کد مطلب : ۱۳۱۲۵
سیاست دینی و دین سیاسی
سیاست در واقع مدیریت کلان کشور است. سیاست به معنای کشورداری است. اگر باور داشته باشیم که قلمروی دین یک قلمروی گسترده حداکثری است و به عرصههای مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پرداخته است، طبیعی است، نمیتوانیم، اسلامِ منهای سیاست یا سیاست منهای اسلام را بپذیریم. به هر حال وقتی اسلام از ابعاد مختلف سخن گفته، بخشی را هم به مسائل کشورداری پرداخته است و طبیعی است، باید مسائل سیاسیاش هم اسلامی باشد؛ همانطور که عباداتش اسلامی است، همانطور که معاملات اسلامی است، باید سیاست هم اسلامی باشد؛ اما اگر بخواهید، سیاست را با دین مسیحیت مقایسه کنید (مسیحیت تحریفشده فعلی)، بهیقین روشن است که گرفتار سکولاریسم است و سیاستش از دیانتش جداست.
باید به این نکته توجه کرد که سیاست شاخهها و ابعاد مختلف دارد. از علم سیاست تا جامعهشناسی سیاسی، فلسفه سیاسی، کلام سیاسی، فقه، اخلاق و تحلیل سیاسی. در آموزههای اسلام، کلام و فلسفه سیاسی، فقه و اخلاق سیاسی بهطور کامل بیان شده یا دستکم اصولی ذکر شده است که با اجتهاد میتوان، فروع آن را استنباط کرد. در تحلیل سیاسی هم وقتی کسی با نگرشی اسلامی میخواهد، به پدیدهها و حوادث سیاسی بپردازد، طبیعی است، تحلیلش هم اسلامی خواهد شد.
میماند علم سیاست و جامعهشناسی سیاسی که بیانگر رابطه بین پدیدههای سیاسی است با روش تجربی. نباید انتظار داشت که پاسخ این دانشها را از اسلام و قرآن استخراج کنیم؛ ولی چون به تعبیر اهل علم، دانشهای تجربی انسانی و طبیعی پیشفرضهای متافیزیکی دارند؛ بنابراین باز هم باید متافیزیک اسلامی را به بهرهوری رساند تا علم سیاست و جامعهشناسی سیاسی هم اسلامی شود؛ پس بعضی شاخههای علوم سیاسی مثل جامعهشناسی سیاسی باید از مبانی متافیزیک اسلامی بهره ببرد و در اصلِ مسائل باید از روش تجربی استفاده کند؛ ولی در کلام و فقه و اخلاق سیاسی باید از آموزههای دینی و باید و نبایدهای اسلامی بهره برد.
درباره مصلحتانگاشتن جدایی دین از سیاست در دوران غیبت به بهانه یا دلایل مذکور باید گفت، مثل این میماند که وقتی در جایی پزشک متخصص وجود ندارد، به پزشک عمومی هم مراجعه نشود و عوام مردم به درمان بپردازند. وقتی دین اسلام، دینی جامع است، بهطور قطع اصل اولیه آن تبعیتکردن از امام زمان (عج) است. در روایات آمده است که در زمان غیبت، مجتهدان حجت شما هستند و شما باید از آنان پیروی کنید و به این دلیل که مجتهدان فتاوای مختلفی دارند، مقلد میتواند بر حسب تشخیص پس از پیداکردن مجتهدی که به ظن خود اعلم میداند، به فتوای او عمل کند.
در مسئله حکومتداری و مسائل سیاسی، طبیعی است، حکومت تشکیل میشود و حکومت هم در جامعه، یک حکومت واحد است. طبیعی است، باید مجتهد عالم و عادلی به نام ولی فقیه در رأس باشد که وقتی حکمی ولایی صادر کرد، مقلدان و مجتهدان از حاکم اسلامی تبعیت کنند. بقیه مراجع هم حکم خود را دارند؛ یعنی اگر ولی فقیه حکم حکومتی صادر نکرد و تنها فتوای شخصی خود را مطرح کرد، مراجع دیگر هم حق دارند، فتوای خود را طرح کنند و مقلدانشان میتوانند از ایشان پیروی کنند؛ اما وقتی حاکم اسلامی و ولی فقیه حکم اسلامی صادر کرد، همه، حتی مجتهدان باید تبعیت کنند. حق دارند تذکر دهند؛ ولی در مقام عمل باید تابع ولایت فقیه باشند که این مسئله، نظری است که همه مراجع به آن اعتقاد و اذعان دارند.