کد مطلب : ۱۴۸۸۹
منتقم اما سرکوبگر
مختار کیست؟
شرحی گذرا از گذر مختار در تاریخ اسلام/ سیدغلامرضا هزاوهای
آوردهاند که ابوعبید، مختار را در دوران کودکی نزد علی بن ابی طالب (ع) میبرد و آن حضرت دست نوازش بر سر مختار میکشد و او را کیّس خطاب میکند. عدهای معتقدند وجه تسمیة فرقة کیسانیه که خود را منتسب به مختار میدانند، همین فرمودة امیرالمؤمنین (ع) است.
برخی همبازیهای دوران کودکی مختار بعدها از شخصیتهای مهم تاریخ اسلام میشوند؛ اگرچه اغلب همجناح و همراه مختار نیستند و در دستگاه اموی از پی ملک و مملکت میدوند. از این میان یکی مغیره بن شعبه ثقفی است که همنسل و همسن و سال مختار است و از قبیلة اوست و دیگری عمر بن سعد وقاص پسر فرماندة سپاه اسلام در جنگ قادسیه علیه ایرانیان است. هنگامة جنگ قادسیه مختار نوجوانی ۱۳ ساله است که در پشت جبهه با عمر بن سعد به عنوان بازی مشق شمشیر میکند. درست همان زمانی که پدرانشان به روی ایرانیان شمشیر میکشیدند.
مختار از ابتدا علوی بود و با امویان سر ستیز داشت؛ اما از آنجا که عمدة حیات سیاسیاش در دوران حاکمیت اموی است، تواریخ رسمی نگاشتهشده توسط آنان دربارة او دروغپردازیهای فراوان کردهاند. او از ابتدای حاکمیت معاویه با او جنگید و با هیچ حاکم اموی سر سازگاری نداشت. امویان نیز برای بدنامساختن وی، او را به جادوگری و کفر متهم میساختند و بر زبانها انداخته بودند که ادعای سخن گفتن با فرشتگان و پیامبری دارد.
از طرفی عدهای او را از عثمانیه به شمار آوردهاند. علت چنین نسبتی به واقعهای بازمیگردد که از پی میآید:
هنگامة جنگ معاویه با امام حسن (ع)، معاویه کساني را به لشکر امام (ع) میفرستاد تا شایع کنند که قیس بن سعد فرماندة سپاه امام (ع) با معاویه پیمان صلح بسته و به او پیوسته است. از طرفی مغیره بن شعبه و عبدالله بن کریز و عبدالرحمن بن ام الحکم نزد امام (ع) آمدند و هنگام خروج در اردوگاه امام (ع) با صدای بلند گفتند که خدا به دست پسر رسولش خونها را حفظ کرد و فتنه را فرو نشاند و او صلح را پذیرا شد. آنان چنین کردند و سپاهیان امام (ع) بیهیچ تردیدی در راستگویی آنان بر صحت خبر اطمینان یافتند و پیش از تحقیق در درستی خبر بر امام حسن (ع) شوریدند. کار تا حدی بالا گرفت که عدهای خیمهگاه امام (ع) را به غارت بردند و فرش از زیر پای ایشان کشیدند. امام (ع) بر اسب خود روانة مظلم ساباط گشت. در این منطقه بود که «جراح بن سنان اسدی» با پیکانی ایشان را از ناحیة ران زخمی ساخت. در این هنگام حاکم علوی مدائن، امام (ع) را در قصر سفید این شهر جای داد.
مختار اگرچه ابتدا به حفاظت از جان امام (ع) مأمورت یافت، پس از چندی از عمویش سعد بن مسعود ثقفی حاکم مدائن خواست امام (ع) را تسلیم معاویه سازد؛ همچنین در همان اوضاع و احوال صلح امام حسن (ع) با معاویه منعقد شد و مختار چون بسیاری جنگاوران شیعی بر این تصمیم امام (ع) خرده گرفت. این دو برخورد باعث شده که برخی مختار را عثمانی بدانند؛ اما ذکر این نکته لازم است که بسیاری شیعیان در ماجراي صلح بر امام (ع) ایراد کردند؛ از جمله حجر بن عدی و سلیمان بن صرد خزاعی تعبیرهای شدیدتری علیه امام (ع) به کار بردند؛ ولی کسی بر تشیعشان تردید نکرد.
آن دو، امام (ع) را مذلالمؤمنین یعنی خوارکنندة مؤمنان خواندند. عبدالله بن شوذب آورده است: «حسن با عراقیان به سوی شام -به پیگیری معاویه- شتافت. او نیز با شامیان به مصاف حسن (ع) آمد؛ با این همه چون حسن (ع) جنگ را خوش نداشت، با معاویه به این شرط بیعت کرد که خلافت را پس از او عهدهدار شود. از آن پس یاران حسن (ع) او را با لقب «ننگ دینباوران» مخاطب میساختند. او هم در پاسخ به آنان گفت: «ننگ بهتر از آتش است.» [معادیخواه، ۱۳۸۶، جلد هفتم، ص ۵۸]
اگرچه نویسندة کتاب «تاریخ اسلام عرصة دگراندیشی و گفتوگو» این روایت تاریخی را به دلیل دیگری نقل کرده و به دنبال نتایج دیگری است، دو نکته در این بین حائز اهمیت است؛ اول آنکه اگرچه امام حسن (ع) بر تصمیم خود در مورد انعقاد صلح تردیدی نداشت، نوع رويارويي ایشان با خردهگیران اهمیت فراوان دارد. ذهن امروزین ما پس از ۱۴۰۰ سال چنین اهانتهایی را به ساحت امامت تاب نمیآورد؛ در حالی که شخص امام (ع) که با بیعت بینظیری (طبق ادعای البته مستند نویسندة کتاب مذکور) حاکم شده است و مسئولیت تصمیمگیریها به عهدة شخص ایشان است، هیچگاه در برابر چنین عبارات نهچندان مؤدبانه موضعی تند و از بالا اتخاذ نکرده و به عصمت و علم غیب خویش استناد نميکند و در صدد است تا پاسخی درخور عقل و فهم سیاستمداران و جنگاوران ارائه کند؛ به عبارت دیگر عصمت و علم غیب امام (ع) که در جای خود محفوظ است باعث نمیشود که رجال سیاسی شیعه در برابر تصمیمگیریهای ایشان از در اطاعت مطلق درآیند و به خود جرئت پرسش و اشکال ندهند. آنان در برابر تصمیمی که آن را اشتباه و بر خلاف مصالح مسلمانان میدانند، اشکال میکنند و امام (ع) نیز در برابر، توهین و تحقیر و مجازات نمیکند.
امام (ع) روابط را به گونهای کنترل و شیعیان را به گونهای تربیت کرده است که بهراحتی و با ادبیاتی نه چندان محترمانه ایشان را به چالش بکشند و در برابر پاسخ عقلپسند به آنان ارائه میکند.
نمیگوید که صاحب عصمت و علم غیبم و پاسخ خداوند به فرشتگان را در مورد خلقت انسان به آنان نمیدهد که من چیزی میدانم که شما نمیدانید؛ حتی آنانی را که چنین سخن کردهاند از دایرة تشیع بیرون نمیداند، بلکه فقط پاسخ میدهد: «ننگ بهتر از آتش است.» این همان منطق امامت است؛ یعنی تا جای ممکن از درگیری پرهیز دارد. منطقی که معتقد است در تاریخ بیش از خوشنامی باید به دنبال کامیابی بود.
تقابل خوشنامی و کامیابی در تاریخ و در مورد شخصیتهای تاریخی بحثی مهم و ریشهای است که چندی پیش، البته بیشتر در مورد تاریخ معاصر و شخصیتهای کلیدی آن گفتوشنودهایی در ارباب جراید در این حوزه طرح شد. شاید اگر بخواهیم حاصل آن تفصیل را خلاصه کنیم این میشود که برای اصلاح اجتماعی نیازمند شخصیتهایی هستیم که کامیابی تاریخی را بر خوشنامی ترجیح دهند؛ یعنی بیش از آن که بخواهند از خود نام نیکی در تاریخ ثبت کنند، به دنبال فرا نهادن گامهای فراپیشند. بیشتر به دنبال آناند که خون کمتری ریخته شود، کمترین خشونتها ورزیده شود، حال مردم و جامعه با کمترین هزینة ممکن به سوی بهترشدن فرا رود؛ حتی اگر در این راه نام آنان ملکوک شود؛ در حالی که عدهای از شخصیتهای تاریخی بیش از اینها به دنبال نام نیکویی هستند که در تاریخ از خود ثبت کنند.
پرواضح است که ترجیح کامیابی و موفقیت تاریخی بر خوشنامی در جایی ميتواند وجود داشته باشد که این دو در تزاحم با هم باشند. اگر در نقطهای از تاریخ این دو در تلازم و امتداد یکدیگر باشند که اساساً با سؤال بغرنجی روبرو نیستیم. مشکل از جایی آغاز میشود که خوشنامی و کامیابی در تقابل با یکدیگر باشند و این مقطع از تاریخ نیز از همانگونه است و امام (ع) با این پاسخ موجز و مهم قدم در راه کامیابی تاریخی نهاد و خوشنامی را فدا کرد و نتیجه، آن ناملایمات، طعنهها، توهینها و درشتهایی بود که به سمت امام (ع) سرازیر شد؛ حتی برخی یاران خطاب به امام (ع) گفتند: «ای کاش مرده بودی و مرده بودیم.» [معروفالحسنی، ۱۳۷۱، ص۵۵۳]
همة اینها در توضیح آن بود که حتی اگر مختار کلمات درشتی خطاب به حسن بن علی (ع) گفته باشد، با توجه به اوضاع زمانه او را از تشیع خارج نکرده است؛ حال آنکه دلایل دیگری از تأکید وی بر تشیع وجود دارد.
«از جمله دلائلی که بر صلابت او در تشیع تأکید میکند؛ یکی آن است که وقتی زیاد بن ابیه دربارة حجر و یارانش به معاویه نوشت که آنها طوق اطاعت را از گردن برداشتهاند و مانند اصلع (علی) کافر شدهاند و گروهی از بزرگان کوفه را بر این ادعا گواه گرفت، مختار به رغم تهدیدهای ابن زیاد از گواهی و امضای این نامه خودداری کرد.» [همان، ص۵۵۴]
در هر صورت مختار از شیعیان کوفه بود و اگرچه با حاکمان اموی سر ستیز داشت، برای مدتی نزدیک به ۲۰ سال که حسنین (ع) با معاویه در صلح بودند، از سیاست آنان پیروی کرد. او در این فاصله مدتی را به کار کشاورزی مشغول بود و پس از خلافت یزید و نامهای که کوفیان برای امام حسین (ع) فرستادند، به کوفه بازگشت. در کتب تاریخ گويا چندان روشن نیست که وی از امضاکنندگان نامه به امام حسین (ع) بوده است یا خیر. اگرچه قطعاً با آنان همدل بود، در هر حال وقتی مسلم بن عقیل فرستادة امام (ع) به کوفه آمد، در منزل مختار مسکن گزید و خیل مردم کوفه در منزل او با مسلم بیعت کردند.
در مورد اینکه چرا مسلم ابتدا به خانة مختار وارد شده، دلایل فراوانی ذکر کردهاند؛ یکی از موجهترین دلایل نسبتی است که مختار با نعمان بن بشیر حاکم کوفه دارد. مختار داماد اوست؛ بنابراین امنترین مکان برای مسلم خانة مختار است. اینکه خانة داماد حاکم کوفه، محل بیعت با مخالفان خلیفه شده، امویان کوفه را بهشدت نگران میسازد که ممکن است افسار شتر خلافت از دست این خاندان خارج شود. آنان ابتدا به نعمان بن بشیر اخطار میکنند و او را در سرکوب یاران امام (ع) ضعیف میخوانند که با پاسخ صریح و محکم او روبهرو میشوند که گفت: «اینکه در کار اطاعت خدا از جملة ضعیفان باشم، بهتر از آن است که در کار معصیت وی از نیرومندان باشم.» [طبری، ۱۳۸۵، ص۲۹۲۸]
این پاسخ نعمان باعث عزل او میشود و عبیدالله ابن زیاد راهی کوفه میگردد تا به عنوان حاکم کوفه به دارالاماره برود. در این فاصله مختار از کوفه خارج شده بود. وی زمانی به کوفه بازمیگردد که مسلم شهید شده است و کوفه در حالت حکومت نظامی قرار دارد. مختار از اوضاع بیخبر را عمرو بن حریث دستگیر ميکند و همة مدتی که واقعة کربلا در جریان است او در زندان به سر میبرد. در مقابل برخی روایتهای تاریخی اینگونه است که هنگامة نبرد کربلا او در زندان نبوده است و با این دلیل که شکست امام حسین (ع) قطعی است از همراهی امام (ع) سرباز میزند. اگرچه او در برابر امام حسن (ع) موضعی مشابه این را اتخاذ کرد، فقط به دلیل تشیعش کمتر میتوان چنین نقلهایی را پذیرفت. نویسندة کتاب «جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام» مینویسد: «از بیشتر منابع تاریخی برمیآید که مختار با آنکه در دعوت برای امام حسین سرسخت و پر شور بوده با کسانی که آن حضرت را در کربلا یاری کردهاند، مشارکت نکرده و ظاهراً معتقد بوده است که یاری او سودی به بار نمیآورد و همة عوامل و شرایط آماده بود تا این فاجعه بر سرزمین کربلا نقش بندد. از این رو ترجیح داد بیندیشد و در راه گرفتن انتقام از کشندگان امام حسین تلاش کند.» [معروفالحسنی، ۱۳۷۱ ص۵۵۸]
در عین حال همین کتاب در ادامة آن مطلب از یعقوبی نقل میکند که مختار گروهی از شیعیان را فراهم آورده بود تا به یاری امام حسین (ع) بشتابد؛ اما مأموران ابن زیاد او را دستگیر و روانة زندان میکنند. در تاریخ یعقوبی به نقل از کتاب مذکور است که ابن زیاد پس از دستگیری مسلم با چوبدستی آنقدر به سر و صورت مختار زد که چشم او را مجروح و پلک وی را پاره کرد.
پس از واقعة کربلا مختار از زندان آزاد میشود. اکثر تواریخ علت رهایی مختار را وساطت عبدالله بن عمر شوهرخواهر او نزد یزید میدانند. عبدالله بن عمر بن خطاب که شوهر صفیه خواهر مختار بود، روابط نزدیکی با یزید داشت. ابن زیاد پس از آزادی مختار سه روز به او مهلت میدهد که کوفه را ترک کند و وی نیز چنین میکند. در برخی منابع آمده است که مختار یک چشم خود را در زندان عبیدالله در اثر شکنجه از دست داد. (در المحبر به نقل از تاریخ خلفا از رسول جعفریان)
مختار به مکه و سپس به طائف رفت. در زمان حاکمیت عبدالله بن زبیر بر مکه به همراه او با سپاه شام از حریم حرم در برابر شامیان دفاع کرد. پس از شکست محاصره مکه، کوفه نیز در اختیار زبیریان قرار گرفت و مختار به آن شهر بازگشت. او که پس از آزادی از زندان مدام از انتقام سخن میگفت. زمانی وارد کوفه شد که سلیمان بن صرد خزاعی در تدارک جنبش توابین بود. ابواسحاق سابقة سلیمان را نداشت و از طرفی سلیمان بن صرد را بیاطلاع و ناتوان از جنگ و سیاست میدانست. مختار که عِدّه و عُدّه توابین را نداشت، صبر پیشه کرد تا سرانجام کار آنان را نظاره کند.
پس از خروج آنان قاتلان حسین (ع) در کوفه که از جانب مختار نگران بودند، حاکم زبیری را وادار کردند تا وی را به زندان اندازد. او نیز چنین کرد و اما این بار نیز با وساطت عبدالله بن عمر آزاد شد. او در زندان خبر شکست توابین را شنید، برای شهیدان از جمله سلیمان بن صرد رحمت فرستاد و بازماندگان را دعوت به همکاری برای قیام کرد. او آنها را به کتاب خدا، سنت رسول و انتقام خون اهل بیت (ع) و دفاع از ضعفا و جهاد با محلین دعوت کرد.
مختار در برنامهریزی شورش در دو جهت فعالیت کرد. ابتدا خود را نمایندة امام چهارم (ع) و محمد حنفیه معرفی کرد و از طرفی در کوفه به دنبال صاحبنفوذان و کساني با پایگاه اجتماعی بالا بود. او توانست حمایت ضمنی محمد حنفیه را به دست آورد و از طرفی ابراهیم بن مالک اشتر را نیز با خود همراه کرد.
پس از گردآوری یاران و همراهان، شب پنجشنبه ۱۴ ربیعالاول سال ۶۶ موعد شورش قرار داده شد. عبدالله بن مطیع حاکم کوفه که از شورش اطلاع یافته بود از چند شب قبل از آن کنترلها را بیشترکرد.
ابراهیم بن مالک دو شب قبل از آن تاریخ با ایاس بن مضارب درگیر شد، او را شکست داد و سر او را جدا کرد و همان شب شورشیان با شعار «یا منصور امت» و «یا لثارات الحسین» شورش را آغاز کردند. پس از آغاز شورش، شیعیان کوفه نیز از هر گوشه و کناری با ایشان همراه شدند؛ به این ترتیب جنبش مختار به ثمر نشست و آنان توانستند با کمی یاران نسبت به سپاه کوفه کنترل شهر را از دست آنان خارج کنند و قصر را به محاصره درآورند. عبدالله مطیع پس از سه روز محاصره مخفیانه از قصر گریخت.
در تواریخ است که بیشتر سپاه مختار از موالی ایرانی بودند که از رفتارهای انسانی امیرالمؤمنین (ع) خاطرة خوشی داشتند و در عین حال نسبت به خاندان اموی نفرت فراوان داشتند. پس از آن مختار حاکم کوفه شد و مردمی که در شهر باقی مانده بودند، با وی بیعت کردند. از آنجا که میان اشراف کوفه و موالی حاضر در سپاه مختار کینهای دیرینه و طرفینی وجود داشت، اشراف کوفه نگرانی خود را از حاکمیت موالیشان بر خویش به عرض مختار رساندند و در همین زمینه با او گفتوگو کردند. پس از بیثمری گفتوگوها اشراف قصد شورش کردند که از جانب مختار سرکوب شدند. مختار که تا آن هنگام به دنبال جلب حمایت آنان بود، پس از این جنگ از آنان قطع امید کرد و اسیران آنان را که در کربلا حاضر بودند، کشت. بسیاری اشراف که مخفی شده بودند، نیک میدانستند که بهزودی در آتش انتقام مختار خواهند سوخت؛ بنابراین مخفیانه به بصره گریختند.
مختار برای انتقامگیری از قاتلان امام حسین (ع) ابراهیم بن مالک اشتر را به سراغ عبیدالله فرستاد. زرگرینژاد از قول دینوری نقل میکند که مختار ۲۰ هزار مرد را به همراه ابراهیم به جنگ عبیدالله فرستاد که بیشترشان ایرانیان مقیم کوفه و معروف به حمراء بودند. در این جنگ ابراهیم خود عبیدالله را به قتل رساند و پس از آن سر از تن حصین بن نمیر جدا کرد؛ کسی که فرماندة شامیانی بود که به خانة خدا حمله کردند و کعبه را به آتش کشیدند؛ همچنین «شرحبیل بن ذیالکلاع» نیز در همین جنگ کشته شد.
در همین هنگام بود که «شبث بن ربعی»، «عمرو بن حجاج» به همراه «عمر بن سعد» و اشراف کوفه در راه بصره بودند که ابوالقلوص الشبامی به تعقیب آنان رفت، آنان را دستگیر کرد و به قتل رسانید. مختار سر عمر سعد را نیز چون سر عبیدالله به مدینه نزد اهل بیت (ع) فرستاد.
«عمرو بن حجاج زبیدی»، کسی که آب را بر امام (ع) بست نیز از تیغ یاران مختار در امان نبود. «شمر بن ذیالجوشن» نیز به روستای کلتانیه در ساحل فرات گریخته بود که مأموران مختار او را یافتند و به قتل رساندند. «خولی بن یزید» هم که سر از تن امام (ع) جدا کرد و بر نیزه بالا برد، چندان منفور بود که حتی همسرش از شدت نفرت مخفیگاه او را در خانه به مأموران مختار نشان داد و او را همانجا یافتند و به قتل رساندند و جسدش را با آتش کشیدند. مختار همچنین «عبدالله بن اسید جهنی»، «مالک بن بشیر البدی»، «حمل بن مالک»، «زیاد بن مالک زبعی»، «عمران بن خالد قشیری»، «عبدالرحمن بن ابی خشکاره» و «عبدالله بن قیس خولانی» را دستگیر کرد و به قتل رساند.
از این میان چهار نفر آخر کسانی بودند که خیمهها و لباسهای امام (ع) را غارت کردند. عبدالله به وهب، عبدالله و عبدالرحمن هر دو پسران صلخب نیز کسانی بودند که بر تن شهیدان کربلا اسب دوانیدند و آنان را با عمود آهنین کوفتند و بدنها را پارهپاره کردند.
به دستور مختار صورتی از اسامی قاتلان شهدای کربلا تهیه شد که جمعی نزدیک به چهار هزار نفر بودند و مختار توانست تعدادی از آنان را گرفتار کرده و به قتل برساند. کسانی که توانسته بودند به بصره بگریزند، مصعب بن زبیر را برای حمله به کوفه تحریک کردند. آنان مصعب را مجاب کردند که با شکست مختار خواهد توانست کوفه را نیز به قلمرو زبیریان بیفزاید. او نیز کوس جنگ نواخت. ابراهیم بن اشتر نیز در موصل ماندگار شد و به یاری مختار نیامد. سرانجام سپاه مختار و مصعب در برابر هم قرار گرفتند که در نهایت جریان درگیری به نفع زبیریها به پایان رسید و مختار به همراه گروهی از یارانش به شهادت رسیدند.
«از امام باقر روایت شده است که فرمود: مختار را سب مکنید چه وی قاتلان ما را بکشت و خونخواهی ما نمود و بیوهزنانی را امکان تزویجشان فراهم نمود و در سختی و شدت میان (مستمندان) ما مال تقسیم کرد.» [دشتی، ۱۳۷۹، ص ۲۲۵]
پینوشت:
* مروحه منطقهای است بر کرانة فرات که بعدها معاویه توسط زیاد، حبة عرنی را که از یاران امام علی (ع) است در نزدیکی آن منطقه زنده به گور میکند.
منابع:
جریر طبری، محمد (۱۳۸۵)، تاریخ طبری تاریخ الرسل و الملوک، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر
جعفریان، رسول (۱۳۸۳)، تاریخ سیاسی اسلام (۲) تاریخ خلفا، قم، انتشارات دلیل ما
حسيني دشتي، سيد مصطفي (۱۳۷۹)، معارف و معاريف داير›المعارف جامع اسلامي، جلد نهم، حرف م، تهران، مؤسسة فرهنگي آرايه
زرگرينژاد، غلامحسين (۱۳۸۶)، نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا، تهران، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی «سمت»
شیخ راضی آل یاسین، (۱۳۴۸) صلح امام حسن (ع) پرشکوهترین نرمش قهرمانانة تاریخ، ترجمة سید علی خامنهای، تهران، مؤسسه انتشارات آسیا
معادیخواه، عبدالمجید (۱۳۸۲)، تاریخ اسلام عرصة دگراندیشی و گفتوگو گسترش قلمرو خلافت اسلامی، تهران، نشر ذره
معادیخواه، عبدالمجید (۱۳۸۶)، تاریخ اسلام عرصة دگراندیشی و گفتوگو (امامت حسنین (ع) در روزگار معاویه)، تهران، نشر ذره
معروفالحسنی، هاشم (۱۳۷۱)، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ترجمة سیدمحمد صادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی