کد مطلب : ۹۱۶۰
بحر طویل حضرت عباس (ع)
اذن بنمود طلب از شه مظلوم، شد از زمزمة اهل حرم واله و محزون روان گشت پی آب دلش خسته و بیتاب بپیموده ره نخل، چنان تیر به کف نیزه و شمشیر نبرد بر فرس آن لحظه رکابش، رجز خواند چنان گشت مؤثر سخن و حرف کلامش، فلک بود به فرمان غلامش، صدا زد به سپاه عمر سعد: ایا زن صفتان پیرو شیطان، شنیدید صدای عطش و نالۀ طفلان، گل باغ رسولند پریشان و ملولند همه میوۀ زهرای بتولند، بگویید چه باشد گنه آل پیمبر، همه زار و مکدر ایا فرقۀ کافر بنمایید حمایت ز پروردۀ دامان ولایت، نمایند به خلاق شکایت، اگر باز نگردید ز گمراهی خود رو به سوی راه هدایت، برم دست به شمشیر کنم نعره چنان شیر، بتازم به شما مردم بیرحم، چنان برگ خزان سر کنم از پیکرتان دور، ایا مردم مزدور نباشد به دل پیر و جوان از همهتان معرفت نور، شود صحنه این دشت پر از خون شما ای سپه غافل و مغرور، حسینبنعلی هست شهنشاه دیانت خلف شاه ولایت پسر ختم رسالت، بود مادر او فاطمه آن گوهر عصمت هدف آیۀ تطهیر، بود آب چنان مهریة او پسرش تشنه ز عَطْش آمده در غش