کد مطلب : ۲۳۸۴۳
گفتگو با سید مهدی سیدصالحی
مداح بودن لیاقت میخواهد که من ندارم
صدای خوب سیدمهدی سیدصالحی یكی جذابیتهای او در مداحی است. اما او فقط صدا ندارد؛ مهمتر از هر چیزی، علاقه بیش از حدش به این كار باعث شده كه بیش از نیمی از دوران زندگی خود را به این كار مشغول شود. سیدصالحی به عنوان بازیكنی كه در تیمهای بزرگی مثل پرسپولیس، استقلال، تراكتورسازی و سپاهان بازی كرده، هنوز هم در دهه محرم و مناسبتهای مختلف، برای اهل بیت مداحی میكند.
علاقه سیدصالحی به این كار را میتوان در صحبت با او متوجه شد؛ زمانی كه حتی وسط مصاحبه هم دلش نمیآید چند بیت شعر را به صورت عادی بخواند و یكدفعه چهره مداح خود را نمایان میكند و با صدای بلند آن چند بیت را میخواند؛ انگار كه میكروفن در دست گرفته و مقابل اعضای یك هیات مذهبی ایستاده باشد. گفتوگو با سیدمهدی سیدصالحی در مورد مداحی و علاقهاش به این كار را میخوانید.
*یكی از معروفترین چهرههای اهل مداحی در ورزش ایران شما هستید. توضیح میدهید كه از چه زمانی به این كار علاقه مند شدید.
من مداح نیستم. مداح بودن لیاقت می خواهد كه من ندارم. من فقط با صدایی كه خدا داده یک زمزمه هایی می کنم. از ۱۲ سالگی برای بچه های محله این كار را می كردم. ما كه بچه بودیم چادرهای مادرانمان را برمی داشتیم و تکیه درست می کردیم. بلندگو هم نداشتیم. بدون بلندگو می خواندم. چند سال كه گذشت و همان بچه ها كه كمی بزرگ شدیم، آقایی به نام دلاوری در محله مان بود كه گفت بیایید در مجتمع ما تكیه بزنید. چادرها را جمع كردیم و در آن مجتمع تكیه زدیم. الان آن هیات كه اسمش را هیات جوانان علی اكبر گذاشتیم، ۱۹ ساله شده است. سال ۷۴ بود كه این هیات را به ثبت رساندیم و مداحی را شروع کردیم. برای هیات بلندگو اجاره کردیم. پول نداشتیم بلندگو بخریم. من در اصل كار مداحی را از این هیات شروع كردم. بعد هم به زیارت عاشورا می رفتم و در هیات های زنجیرزنی هم مداحی می كردم. در همان سن برای هیات پدرم كه هیات خوانساری های مقیم مرکز بود مداحی می كردم. این هیات در مسجد موسی ابن جعفر در خیابان آیت الله سعیدی محله غیاثی تشكیل می شد. كم كم كه بزرگتر شدیم، با بچهها پولمان را جمع كردیم و برای هیاتی كه تشكیل داده بودیم بلندگو خریدیم. الان هم كه در خدمت شما هستم همچنان به این هیات میروم.
*گفتی خودم را مداح نمیدانم. دلیلش چیست؟
الان دوستان لطف دارند ولی من خودم را مداح نمی دانم. مداح بودن كاری است که باید درست انجام شود و درست در مسیر قرار بگیرد. حرف زدن ما باعث می شود در زندگی جوانان تاثیر بگذارد. هر کاری می کنیم باید در شان ائمه اطهار باشد و تاثیرگذار. من فقط یک صدایی كه خدا داده را دارم و زمزمه میكنم. مداح بودن لیاقت بزرگی میخواهد كه من آن را ندارم.
*شكسته نفسی میكنی؟
نه، این یک واقعیت است. من پامنبری حاج منصور ارضی هستم. به مسجد ارک می رفتم كه حاج منصور ارضی دعای ابوحمزه ثمالی می خواند. من مداح نیستم. مداح حاج اکبر ناظم است. مداح های قدیمی که فی البداهه شعر می گفتند و برکت داشتند. آنها مداح های واقعی بودند. علی انسانی، منصور ارزی، حاج حسن خلج و سعید حدادیان مداح هستند و من به خصوص به حاج حسن خلج و سعید حدادیان ارادت دارم. حاج حسن خلج یکی از استادان مداحی است و کسی است که صدایش سوز قشنگی دارد. بیشتر مواقع در خودرو كه مینشینم حدادیان یا خلج را گوش می کنم. به آنها ارادت قلبی دارم. مداح بودن یک علم زیادی می خواهد كه من ندارم. من فقط یك صدای كوچكی دارم كه خدا داده.
*به هر حال صدای زیبایی داری.
می گویند صدای سید قشنگ است. ولی من پختگی و کاملی را که صدای مداحان دارد را ندارم. باید برویم یاد بگیریم که درس پس بدهیم. خدا عنایتی کرده و من با صدایی كه دارم زمزمهای میكنم. ولی کسی که مداح است باید در رفتار و کردار و حرف زدن هم مراقب باشد. مداح بودن بار سنگینی است. به ازای هر حرفی كه میزنی باید در آن دنیا جوابگو باشی. با یک حرف من ممکن است راه یک جوان عوض شود. شاید کسی که کردار من را میبیند، به خاطر یك حركتم گمراه شود و من نباید خودم را مداح بدانم.
*برای اینكه مداحی كنی به كلاس رفتهای؟ یا آموزش خاصی دیدهای؟
هیچ کلاسی نرفتم. من فقط پا منبری حاج منصور ارضی بودم و سعی میكردم دقت كنم كه او چه كارهایی انجام میدهد. محمدرضا طاهری، حاج حسین سازور و سعید حدادیان كم و بیش می آمدند کنار حاج آقا ارضی می خواندند. دهه ۷۰ كه به مسجد ارك میرفتم، سعی می کردم نکته برداری کنم و استفاده کنم. مداحی های بزرگ را گوش کنم و نکات را یاد بگیرم. با مداحانی مثل فرهاد کاظمی هم بودهام. ایرادهایم را از دایی فرهاد می گرفتم. راه قشنگ و پرباری است. اگر کسی می افتد داخلش باید تا انتها برود.
*وقتی به برنامه علی ضیا رفتی خیلیها كه نمیدانستند تو مداحی میكنی متوجه شدند و خیلیها هم از صدایت خوششان آمد.
من بیشتر سعی کردهام استفاده کنم. همیشه آدم باید سعی کند چیز جدید یاد بگیرد. از بچگی این در وجودم بود. ارادت قلبی به آقا علی عبدالله داشتم. دوست داشتم ارادت خودم را نشان دهم. به مرور از جلسات مداحان بزرگ استفاده کردم و با سوی کوچکی كه صدایم دارد، میخوانم. من سعی میكنم از صدایم در راه درست استفاده كنم. امیدوارم امام حسین (ع) و اهل بیت عنایت کنند تا از این صدا استفاده کنیم. دوست دارم از مداحیهای حاج حسن خلج و سعید حدادیان استفاده کنم و قوی تر و پختهتر از این شوم. پختگی از این نظر که کامل شوم. میدانی، مثل فوتبالیستی که می گویند جا دارد، دوست دارم فن بیان، ریزه کاری ها و فوت کوزه گری را یاد بگیرم. این چیزی که یاد گرفتیم خدادادی بوده. خود خدا عنایت کرده. راه قشنگ و بزرگی است که هنوز الفبای مداحی را یاد بگیرم.
*با این حساب ممكن است كه بعد از كنار گذاشتن فوتبال، به كلاس مداحی بروی؟ برنامهای برای این كار داری؟
باید فرصتی بشود و بیشتر برای این موضوع وقت بگذارم. من سه تا بچه دارم و تا حالا درگیر زندگی و بازی بودهام. امسال باید بیشتر به سمت این كار بروم و دوست دارم كه كنار اساتید باشم و یاد بگیرم. نه به عنوان مداح، بلكه اگر به عنوان برادر بزرگتر جایی حرف زدم بتوانم پختهتر صحبت كنم.
*گفتی كه به حاج حسن خلج و سعید حدادیان ارادت داری. با آنها رابطه داری؟
حاج سعید حدادیان را میبینم. پیش او میروم اما در مورد حاج حسن خلج این سعادت را نداشتهام. به هیات امام حسن مجتبی (ع) در یادگار امام میروم كه حاج سعید حدادیان آنجا مداحی میكند. با پسرهای او رفیق هستم و به خودش هم ارادت قلبی دارم. باید فضایی ایجاد شود كه پیش حاج حسن خلج هم بروم.
*الان جای خاصی مداحی میكنی؟
محرم گذشته، در اسلامشهر خواندم. البته من سعی میكنم زیاد جایی نروم. مداحی كه كامل باشد میتواند خیلی كارها انجام دهد. نه اینكه من نتوانم، اما به خودم این اجازه را نمیدهم. سعی میكنم اول به پختگی برسم و بعد كسی را رهنمود كنم.
*هنوز به همان هیاتی كه در نوجوانی تاسیس كردید میروی؟ برای مناسبتهای مختلف، برنامه مشخصی داری؟
بله. هیات جوانان علی اكبر را بچه محلها میچرخانند و به آنجا میروم. به مسجد موسی ابن جعفر هم میروم و میخوانم. بعضی وقتها هم به صورت ناگهانی به بعضی هیاتها میروم و میخوانم. ولی اینطوری نیست كه بگویم چند شب اینجا و چند شب آنجا میخوانم. البته دنبالم آمدهاند كه بروم و برایشان بخوانم ولی نرفتهام.
*رابطه خوبی كه با فرهاد كاظمی داری به خاطر مداحی است؟
سال ۸۱ كه به باشگاه سپاهان رفتم هر هفته در زیرزمین باشگاه مراسمی داشتیم كه دعای توسل میخواندم. مجید بنی فاطمه و دو سه تا مداح دیگر هم آمدند و دعای توسل میخواندیم. آخرش هم دور هم مینشستیم و چای میخوردیم. این كار هر سه شنبه شب ما بود. از همان زمان رابطه من با دایی فرهاد خیلی خوب شد. خود دایی فرهاد هم در آن شبها میخواند و استفاده میكردم.
*چه كسی باعث شد به مداحی علاقه مند شوی؟
در منطقهای كه من بزرگ شدم همه جوانان همینطوری هستند. محرم در این محلهها حال و هوای قشنگی دارم. پدرم، عمویم و مرحوم پدربزرگم هم خادم هیات بودند. من از بچگی در دستههای زنجیرزنی و هیاتهای عزاداری بودم. عشق و علاقه در من وجود داشت و این علاقه خیلی زیاد است. خانواده و مادرم هم خیلی در این راه من را حمایت میكردند.
*با تیمها كه قرارداد میبندی، در قراردادت ذكر میكنی كه ممكن است در دهه اول محرم چند روز مرخصی بگیری؟
نه. من قرارداد حرفهای میبندم و اگر یك روز به تمرین نروم مدیون آن باشگاه هستم. البته در تاسوعا و عاشورا سعی میكنم یكی دو روز زودتر مرخصی بگیرم ولی اینطوری نیست كه در قرارداد بنویسم. ضمن اینكه من برنامه مشخصی برای ایام محرم ندارم كه بخواهم حتما مرخصی بگیرم. اینطوری نیست كه بگویم حتما چند روز میروم یك هیات. من به خاطر عشق و علاقهای كه دارم میخوانم. حتی اگر بشود، برای بچههای ۱۰ یا ۵ ساله میخوانم. چون ارادت قلبی دارم و لذت میبرم.
*فرزندانت هم مثل خودت این علاقه را به مداحی دارند؟
من دو تا پسر و یك دختر دارم. پسر بزرگم ۹ سالش است و بعضی وقتها شروع میكند به خواندن. در سرویس مدرسه هم بعضی وقتها برای دوستانش میخواند. یك شعری هست كه یك مداح میخواند و الان اسم آن مداح را یادم رفته. {در این لحظه سیدصالحی با صدای بلند شروع به خواندن میكند}
حرم اباالفضل سقا می خواد، تو کویر خشک دریا می خواد، کی از تو بهتر، کی از تو بهتر/ دخترک سه ساله ی من، یه عموی باوفا می خواد، کی از تو بهتر، کی از تو بهتر/ حسین تو این صحرای وحشت، پشت وپناه خیمه ها می خواد، کی از تو بهتر کی از تو بهتر/ داری میری به علقمه، آب بیاری داداشم، داداشم، داداشم/ داری می ری نمی دونم، چه جور ازت جدا شم، ازت جدا شم، ازت جدا شم. یا علی.
ببخشید كه یكدفعه شروع كردم به خواندن. خودم هوای خواندن این شعر را كرده بودم كه برای شما خواندم. داشتم میگفتم كه پسرم این شعر را حفظ كرده و بعضی وقتها برای دوستانش میخواند.
علاقه سیدصالحی به این كار را میتوان در صحبت با او متوجه شد؛ زمانی كه حتی وسط مصاحبه هم دلش نمیآید چند بیت شعر را به صورت عادی بخواند و یكدفعه چهره مداح خود را نمایان میكند و با صدای بلند آن چند بیت را میخواند؛ انگار كه میكروفن در دست گرفته و مقابل اعضای یك هیات مذهبی ایستاده باشد. گفتوگو با سیدمهدی سیدصالحی در مورد مداحی و علاقهاش به این كار را میخوانید.
*یكی از معروفترین چهرههای اهل مداحی در ورزش ایران شما هستید. توضیح میدهید كه از چه زمانی به این كار علاقه مند شدید.
من مداح نیستم. مداح بودن لیاقت می خواهد كه من ندارم. من فقط با صدایی كه خدا داده یک زمزمه هایی می کنم. از ۱۲ سالگی برای بچه های محله این كار را می كردم. ما كه بچه بودیم چادرهای مادرانمان را برمی داشتیم و تکیه درست می کردیم. بلندگو هم نداشتیم. بدون بلندگو می خواندم. چند سال كه گذشت و همان بچه ها كه كمی بزرگ شدیم، آقایی به نام دلاوری در محله مان بود كه گفت بیایید در مجتمع ما تكیه بزنید. چادرها را جمع كردیم و در آن مجتمع تكیه زدیم. الان آن هیات كه اسمش را هیات جوانان علی اكبر گذاشتیم، ۱۹ ساله شده است. سال ۷۴ بود كه این هیات را به ثبت رساندیم و مداحی را شروع کردیم. برای هیات بلندگو اجاره کردیم. پول نداشتیم بلندگو بخریم. من در اصل كار مداحی را از این هیات شروع كردم. بعد هم به زیارت عاشورا می رفتم و در هیات های زنجیرزنی هم مداحی می كردم. در همان سن برای هیات پدرم كه هیات خوانساری های مقیم مرکز بود مداحی می كردم. این هیات در مسجد موسی ابن جعفر در خیابان آیت الله سعیدی محله غیاثی تشكیل می شد. كم كم كه بزرگتر شدیم، با بچهها پولمان را جمع كردیم و برای هیاتی كه تشكیل داده بودیم بلندگو خریدیم. الان هم كه در خدمت شما هستم همچنان به این هیات میروم.
*گفتی خودم را مداح نمیدانم. دلیلش چیست؟
الان دوستان لطف دارند ولی من خودم را مداح نمی دانم. مداح بودن كاری است که باید درست انجام شود و درست در مسیر قرار بگیرد. حرف زدن ما باعث می شود در زندگی جوانان تاثیر بگذارد. هر کاری می کنیم باید در شان ائمه اطهار باشد و تاثیرگذار. من فقط یک صدایی كه خدا داده را دارم و زمزمه میكنم. مداح بودن لیاقت بزرگی میخواهد كه من آن را ندارم.
*شكسته نفسی میكنی؟
نه، این یک واقعیت است. من پامنبری حاج منصور ارضی هستم. به مسجد ارک می رفتم كه حاج منصور ارضی دعای ابوحمزه ثمالی می خواند. من مداح نیستم. مداح حاج اکبر ناظم است. مداح های قدیمی که فی البداهه شعر می گفتند و برکت داشتند. آنها مداح های واقعی بودند. علی انسانی، منصور ارزی، حاج حسن خلج و سعید حدادیان مداح هستند و من به خصوص به حاج حسن خلج و سعید حدادیان ارادت دارم. حاج حسن خلج یکی از استادان مداحی است و کسی است که صدایش سوز قشنگی دارد. بیشتر مواقع در خودرو كه مینشینم حدادیان یا خلج را گوش می کنم. به آنها ارادت قلبی دارم. مداح بودن یک علم زیادی می خواهد كه من ندارم. من فقط یك صدای كوچكی دارم كه خدا داده.
*به هر حال صدای زیبایی داری.
می گویند صدای سید قشنگ است. ولی من پختگی و کاملی را که صدای مداحان دارد را ندارم. باید برویم یاد بگیریم که درس پس بدهیم. خدا عنایتی کرده و من با صدایی كه دارم زمزمهای میكنم. ولی کسی که مداح است باید در رفتار و کردار و حرف زدن هم مراقب باشد. مداح بودن بار سنگینی است. به ازای هر حرفی كه میزنی باید در آن دنیا جوابگو باشی. با یک حرف من ممکن است راه یک جوان عوض شود. شاید کسی که کردار من را میبیند، به خاطر یك حركتم گمراه شود و من نباید خودم را مداح بدانم.
*برای اینكه مداحی كنی به كلاس رفتهای؟ یا آموزش خاصی دیدهای؟
هیچ کلاسی نرفتم. من فقط پا منبری حاج منصور ارضی بودم و سعی میكردم دقت كنم كه او چه كارهایی انجام میدهد. محمدرضا طاهری، حاج حسین سازور و سعید حدادیان كم و بیش می آمدند کنار حاج آقا ارضی می خواندند. دهه ۷۰ كه به مسجد ارك میرفتم، سعی می کردم نکته برداری کنم و استفاده کنم. مداحی های بزرگ را گوش کنم و نکات را یاد بگیرم. با مداحانی مثل فرهاد کاظمی هم بودهام. ایرادهایم را از دایی فرهاد می گرفتم. راه قشنگ و پرباری است. اگر کسی می افتد داخلش باید تا انتها برود.
*وقتی به برنامه علی ضیا رفتی خیلیها كه نمیدانستند تو مداحی میكنی متوجه شدند و خیلیها هم از صدایت خوششان آمد.
من بیشتر سعی کردهام استفاده کنم. همیشه آدم باید سعی کند چیز جدید یاد بگیرد. از بچگی این در وجودم بود. ارادت قلبی به آقا علی عبدالله داشتم. دوست داشتم ارادت خودم را نشان دهم. به مرور از جلسات مداحان بزرگ استفاده کردم و با سوی کوچکی كه صدایم دارد، میخوانم. من سعی میكنم از صدایم در راه درست استفاده كنم. امیدوارم امام حسین (ع) و اهل بیت عنایت کنند تا از این صدا استفاده کنیم. دوست دارم از مداحیهای حاج حسن خلج و سعید حدادیان استفاده کنم و قوی تر و پختهتر از این شوم. پختگی از این نظر که کامل شوم. میدانی، مثل فوتبالیستی که می گویند جا دارد، دوست دارم فن بیان، ریزه کاری ها و فوت کوزه گری را یاد بگیرم. این چیزی که یاد گرفتیم خدادادی بوده. خود خدا عنایت کرده. راه قشنگ و بزرگی است که هنوز الفبای مداحی را یاد بگیرم.
*با این حساب ممكن است كه بعد از كنار گذاشتن فوتبال، به كلاس مداحی بروی؟ برنامهای برای این كار داری؟
باید فرصتی بشود و بیشتر برای این موضوع وقت بگذارم. من سه تا بچه دارم و تا حالا درگیر زندگی و بازی بودهام. امسال باید بیشتر به سمت این كار بروم و دوست دارم كه كنار اساتید باشم و یاد بگیرم. نه به عنوان مداح، بلكه اگر به عنوان برادر بزرگتر جایی حرف زدم بتوانم پختهتر صحبت كنم.
*گفتی كه به حاج حسن خلج و سعید حدادیان ارادت داری. با آنها رابطه داری؟
حاج سعید حدادیان را میبینم. پیش او میروم اما در مورد حاج حسن خلج این سعادت را نداشتهام. به هیات امام حسن مجتبی (ع) در یادگار امام میروم كه حاج سعید حدادیان آنجا مداحی میكند. با پسرهای او رفیق هستم و به خودش هم ارادت قلبی دارم. باید فضایی ایجاد شود كه پیش حاج حسن خلج هم بروم.
*الان جای خاصی مداحی میكنی؟
محرم گذشته، در اسلامشهر خواندم. البته من سعی میكنم زیاد جایی نروم. مداحی كه كامل باشد میتواند خیلی كارها انجام دهد. نه اینكه من نتوانم، اما به خودم این اجازه را نمیدهم. سعی میكنم اول به پختگی برسم و بعد كسی را رهنمود كنم.
*هنوز به همان هیاتی كه در نوجوانی تاسیس كردید میروی؟ برای مناسبتهای مختلف، برنامه مشخصی داری؟
بله. هیات جوانان علی اكبر را بچه محلها میچرخانند و به آنجا میروم. به مسجد موسی ابن جعفر هم میروم و میخوانم. بعضی وقتها هم به صورت ناگهانی به بعضی هیاتها میروم و میخوانم. ولی اینطوری نیست كه بگویم چند شب اینجا و چند شب آنجا میخوانم. البته دنبالم آمدهاند كه بروم و برایشان بخوانم ولی نرفتهام.
*رابطه خوبی كه با فرهاد كاظمی داری به خاطر مداحی است؟
سال ۸۱ كه به باشگاه سپاهان رفتم هر هفته در زیرزمین باشگاه مراسمی داشتیم كه دعای توسل میخواندم. مجید بنی فاطمه و دو سه تا مداح دیگر هم آمدند و دعای توسل میخواندیم. آخرش هم دور هم مینشستیم و چای میخوردیم. این كار هر سه شنبه شب ما بود. از همان زمان رابطه من با دایی فرهاد خیلی خوب شد. خود دایی فرهاد هم در آن شبها میخواند و استفاده میكردم.
*چه كسی باعث شد به مداحی علاقه مند شوی؟
در منطقهای كه من بزرگ شدم همه جوانان همینطوری هستند. محرم در این محلهها حال و هوای قشنگی دارم. پدرم، عمویم و مرحوم پدربزرگم هم خادم هیات بودند. من از بچگی در دستههای زنجیرزنی و هیاتهای عزاداری بودم. عشق و علاقه در من وجود داشت و این علاقه خیلی زیاد است. خانواده و مادرم هم خیلی در این راه من را حمایت میكردند.
*با تیمها كه قرارداد میبندی، در قراردادت ذكر میكنی كه ممكن است در دهه اول محرم چند روز مرخصی بگیری؟
نه. من قرارداد حرفهای میبندم و اگر یك روز به تمرین نروم مدیون آن باشگاه هستم. البته در تاسوعا و عاشورا سعی میكنم یكی دو روز زودتر مرخصی بگیرم ولی اینطوری نیست كه در قرارداد بنویسم. ضمن اینكه من برنامه مشخصی برای ایام محرم ندارم كه بخواهم حتما مرخصی بگیرم. اینطوری نیست كه بگویم حتما چند روز میروم یك هیات. من به خاطر عشق و علاقهای كه دارم میخوانم. حتی اگر بشود، برای بچههای ۱۰ یا ۵ ساله میخوانم. چون ارادت قلبی دارم و لذت میبرم.
*فرزندانت هم مثل خودت این علاقه را به مداحی دارند؟
من دو تا پسر و یك دختر دارم. پسر بزرگم ۹ سالش است و بعضی وقتها شروع میكند به خواندن. در سرویس مدرسه هم بعضی وقتها برای دوستانش میخواند. یك شعری هست كه یك مداح میخواند و الان اسم آن مداح را یادم رفته. {در این لحظه سیدصالحی با صدای بلند شروع به خواندن میكند}
حرم اباالفضل سقا می خواد، تو کویر خشک دریا می خواد، کی از تو بهتر، کی از تو بهتر/ دخترک سه ساله ی من، یه عموی باوفا می خواد، کی از تو بهتر، کی از تو بهتر/ حسین تو این صحرای وحشت، پشت وپناه خیمه ها می خواد، کی از تو بهتر کی از تو بهتر/ داری میری به علقمه، آب بیاری داداشم، داداشم، داداشم/ داری می ری نمی دونم، چه جور ازت جدا شم، ازت جدا شم، ازت جدا شم. یا علی.
ببخشید كه یكدفعه شروع كردم به خواندن. خودم هوای خواندن این شعر را كرده بودم كه برای شما خواندم. داشتم میگفتم كه پسرم این شعر را حفظ كرده و بعضی وقتها برای دوستانش میخواند.
مرجع : مشرق