تاریخ انتشار
شنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۰۶
۰
کد مطلب : ۱۵۰۰۶
بازیگر نقش «کیان»:

به خاطر مختارنامه بعد از ۲۷ سال سیگار را ترک کردم

به خاطر مختارنامه بعد از ۲۷ سال سیگار را ترک کردم
فرهنگ: معدود هستند بازيگرانی كه با موفقيت در يك نقش خاص در كشور ما كليشه نشوند، اينكه رضا رويگری در يكی- دو سال اخير سه – چهار نقش منفی نزديك به هم را متفاوت از آب درآورده و با وسواس تمام برای آنها وجه تمايز طراحی كرده برمی‌گردد به توانايی‌های او در بازيگری.

اين بازيگر اما پس از بازی در مجموعه‌هايی چون «به كجا چنين شتابان»، «تاوان»، «ملكوت» و ...، با سريال «مختارنامه» متفاوت‌ترين نقش زندگی حرفه‌ای‌‌‌اش را جلوی دوربين داود ميرباقری به نمايش درآورد تا نشان دهد به رغم حضور متفاوتش در نقش‌های منفی، در نمايش يك كاراكتر مثبت تاريخی هم می‌تواند موفق عمل كند.

رضا رویگری در گفت و گویی و در پاسخ به اینکه سوالی كه پيش از هر چيز ايجاد می‌شود، حضور شما در تمام صحنه‌های اكشن و جنگی اين سريال و عدم استفاده از بدل است گفت: يادم می‌آيد داود ميرباقری وقتی كه روز اول ما را ديد، گفت نمی‌دانم چگونه بايد اين صحنه‌های اكشن و جنگ را با شما پير و پاتال‌ها كار كنم!

رویگری در گفت و گو با بانی فیلم، عنوان کرد: ايشان راست می‌گفتند واقعاً لحظات سنگين سواركاری و شمشيرزنی و ... اين سريال آن قدر زياد و حساس بود كه نمی‌شد به راحتی از كنار آنها گذشت.

ضمن اينكه ميرباقری آن قدر روی تك‌تك پلان‌های كارش حساس بود كه امكان نداشت از كوچكترين سكانس هم به راحتی بگذرد. من برای اين كار بعد از ۲۷ سال سيگار را كه خيلی هم سخت بود ترك كردم و شروع كردم به ورزش كردن.

دوست داشتم تمام لحظات بازی‌ام را خودم كار كنم. تنها دو پلان را دوستان بدل‌كار جای من بازی كردند كه در لانگ‌شات بود و آن قدر دور بود كه حتی اگر من با كت شلوار هم بودم، از آن فاصله ديده نمی‌شدم.

به رغم اينكه ميرباقری خيلی می‌ترسيد بابت ايمنی ما، من در تمام سكانس‌ها خودم كار می‌كردم. يادم می‌آيد كه پس از پايان
هر پلان داود می‌گفت رضا از اسب پياده شو!

يك پلان هم از پشت سر من بود كه يكی از دوستان سواركار جای من كار كرد آن هم به دليل آسيب‌ديدگی من بود كه آقای ميرباقری اجازه نداد خودم كار كنم.

حتماً خبر داريد كه سال‌ها پيش سر يك كار ديگر اسب روی ران پای من افتاد و مدت‌ها خانه‌نشينم كرد. در سكانسی از اين سريال قرار بود شمشير را به بغل بدن يكی از لشگريان بكوبم، اما آن قدر فاصله ما به هم نزديك بود كه مراقبت من به خاطرعدم برخورد شمشير به بدن طرف مقابل باعث شد شمشير با پای خودم برخورد كرد و كفشم را پاره كرد و در پايم فرو رفت.

راستش خيلی شانس آوردم ممكن بود به قول دكتر تا آخر عمرم لنگ بزنم. با اين حال دوست داشتم تمام لحظات اين شخصيت را خودم كار كنم.

شما آموزش‌های لازم برای سواركاری و شمشيرزنی را قبل از شروع پشت سر گذاشته بوديد؟
- بله، اتفاقا با توجه به اينكه چشم من ترسيده بود، كارم برای سواركاری بسيار سخت بود. اگر چه با ترس و لرز روی اسب نشستم، اما با يك تمرين ساده دور پيست سواركاری كم‌كم ترسم ريخت و برای لحظات سريع و به تاخت سواركاری آماده شدم.

برای لحظات شمشيرزنی نيز تمرينات خوبی داشتيم. يك اتفاق متفاوت در اين سريال همين لحظات جنگ و شمشيرزنی‌اش است كه مثل بسياری از كارها، تصنعی و دم‌دستی كار نشده است.

شما می‌بينيد لحظات سواركاری و جنگ در اين سريال با همه كارهای داخلی متفاوت است. البته مسئله‌ای كه در مورد سواركاری كيان مدنظر ما بود، سواركاری ايرانی بود كه اصولاً با عرب‌ها بسيار متفاوت است. شما اگر دقت كرده باشيد، تاخت‌ها و سبك سواركاری كيان و نوع نشستن او روی اسب با سواركاران عرب متفاوت است.

او با سر و سينه جلو، دلاورانه و يك دستی روی اسب می‌نشيند و می‌تازد. آقای اردلان هم به عنوان طراح جنگ‌ها در شمشير زدن بسيار كمك حال ما بودند، ضربه اول به كدام سمت، ضربه بعدی به سمت ديگر و ... .
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما