تاریخ انتشار
دوشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۸۸ ساعت ۰۷:۱۴
۰
کد مطلب : ۸۲۰۴
نگاهی به کارنامه سینما در آثار تولید شده با محوریت امام زمان(عج)

سینما ابزار آرمانی ما نیست

سینما ابزار آرمانی ما نیست
در حالی که می‌توان گفت، در همایش‌ها و برنامه‌های فرهنگی یا در رسانه‌های دیگر، مانند رسانه‌های مکتوب (کتاب، مجلات و ...) کارنامه قابل قبولی با موضوع امام عصر (عج) ارائه شده است. با وجود این، چرا در حوزه تصویری رد پای آن کم‌رنگ است؟

سینما یک رسانه بصری است و برای بیان مسائل، نیاز به تصویر دارد. مهم‌ترین کاری که در غرب طی سالیان گذشته سعی شده است، انجام شود، تبدیل مفاهیم به تصاویر بوده است. در این زمینه توفیقاتی هم داشته‌اند؛ اما دلیل توفیق آنها تنها این نبوده که در ترجمان مفاهیم به تصاویر، انسان‌های زبده و زبردستی در آنجا حضور داشته‌اند. شاید یکی از مهم‌ترین دلایل آن، وجود تفکرات و نگاه «ماتریالیستی»، زمینی و ماهوتی در مغرب‌زمین بوده که موجب شده است، بتواند از طریق ابزاری که تنها مفاهیم مادی را به تصویر می‌کشد، مفاهیم مورد نظر خود را بیان کند.

در جامعه‌ای که غایت و هدف انسان‌ها، قدرت، شهوت، ثروت، غضب و ... است، به نحوی که همه افق‌ها در ماده، مواهب زمینی و بت‌های دنیوی خلاصه می‌شود، به طور قطع به تصویر کشیدن آرمان‌های مادی کار چندان دشواری نیست؛ اما در جایی که صحبت از دنیای اسلام و به طور خاص جهان تشیع به میان می‌آید، به دلیل اینکه تفکر به طور کامل متافیزیکی و غیر مادی است، آمال و اهداف در افق‌های فراماده شکل می‌گیرد. به همین علت ما موفق نمی‌شویم، چنین مباحثی را به همان سادگی که غربی‌ها نمایش می‌دهند، به تصویر کشیم. در آنجا حتی اگر موضوع فیلم‌ها به فراماده یا نوعی سمبولیزم و دلالت معنایی نزدیک ‌شود، به نظر می‌رسد که همچنان فرجام کار مادی است؛ به عنوان مثال اگر از سال ۲۰۰۰ به بعد به فیلم‌های ژانر وحشت آنان نگاه کنید، عوامل ترس در این نوع از فیلم‌ها، مادی بوده و به همین دلیل قابل ترسیم و تصویر شدن است. این مسئله در به تصویر کشیدن اسطوره‌ها نیز صدق می‌کند. آنها حتی وقتی به انبیا و اولیای خود نزدیک می‌شوند، با تفکر مادی خود این کار را انجام می‌دهند؛ به عنوان مثال در فیلم «آخرین وسوسه مسیح» شما نوعی هنجارشکنی یا قداست‌شکنی می‌بینید؛ چیزی که در اصل رمان آن، اثر «نیکوس کازانتزاکیس» کمتر وجود دارد؛ ولی در فیلم «مارتین اسکورسیزی» به طور کامل به چشم می‌خورد؛ در نتیجه، این تفکر مادی، با یک ابزار مادی و بصری، به خوبی هماهنگی و سازگاری دارد.

طبیعی است که با ابزار سینما به سادگی می‌توان به آنچه در عالم ماده وجود دارد، پرداخت؛ اما به محض آنکه از طریق آن بخواهید از خوف، رجاء، استغاثه، تضرع، انتظار، تقوا و ... بگویید، ناگزیر خواهید بود که راه سخت‌تری را بپیمایید و نیز از زبان استعاره، نماد و نشانه کمک بگیرید. جالب آن است که تعریف «سمبولیسم» یا «نمادشناسی» هم در نگاه شرقی‌ها با آنچه در غرب رواج دارد، متفاوت است. ظاهراً سمبولیسیم تا حدودی به هنر دینی ما نزدیک‌تر است؛ یعنی ما هم در نگارگری، معماری و سایر هنرها از سمبل‌ها استفاده می‌کنیم.

تعریف ما از سمبل، ظاهری است که به باطنی دلالت می‌کند؛ سمبل‌هایی همچون، اسلیمی، شمسه و ... . در حالی که در سمبولیسم غربی، سمبل‌ ظاهری است که به ظاهر یا غریزه مادی دیگری دلالت می‌کند.

نگاه باطنی مشرق‌زمینی‌ها به نحو اعم و مسلمانان و شیعیان به نحو اخص، در یک کلام باعث می‌شود که سینما ابزار آرمانی ما نباشد؛ بنابراین نمی‌توان تمام محتویات تشیع را در این رسانه تصویری به نمایش گذاشت.

البته با این توضیحات قصد ندارم به این نتیجه برسم که ما باید از این «هنر، صنعت، تجارت، رسانه» که ماهیت چهارگانه سینماست، صرف نظر کنیم.

ما از رسانه سینما تا آنجا که می‌توانیم، برای بیان مفاهیم دینی خود استفاده می‌کنیم؛ اما باید بدانیم استفاده مسلمانان از سینما به مثابه استفاده از ماشینی است که می‌خواهیم آن را در یک سربالایی هل دهیم، درحالی که انسان غربی آن را در سرازیری حرکت می‌دهد؛ چراکه جهان‌بینی مادی او باعث می‌شود که از این وسیله ساده‌تر بهره بگیرد؛ بنابراین جهان‌بینی معنوی ما باعث می‌شود کار دشوارتری را انجام دهیم.

چرا در سینمای ایران فیلم‌هایی که به طور اختصاصی درباره موضوع امام زمان (عج) باشد؛ چه به صورت بیوگرافی و چه به صورت تفکر مهدویت، چندان قابل توجه نیست. تا حدی که به نظر می‌رسد، کار خاصی در این زمینه انجام نگرفته است؟

وقتی به سراغ بحث خاصی چون «انتظار» می‌آیید و قصد می‌کنید فیلمی در مورد امام غایب شیعیان بسازید، کار بسیار دشوارتر می‌شود؛ چراکه درباره غایبی حرف می‌زنید که اشراف ذاتی بر همه ذرات هستی در تمام عالم دارد و فقط از چشم ظاهر غایب است.

چه کسی می‌تواند زندگینامه ایشان را برای ما تعریف کند، درحالی که از زمانی که روح ایشان بر یک کالبد مادی دمیده شده، بیش از هزار سال می‌گذرد؛ یعنی ما با یک امام غایب روبه‌رو هستیم که بیش از ۱۲ قرن را در دنیا سپری کرده ‌است. در واقع امامِ حاضرِ عالم کائنات و امام غایب از نظر انسان‌ها هستند؛ بنابراین حداقل می‌خواهیم، درباره ۱۲ قرن، زندگی، صحبت کنیم. اکنون چگونه چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ آیا منظور تنها همان چند سال اول زندگی ایشان است که با استفاده از روایات موجود قابل طرح است؛ ماجرای «سرداب مقدس» و نماز خواندن ایشان بر پیکر پدر بزرگوارشان (امام حسن عسگری (ع)) سپس غییب. مگر تمام این وقایع چند درصد زندگی حضرت حجت را شامل می‌شود؟

ازآنجاکه امام دوازدهم از نظر ظاهربین انسان‌ها غایب است، بالطبع نمی‌توان به طور مستقیم به تصویرسازی از ذات آن بزرگوار پرداخت. سینما چاره‌ای به جز این ندارد که به انوار مهدویت بپردازد. انوار مهدویت در عصر غییب، همان فرهنگ مهدوی است که شاهد آن هستیم؛ بنابراین از آنجا که عمده تاریخ زندگی آن حضرت از چشم ما پوشیده است، امکان فیلم‌سازی در این زمینه وجود ندارد.

چرا ما درباره امام معصوم خود فیلم نمی‌سازیم؛ اما درباره پیامبران بنی‌اسرائیل کارنامه فیلمسازی ما قابل توجه است؟

این مطلب، مغلطه بزرگی است. امام معصوم (عج) غایب از نظر است و ما فقط می‌توانیم با توجه به انوار تابناک وجود او بر عالم هستی و عنایات حضرت بر انسان‌ها طی این 12 قرن و در قالب فرهنگ مهدوی، فیلم‌ بسازیم.

مهم‌ترین علت اینکه چرا در سینمای ما به پیامبران بنی‌اسرائیل تا این اندازه توجه شده است، طبق این حدیث از پیامبر اکرم (ص) که می‌فرمایند: «تمام آن چیزی که برای اقوام سَبَق اتفاق افتاد؛ از جمله فتنه‌ها و مواردی که خداوند از آنان آزمون گرفت، برای قوم من هم اتفاق خواهد افتاد و اوج آن در آخرالزمان خواهد بود.»؛ بنابراین ما برای آنکه بتوانیم بحران‌ها و فتنه‌های آخرالزمانی خود را به درستی مدیریت کنیم، باید از زندگی اقوام سبق مطلع باشیم. ما به قصد عبرت به سراغ تاریخ آنها می‌رویم.
نکته دیگر اینکه تصویری که ما از پیامبران سلف ارائه می‌دهیم، معصوم و پیامبروار است؛ اما ایشان در سینمای غرب، نه تنها پیامبر و معصوم نیستند، بلکه با گناهانی وصف شده‌اند که ما از بیان آن شرم داریم. از آنجا که ایشان با این وضعیت در سینمای غرب نمایش داده‌ می‌شود، برای ما یک وظیفه است که برای نشان دادن چهره واقعی ایشان، از سینما استفاده و این اشتباهات را رفع کنیم.

اگر معتقدیم که تصویرسازی از معصوم حرمت دارد، چرا به خودمان اجازه می‌دهیم چهره انبیای بنی‌اسرائیل را نشان دهیم.

این موج در تمام دنیا ایجاد شده است و فقها آن را حل کرده‌اند؛ اما در مورد امامان معصوم (ع) این کار را نمی‌کنیم؛ زیرا سینما کوچک‌تر از آن است که بخواهد چهره تابناک این بزرگواران را در قالب‌ شبیه‌خوانی و شبیه امام معصوم (ع) نشان دهد. در مورد انبیای بنی‌اسرائیل (ع)، ما با نمایش چهره این بزرگواران به آنها جسارت نمی‌کنیم؛ زیرا آنها را پیامبرگونه نشان می‌دهیم، در حالی که سینمای دنیا چهره ایشان را در مقام پادشاه یا انسان‌هایی نشان داده است که مرتکب معاصی بسیاری می‌شود. به همین خاطر است که چهره امامان معصوم (ع) را نه به دلایل فقهی، بلکه به دلایل رسانه‌ای نمی‌توانیم نشان دهیم.

باتوجه به پایین بودن سرانه مطالعه در کشور باید بپذیریم که جامعه بخش بزرگی از دانایی‌ها و اطلاعات خود را از رسانه‌ها کسب می‌کند؛ پس چرا نباید توقع داشت که رسانه اطلاعاتی را راجع به بزرگان دینی به مخاطب ارائه دهد؟

شما تعریف درستی از سینما و تلویزیون به عنوان یک رسانه یا رسانه ندارید. سینما دونده آخر یک مسابقه «دو»ست. هنر هفتم هنر نابی نیست؛ بلکه از هر هنر قبل خود چیزی به عاریت گرفته است؛ قاب را از عکاسی، ترکیب‌بندی (کمپوزیسیون) را از نقاشی، بازیگری را از تئاتر، موسیقی را از موسیقی، قصه و درام را از ادبیات گرفته، با یکدیگر ممزوج کرده و سینما شده است؛ بنابراین تمام دوندگان قبلی باید دویده باشند تا در آخرین مرحله چیزی را به دست دونده آخر بدهند.

ساخت یک فیلم موفق، سال‌ها تحقیق و پژوهش را پشت سر خود دارد. این‌گونه نیست که اول یک فیلم خوب ساخته شود، سپس بر مبنای آن به دنبال تحقیق و پژوهش بروند. اگر چنین فیلمی ساخته شد، عوام‌الناس با دیدن آن فیلم معلومات خود را زیاد می‌کنند.

آیا شما تصور می‌کنید که ده‌ها جلد کتاب و تحقیق و مقاله در مورد مدینه فاضله مهدوی وجود دارد که سینما بر مبنای آنها فیلم‌های آخرالزمانی و مهدوی خوب بسازد تا با دیدن آنها دانش مخاطب عام رسانه تقویت شود؟

آن دوندگان قبلی ندویده‌اند؛ اما شما الآن یقه سینما را می‌گیرید. باید علما و فضلا تحقیق را آماده کنند، عرضه کنند، مختصات مدینه فاضله مهدوی با سند آیات و روایات استخراج شود، در چنین حالتی است که می‌توان به سینماگران گفت، از این معارف استفاده و تا جایی که می‌توان آنها را تصویری کن.

محققان و فضلا در مورد مدینه‌ فاضله مهدوی مگر چند جلد کتاب دارند؟ زمانی ما در تلویزیون برنامه‌ای به اسم «پایان دوران» می‌ساختیم و باور آخرالزمانی تمام ادیان و اقوام را بررسی کردیم. جالب است که به باور تشیع و مدینه فاضله تشیع که رسیدیم ، محققان ما بارها به قم رفتند؛ ولی خروجی خاصی وجود نداشت که بگوییم یک کتاب راجع به جنت مهدوی با آن مختصات بحث کرده است و گاهی آن‌قدر آرا و نظرات متفاوت بود که آدم را به حیرت وامی‌داشت.

چرا ما به زندگینامه حضرت به این دلیل که آنچه داریم بخش اندکی از زندگی ایشان است، نپردازیم؛ به عنوان مثال اگر ما بخواهیم درباره زندگی امام حسن عسگری (ع) فیلم بسازیم، آیا این نکته که ایشان همواره در زندان‌ها بوده‌اند، دست ما را برای خلق یک فیلمنامه پرمحتوا خواهد بست؟ من فکر می‌کنم که می‌شود از همین نکته (زندانی‌های زیاد امام (ع)) اتفاقاً در نهایت به مظلومیت و معصومیت امام (ع) خواهیم رسید.

اگر می‌گوییم سینما در برخی مفاهیم نباید وارد شود، منظور، پرداخت مستقیم، آن هم تنها در مورد حضرت حجت است. پرداخت مستقیم به چند سال اول زندگی ایشان به صورت کاملاً رئالیستی و تصویری از نظر من غلط است. حتی نمی‌گویم در مورد سایر امامان بزرگوار فیلم نسازیم. دلیل آن هم این است که ما نمی‌توانیم چهره کاملی از ایشان در آن چند سال ارائه دهیم؛ زیرا اصل امامت ایشان هنوز اتفاق نیفتاده است. در تمام این سال‌ها ایشان تاریخ را مدیریت کرده‌اند. شأن مدیریت تاریخی ایشان را شما چگونه می‌خواهید نشان دهید؟

اگر بپذیریم در سینمایی کردن بیوگرافی‌وار زندگی امام عصر (عج) نباید وارد شویم، آیا سینما در مقوله فرجام تاریخ آن‌قدر خوب عمل کرده است که الآن قابل دفاع باشد؟

هر زمان که تحقیقات کافی پژوهشگران توانستند، ترسیم درستی از مدینه فاضله بدهند، باید به بررسی عملکرد سینما پرداخت. آنها این کار را نکرده‌اند و از سینماگران هم نمی‌توان توقع خاصی داشت.

پس این کاستی را از گردن سینماگران برمی‌دارید؟

- خیر؛ سینماگران و آنها که می‌خواهند به این حوزه ورود کنند، همّ و غمّ خود را در این راه صرف می‌کنند؛ اما کسی که با خیال راحت می‌گوید که چرا سینما به حوزه مهدویت ورود نمی‌کند یا سینما را نمی‌شناسد یا مهدویت را یا ورود را.

من از عهده هیچ‌کس این تکلیف را برنمی‌دارم؛ چراکه لحظه به لحظه حیات ما از برکات حضرت حجت (عج) است؛ ولی این مسئله را خیلی ساده دیدیم.

شاید هم آن‌قدر سخت دیدیم که ترجیح دادیم، دیگر آن را کنار بگذاریم.

بپذیرد که سخت است. این مسئله معمای حل نشده تاریخ است تا جایی که اگر این معما حل شود، همه معماهای عالم حل می‌شود. پاسخ کربلا در زمان ظهور است.

پاسخ تمام انبیای سلف در زمان ظهور است. تمام انبیای قبلی آمده‌اند که حکومت حضرت حجت (عج) برقرار شود؛ یعنی همه آن انبیای بنی اسرائیل که یک عده به ساخت فیلم‌های آن ایراد می‌گیرند، بر اساس منطق شیمی ما، هر کدام آمده‌اند که یک پله از پله‌هایی را بگذارند که در نهایت منجر می‌شود به مدینه مهدوی. خداوند بیشتر از یک فرمول متعالی در هستی نداشته است؛ بنابراین اگر موسی (ع) و عیسی (ع) و داوود (ع) و سلیمان (ع) آماده‌اند، برای شکل‌گیری جنت مهدوی بوده است.

اگر شما به زندگی انبیای سلف یا امامان پیشین بپردازید، پله‌هایی را ترسیم می‌کنید که مسیر رسیدن به آن مدینه فاضله است. یک چنین معمای پیچیده‌ای در فرجام تاریخ است و نمی‌توان با آن ساده برخورد کرد. البته شاهد حضور سینماگرانی بوده‌ایم که این کار را جدی گرفته و در حد بضاعت خود، بخشی از دوران غیبت و بخشی از صحنه‌های زندگی امام زمان (عج) را گرفته و تلاش کرده‌اند، گامی بردارد.

با این نگاه اگر کاری در مورد پیامبران الهی هم بسازید، به شرط آنکه رویکرد مهدوی به آن داشته باشید، خوب است؛ یعنی وقتی می‌خواهید راجع به زندگی سلیمان نبی (ع) فیلمی بسازید، باید در آن به فرجام تاریخ هم اشاره شود. در واقع ما می‌خواهیم بردار را نشان دهیم و آن وقت است که کار ما قابل دفاع خواهد بود. اگر کسی، «سلیمان و ملکه صبا» کینگ ویدور را دید که کار ضعیفی است، به جنت مهدوی نگاهی نداشته است. آن فیلم، سلیمان (ع) تحریف شده تورات را به نمایش می‌گذارد؛ اما اگر کسی «ملک سلیمان» شهریار بحرانی را دید که در فرجام آن اشارت و دلالتی آخرالزمانی به سمت مهدویت حس کرد، می‌توانیم بگوییم ما فیلم مهدوی می‌سازیم. فیلم‌هایی که راجع به امامان شیعه (ع) ساخته‌ایم نیز به اعتبار همین حرف است.

بنابراین ما فیلم مهدوی می‌سازیم؛ زیرا اینها پله‌های آن مسیر هستند. اگر در دوران غیبت در مورد زندگی حضرت حجت (عج) فیلمی ساختید که پیام مهدوی داشت و به فرجام تاریخ اشاره می‌کرد، حتماً فیلم مهدوی ساخته‌اید. چرا باید فیلم مهدوی را آن‌قدر کوچک کرد که محدود شود به بیوگرافی خود حضرت حجت (عج)؟ این حرف غلط است. چرا ما باید مفهوم حضرت حجت (عج) را در نگاه ناقص بیوگرافیک خودمان تصویر کنیم؟ من معتقدم در تمام عصر غیبت کبری که عنایت خاص حضرت به شیعیان و عنایت عام او بر کل جهان وجود دارد، حتی اگر درباره زندگی مردم عادی، روابطشان، باورهاشان، مشکلاتشان و ... فیلمی ساخته شود که بر مبنای بردار مهدویت در طول تاریخ بود، فیلمی مهدوی ساخته شده است.

نباید دامنه فیلم‌های مهدوی را کوچک کرد. اگر فیلم خوبی درباره‌ دفاع مقدس تهیه شود که باور به اقامه مدینه فاضله‌ای دارد که روزی امام غایب (عج) ایجاد خواهد کرد، آن فیلم مهدوی است؛ زیرا امروز ما در رابطه خاص با حضرت حجت (عج) هستیم؛ یعنی ما کاری در عالم نمی‌کنیم به جز آنکه خودمان را با بردار مهدوی تطبیق دهیم؛ مثل یک کشتی‌بان که مدام مسیر کشتی‌اش را با قطب‌نما تراز می‌کند. آن روزی از زندگی ما که با این بردار تراز بود، یک روز مهدوی خواهد بود.

این مهم است که بتوان نتیجه باور به مهدویت و تراز شدن با قطب‌نمای مهدویت در تاریخ را نشان داد، نه اینکه بخواهیم حضرت حجت (عج) را به چند سال اول زندگی‌ ایشان محدود کنیم. این نگاه کورونولوژیک چه کمکی می‌تواند به مخاطب کند؟ اما اگر امام عصر (عج) را امام حاضر، ناظر، مدیر و مدبر نشان دهیم، بیننده‌ای که در تاریخ این لحظه زندگی می‌کند، نگاهش به امام زمان (عج) به گونه‌ای دیگر می‌شود.

البته این یک قسمت از زندگی امام معصوم (عج) است؛ اما بی‌توجهی به این نکته که امام (عج) از آن زمان تا الان ۱۲ قرن زیسته و تاریخ را مدیریت کرده است، موجب نقصان کار می‌شود. مگر ما آن نگاه کورونولوژیک را نمی‌خواهیم تا به تبیین فرجام تاریخ از منظر شیعی خودمان بپردازیم که یک التزام عملی، اخلاقی و سلوکی در زندگی مردم ایجاد کنیم؟ پس چرا نخواهیم که مستقیم به سراغ آن برویم؟

وقتی همه ادیان به معنی آخرالزمانی قائل هستند، قاعدتاً در زندگی پیروان آنها هم این تفکر را جاری کرده‌اند؛ پس چرا ما نخواهیم با استفاده از رسانه سینما، اعتقادمان را به منجی آخرالزمان در قالب تفکر شیعی بسط و گسترش دهیم؟

در ضمن رسانه سینما و تلویزیون، مخاطب عام دارد. اگر ما این دید را داشته باشیم که مخاطب جهانی داریم، باید بتوانیم مفاهیم خود را برای جهانیان بیان کنیم. قرار نیست این مفاهیم تنها برای خود ما باورپذیر باشد. با توجه به این مسئله چه راهی بهتر از سینما برای اشاعه فرهنگ مهدویت وجود دارد؟ الآن که ما رسانه خاصی برای بیان مفاهیم دینی خود نداریم. با این بضاعت موجود، چرا از آن بهره نبریم؟

اگر می‌خواهید از منجی خودتان حرف بزنید، ایرادی ندارد؛ چراکه منجی پیروان ادیان و مکاتب دیگر هم هست؛ اما تصویر آنها از این منجی معوج و ابتدایی است. منجی تشیع همان منجی است؛ اما تکمیل شده، تحریف‌زدایی شده، پاک، ناب و خالص که قرآن و روایات، آن را تصدیق می‌کند. وقتی شما این تصویر را نشان دادی، منجی‌ای را تصویر می‌کنی که زمینه پذیرش آن در روح همه انسان‌هاست.
همه ادیان، اقوام و تفکرها به منجی آخرالزمانی قائل هستند که آن منجی در فرجام جهان خواهد آمد؛ پس ما از یک الگوی مشترک بشری و یک مفهوم نهادینه شده در فطرت انسان‌ها حرف می‌زنیم؛ بنابراین زمینه پذیرش در مخاطب برای آنکه بداند، یک منجی می‌آید که جامعه عادله و مدینه فاضله را برقرار می‌کند، قوی است.

وقتی چنین زمینه‌ای وجود دارد، ما باید بفهمیم که انبیای سلف با حیات و تعالیم خود، فرجام تاریخ را نشان داده‌اند و این کار آنها بر مبنای آن زمینه فطری که خداوند در دل انسان‌ها قرار داده، بوده است.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما