کد مطلب : ۵۳۰۸
عاشورا؛ فکر و زبان و عمل فرهنگ ایرانی
نویسنده: دكتر عبدالله گیویان*
هر جامعه و فرهنگی گرد مجموعهاي از نمادها و فرهنگها شکل میگیرد که از آنها به عنوان انگارههای بنیادین یاد میکنیم. در فرهنگ ایرانی، نهضت عاشورا یکی از مهمترین انگارههای بنیادین است.
این انگاره در فرهنگ ایرانی فکر کرده، حرف زده و عمل کرده است و با این کار دو الگو به مردم ارائه کرده است؛ یکی الگویی است که به مردم میگوید دنیا چگونه است و الگوی دوم، الگویی است که میگوید دنیا چگونه باید باشد.
فاصله بین وضع موجود و وضع آرمانی را مردم پُر میکنند؛ زمانی که دنیا پُر از مشکل میشود، وقتی که جامعه پُر از ظلم میشود، مردمی که از عاشورا درس گرفتهاند وارد عمل میشوند.
آنها از عاشورا آموختهاند که دنیاي امروز اینگونه است و عاشورا همچنین به آنها گفته که دنیا چگونه باید باشد؛ مردم از زمان پذیرش تشیع در ایران با این انگاره زندگی کردهاند و زمان انقلاب در واقع همان نقطهای است که دو انگاره «دنیا چگونه هست» و «دنیا چگونه باید باشد» به هم گره خوردهاند.
در این میان، نکتهای قابل تامل و توجه است و آن شیوه نگاه مردم به این انگارهها پیش و پس از انقلاب اسلامی است. در واقع میتوان گفت آنچه بعد از انقلاب اسلامی تغییر یافته، نحوه استفاده و بهرهوری مردم از رفت و برگشت انگارههای «چه هست» و «چه باید باشد» است.
پیش از انقلاب اسلامی، مردم «چه هست» را بنا به شرایط و وضعیت اجتماعی پذیرفته بودند. در جامعه زندگی میکردند، بدون اینکه به آن دنیایی که باید داشته باشند بیندیشند، ولی بعد از انقلاب بیش از گذشته به «چه باید باشد» پرداختند.
در دوران پیش از انقلاب این امکان را نداشتیم تا توسل و عینیت امام حسین(ع) را در جامعه ببینیم؛ هر چند که در خیزشهای محلی از این انگارهها استفاده میشد، ولی امکان بهره بردن از آنها در سطوح ملی وجود نداشت؛ ولي پس از انقلاب اسلامی این امکان برای مردم فراهم شد تا به دنیایی که باید داشته باشند، فکر کنند.
عاشورا به مردم میگوید دنیایی که هست، دنیایی است که در آن حتی میتوان امام حسین(ع) را به شهادت رساند. دنیايی است که ظلم در آن تا آنجا جلو رفته که آب را بر فرزند پیامبر(ص) و خانوادهاش میبندند.
در این میان عاشورا به مردم نشان میدهد که در این تقابل دو اردوگاه وجود دارد. یکی از اردوگاهها متعلق به مسلمانان، شیعیان و یاران امام است و دیگری اردوگاه دشمنان، شمریان و یزیدیان. انسانها میتوانند از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر بپیوندند.
همین اردوگاهها بودند که در زمان انقلاب راه را به مردم نشان دادند. آنها میدانستند که نباید امامشان را تنها بگذارند که در این صورت به یزیدیان پیوستهاند. نمونههای این اعتقادات مردم در شعارهای زمان انقلاب و حتی شعارهای دوران دفاع مقدس به وضوح دیده میشود.
در واقع مردم به نوعی خود را محک میزدند و از خود میپرسیدند که آیا اگر در زمان آن امام معصوم، در عصر واقعه عاشورا، حضور داشتند چه میکردند؛ از یاران امام میشدند یا در مقابل ایشان قرار ميگرفتند. شاه و صدام یزیدی را میدیدند و میدانستند كه کسی از سپاه امام جدا نمیشود.
زنده نگه داشتن آیین عاشورا همچنان این دو انگاره را در جان و روح مردم زنده نگه میدارد. این آیین موجب میشود که مردم همواره دو دنیای اکنون و آرمانی را جلوی چشم بیاورند و برای نزدیک کردن این دو به هم بکوشند.
برگزاری عزاداریها و هیاتهای عاشورایی بیتردید یکی از راههای مهم زنده نگه داشتن این آیین است؛ این هیاتها که همیشه به صورت خودگردان و مردمی اداره میشدند، باید بکوشند با حفظ استقلال مالی، اجتماعی و سیاسی خود هدف غاییشان را که همان تازه نگه داشتن نهضت کربلا است، عملی کنند.
* عضو هیات علمی دانشگاه صداوسیما
اين مطلب در شماره توأمان 47 و 48 نشريه خيمه منتشر شده است.