کد مطلب : ۳۵۷۰
نرخ یک مداح
نویسنده: دکتر محمدرضا سنگری
تازه اين کم آن است؛ البته بالاتر از بهشت هم داريم که ما نميدانيم چيست.
لذا گفتهاند: «در حلقه روز قيامت که حضرت زهرا(س) در قلب آن قرار مي گيرد اولين کساني که دور حضرت زهرا(س) طواف مي کنندآنهايي هستند که در اين دنيا براي حضرت اباعبدلله(ع) شعر خوانده اند.»
اين قيمت ماست؛اين اعتبار عمل ماست؛ اين اثر ماست.
بنابر اين برادر عزيز من، وقتي که اينجا ميآيي فکر نکن با پاي خودت آمدي هيچ منتي هم بر کسي نداري؛ تا مي توانيد هم منت پذير باشيد.
بگو خدايا از تو ممنونم که مرا اينجا آوردي، اباعبدالله(ع) از تو ممنونم که اسمت را روي من گذاشتي؛ از تو سپاسگزارم که اين عنوان را به من داده اي.
مرثيهخواني پيامبر
انبياء تمام عشقشان اين بود که براي اباعبدالله(ع) زمزمه اي داشته باشند؛ همة آنها از آدم تا خاتم مرثيه خوان اباعبدالله(ع) بوده اند؛ پيغمبر(ص) (طبق مطالعات من) پنج بار براي اباعبدالله(ع) مرثيه خوانده است و آن زمان هنوز اباعبدالله(ع) بچه بود.
پيغمبر در خانه مينشست و براي اباعبدالله(ع) مرثيه ميخواند و چند نفر هم مستمع او بودند و يکي از آنها حضرت زهرا(س) بود.
وقتي امام حسن(ع) آخرين لحظه به امام حسين(ع) فرمود: «لايوم کيومک يا اباعبدالله(ع)» اين جمله معروف را از زبان پيامبر شنيده بود.
برادران! وقتي شما مرثيه مي خوانيد مجراي حنجره شما نامي را زمزمه مي کند که فرشتگان با افتخار از او ياد مي کنند؛ شوق شان اين است که پروبال شان را به حسين بزنند و بگويند من از کنار اين گهواره گذشتم.
امام زمان(عج) در گوشهاي از زيارت ناحيه مقدسه ميفرمايند:«افتخار جبرئيل و ميکائيل اين بود که پاي گهواره حسين بنشينند.»
و ميکائيل کنار گهواره حسين روضه کوچکي ميخواند؛ کل افتخار ميکائيل در عالم ملکوت به اين است که بگويد من براي اباعبدالله(ع) دو بيت شعر خواندم.
و شما مي دانيد تمام اسباب اين عالم به اذن پروردگار به دست ميکائيل است؛ اشارهاي بکند طوفان ها خواهند وزيد، پس ارزش خود را بشناسيد.
پيامبر عاشق مداحان است
همۀ شما اين جمله را شنيده ايد که پيغمبر فرمود: « حسين مني و أنا من حسين».
اين جمله ادامه دارد ولي متاسفانه آن را نمي خوانند مني و انامن حسين احب الله من احب حسينا»؛ یعنی: خدا دوست دارد هر کس را که حسين را دوست داشته باشد.
و بعد از آن دعاست «الهم اني احبّه» یعنی: خدايا من حسين را دوست دارم و «و احب من احبّه» هرکس هم حسين را دوست داشته باشد، من عاشق او هستم.
برادري که ميآيي در اين مجلس و مداحي مي کني يک عاشق داري کنارت، پيغمبر(ص) عاشق توست.
من در جايي ديدم که زهير يک ارادتي به اباعبدلله(ع) نشان داد؛ زهير دنبال امام حسين(ع) دويد و خاکي را از زير پاي حسين برداشت وبوسيد، پيغمبر اين صحنه را ديد.
زهير را گرفت و او را مثل امام حسين(ع) بوسيد و فرمود: « وقتي کسي حسين مرا دوست داشته باشد مثل حسين با او رفتار ميکنم.»
يکي از مداحان بزرگ در آخرين لحظة زندگيش به پسر و دخترش گفته بود که زيربازوهاي مرا محکم بگيريد، هر وقت يواش فشار دادم، مرا بلند کنيد آن لحظه آقا به ديدنم آمده؛.
مگر ممکن است کسي را که من يک عمر به او عشق ورزيدم، آخرين لحظه حيات به ديدارم نيايد؟ بعد از لحظاتي فشار داد، گفت: بلندم کنيد آيا اباعبدالله(ع) دارد مي آيد.
ارتباط مداحان ارتباط عاطفی است
شما مقام، شأن، منزلت و موقعيت بالايي داريد و اين خيلي مهم است، چون ارتباط شما ارتباط عاطفي است.
انسان دو بخش عمدۀ وجودي دارد، يکي عقل و ديگري عواطف و احساسات.
صدر و سينه پايگاه عواطف و احساسات و سر، پايگاه تعقل و انديشه است؛ اگر کسي اين دو را به هم گره بزند، مي شود «اولولالباب»؛ در قرآن هر کجا اين واژه آمده به معني کساني است که عاطفه و تعقل را با هم دارند.
کار مداح بيشتر با عاطفه ارتباط دارد. عاطفه را هم بر مي انگيزد و هم بر آن اثر ميگذارد. در اينجا کاربا دل است و دل هم جايگاه خداست.
رسالت پيغمبر(ص) هم کار با عقل است و هم کار با دل؛ ايشان مداح و ذاکري را دوست مي دارد که هم پلي به دل ها بزند و هم عقلها. عقل نور است و دل و عاطفه، آب.
خوب است شما هم نور بدهيد و هم آب، هم اشک بگيريد و هم عقلها و مغزها را تغذيه کنيد.
بنابراين مداحي که فقط نوحه ميخواند، هنوز به طور کامل مورد تاييد اباعبدالله(ع) نيست و هنوز چيزهايي کم دارد. بايد در حوزههاي تعلقي هم خودتان را تقويت کنيد.
روايات و آيات قرآن را بلد باشيد و درست هم بخوانيد، چون گاهي وقتها بعضي از دوستان را ميبينيم که حداقل روايت را نيز نميتوانند درست بخوانند. اين خيلي بد است و شأن مطالب خدشهدار مي شود.
خودتان ر ادر اين بُعد سرشار کنيد؛ وقتي در مجلس شما جمعيت حس و حال گرفتند، آرام آرام از پايين به بالا بياييد و سري هم به حوزه عقل و مخاطب بزنيد و با يک سخن ،نکته يا پيامي از عاشورا عقل ها ر اپرورش بدهيد.
در اين دو سه سال اخير سعي کردم فهرستي از درس هاي کربلا را تنظيم کنم و شروع به نوشتن کردم.؛ ديدم 100 تا درس شد، 110 تا درس، 120 تا درس، هدفم اين بود که درسها را به برادران مداح بدهم.
ببينيد برادران شما هيات راه مي اندازيد و چندين ساعت آدم ها در اختيار شما هستند؛ ممکن است که تعداد کم يا زياد باشد.
کاري که براي اباعبدالله(ع) باشد آدم نبايد به هيچ چيز ديگري حساس باشد؛ بنده اين نکته را که در کودکي برايم اتفاق افتاد، چندين بار در اين محافل گفتهام ولي دوباره مي گويم، زيرا که واقعاً ازآن درس گرفتم.
يک روز وارد مسجد شدم، در آن زمان بچه بودم ديدم کسي آمد و رفت روي منبر شروع به روضه خواني کرد، به او گفتم فلاني کسي که در اينجا نيست، براي که روضه مي خواني؟
آن شخص گفت: «من یقين دارم که الان فرشتگان خدا دارند صدايتان را مي شنوند»؛ پيغمبر به شما عشق مي ورزد مهم نیست که سر چهار راه مجلس داشته باشي يا جاي ديگر. جمعيت زياد باشد يا کم.
چرا که اگر اينها براي شما مهم باشد الاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذي مي شود؛ کار خود را با اين چيزها باطل نکنيد.
اين که ميگويند يک قطره اشک براي اباعبدالله(ع) آتش جهنم را خاموش مي کند شعار نيست، واقعاً در روايات داريم، تازه از اينها هم بالاتر است.
در روايت است که وقتي شما اشک ميريزيد فرشتگان خدا آن را ميبرند و ماموريت دارند که اين اشکها را «فيمزّ جونها بماء الحيون فيد فعونها الي خزنه الجنه» ببرند و با آب حيات آميخته کنند و دست نگهبانان بهشت بسپرند تا وقتي شما خواستيد وارد بهشت شوید به شما تحويل دهند.
حالا اين که تحويل دهند معنايش چيست، بماند؛ اين شأن و مقام و منزلت خيلي مهم است.
وقتي که هيأت دارند سينه و زنجير ميزنند يک لحظه بگوييد عاشقان حسين(ع) اجازه بدهيد از آن لبهاي خونچکان يک جمله براي شما بگويم و يک هفته با اين جمله زندگي کنيد.
يک درس از زندگي اباعبدالله(ع) مطرح کنيد؛ مثلا بگوييد امام حسين(ع) با همسر و فرزندانش اين طوري زندگي مي کرد، شما نیز این چنين باشيد؛ يا حسين(ع) در کربلا با يارانش اين گونه ارتباط داشت، شما نيز چنين باشيد.
حضرت اباعبدالله(ع) طبق گفتة شيخ جعفر شوشتري، هفتاد بار در کربلا هروله کرد، يعني هفتاد بار مانند سعي صفاو مروه را پيمود.
اگر شما حج رفته باشيد مي دانيد که اين سعي صفا و مروه هفت بار است و آدم وقتي به دور پنجم و ششم و هفتم ميرسد، چه حالي دارد؟ نفس بند مي آيد؟ حالا امام حسين(ع) هفتاد بار اين کار را کرد، چون ميخواست به يارانش احترام بگذارد.
اين که بلند شده آمده بايد به او حرمت بگذاري؛ امام تا آخرين لحظه سريازانش را روي زانوهايش ميگذاشت و خون را از صورت آنها پاک مي کرد.
او نيز آرام چشمانش را باز مي کرد تا بار ديگر امام را ببيند؛ امام(ع) هم ابراز لطف مي کرد و او را تشويق مي کرد.
همۀ آنها از امام سوال ميکردند: « اوفيت يابن رسول الله.»
پسر پيامبر وفا کرديم؟ آيا تأييد ميکني؟راضي هستي؟
و امام مي فرمود:« نعم انت امامي في الجنه.»
خوشا به حالت تو زود تر از من به بهشت مي رسي؛ سلام مرا به مادرم زهرا (س) پدرم علي مرتضي(ع) و جدم رسول خدا (ص) برسان. نگران نباش من هم پشت سر تو ميآيم.
چون گاهي وقتها درست است که صحابه از رفتن به بهشت شاد بودند، اما غصۀ آنها اين بود که با امام نميروند و دارند از او جدا ميشوند؛ به همين علت امام(ع) ميفرمود: «خوشحال باش چند دقيقه ديگر من هم به تو ميپيوندم.»
اين رفتار امام حسین(ع) را به عنوان يک درس در هيات مطرح کنيد؛ شما خيلي مهم هستيد؛ حالت شما، شکل موي شما، نوع لباسي که به تن داريد، خنده اي که مي کنيد، گفت وگويي که ميکنيد، همؤ اينها مهم است.
پس خيلي توجه کنيد و خواهش من اين است که شأن آن بزرگوار را حفظ کنيد.