کد مطلب : ۳۴۴۴۷
حجت الاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی
تاکید افراطی بر عزاداری، جوانان را از اسلام فراری می دهد
گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین دکتر ابوالفضل ساجدی، مدیر قطب علمی فلسفه دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و عضو هیئت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) درباره نسبت میان دین و شادی و مختصات زندگی مومنانه است.
در ماه ربیع قرار داریم. همان طور که در سنت اسلامی و فرهنگ شیعه می شناسیم ربیع ماه عید و شادی است اما از یک حیث وقتی عمیقا نگاه می کنیم می بینیم که شادمانی در اسلام یک رویداد موسمی و فصلی نیست. اگر بخواهیم درباره شادی و ایمان و نسبتی که این دو با هم دارند سخن بگوییم مختصات شادی مومنانه چه خواهد بود؟
نکته ای که در همین آغاز بحث می توان بر روی آن تاکید کرد این است که اصل شادی در اسلام مورد تاکید قرار گرفته است. اگرچه ما بر تبرا تکیه داریم اما در کنارش تولا هم مطرح است. در واقع اسلام در مسیر مدیریت شادی حرکت می کند چون ممکن است حالاتی بر انسان مستولی شود که گمان کند آنچه تجربه اش می کند یک شادی اصیل است اما این گونه نباشد، بنابراین اسلام از مومنین می خواهد شخصیت وجودی شان را در شادی بر مبنا و مدار ارزش های انسانی شکل بدهند.
می توانید این موضوع را کمی بیشتر باز کنید؟
ببینید همه انسان ها مایل به شادی هستند. در این تردیدی نیست که انسان از درون میل به شادی دارد اما ممکن است جهت گیری درستی در این باره نداشته باشد مثل کسی که فریب بدل ها را می خورد و آن ها را با اصل ها اشتباه می گیرد و در نهایت آن شادی به سرعت رنگ عوض می کند و شکل درد را به خود می گیرد. بنابراین اولین خواسته اسلام از مومن این است که با هشیاری و توجه نگاه کن و ببین آن تجربه ای که تو سراغش می روی به شکل اصیل به تو شادی پایدار خواهد داد؟ نکته ای که در این باره می توان گفت شادی مورد نظر اسلام از دو وجه مهم برخوردار است اولا این شادی کاذب نیست و از یک حقیقت و انبساط و گشایش قلبی و روحی می آید و در ثانی پایدار و ماندگار است.
خب بسیاری از ما حقیقتا دنبال این جنس از شادی ها می گردیم. ممکن است کسی با دست انداختن دیگری در چند دقیقه به شادی ای برسد اما این شادی زود افول می شود و چه بسا به ضد خود هم تبدیل شود اما انسان ها انگار دوست دارند شادی ای را تجربه کنند که با آن ها همراه باشد. برای تجربه این نوع شادی چه باید کرد؟
اگر کسی حقیقتا می خواهد شادی پایدار را تجربه کند باید ظرفیت وجودی خود را بالا ببرد. اگر ظرفیت وجودی انسان بالا برود و در برابر هر کاستی و سختی ای منفعل نباشد شخصیت باثبات و پایداری خواهد داشت. توجه کنید که انسان در برابر هر چالشی که پیش می آید محکم باشد نه مثل یک خسی که با وزش نسیمی تعادل خود را از دست دهد در آن صورت به شادی دست خواهد یافت. چرا انسان ها این همه درگیر غم ها و غصه ها هستند به خاطر این که ظرفیت وجودی پایینی دارند بنابراین با اندکی تکان تعادل خود را از دست می دهند و مستعد انواع غم ها و اندوه ها می شوند در حالی که انسان مومن انسانی که توکل عمیقی به خداوند دارد به راحتی خود را در معرض غم ها قرار نمی دهد بنابراین شادی بیشتری را هم تجربه می کند.
به هر حال زندگی انسان در هیچ دوره ای مصون از چالش های اقتصادی و اجتماعی و کمبودها نبوده است. انسان در دوره های مختلف زندگی خود درگیر انواع مسایلی است که بر او عارض می شود اما آنچه که در این میان تعیین کننده است نوع نگاه انسان است. ممکن است فصل پیری برای یک انسان دردآور باشد. یعنی یکی به یاد فصل پیری که می افتد احساس وحشت و تنهایی کند در برابر کسی را هم می بینیم که چون خود را به خدا سپرده اندوهی بر او عارض نمی شود و می بینید همین فرد وقتی پیر می شود پیری خوبی را هم تجربه می کند.
پس آنچه که شما بر روی ان تکیه دارید این است که ایمان قلب و نوع نگاه موحدانه انسان مومن باعث می شود که استانه تحمیل او در برابر چالش ها و مصایب زندگی بالا برود بنابراین این فرد می توان حیات شادمانه را تجربه کند.
بله همین طور است. اصولا تجربه احساس ها کاملا وابسته به ظرفیت وجودی انسان است. شما می بینید حرکت یک قاشق در یک فنجان توفانی ایجاد می کند اما در یک دریا اثری ندارد. می بینید انسان هایی دور و بر ما هستند که مصداق آن فنجان هستند و باز انسان هایی را دیده ایم یا از آن ها شنیده ایم که مصداق مثال دوم هستند. اگر من ظرف وجودم را بزرگ نکنم و به ان شرح صدر نرسم یعنی که بسیار شکننده خواهم بود و یک وجود شکننده نمی تواند عمیقا شادی را در درون خود تجربه کند.
نکته دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم این است که منشا برخی از غم ها و گرفتگی ها و تنگ خلقی هایی که انسان در زندگی تجربه می کند به واسطه نوع سبک زندگی اوست. اگر انسان در متن یک زندگی قرار بگیرد که معاش او رفت و آمد او نشست و برخاست و معاشرت های او تفریح و گشت و گذار او آلوده به اغراض و معاصی و گناهان باشد در آن صورت چنین شخصی با چنین ویژگی هایی نمی تواند آن شادی مومنانه و پایدار و عمیق را در زندگی خود تجربه کند. اما از آن سو توجه کنیم که کسی از کودکی در محیطی بزرگ شده در خانواده ای پرورش یافته که تحقیر و استهزای دیگران وسیله شادمانی نبوده است. توجه کنیم که انسان در محیطی بزرگ شده باشد که بداخلاقی ها در طیف های مختلف آن بر روابط آدم ها با هم سایه نینداخته باشد انسان در محیطی بزرگ شده باشد که رضایت از زندگی با همه چالش های آن و زندگی شاکرانه یک اصل باشد در آن صورت چنین فردی بسیار مستعد دریافت شادی های عمیق در زندگی خواهد بود تا زندگی هایی که در گناه غوطه ور هستند. در حقیقت اگر بخواهم حرفم را خلاصه کنم باید گفت تا زمانی که ما زندگی مان را از گناه پاک نکنیم بسیاری از غم و غصه ها هم در زندگی ما خواهد بود.
فرض کنید من اساسا انسان شاکری نیستیم و چشم دیدن نعمت هایی که خدواند به من داده و انصافا کم هم نیست ندارم اما مدام چشم کمبودبین من کار می کند و مرا نسبت به خدواند بدبین می کند در حالی که آن چیزی که من کمبود حس می کنم اساسا یا کمبود نیست یا اگر هم باشد برمی گردد به این که من کم کاری کرده ام یا نه زاویه دید خود را باید تغییر دهم. در حقیقت این جا من خودم خود را مستعد غم و غصه می کنم. همین طور است؟
دقیقا همین طور است. و اگر دقت کنید می بینید نسبت بدون خدشه ای میان شادی و اخلاق وجود دارد و از آن سو نسبت کاملا مستقیمی میان بی اخلاقی و دعواها و قهرهاست. در یک جامعه شیطانی است که تهمت ها و دعواها و حق کشی ها اوج می گیرد و در چنین فضایی آیا می شود شادی عمیقی را تجربه کرد؟ اسلام با تربیت نفس که به فرد می دهد به ترک محرمات کمک می کند و همین ترک محرکات یکی از مهم ترین عوامل کاهش غم در انسان است.
نکته دیگر دراین باره رابطه شادی و معناست. انسان مومن به واسطه اتصال به عالم معنا و پیوستن روح او به دعا و نیایش و عبادت از معرفت بالایی برخوردار است بنابراین به معنای عمیقی در زندگی خود دست می یابد. معنویت و شناخت، قلب ها را درمان می کند. مثل این می ماند که شما فلسفه و حکمت یک پیش آمد را بدانید حالا با آغوش باز آن را می پذیرید چون می دانید که خداوند علیه شما نیست و هر پیشامدی در زندگی در نهایت به نفع رشد شما خواهد بود بنابراین معنویت درمانی و شناخت درمانی به طور اتوماتیک در افراد اجرا می شود.
در واقع به هر میزان که انسان معنای زندگی را کشف کند و بیابد و متوجه رابطه خود با خداوند شود چنین کسی مستعد خواهد بود که به میزان قابل توجهی اولا از میزان دردها و آلام او کاسته شود و در ثانی مستعد دریافت شادی بیشتر در زندگی باشد.
یکی از شبهه هایی که همواره درباره شیعه بیان شده این است که ما آن قدر که به عزا و غم اهمیت می دهیم به شادی و عید اهمیت نمی دهیم. در این باره چه می توان گفت؟
اگر کم کاری در این باره صورت گرفته حتما باید جبران شود. همچنان که می دانید اسلام یکی از سفارش های جدی اش درباره لذت های حلال است که ما امروز به عنوان تفریحات سالم از آن یاد می کنیم و حتما اسباب تفریح های سالم در جامعه ما باید برای جوانان مهیا باشد. اساسا این که اسلام این همه بر روی صله رحم تاکید می کند به خاطر این است که اگر دید و بازدیدها با آن مختصاتی که مورد تاکید اسلام است صورت گیرد شادی آفرین است. می گویند مرحوم امام (ره) وقتی که جوان بودند و از سوی دوستان برای تفریح دعوت می شدند می پذیرفتند فقط یک شرط داشتند که به حرام مبتلا نشویم. بنابرانین تعاملات اجتماعی و ارتباط با بستگان و صله رحم می تواند از جمله ابزارهای شادی آفرین باشد به شرط این که آن شرایط مد نظر قرار بگیرد که مثلا از دل همین ارتباطات و تعاملات تلاش کنیم اگر در فامیل کسی معیشتش لنگ می زند اگر کسی مشکل ازدواج و تامین جهیزیه دارد و نظایر آن یاری کنیم و گرهی را باز کنیم این گره گشایی هاست که می تواند ما را مستعد دریافت شادی های عمیق و پایدار کند.
امروز در جامعه ما احساس می کنیم که شادی ها کم رنگ است. یکی از مهم ترین دلایل این امر این است که معاونت ها و همکاری های اجتماعی کم رنگ شده است در حالی که می دانید پیامبر (ص) چطور بر مراعات حال و دستگیری از همسایه ها سفارش می کنند.
آیا تاکید افراطی بر عزاداری به نظر شما درست است؟
مسلما اسلام دین تعادل است بنابراین بها دادن صرف به عزاداری ها و شهادت ها نمی تواند درست باشد چون مخاطبان به ویژه جوان های ما را به این سمت هدایت می کند که اسلام، دین عزا و گریه است نه شادی در صورتی که حقیقتا اسلام، دین عزا نیست. گرچه همان جلساتِ به ظاهر عزاداری هم می تواند زمینه آرامش یافتن و شادی آفرینی باشد چون کسانی که با امام حسین (ع) ارتباط قلبی دارند می دانند که چه آرامشی را به واسطه همین مجالس تجربه می کنند اما با این همه نباید از اهمیت دادن به تفریحات سالم غافل بمانیم، به طور کلی اگر بخواهم عرض کنم اسلام از درون و بیرون به دنبال مهیا کردن بسترهای شادی است و اگر ما در بیرون مظاهر کم تری در این باره می بینیم یکی از مسئولیت های مدیران این است که در این باره تلاش بیشتری کنند.
در ماه ربیع قرار داریم. همان طور که در سنت اسلامی و فرهنگ شیعه می شناسیم ربیع ماه عید و شادی است اما از یک حیث وقتی عمیقا نگاه می کنیم می بینیم که شادمانی در اسلام یک رویداد موسمی و فصلی نیست. اگر بخواهیم درباره شادی و ایمان و نسبتی که این دو با هم دارند سخن بگوییم مختصات شادی مومنانه چه خواهد بود؟
نکته ای که در همین آغاز بحث می توان بر روی آن تاکید کرد این است که اصل شادی در اسلام مورد تاکید قرار گرفته است. اگرچه ما بر تبرا تکیه داریم اما در کنارش تولا هم مطرح است. در واقع اسلام در مسیر مدیریت شادی حرکت می کند چون ممکن است حالاتی بر انسان مستولی شود که گمان کند آنچه تجربه اش می کند یک شادی اصیل است اما این گونه نباشد، بنابراین اسلام از مومنین می خواهد شخصیت وجودی شان را در شادی بر مبنا و مدار ارزش های انسانی شکل بدهند.
می توانید این موضوع را کمی بیشتر باز کنید؟
ببینید همه انسان ها مایل به شادی هستند. در این تردیدی نیست که انسان از درون میل به شادی دارد اما ممکن است جهت گیری درستی در این باره نداشته باشد مثل کسی که فریب بدل ها را می خورد و آن ها را با اصل ها اشتباه می گیرد و در نهایت آن شادی به سرعت رنگ عوض می کند و شکل درد را به خود می گیرد. بنابراین اولین خواسته اسلام از مومن این است که با هشیاری و توجه نگاه کن و ببین آن تجربه ای که تو سراغش می روی به شکل اصیل به تو شادی پایدار خواهد داد؟ نکته ای که در این باره می توان گفت شادی مورد نظر اسلام از دو وجه مهم برخوردار است اولا این شادی کاذب نیست و از یک حقیقت و انبساط و گشایش قلبی و روحی می آید و در ثانی پایدار و ماندگار است.
خب بسیاری از ما حقیقتا دنبال این جنس از شادی ها می گردیم. ممکن است کسی با دست انداختن دیگری در چند دقیقه به شادی ای برسد اما این شادی زود افول می شود و چه بسا به ضد خود هم تبدیل شود اما انسان ها انگار دوست دارند شادی ای را تجربه کنند که با آن ها همراه باشد. برای تجربه این نوع شادی چه باید کرد؟
اگر کسی حقیقتا می خواهد شادی پایدار را تجربه کند باید ظرفیت وجودی خود را بالا ببرد. اگر ظرفیت وجودی انسان بالا برود و در برابر هر کاستی و سختی ای منفعل نباشد شخصیت باثبات و پایداری خواهد داشت. توجه کنید که انسان در برابر هر چالشی که پیش می آید محکم باشد نه مثل یک خسی که با وزش نسیمی تعادل خود را از دست دهد در آن صورت به شادی دست خواهد یافت. چرا انسان ها این همه درگیر غم ها و غصه ها هستند به خاطر این که ظرفیت وجودی پایینی دارند بنابراین با اندکی تکان تعادل خود را از دست می دهند و مستعد انواع غم ها و اندوه ها می شوند در حالی که انسان مومن انسانی که توکل عمیقی به خداوند دارد به راحتی خود را در معرض غم ها قرار نمی دهد بنابراین شادی بیشتری را هم تجربه می کند.
به هر حال زندگی انسان در هیچ دوره ای مصون از چالش های اقتصادی و اجتماعی و کمبودها نبوده است. انسان در دوره های مختلف زندگی خود درگیر انواع مسایلی است که بر او عارض می شود اما آنچه که در این میان تعیین کننده است نوع نگاه انسان است. ممکن است فصل پیری برای یک انسان دردآور باشد. یعنی یکی به یاد فصل پیری که می افتد احساس وحشت و تنهایی کند در برابر کسی را هم می بینیم که چون خود را به خدا سپرده اندوهی بر او عارض نمی شود و می بینید همین فرد وقتی پیر می شود پیری خوبی را هم تجربه می کند.
پس آنچه که شما بر روی ان تکیه دارید این است که ایمان قلب و نوع نگاه موحدانه انسان مومن باعث می شود که استانه تحمیل او در برابر چالش ها و مصایب زندگی بالا برود بنابراین این فرد می توان حیات شادمانه را تجربه کند.
بله همین طور است. اصولا تجربه احساس ها کاملا وابسته به ظرفیت وجودی انسان است. شما می بینید حرکت یک قاشق در یک فنجان توفانی ایجاد می کند اما در یک دریا اثری ندارد. می بینید انسان هایی دور و بر ما هستند که مصداق آن فنجان هستند و باز انسان هایی را دیده ایم یا از آن ها شنیده ایم که مصداق مثال دوم هستند. اگر من ظرف وجودم را بزرگ نکنم و به ان شرح صدر نرسم یعنی که بسیار شکننده خواهم بود و یک وجود شکننده نمی تواند عمیقا شادی را در درون خود تجربه کند.
نکته دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم این است که منشا برخی از غم ها و گرفتگی ها و تنگ خلقی هایی که انسان در زندگی تجربه می کند به واسطه نوع سبک زندگی اوست. اگر انسان در متن یک زندگی قرار بگیرد که معاش او رفت و آمد او نشست و برخاست و معاشرت های او تفریح و گشت و گذار او آلوده به اغراض و معاصی و گناهان باشد در آن صورت چنین شخصی با چنین ویژگی هایی نمی تواند آن شادی مومنانه و پایدار و عمیق را در زندگی خود تجربه کند. اما از آن سو توجه کنیم که کسی از کودکی در محیطی بزرگ شده در خانواده ای پرورش یافته که تحقیر و استهزای دیگران وسیله شادمانی نبوده است. توجه کنیم که انسان در محیطی بزرگ شده باشد که بداخلاقی ها در طیف های مختلف آن بر روابط آدم ها با هم سایه نینداخته باشد انسان در محیطی بزرگ شده باشد که رضایت از زندگی با همه چالش های آن و زندگی شاکرانه یک اصل باشد در آن صورت چنین فردی بسیار مستعد دریافت شادی های عمیق در زندگی خواهد بود تا زندگی هایی که در گناه غوطه ور هستند. در حقیقت اگر بخواهم حرفم را خلاصه کنم باید گفت تا زمانی که ما زندگی مان را از گناه پاک نکنیم بسیاری از غم و غصه ها هم در زندگی ما خواهد بود.
فرض کنید من اساسا انسان شاکری نیستیم و چشم دیدن نعمت هایی که خدواند به من داده و انصافا کم هم نیست ندارم اما مدام چشم کمبودبین من کار می کند و مرا نسبت به خدواند بدبین می کند در حالی که آن چیزی که من کمبود حس می کنم اساسا یا کمبود نیست یا اگر هم باشد برمی گردد به این که من کم کاری کرده ام یا نه زاویه دید خود را باید تغییر دهم. در حقیقت این جا من خودم خود را مستعد غم و غصه می کنم. همین طور است؟
دقیقا همین طور است. و اگر دقت کنید می بینید نسبت بدون خدشه ای میان شادی و اخلاق وجود دارد و از آن سو نسبت کاملا مستقیمی میان بی اخلاقی و دعواها و قهرهاست. در یک جامعه شیطانی است که تهمت ها و دعواها و حق کشی ها اوج می گیرد و در چنین فضایی آیا می شود شادی عمیقی را تجربه کرد؟ اسلام با تربیت نفس که به فرد می دهد به ترک محرمات کمک می کند و همین ترک محرکات یکی از مهم ترین عوامل کاهش غم در انسان است.
نکته دیگر دراین باره رابطه شادی و معناست. انسان مومن به واسطه اتصال به عالم معنا و پیوستن روح او به دعا و نیایش و عبادت از معرفت بالایی برخوردار است بنابراین به معنای عمیقی در زندگی خود دست می یابد. معنویت و شناخت، قلب ها را درمان می کند. مثل این می ماند که شما فلسفه و حکمت یک پیش آمد را بدانید حالا با آغوش باز آن را می پذیرید چون می دانید که خداوند علیه شما نیست و هر پیشامدی در زندگی در نهایت به نفع رشد شما خواهد بود بنابراین معنویت درمانی و شناخت درمانی به طور اتوماتیک در افراد اجرا می شود.
در واقع به هر میزان که انسان معنای زندگی را کشف کند و بیابد و متوجه رابطه خود با خداوند شود چنین کسی مستعد خواهد بود که به میزان قابل توجهی اولا از میزان دردها و آلام او کاسته شود و در ثانی مستعد دریافت شادی بیشتر در زندگی باشد.
یکی از شبهه هایی که همواره درباره شیعه بیان شده این است که ما آن قدر که به عزا و غم اهمیت می دهیم به شادی و عید اهمیت نمی دهیم. در این باره چه می توان گفت؟
اگر کم کاری در این باره صورت گرفته حتما باید جبران شود. همچنان که می دانید اسلام یکی از سفارش های جدی اش درباره لذت های حلال است که ما امروز به عنوان تفریحات سالم از آن یاد می کنیم و حتما اسباب تفریح های سالم در جامعه ما باید برای جوانان مهیا باشد. اساسا این که اسلام این همه بر روی صله رحم تاکید می کند به خاطر این است که اگر دید و بازدیدها با آن مختصاتی که مورد تاکید اسلام است صورت گیرد شادی آفرین است. می گویند مرحوم امام (ره) وقتی که جوان بودند و از سوی دوستان برای تفریح دعوت می شدند می پذیرفتند فقط یک شرط داشتند که به حرام مبتلا نشویم. بنابرانین تعاملات اجتماعی و ارتباط با بستگان و صله رحم می تواند از جمله ابزارهای شادی آفرین باشد به شرط این که آن شرایط مد نظر قرار بگیرد که مثلا از دل همین ارتباطات و تعاملات تلاش کنیم اگر در فامیل کسی معیشتش لنگ می زند اگر کسی مشکل ازدواج و تامین جهیزیه دارد و نظایر آن یاری کنیم و گرهی را باز کنیم این گره گشایی هاست که می تواند ما را مستعد دریافت شادی های عمیق و پایدار کند.
امروز در جامعه ما احساس می کنیم که شادی ها کم رنگ است. یکی از مهم ترین دلایل این امر این است که معاونت ها و همکاری های اجتماعی کم رنگ شده است در حالی که می دانید پیامبر (ص) چطور بر مراعات حال و دستگیری از همسایه ها سفارش می کنند.
آیا تاکید افراطی بر عزاداری به نظر شما درست است؟
مسلما اسلام دین تعادل است بنابراین بها دادن صرف به عزاداری ها و شهادت ها نمی تواند درست باشد چون مخاطبان به ویژه جوان های ما را به این سمت هدایت می کند که اسلام، دین عزا و گریه است نه شادی در صورتی که حقیقتا اسلام، دین عزا نیست. گرچه همان جلساتِ به ظاهر عزاداری هم می تواند زمینه آرامش یافتن و شادی آفرینی باشد چون کسانی که با امام حسین (ع) ارتباط قلبی دارند می دانند که چه آرامشی را به واسطه همین مجالس تجربه می کنند اما با این همه نباید از اهمیت دادن به تفریحات سالم غافل بمانیم، به طور کلی اگر بخواهم عرض کنم اسلام از درون و بیرون به دنبال مهیا کردن بسترهای شادی است و اگر ما در بیرون مظاهر کم تری در این باره می بینیم یکی از مسئولیت های مدیران این است که در این باره تلاش بیشتری کنند.
مرجع : شبستان