تاریخ انتشار
جمعه ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
۰
کد مطلب : ۱۴۵۰۸

عـاشـورا و انـتــظـار

منصور رضايي آدرياني
عـاشـورا و انـتــظـار
فرهنگ: يکی از بحث‌هايي که با کربلا و عاشورا ارتباط و پیوند عمیق دارد و در زبان و ادبیات فارسی و در شعر شاعران به شکل‌هاي گوناگون طرح شده است، بحث انتظار است.

انتظار و به دنبال آن قیام قائم (عج)، سپس بحث انتقام یکی از مسائلی است که در اشعار شاعران شیعی مذهب کمابیش به چشم مي‌خورد.

ناصرخسرو قبادیانی یکی از قدیمي‌ترین شاعران شیعی‌مذهب در قرن پنجم هجری قمری است که در اشعار او مي‌توان نمونه‌هايي از این باور را به طور آشکار دید؛ مثلاً در قصیده‌اي که با این مطلع شروع مي‌شود‌:
گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنی
سخت زود از چرخ گردان‌اي پسر، سر برکنی

با تعصبات شدید دینی و شیعی خود نسبت به حضرت علی (ع) و عمر در بیت‌هاي پایانی این قصیده خطاب به خلیفة فاطمی مصر و شاید خطاب به امام زمان (عج) این گونه سروده است‌:
ای خداوند زمان و فخر آل مصطفی
چین تو را بنده شود گر تو برو۱ پرچین کنی
جان اسکندر ز شادی سر به گردون بر، برد
وقت آن آمد که روز کین چو خاک کربلا
ای نبیرة آن که ازو شد در جهان خیبر خبر
منظر لاعدای دین را بر زمین هامون کنی
دشمنان را درخور کردارشان بدهی به عدل
بنده‌اي را هند بخشی، پیشکاری را طراز
آب دریا را گلاب ناب گردانی به عدل
خود نباید زان سپس لشکر تو را بر خلق دهر
هر دو گیتی ملک توست از عدل فردا جا سریر
زین چنین پر زر و گوهر مدحت، ای حجت رواست
خنجر گلگونت را کی سر، سوی خاور کنی
قیصرت سجده کند گر روی زی قیصر کنی
گر تو نعل اسب خویش از تاج اسکندر کنی
آب را در دجله از خون عدو احمر کنی
دیر، برناید که تو بغداد را خیبر کنی
منظر خویش از فراز برج دو پیکر کنی
عدل باشد چون جزای خاک خاکستر کنی
کهتری را بر زمین خاوران، مهتر کنی
خاک صحرا را به بوی عنبر اذفر۲ کنی
ور ببایدت از نجوم آسمان لشکر کنی
آنچه افروز از نکویی‌ها همان ایدر کنی
گر تو جان دوربین خویش را زیور کنی
(دیوان ناصرخسرو، ۱۳۸۴، ص ۴۵۴)
پس از وی نیز در اشعار قوامی رازی، سنایی غزنوی، شاه نعمت‌الله ولی، عطار نیشابوری، وصال شیرازی و... به نوعی با بحث انتظار و قیام منتقم آل محمد (ص) برخورد مي‌کنیم.

ولی در اشعار شاعران معاصر این بحث را بسیار واضح‌تر و جدی‌تر شاهد هستیم‌:
کی شود مهدی بیاید یا حسین
کربلا را او گشاید یا حسین
کی شود با یالثارات الحسیـن
نهضتی بر پا نماید یا حسیـن

در ادامه نمونه‌اي امروزی‌تر و دلپسند‌تر از شعر مرثیه‌سرای توانای معاصر غلامرضا سازگار (میثم) را زینت‌بخش سطرهای پایانی سخن خود مي‌سازیم‌:
امید دل چرا در جیب غم بردی سر خود را
چه شب‌هايي که همچون شمع سوزان تا سحر کردی
بیا‌اي یوسف گمگشتة مصر و لا مهدی
بیا با هم بگرییم از برای غربت جدّت
بیا و در کنار جسم خونین برادر بین
بیا از جدّ خود بستان عموی شیرخوارت را
بیا مگذار تا جدّت به پیش خندة دشمن
بیا مگذار جدّت از فراز نیزة دشمن
بیا بنگر چگونه عمة مظلومه‌ات زینب
بیا بنگر چگونه جدّ مظلوم تو در مقتل
بیا چشم‌تر و لب‌هاي خشک تشنگان را بین
بیا لطفی به «میثم» کن که تا جانش بود در تن
بیا بنما به عالم روی از گل بهتر خود را
نثار قبر زهرا اشک چشمان‌تر خود را
نشان شیعیان ده قبر زهرا مادر خود را
که شب بنهاد زیر گل، گل نیلوفر خود را
به زیر تازیانه عمة غم پرور خود را
که مي‌نوشد به جای شیر خون حنجر خود را
بگیرد در بغل با گریه نعش اکبر خود را
ببیند زیر کعب و نیزه اشک دختر خود را
نهاده در بیابان لاله‌هاي پرپر خود را
به قاتل مي‌دهد انگشت با انگشتر خود را
که گم کردند در دشت بلا آب آور خود را
به پای جدّ مظلوم تو ریزد گوهر خود را
(نخل میثم ۳، ۱۳۸۳، ص ۴۹۳)

پي‌نوشت‌:
۱. برو = ابرو
۲. اذفر = خوشبو

منابع‌:
ناصرخسرو، دیوان اشعار، تصحیح مینوی، محقق، چاپ ششم، تهران، مؤسسة انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۴
سازگار، غلامرضا، نخل میثم، جلد سوم، چاپ اول، انتشارات حق بین، قم، ۱۳۸۳
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما