شگرف آراسته شد. محيط تربيتي آن امام بزرگ نيز به گونه يي بود كه خمير مايه ذاتي او را، كه آميخته با نور و پاكي بود، به سوي بي نهايت پرواز مي داد.
در اين گفت وگو دكتر مرتضي جوادي آملي فرزند آيت الله جوادي آملي به نكات و فرازهاي اخلاقي و عرفاني قيام امام حسين(ع) اشاره مي كند و معتقد است كه سخن زنده و پيام برجسته نهضت حسيني(ع) براي امروز جامعه ما و مردم جهان، برچيدن رذايل نفساني و حاكميت فضايل نفساني است، ذلت رذيلت است و عزت فضيلت و حسين(ع) صلادهنده عزت و سرافرازي و شكننده ذلت و خواري بود.
دكتر جوادي آملي هم اكنون رياست موسسه فرهنگي تحقيقاتي اسراء، عضو هيات علمي پژوهشكده علوم وحياني معارج، عضو مجمع عالي حكمت اسلامي است. ايشان سابقه تدريس در دانشگاه مفيد و قم، تهران و مازندران را در كارنامه علمي خود دارد.
با انديشه هاي ناصواب و رفتار نا روا كه در طول تاريخ، مدعيان دين باوري و داعيه داران شريعتمداري داشته، امروزه بسيار سخت و دشوار است كه در جامعه جهاني از ديني سخن گفتن، كه با وجود داشتن آموزه هاي عالي و افكار متعالي و فوق مترقيانه، در فكر و نظر نتوانسته تئوري روشن و شايسته يي ارايه كند كه نسخه سعادت و برنامه كاميابي باشد و درعمل نيز تجربه چندان روشن و شايسته يي از خود نشان نداده كه بتوان به صحنه جهاني آن را فراخواند. اما در عين حال سخن زنده و پيام برجسته نهضت حسيني(ع) براي امروز جامعه ما و مردم جهان، برچيدن رذايل نفساني و حاكميت فضايل نفساني است، ذلت رذيلت است و عزت فضيلت و حسين(ع) صلادهنده عزت و سرافرازي و شكننده ذلت و خواري بود. ظلم و بيدادگري رذيلت است و عدل و داد فضيلت و نهضت حسيني(ع) ندا دهنده عدالت و گستراننده دادگري است. افراط گري و خشونت رذيلت است و اعتدال و ميانه روي فضيلت و قيام حماسي سرور آزادگان فريادگر اعتدال و بركوبنده خشونت و افراط است.
واقعه عاشورا از منظرهاي گوناگون تاكنون و در طول تاريخ بسيار مورد بحث قرار گرفته است. بحثي كه ما در پي آن هستيم نگاه عرفاني و معنوي به واقعه عاشورا است. اگر در ساده ترين نگاه به عرفان بحث شناخت را در نظر بگيريم تا چه اندازه حادثه عاشورا مي تواند شناخت ما را نسبت به جهان انساني و هستي ماورا متمركز گرداند و انسان در گروي اين شناخت تحليل قابل تاملي دريافت كند؟
جريان نهضت سالار شهيدان حسين بن علي(ع) از منظرهاي مختلف قابل بررسي و تحليل است و اين به جهت ذوابعاد بودن شخصيت و داراي مراتب بودن آن نفس نفيس است، اصولاامام(ع) از آن جهت كه برخوردار از موهبت والاو مرتبت بالاي حيات وحياني است و بر اساس آموزه هاي مستقيم الهي و پرورش مباشر ربوبي زيست مي كند، بايد لزوما از شامخ ترين مقامات انساني و كامل ترين درجات آن بهره مند باشد، يعني امام(ع) ضمن آنكه عارفي كامل، حكيمي بارع، سخنوري ماهر، بخشنده يي كريم، شجاع مردي استوار و رادمردي نستوه است، از منبع لايزال علم و معرفت سبحاني و از معدن لايزول صلابت و قدرت الهي بهره مي برد و اين موقعيت ويژه و استثنائي مجالي خاص و ميداني مخصوص ايجاد مي كند تا بر همه انسان ها و تمامي كمالات آنان اشراف يابد و همه جهات وجود را زير پر خويش گيرد.
از جمله منظرهايي كه نسبت به واقعه عاشورا و حادثه كربلاوجود دارد، نگرشي عرفاني و رويكردي شهودي به آن است، هيچ ترديدي نيست كه حسين ابن علي(ع) قيامي الهي براي مستقيم ساختن دين و استوار نگاه داشتن جامعه داشت، ليكن پرسش اصلي اين است كه آيا خاستگاه و نقطه عزيمت اين هدف مهم و اساسي چيست و چگونه است؟ عده يي پاسخ اين پرسش را از منظر سياست و اجتماع دانسته و بدان مي نگرند، پاره يي از نگاه دين و فرهنگ به اين مقوله نظر مي اندازند، جمعي مايلند نگرشي عرفاني و معنوي به اين حماسه داشته باشند.
در عرفان تنها دو اصل و جود دارد كه اصل نخست آن وحدت حق كه همان يكتايي و يگانگي باري تعالي است و اصل دوم فيض اوست كه همه جهان امكان عرصه تجليات و صحنه ظهورات اوست و ديگر هيچ. اسماي الهي عالم آفرينش را پر كرده [ و باسمائك اللتي ملات اركان كل شئ ] برخي از موجودات مظهر اسم عزيز و پاره يي ديگر مظهر نام ذليل اند،(تعز من تشاء و تذل من تشاء) برخي ديگر مجلاي اسم هادي و بعضي ديگر ممشاي اسم مضل اند(تضل من تشاء و تهدي من تشاء) دسته يي از ممكنات نماينگر اسم عالي و رافع اند و طايفه يي ديگر نشانگر اسم سافل و داني اند [ عالٍ في دنوه و دانٍ في علوه ] و به صورت كلي هيچ موجودي در عالم يافت نمي شود مگر اينكه نمونه يي حسي يا خيالي يا عقلي اسمي از اسماي الهي است.
بر اساس اصطلاحي ديگر از دانش شريف عرفان پاره يي مظهر اسماي تنزيهي و برخي ديگر مجلاي اسماي تشبيهي حضرت حق اند، در حقيقت جنگ و نزاع بين مظاهر اسماي الهي و مجالي صفات ربوبي است.
يكي از مفاهيم بسيار جدي در عرفان و به خصوص عرفان اسلامي مفهوم بندگي عبوديت است. امام حسين(ع) در حادثه عاشورا تا چه اندازه مفهوم بندگي و عبوديت را به تجلي رساند؟
در نگرش عرفاني، حسين بن علي(ع) تماما مظهر اراده خدا مي شود به گونه يي كه هر آنچه آن خسرو اراده كند براي حسين(ع) شيرين است. تنها در عرفان است كه واژه عبد معناي واقعي خود را باز مي يابد و سراسر هستي انساني از مال و مقام و فرزند همه تحت ولايت مولاي حقيقي و پروردگار راستي و درستي قرار مي گيرد، جملات نهايي و عبارت پاياني حيات حسين(ع) شاهد صادقي بر مدعاست، او خرسندي خويش را با خشنودي الهي پيوند داده، [رضاالله رضانا اهل البيت ] و قتلگاه را سجاده عبادت كرده، سر بر خاك گزارده و توحيد را صلاداد [ الهي رضا برضائك تسليما لامرك لامعبود سواك ] در حالي كه از همه وجودش خون جاري است و هيچ ناي ايستادن و توان سخن گفتن ندارد، نه به خود مي انديشد و نه به ياران شهيدش مي نگرد و نه به اسارت اهل بيت(ع) التفات دارد بلكه همه را از نگاه حقاني مي گذراند و چون مولايش مي پسندد او با بهجت مي پذيرد. عبوديت در عرفان به معناي مظهر تام اسماي الهي شدن و خلافت الهي را در زمين نمايندگي كردن. گرچه امام در همه حالات و در تمامي شرايط بندگي الهي را به جان پذيرفته و جزو هويت خويش ساخته ليكن سيد الشهداء (ع) در جريان كربلابا همه وجود به صحنه آمد و با دست افشاني هر آنچه در اختيارش از مال و فرزند و حتي جان شريفش بود كريمانه و با نهايت افتخار بر كف نهاد و سخاوتمندانه در مسير محبوب نثار كرد او نه تنها مصداق بارز انفاق و بخشايشگري بود بلكه نمونه برتر ايثار، فداكاري و وفاجويي است.
اوج بندگي در ذوق و شهود عرفاني، فناي ذاتي، صفاتي، افعالي و آثاري است، به گونه يي كه بنده به هيچ وجهي نه خود را ونه اوصاف كمالي اش را و نه افعال و نه آثارش را نديده بلكه همواره شاهد محبوب است و به معشوق نظاره گر. اگر هويت عرفان را در اضلاع سه گانهء عارف، معرفت و معروف بشناسيم بندگي در عرفان اين است كه نه اثري از عارف باشد و نه خبري از معرفت بلكه فقط وفقط معروف ديده شود و ديگر هيچ. حسين در كربلانه تنها دوستان و عزيزان خويش را نديد بلكه خود و هر آنچه به مثابه خود بود را هم نديد و تنها چيزي كه براي حسين(ع) معنا و مفهوم داشت خداوند بود و اراده خاص او كه دين خاتم و اسلام نبوي(ص) است.
گفتني است كه گرچه حسين(ع) عبد محض رب و بنده خالص الله است ليكن از طرف خداي تعالي زعيم امت و هدايتگر جامعه است و از اين رو جهل و بطالت دشمن را هرگز مانع حركت هدايتي و اقدام روشنگرانه خود ندانست بلكه بارها به ميدان دشمن رفت و براي رساندن سخن الهي و اتمام حجت سبحاني تمام شيوه هاي ابلاغ را تجربه كرد و جاي هيچ حجتي را براي خصم ننهاد و وقتي كاملانا اميد شد و فرمود سخن نرم من در دل سنگ آنها تاثير نخواهد گذاشت بلكه بر اساس حرام خوري، شيطان بر آنها سلطه يافته و هيچ اميدي به بازگشت آنها به مسير حق نيست در مورد آنان نفرين كرده و براي دفاع از خود دست به شمشير برد.
در پي پاسخ شما به پرسش هاي فوق اين سوال نيز به ذهن متبادر مي شود كه يكي از وجوه عرفاني كه امام حسين(ع) در حادثه عاشورا به آن توجه ويژه كرد حريت است. ايشان فرمودند اگر دين نداريد آزاده باشيد. حريت و آزادگي يك مفهوم اخلاقي نيز محسوب مي شود. انسان تا وقتي كه آزاده نباشد و متخلق به صفت وارستگي نباشد نمي تواند تمايز جدي بين حق و باطل داشته باشد. از سوي ديگر آزادگي انسان را سبكبار و سبك روح مي سازد. غايت حريت و آزادگي كه امام حسين(ع) طرح كردند را در چه بستر معرفتي شما تبيين مي كنيد؟
حريت و آزاد مردي داراي مراتب و درجاتي والاست و بر ترين نوع آزادگي كه در عرفان مطرح است و اوج كمال عارف مي باشد، بي رنگي و بي تعلقي آزادگان و احرار است، در عرف عرفان زماني كه عارف از هر نوع تعلقي رسته و رنگ هيچ تعيني را به خود نگرفت بلكه آزاد و رها شد او را مطلق ناميده و او را مرسل مي شناسند.
اين همان نقطه و مقامي است كه لسان الغيب جناب حافظ شيرازي مي سرايد :
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود از هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
چنين درگاهي براي عارف بهترين مقام است كه آيينه وجود مرسلش را در مقابل خداي مطلق بنهاده و از جناب ربوبي اوصاف قدوسي و از جانب الهي صفات سبحاني اندوزد، اين معناي آزادي و حريت در منطق عرفان است چرا كه عارف جز او نمي شناسد و غير از او را نمي خواند، از اين رو ست كه شيخ اجل جناب سعدي مي سرايد:
بر عارفان جز خدا هيچ نيست...
حسين ابن علي(ع) كه سرآمد عارفان و اُسوهء شاهدان است از چنين معنا و حقيقتي از آزادي و حريت برخوردار بلكه سرچشمه و آبشخور اين درجه از آزادگي است، ليكن دو مرحله ديگر از آزادي براي انسان ها قابل تصوير است، نخستين مرحله و ابتدايي ترين درجه از آزادي كه سطح انسانيت با آن تامين مي شود آزادي به معناي در بند شهوت و در قيد غضب نبودن و بر اساس هوي و هوس فرمان نبردن است، به گو نه يي كه كمتر از آن سقوط در ورطه حيوانيت و هبوط در دره درنده خويي است. از بيان مولايمان علي(ع) بهره بجوييم كه فرمود: [ عبد الشهوه اذل من عبد الرق ] بنده شهوت شدن از برده ديگران شدن پست تر و فرومايه تراست.
مرتبه دوم از معنا و حقيقت آزادگي و حريت براي انسان هاي متوسط و مياني است كه از بند هوي رسته و از قيد غضب رها شده اند و پا در ركاب انسانيت نهاده و تا حدي تاختند و از برخي كمالات انساني بهره جستند، اين معناي از آزادگي در كنار عدالت خواهي و حق طلبي از اوصاف كمالي براي اوساط از انسان هاست كه سالك مسلك كمال و مسافر سفر جمال و جلال الهي اند، البته بايد دانست كه اين معناي از آزادي و آزادگي براي حكما و دانشمندان دانش حكمت و علم سياست غايت مطلوب و نهايت مرغوب است و مبارزه آزاديخواهان و حق طلبان براي وصول به اين منطقه انساني و فتح رفيع ترين قله كمالي به زعم آنان است، غافل از آنكه در نگاه عارفان و از منظر شاهدان اين محدوده از آزادگي آغاز راه و بدايه سفر الهي است. عارف، اين پايگاه را سكوي ارتقا و نردبان ارتفاع دانسته و بر آن است تا به منطقه نهايي كه بي رنگي و بي تعلقي است پرواز كند.
در اين حوزه از معناي آزادي، تنوع و تكثر آزادي همانند آزادي انديشه، آزادي بيان و آزادي قلم و نظاير آن رخ مي نمايد و كساني كه در اين منطقه زيست مي كنند تمام اين زمينه ها را باور دارند و بر آن اصرار مي ورزند. توضيح اين نكته ضروري مي نمايد كه آزادي امري ارزشي، انساني و اخلاقي است كه فرد و جامعه با احراز آن به كمال راه مي يابند و در مقابل آن رها ويله شدن است كه ضد ارزش بوده و موجب فرو افتادن در پرتگاه انحراف است.
آنچه سرور آزادگان و طلايه دار رهروان وادي عشق حسين ابن علي(ع) در آخرين دقايق عمر و پاياني ترين لحظات حيات خطاب به خصم كين و دشمن لعين بيان داشت ناظر به نازل ترين معناي آزادي و آزادگي است.
فصاح بهم: [ ويحكم يا شيعه آل ابي سفيان ! إن لم يكن لكم دين و كنتم لاتخافون المعاد، فكونوا احرارا في دنياكم هذه و ارجعوا الي احسابكم إن كنتم عربا كما تزعمون. حضرت(ع) با بيان سه مطلب اساسي ضمن يادآوري موقعيت دشمن، مسير حركت آنان را روشن ساخت. مطلب اول: آنها را به شيعه و پيروي ابوسفيان متصف و خطاب كرده و آنان را خارج از مسير حضرت نبوي(ص) و بيرون از دين شريف اسلام قلمداد كرد.
مطلب دوم: آنان را بي ايمان و بدون باور نسبت به آموزه هاي وحياني خصوصا باور به توحيد و معاد معرفي كرد و درخطابش آنها را از جمله كساني دانست كه از معاد هراسي ندارند.
مطلب سوم: حضرت(ع) از آنها خواست: آزاد مردي كه سطح و كف انسانيت است را رعايت كرده، تا در حد و منطقه انساني مانده و در دره بهيميت و جرگه سبعيت ساقط نشوند، زيرا نگاهداشت اين حد از آزادي كه زمام نفس را به نيروي طاغي شهوت و قوه باغي غضب نسپردن موجب مي شود انسان به محدوده حيواني، نباتي و حتي جمادي در نيفتد تا مصداق(اولئك كالانعام بل هم اضل) قرار نگيرد.
گرچه ديو سيرتان يزيدي و فرومايگان عُمرسعدي از هيچ چيز فرو گزار نكرده چرا كه هنوز از جاي جاي بدن شريف حسين(ع) خون جاري بود كه به خيام حمله ور شده تا غارتگري كنند و به چپاول اموال و تاراج بردن دارايي ها اقدام كنند. آنان نشان دادند به هيچ امري پايبند نبوده و نه تنها دين ندارند بلكه انسان هم نيستند و آزادگي حداقلي را رعايت نكرده و حتي خلق و خوي عربي خود را نيز به قرباني هوي و به مذبح هوس بردند.
در عرفان اسلامي توجه به اخلاق و متخلق به آن بسيار تاكيد شده و رسائل و كتب متعددي درباب اخلاق تاليف شده است. حتي پيامبر عظيم اسلام محمد بن عبدالله(ص) نيز بعثت خود را بر پايه اخلاق قرار دادند. حركت عظيم عاشورا را تا چه اندازه مي توان امتداد بعثت نبوي در احياي اخلاق دانست. اگر چه امام حسين(ع) تاكيد جدي بر احياي دين جد بزرگوار خود داشتند.
از جمله پيام هاي رسمي و روشن عاشورا اخلاق مداري و فضيلت محوري است، اخلاق كه پايه عرفان است و بدون آن عرفان هيچ معنايي ندارد، همان گونه كه فقه پايه اخلاق است و بدون آن اخلاق حقيقتي ندارد، براي يكايك اهل اين نهضت كه الهام بخش آن سرور حق طلبان و سالار آزادگان حسين ابن علي(ع) است در صدر همه گفتار، كردار و رفتار بوده است.
فضايل نفساني جان انساني را سبكبال و روشن گردانده و به انسان قدرت نهضت و پرواز مي دهد زيرا فضايل پالوده از طبيعت و از جنس ملكوت و مجردات است و موجود مجرد روح افزا، نوراني و از ملك بي رغبت و به سوي ملكوت مشتاق است. به همين جهت است كه افراد شجاع، عدالت طلب، حق گرا و بي ميل نسبت به مظاهر طبيعت و دنيا همواره پا در ركاب مبارزه داشته و با ستمكاران و باطل گرايان سر ستيز دارند و در برابر آنها تمكين نمي كنند.
در مقابل رذايل نفساني، جان را سنگين، تيره و تار مي گرداند زيرا جنس رذايل از خاك و آلوده به طبيعت و جرماني است و انسان را به جهان طبيعت متمايل مي گرداند، از اين رو انسان هاي ترسو، باطل گرا، مال دوست و مقام خواه هرگز به ميدان رزم و جهاد تن در نداده و سر تسليم، دست سازش و پاي گريز دارند.
شعار هميشه زنده و والاي حسيني(ع) كه فرمود [ لااعطي بيدي اعطاء الذليل و لاافر فرار العبيد ] نه دست تسليم دارم و نه پاي فرار، ريشه در اخلاق و فضايل نفساني دارد، عدالت جويي، عزت طلبي، شجاعت و سر تسليم و سازش در برابر كفر و فساد نداشتن، در صدر فضايل نفساني است كه موجب تعالي و رشد است.
در مقابل و در صف دشمن جز بد اخلاقي، كينه ورزي، انتقامجويي، مقام خواهي، مال طلبي و قتل و غارت چيزي وجود نداشت و ندارد، از يزيد پليد تا ابن مرجانه خائن و تا عمرسعد لعين و تا شمر رجيم و تا حارث خبيث و تا همه و همه مالامال از نفرت و كينه و دنيا طلبي و مقام خواهي بودند كه همه اين رذايل اخلاقي اين گونه آنها را زمينگير و طبيعت گرا گرداند.
به هر ميزاني كه حسين(ع) و يارانش سر و جان در جهان ملكوت و عالم فرشتگان داشته و با خوبان و پاكان سر و سر داشتند، يزيد و هم كيشان او دل و جان در ملك و طبيعت داشته و در وادي تبهكاران و مجرمان غوطه ور بودند.
بنابراين محاسن اخلاقي، فضايل روحاني و فرهنگ فاخر و متعالي در لشگر حسيني موج مي زد و در مقابل مساوي اخلاقي و رذايل نفساني و فرهنگ سخيف و متداني در سپاه اموي برجسته و هويدا بود.
در پايان به اين نكته اشاره كنيم كه حركت عظيم امام حسين(ع) حركت اخلاقي در بطن يك جريان ديني و تاريخ بود چه آموزه يي مي توانيم براي دنياي امروز خود متصور شويم و تصوير روشن و قابل دسترسي براي امروز خود داشته باشيم؟
گرچه بشر امروز در تكاپوست تا راه گم گشته خويش راپيدا كند و با پيمودن آن مسير هدايت و هدف سعادت را بيابد ليكن متاسفانه هر چه بيشتر تلاش مي كند كمتر آن را مي يابد بلكه از آن دور شده و در گرداب طبيعت و مرداب خلقت دست و پا مي زند كه اين خود موجب فرورفتن بيشتر در آن مي شود، بشر تصور مي كند كه گمشده او در طبيعت يا در زمين و زمان است، غافل از آنكه اموري كه امروز بشر بدان توجه كرده و مي كند و تمام سعي و تلاش خود را در فراهم آوردن آن دارد، هرگز نمي تواند تامين كننده نياز دروني و پرسش نهاني او باشد بلكه بر عطش مي افزايد و تشنگي را بر انسان تحميل مي كند. پيام واضح و روشن حسين ابن علي(ع) به جهان معاصر اين است كه گم گشته بشر و آنچه انسان به دنبال آن است تا از حيرت و ضلالت به درآيد و به زندگي دنيايي اش رنگ درستي و بوي صداقت بخشد و دغدغه جهان ابد را از او بزدايد تنها و تنها دين پاك و پاكيزه يي است كه از دست بشر عادي مصون نگاه داشته شده و تنها پاكيزگاني كه همتاي وحي الهي اند و با قرآن برابري مي كنند مي توانند مفسران دين و بيان كنندگان حقيقت آن باشند.
اما در عين حال سخن زنده و پيام برجسته نهضت حسيني(ع) براي امروز جامعه ما و مردم جهان، برچيدن رذايل نفساني و حاكميت فضايل نفساني است، ذلت رذيلت است و عزت فضيلت و حسين(ع) صلادهنده عزت و سرافرازي و شكننده ذلت و خواري بود. ظلم و بيدادگري رذيلت است و عدل و داد فضيلت و نهضت حسيني(ع) ندا دهنده عدالت و گستراننده دادگري است. افراط گري و خشونت رذيلت است و اعتدال و ميانه روي فضيلت و قيام حماسي سرور آزادگان فريادگر اعتدال و بركوبنده خشونت و افراط است.
به اميد روزي كه در گام نخست، نهضت حسيني(ع) از اسارت اين تفسير و آن خوانش به درآيد تا آنگاه بتواند پيام جهاني اش را به گوش و دل جهانيان برساند. البته چنين دوراني است كه زمزمه بانك رساي حضرت صاحب الامر(ع) از كنار كعبه به گوش خواهد آمد، { انا بقيه الله في العالمين}
برش ۱
در نگرش عرفاني، حسين بن علي(ع) تماما مظهر اراده خدا مي شود به گونه يي كه هر آنچه آن خسرو اراده كند براي حسين(ع) شيرين است. تنها در عرفان است كه واژه عبد معناي واقعي خود را باز مي يابد و سراسر هستي انساني از مال و مقام و فرزند همه تحت ولايت مولاي حقيقي و پروردگار راستي و درستي قرار مي گيرد، جملات نهايي و عبارت پاياني حيات حسين(ع) شاهد صادقي بر مدعاست، او خرسندي خويش را با خشنودي الهي پيوند داده است
برش ۲
اگر هويت عرفان را در اضلاع سه گانه عارف، معرفت و معروف بشناسيم بندگي در عرفان اين است كه نه اثري از عارف باشد و نه خبري از معرفت بلكه فقط و فقط معروف ديده شود و ديگر هيچ. حسين در كربلا نه تنها دوستان و عزيزان خويش را نديد بلكه خود و هر آنچه به مثابه خود بود را هم نديد و تنها چيزي كه براي حسين(ع) معنا و مفهوم داشت خداوند بود و اراده خاص او كه دين خاتم و اسلام نبوي(ص) است.
مرجع : اعتماد